یادداشت پیش رو به قلم سید کمیل حسینی، کارشناس ارشد مردم شناسی به نقد اظهارات یک عضو فرهنگستان علوم پزشکی می پردازد که روسپی گری را کارگری جنسی خوانده بود؛

«بنده با لفظ تن فروش مخالفم، بلکه ما یک صنعت سکس داریم و تن فروشان نیز کارگران سکس هستند و نباید به آنها انگ بزنیم» شاید باورش مشکل باشد اما این مضمون بیانات یک متخصص بیماریهای عفونی است، یک پزشک که دارد با تریبون و امکانات دولتی و بعضا حضور در رسانه ملی درباره آسیب های اجتماعی تصمیم می گیرد و فعالیت می کند(عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی ایران، سردبیر مجله بیماریهای عفونی و گرمسیری ایران، عضو گروه علوم بهداشتی و تغذیه فرهنگستان علوم پزشکی، عضو کمیته کشوری ایدز وجالب تر عضو شورای برنامه ریزی کرسی یونسکو در زمینه آموزش سلامت و... و. (برگرفته از سایت دانشگاه علوم پزشکی).

بیانی حیرت انگیز و احتمالا از روی ناآشنایی با مسائل اجتماعی و فرهنگی و تنها نگاه زیست شناسانه به یک آسیب فرهنگی - اجتماعی عمیق و چند بعدی، اما باید به ایشان متذکر شویم که اگر تن فروشی صنعتی است مانند دیگر صنایع و تن فروشان، کارگرانی در شأن کارگران دیگر، پس به مشتریان آنها نیز شبیه مشتری کفش، جوراب، نخود و لوبیا نباید انگی زده شود، پس چگونه شما و دیگر افراد در همان نشست (یکشنبه ۲۶ مهر در موسسه مطالعات و تحقیقات زنان نشستی با عنوان «سلامت زنان رفتارهای پرخطر با تمرکز بر تن فروشی) تا این اندازه درباره آسیب ها و عوارض بهداشتی و اجتماعی این موضوع صحبت کردید و ابراز نگرانی نمودید؟ آیا نگرانی شما تنها برای افزایش بیماریهای عفونی از طریق این زنها است و یا در کنار این نگرانی، دلواپس از بین رفتن نهادها و ساختارهای فرهنگ دهنده جامعه مانند خانواده نیز هستید؟

این اندیشه کاملا صحیح است که باید این زنان را برآمده از معضلات و کژی های دیگر فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی مانند بی اخلاقی، مصرف گرایی، تنوع طلبی، لذت پرستی، زیاده خواهی، مادی اندیشی، فقر، بی عدالتی و... دانست، همچنین این نیز صحیح است که باید با این پدیده و این افراد رفتاری اصلاح گرانه و منطقی داشت و همچنین متوجه بیماریهای عفونی بود و مانع گسترش آنها شد، اما هیچ یک از اینها جوازی بر قبح زدایی از فعل تن فروشی و روسپی گری و رسمیت بخشی به آن نیست. قبح زدایی و رسمیت بخشی ای که نه تنها مشکل را حتی در همان بیماری های عفونی حل نمی کند، بلکه  باعث تشدید و گسترش آن می شود که تاریخ گواه صادقی برای درک این حقیقت است.

در جایی از بیان خود نسبت به گرانی چند هزار تومانی کاندوم ابراز نگرانی می کنید و در جای دیگر با قبح زدایی از عمل زنا در واقع هزینه های اجتماعی چنین رفتاری را کاهش می دهد که امیدوارم از روی عدم توجه و شناخت باشد. اگر گرانی چند هزار تومانی می تواند در استعمال یک وسیله از سوی افراد تأثیر داشته باشد که در مواردی دارد، چه طور قبح زدایی وسیع شما از فاحشگی و روسپی گری نمی تواند در کم هزینگی آن و گسترش آن مؤثر باشد؟ و البته جالب اینجاست که در جلسه مزبور حتی جرم بودن تن فروشی نیز زیر سؤال می رود. گویا همسران و فرزندان حاضرین آن جلسه در فضایی دیگر زندگی می کنند و ترویج زنا به هیچ وجهی آنها را تهدید نمی کند. واقعا اگر همسر و یا فرزند یکی از سخنرانان این جلسه، روزی مشتری و یا کارگر این صنعت شود، آیایک عمل اقتصادی انجام داده و نباید تبعات اجتماعی و عاطفی کار خود را تحمل کند؟ آیا آنچه را که بر دیگران روا می داریم بر خودمان نیز ...!؟

این مورد تنها یک نمونه است از سه جریان مهم در جامعه جهانی و در ایران که قصد اشاره بسیار گذرا به آنها را در این نوشته داریم. سه جریان مهم که خصوصا بعد از انقلاب جنسی دهه شصت میلادی در امریکا توانسته اند، تأثیری عمیق بر فضای اجتماعی- فرهنگی جهان بگذارند؛ جریانهای تقدس زدایی، قبح زدایی و جریان رسمیت بخشی به برخی از ناهنجاریهای اجتماعی وکژرفتاریها. جریان هایی که اکنون دیگر تأثیر سوءشان را به وضوح می توان در وضعیت فعلی جهان غرب  و تا حدودی کشور خودمان دید که به صورت آمارهایی به آن اشاره می کنیم.

اینکه چه پیش آمده است که این سه فرایند در جامعه غربی و به تبع آن در کشورهای دیگر ایجاد شده و ایفای نقش می کند را باید در کارکردی که برای نظام سرمایه سالار دارند جستجو کرد که فرصت بیان آن در این مجال اندک نیست و تنها به صورت کلی به این نکته اشاره می کنیم که این سه فرایند، ظرفیتهایی جدید را به روی نظام سوداگر می گشاید.

اما بپردازیم به این سه فرایند:

۱) تقدس زدایی: در تحولات بعد از رنسانس و در اوج خود در قرن نوزدهم و بیستم، حرکتهایی آغاز می شود برای تقدس زدایی از نهادهایی که سالها دارای هاله ای از تقدس بودند. گرچه گاهی ممکن است این تقدس بدون وجه و بی دلیل بوده باشد، اما در بسیاری از موارد تقدسات ایجاد شده، برآمده از فرهنگ ها و سنتهایی بوده است که دهها قرن، باعث انسجام و پایداری نظام ها و حفظ و رشد جوامع بوده است. در واقع تقدس قائل شدن برای یک کالا یا نهاد، مانع از ورود آن به بازار داد و ستد می شود، حال آن که در تفکر نظام سرمایه داری همه چیز باید در خدمت سرمایه در آید و اینجاست که این تقدس زدایی لازم خواهد بود تا عرصه ورود هر امری را به اقتصاد بگشاید.

یکی از نهادهایی که به شدت دچار این آفت شده، خانواده است. خانواده و روابط فی مابین درون آن و نقش های آن در نگاه بسیاری از ادیان و سنتهای حاکم بر جوامع، دارای درجاتی از تقدس بودند مانند مادری، همسری و ... اما ما در جامعه جدید شاهد آن هستیم که از این نهاد تقدس زدایی شده و آن را به «محمل چند رابطه انسانی» تقلیل داده اند. برای نمونه در اندیشه گروهی از مارکسیستها، خانواده تبدیل به نهادی می شود برای شکل گیری نظام قدرت و ساختارهای ظالمانه که در اندیشه برخی از آنها مثلا انگلس باید با آن مبارزه کرد، از هم پاشیدن آن و شکل گیری همباشی ها از جمله این تمهیدات است.

برای نمونه در اندیشه فمینیستهای مارکسیست و یا رادیکال شاهد این جریانات هستیم که حتی برای از بین بردن خانواده متوسل به ترویج هم جنس گرایی می شوند و می خواهند مانع شکل گیری خانواده شوند. همین جریان را می توان به شکلهای گوناگون در جریانات لیبرال و شبه علم و همچنین رسانه های تحت کنترل این نظام دید که به انواع و اقسام  بهانه ها موجبات تقدس زدایی از این نهاد و شکلگیری تقابل های جنسیتی را فراهم می آورند. حال بعد ازگذشت ده ها سال از آغاز این جریان می توان نتیجه آن را در از بین رفتن خانواده ها در غرب، کاهش تمایل به فرزند آوری، افزایش طلاق و شکل گیری زندگی های تک والدینی، شیوع همجنس بازی، افزایش  خیانتهای جنسی زوجین، همباشی و ... مشاهده کرد؛ تنها نگاهی به آمارهای غرب در سده گذشته خصو صا بعد از دهه شصت میلادی، مؤید این مطلب است؛ برای نمونه در آمریکا به عنوان یکی از سردمداران تفکر مدرن، تعداد خانواده هایی که توسط یک مادر یا پدر مجرد اداره می شود با رشد فراوانی در  دهه های اخیر رو به رو بوده است و تعداد خانواده های هسته ای برای اولین بار به کمتر از ۲۵% کل خانواده ها کاهش یافته است. در امریکا ۳۳% نوزادان به مادران ازدواج نکرده تعلق دارند، در حالی که آمار مشابه در سال ۱۹۴۰ میلادی ۸/۳ درصد بوده است (البته این آمار برای سالهای پیش است که اوضاع این روزها احتمالا بدتر از این است)

۲) جریان قبح زدایی: فرهنگ ها و جوامع مختلف برای حفظ و رشد خود در طول تاریخ، تمهیدات گوناگونی اندیشیده اند که بعضا این موارد به صورت قانون مکتوب تنبیهی و تشویقی در آمده و توسط نهاد های حاکم لازم الاجرا گشته است، مانند لزوم تعزیر و تنبیه فرد کم فروش و البته گاهی در عرصه فرهنگ به صورت تشویق ها و نکوهیدن های بین ذهنی و فرهنگی شامل القاب، انگها و ...که همه هزینه ها و منافع را برای اشخاصی که ازهنجارها و یا سنتهای جامعه پیروی نکرده اند یا کرده اند، ایجاد نموده است برای نمونه کسی که کم فروشی می کند شاید هیچ گاه مورد باز خواست قانون قرار نگیرد، اما انگ کم فروشی برای او بسیار سنگین تر از مجازات آن باشد و بسیاری از تجار نه از ترس مجازات کم فروشی، بلکه از ترس انگ آن و تبعات اجتماعی آن دست به این فعل نزنند. همین طور این مسئله می تواند در مواردی که جامعه به موضوعی نگرش مثبت دارد باعث تشویق افراد گردد، بدون یک مکانیسم رسمی تشویقی و قانونی. این نظام های تشویقی و تنبیهی از آبشخورهای گوناگونی تغذیه می شوند؛ از جمله می توان  به دین حاکم بر جامعه، سنت های تمدنی و یا عرف و ... اشاره کرد.

ممکن است این نظام در جاهایی دارای نقص و کمبودهایی باشد ویا در بخش هایی تناسب خود را با شرایط فعلی جامعه از دست داده باشد و تشویقات و یا تنبیه های آن در برخی موارد دچار کژکارکردی شده باشند، اما به هر حال در برخورد با این نظام باید متوجه بود که تغییر ناآگاهانه در آن می تواند عوارضی ماندگار و بزرگ در جامعه ایجاد کند. این درست است که گاهی انگ، خود باعث غرق شدن شخص انگ خورده در جرم خود می شود و باید در این موارد از انگ زنی خودداری کرد، اما باز به این معنا نیست که ما یک فرآیند قبح زدایی را در جامعه شروع کنیم و بخواهیم به بهانه مبارزه با فعلهای قبیح اجتماعی، قبح آنها را حذف کنیم و به نوعی صورت مسئله را پاک کنیم. در حقیقت این سوء عملکرد باعث می شود که با از بین بردن فشارهای اجتماعی و جوازدهی عرفی به آن، وضعیت برای گسترش آن فعل قبیح آماده شود. اگر می خواهیم به درمان جرمی مانند زنا و روسپیگری در جامعه که اثرات مخرب ماندگار در جامعه دارد، بپردازیم، راهش این نیست که بگوییم انگ را از فاحشگی برداریم و سعی کنیم آن را برای جامعه توجیه کنیم وبا آغوش باز این معضل را در جامعه پذیرا باشیم، چرا که چنین رویکردی مشکل را حل نمی کند، بلکه گسترش می دهد. یک نگاه لغت شناسانه به خود کلمه روسپی بیاندازیم و ببینیم که چگونه تمدن بزرگ و فرهنگ دیرین ما این کلمه را انتخاب کرده است.

کلمه روسپی از دو بخش رو به معنای چهره و دیگری سپی قسمتی از کلمه سپید تشکیل شده  است به معنای رو سپید اما جالب است که این لغت دارای کنایه معکوس است و به صورت کنایه آمیز به رو سیاهی فرد و بی آبرویی آن  اشاره می کند (مانند کلمه چل گیس که به صورت کنایه آمیز به زنی اطلاق می شود که به صورت مادرزادی کچل باشد یا چل مرد که به مردی گفته می شود که به صورت غیر عادی ای کوچک جسه باشد) در واقع در خود کلمه به بی آبر بودن فرد زنا کار و بی آبرویی عمل زنا اشاره شده است و یا حتی در خود لغت تن فروش که لغتی جدید تر به نظر می آید قبح فعل کسب درامد از فروش تن و بهره جسمانی از بدن فرد مشاهده می شود. گویا کسی فکری، تلاشی و مهارتی برای عرضه ندارد و از راحت ترین راه و دم دست ترین چیز و با فروش تن خویش کسب درامد می کند و خود کلمه در جین رسایی از نظر معنایی، بار ذهنی منفی نسبت به این عمل ایجاد می کند و حتما جامعه در انتخاب و کاربرد این لغات متوجه ایجاد هزینه و فشار و قبح روانی برای عملی چون زنا که کیان زندگی انسانی و خانوادگی و در نهایت اجتماع را تهدید می کند بوده است.

در واقع ما با قبح زدایی از این اعمال و رفع فشار اجتماعی عرصه را برای بروز بیشتر آن مهیاتر می کنیم برای نمونه بنا بر گزارشی قبل از انقلاب جنسی در امریکا (در حدود هفتاد سال پیش و پیش از جریان شدید قبح زدایی و رسمیت بخشی به بسیاری از جرایم جنسی) عمدتا ۲ بیماری مقاربتی گزارش می شده است، اما در حال حاضر با توجه به قبح زدایی که در آن جامعه از هم جنس بازی، فاحشگی، روابط جنسی آزاد و ... شده است و با وجود رشد علم پزشکی و افزایش وسایل مانع از انتقال بیماریها و ... در این سالها تعداد این بیماری ها بهحدود ۲۱  مورد افزایش یافته است. در واقع قبح زدایی و آن پذیرش و آن آموزش ها نه تنها مشکل را کم نکرده، بلکه تشدید نموده است. به واقع آیا کسانی که به شکلهای گوناگون دنبال قبح زدایی از جرایم جنسی هستند، متوجه تجربه ی غربی ها هستند که پس از عرفی سازی این امور دچار چه مصیبت هایی شده اند؟ آیا این افراد می توانند توضیح دهند که چگونه با وجود ترویج انواع و اقسام روش های ضد بارداری و وسایل آن، هم اکنون غرب دارای بالاترین آمارهای سقط جنین در تاریخ بشراست؟ آیا این آسیب ها، معلول چیزی غیر از این عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تسهیل کننده هستند؟

۳) رسمی سازی : اما مرحله سوم رسمی سازی است، بدین معنی که جریان فوق تا جایی پیش برود که برخی از انحرافات را نه تنها در بین افراد یک جامعه با فرایند قبح  زدایی رسمیت بخشد، بلکه آن را در قانون مکتوب که معمولا متأخر است، رابطه قانون و چارچوبهای اجتماعی، یک رابطه دو سویه است یعنی هر یک می تواند برای دیگری زمینه ساز باشد و در این زمینه باید مسئولین و حقوقدانان ما بسیار آگاهانه رفتار کنند تا مبادا با استدلالات شبه علمی و بر اثر فشار گروهی صاحب قدرت، تغییرات قانونی بر خلاف مصالح عمومی انجام گیرد.

این سه فرآیند در جهان امروز عمدتا به وسیله دو جریان عمده ی «از بین بردن مبانی اخلاقی جامعه و ایجاد سردرگمی اخلاقی» و «علمی جلوه دادن فرآیندهای فوق» اتفاق می افتد. البته با نقش محوری رسانه، تبلیغات جریان قدرت و ثروت به طبقه نخبگان و سپس به توده جامعه پمپاژ می شود و در واقع همه اینها خود را در یک مکانیسم، در خدمت خواست قدرت قرار می دهند. برای نمونه می توان به نمونه ی دکتر کنزی، زیست شناسی که او را به عنوان پدر انقلاب جنسی می شناسند، اشاره کرد. او با نوشتن دو کتاب به ظاهر علمی درباره رفتارهای جنسی زنان و مردان در دهه چهل و و پنجاه میلادی، شرایط را برای انقلاب جنسی آماده ساخت، اما بعدها دانشمندان متعدد دیگر مشخص نمودند که کنزی یک دروغ گو بوده که آمار هایی ساختگی را ارائه داده است. البته همین داده های دروغین و علمی جلوه داده شده، مبنایی شدند برای قبح زدایی و رسمی سازی و تقدس زدایی از ناهنجاریهایی چون زنا، لواط، سقط جنین، خیانتهای جنسی، کودک آزاری و... و.

آنچه گفته شد تأکیدی بود بر این مسئله  اساسی که مردم و نخبگان باید در تصمیم گیری درباره معضلات اجتماعی بسیار دقت کنند، تا مبادا از روی اشتباه در تشخیص، نسخه ای مهلک برای این امور بپیچند. همچنین نخبگان نباید با تقلید کورکورانه از غرب وحرف و اداهای روشن فکرانه، به خاطر سوت و کف و رای عده ای و یا تمجید برخی نهادهای مغرض بین المللی دست به اتخاذ مواضعی زده و تصمیماتی بگیرند که هزینه های گزاف و غیر قابل جبرانی را متوجه فرهنگ سرزمینمان کند.

بی شک باید به دنبال الگویی نو از سیاست گزاری و اداره جامعه، آن هم با اندوخته های فرهنگی خویش و با استفاده از تجربه جوامع غربی باشیم.