نسخه افشارزاده برای کیروش
افشارزاده به کی روش توصیه می کند که رحمتی را به تیم ملی دعوت کند اما تاریخ فوتبال ما پر است از بازیکنانی که مدام عذرخواهی کرده، بخشیده شده و دوباره قهر کردهاند اما دنیای مدرن این موضوع را نمیپذیرد.
به گزارش پارس به نقل از مهر، بهرام افشارزاده در مصاحبهای که چندی پیش داشت گفت: «درست است که کیروش آزاد است و میتواند رحمتی را دعوت نکند اما تا کی؟ وقتی همه کارشناسان میگویند رحمتی باید دعوت شود چرا نباید این اتفاق رخ دهد. عمل و رفتار مهدی رحمتی نشاندهنده شخصیت او است و فدراسیون باید از کیان ورزشکار ملی خودش دفاع کند. »
وی در ادامه افزود: اولا رحمتی اینطور نبوده که خودش از تیم ملی خداحافظی کند، اما اگر هم چنین بوده این همه ورزشکار خداحافظی کرده اند و برگشته اند، چه اشکالی دارد که رحمتی هم برگردد»
این دو حرف از بهرام افشارزاده برای همه ما ایرانیها مورد تایید است، ما شرقی هستیم و احساساتی و قهرمان پرور و با عاطفه.
این یعنی خوب و بد همه چیز را با هم میپذیریم اما نتیجه این نوع مدیریت که بسیاری از مدیران ایران هم چنین نوع مدیریتی را قبول دارند آن است که کرار برای بهرام افشارزاده یک سال و نیم دردسر درست کرد و پول گرفت و بازی نکرد و مواقع حساس- دو دربی- دست افشارزاده و قلعهنویی و مظلومی را در پوست گردو گذاشت و تا توانست استقلال را از رسیدن به مقاصد خودش دور کرد.
افشارزاده مدیر خوبی است، انسانی شریف که پدرانه به این ماجرا نگاه میکند، اما نتیجه پدرانه نگاه کردن، شرقی و احساسی و غیر اصولی به این ماجراها نگاه کردن تا کنون چه بوده است؟
بهروز رهبری فر مشهور بود به عذرخواهی کردن و دسته گل گرفتن و برگشتن پیش علی پروین اما واقعا او چند بار این کار را کرد؟ آیا یک باشگاه باید مدام درگیر قهر و آشتی های یک بازیکن باشد؟ یک مدیر چطور؟ آیا نباید بهتر از این ها بازیکنان گلچین شوند؟
بحث ما مهدی رحمتی نیست و به زعم ما او بهترین گلر ایران در حال حاضر است و حیف است که در تیم ملی ایران نباشد اما اصول چه میشود؟ نتیجه تجربهها چه می شود؟ کرار چند بار اظهار ندامت کرد؟ رهبری فرد چطور؟ آیا نگاه پدرانه برای فوتبال حرفهای نتیجه داده است؟
پاسخ منفی است، پاسخ درست نیست. آمار چنین نمیگوید. تاریخ را که تورق میکنید می بینید دعوای دایی با مایلی کهن که از سال ۱۹۹۶ شروع شد هنوز و در سال ۲۰۱۵ هم پایان نیافته است. این در حالی است که آن روزها همه ایران مخالف محمد مایلی کهن بودند و میخواستند هر طور که شده دایی را در تیم ملی به کار بگیرند و موفق هم شدند، مایلی کهن بالاخره عقب نشینی کرد.
اما ایران دایی را برای همه سال های بعد از بازیکن بودنش از دست داد، او حالا همچنان تصور میکند که حق با وی است و مردی که میتوانست و میتواند همین حالا رئیس کنفدراسیون فوتبال آسیا باشد، همچنان در قم در حال مربیگری است چون اصول را فدای احساساتش دید.
در فوتبال حرفهای دنیا بالاک و گاسکوئین و بکهام و کانتونا و ...هم مهم نیستند، اصول اصول است. به قول کی روش: کسی که یک بار به وظایف خود عمل نکرد، تضمینی نیست که باز هم چنین نکند.
تجربه رهبری فر و کرار و ... نیز همین نکته را نشان می دهد آنها هم اتفاقات را تکرار کردند و به نظر میرسد افشارزاده بهتر از هر کس دیگری میداند، بخشیدن موارد به صورت غیر اصولی نتیجهاش تکرار مکررات است. کما اینکه در همان استقلال، ماجرای بخشیدن های جباری هم بالاخره تمام شد و دو طرف از هم جدا شدند و این کاری بود که شاید سالها قبل باید انجام می شد.