"هاشمی دچار«خود پدرپنداری» شده است"
مهدی طالقانی با بیان اینکه پولهایی که آقای هاشمی به مجاهدین خلق میداد از کسی پوشیده نیست، گفت: هاشمی گاهی بیدلیل از بنیصدر حمایت میکرد و درحال حاضر هم دچار نوعی «خود پدر پنداری» شده است.
به گزارش پارس ، مهدی طالقانی فرزند آیتالله طالقانی متولد ۲۲ دی ۱۳۲۹ است که دبیرستان خود را در مدرسه علوی گذرانده و به دارالفنون رفته است. او که در دبیرستان پهلوی پایتخت دیپلم گرفته و از شاگردان شهید رجایی هم بوده، بعد از دیپلم دیگر درس را ادامه نداده است و وارد کار اقتصادی شده است و به قول خودش در یک شرکت ساختمانی از آقازادگی بهره برده است.
طالقانی که خود از گفتن این سخن خندهاش میگیرد، برایمان از تاکید آیتالله طالقانی به برادران و خواهرانش میگوید که آنها را از فعالیت اقتصادی منع کرده بود، مهدی طالقانی میگوید: «آن زمان با خود گفتم این چه نصیحتی است که پدر به ما میکند؟ اما الان که اوضاع و احوال را میبینم که نتیجهاش میشود زندان (البته زندان با سکه!) میبینم نصیحت بدی نیست»!
مهدی طالقانی در این گفتوگو از نقش آیتالله طالقانی در هدایت نیروهای مبارز و انقلابی و در عین حال مرزبندیاش با منافقین و مجاهدین خلق سخن میگوید و از مصادره جایگاه پدر توسط برخی جریانات سیاسی داخلی گلایهمند است و میگوید: « اولین لقب «پدر» را امام به طالقانی دادند که گفتند «او برای من برادر و برای ملت پدری است»؛ منتها به جای اینکه دوستان ما از این القاب استفاده کنند، خودشان را کشیدند کنار و اینها سوءاستفاده میکنند.»
طالقانی در این مصاحبه از اطلاعات غلط سیدمحمد غرضی درباره پدرش در مصاحبه با یکی از روزنامههای اصلاحطلب هم انتقاد میکند و میگوید «تاریخی که اینها میگویند اشتباه است، اصلا ایشان (غرضی) آلزایمر دارد، آن زمان که غرضی تعریف میکند آیتالله طالقانی مرحوم شده بودند»!
یکی دیگر از محورهای این مصاحبه نیز طرح موضوعات مهدی طالقانی درباره نقش، جایگاه و نوع مراوده آیتالله هاشمی رفسنجانی با آیتالله طالقانی است و تاکید میکند که طالقانی نسبت به هاشمی حالت پدری داشت.
آنچه در ادامه میآید مشروح گفتوگوی فارس با مهدی طالقانی است که به گفته خودش الان یک زندگی معمولی و عادی دارد و در خانهای استیجاری و با کار آزاد و ساختوساز روزگار میگذراند:
- آقای طالقانی! در برههای از زمان مطرح شد آیتالله طالقانی مجتهد نیست و ایشان خبره مسائل سیاسی بوده و آثار علمی شایانی در حوزه فقه و اصول نداشته و بیشتر وجهه ایشان سیاسی است، در این زمان بود که بیت ایشان از اسنادی درباره اجتهاد ایشان سخن به میان آورد که نمونه آن آیتالله حائری بود. این سند کجاست و اساساً کسی این سند را دیده است؟
همه دیدند، حاج عبدالکریم (آیتالله حائری) به کسی به این آسانی اجازه اجتهاد نمیداد ولی به ایشان داد؛ در ضمن همین یک نفر بودند، مرحوم آیتالله قمی، مرحوم اصفهانی، همه اینها هم اجازه روایت و هم اجازه اجتهاد داشتند، منتها مرحوم طالقانی خودش دنبال این داستانها نبود. در یکی از خاطرها گفته است که من میتوانستم قم بمانم و بروم دنبال اجتهاد و کاری هم به کار کسی نداشته باشم و به مسائل تدریس بپردازم، ولی لازم دانستم که اینها را رها کنم و به تهران بیایم و بیشتر با قشر جوان و دانشجو برخورد داشته باشم و کار کنم. بخصوص دورهای که کمونیستها بیشتر در مملکت جولان میدادند و اگر بچه مسلمانی در دانشگاه قرار بود دو رکعت نماز بخواند باید پنهانی نماز میخواند تا کسی او را مسخره نکند؛ لذا ایشان در آن دوران ایشان لازم میدیدند به تهران بیایند.
- چه کسانی مخالف این هستند وجهه فقهی آیتالله طالقانی نشان داده شود و به همین خاطر بیشتر وجه سیاسی ایشان را پررنگ میکنند؟
یکسری افرادی هستند که خودشان در جنبههای سیاسی و مسائل مبارزاتی فعالیتی نداشتند و حالا میخواهند بگویند که اگر ایشان در این جنبه فعال بوده در آن جنبه ضعیف بوده است؛ حالا ما اصراری نداریم ثابت کنیم، چیزی است که خودمان میدانیم.
- چنین سندی الان موجود است؟
سندش یکبار در دادگاه سال ۴۲ ارائه شد، آن موقع میگفتند یک مجتهد را نمیشود محاکمه کرد به خاطر همین من یادم است عمویم به منزلمان آمد، نامه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم را به دادگاه ارائه داد، منتها باز هم دادگاه او را محاکمه کرد. یک جاهایی در کتابهایی چاپ شده و افراسیابی کتابی دارد آنجا چاپ شده است.
- رابطه مرحوم طالقانی با مهندس بازرگان چطور بود؟ این ارتباط از کجا شکل گرفت؟
این ارتباط از زمان دوستی در دوران بچگی بوده است، مرحوم طالقانی در قناتآباد زندگی میکرد. یعنی آنجا پدر طالقانی مسجدی و تشکیلاتی داشت؛ مرحوم عباسقلی بازرگان، پدر مرحوم بازرگان هم از تجار تبریزی بسیار ثروتمند و متمدن و مومن بود، ایشان هم همان آن منطقه زندگی میکرد و به دلیل همان کسب و کار خوبی که داشت اسمش را گذاشتند بازرگان و اینها از بچگی با هم بزرگ شده بودند و به هر حال رفاقتشان بعد از همان سالهای ۱۳۲۰ بیشتر شد و مسائل سیاسی که پیش آمد رفاقتشان نزدیکتر شد و مرحوم طالقانی به عنوان یک آدم معتقد و متدین، مرحوم بازرگان و مرحوم دکتر حسابی را قبول داشت.
- نقش پدر آیتالله طالقانی و پدر مرحوم بازرگان در زمینه مبارزه چگونه بود؟
تا آنجا که من اطلاع دارم مرحوم عباسقلی خان بازرگان یک منزل بزرگی داشت در همان منطقه قناتآباد، مرحوم طالقانی یک چیزهایی خودش از مرحوم پدرش یاد گرفته بود، پدرشان معتقد بود که با گروههای مختلف هر کس مشکلی دارد با دین، با مذهب، بیایید بحث و صحبت کنیم، ما قرار نیست فحشی به کسی بدهیم و کسی را کتک بزنیم؛ برای این کار از مرحوم عباسقلیخان بازرگان کمک گرفت و ایشان هم خانهاش را در اختیار گذاشت، البته یک مدت در خانه مرحوم عباسقلی خان بازرگان بود و بعد این بحثها به مدرسه مَروی انتقال پیدا کرد و بعد از مذاهب مختلف دعوت میکردند تا با هم بحث کنند.
- بعضیها معتقدند آیتالله طالقانی پدر همه گروههای مبارز جریان سیاسی قبل از انقلاب در برابر پهلوی بود و ایشان برایش فرقی نمیکرد این گروه چپ باشد یا لیبرال بلکه نوع و هدفشان مبارزهطلبی بود. حتی شاهد بودیم بعد از انقلاب گروههای خواستند ایشان را مصادره به مطلوب کنند و ایشان آن خطبه قرّا را قرائت فرمودند. به نظر شما آیا آیتالله طالقانی واقعا خطوطی نداشت و هر حزبی در کنار ایشان میتوانست قرار گیرد. در این زمانه هستند افرادی که مدعیاند باید پدر همه احزاب و جریانات باشند. آیا اصلا آیتالله طالقانی چنین شخصیتی داشت؟
این دو تا بحث است؛ یکی بحث قبل از انقلاب و مبارزه؛ یکی بعد از انقلاب. دلایلش را هم میگویم. قبل از انقلاب بله هر کس که مبارزه میکرد ایشان میپذیرفت. حتی در زندان دوستان با چپیها مشکل داشتند، طالقانی هرگاه هر کدام از این چپیها به زندان میآمد میرفت و نزد اینها مینشست و با آنها حرف میزد، نتیجتا هم بعضی از دوستان که آن دوران را یادشان است وقتی بیرون آمدند تعریف میکردند هر کدام از اینها درد و دلی داشتند فقط با مرحوم طالقانی صحبت میکردند.
چند روز پیش من با آقای دولتآبادی راجع به دورهای که ایشان با مرحوم طالقانی زندان بود، صحبتی داشتم و میگفت هروقت میآمدند تهدید میکردند و دلهره میگرفتم، ۵ دقیقهای با مرحوم طالقانی در حیاط صحبت میکردم و ایشان اینقدر به من آرامش میداد من خیالم راحت میشد. این در مورد همه بود و مینشستند با هم صحبت میکردند و آخر هم به این نتیجه میرسیدند که شما مبارز هستید و یک مشکل کوتاه دارید و یک اشهد ان لا اله الله بگویید و بیایید وسط. منتها داستان بعد از انقلاب قصه دیگری است.
* پولهایی که آقای هاشمی به مجاهدین خلق میداد از کسی پوشیده نیست
- ایشان را نسبت میدهند به حمایت از مجاهدین خلق.
بله ایشان را به مجاهدین خلق نسبت میدهند، اولاً مجاهدین خلق اول انقلاب از طریق همه بزرگان حمایت میشدند، پولهایی که آقای هاشمی به مجاهدین خلق میداد از کسی پوشیده نیست، پولهایی که حتی توسط مرحوم طالقانی از طریق آقای غیوران (الان زنده است) به اینها داده میشد؛ منتها بعد انشعابشان آقای غیوران تعریف میکرد وقتی رفتیم با آنها دیداری داشتیم، مرحوم طالقانی گفت من دیگر اینها را قبول ندارم و دیگر دیناری از طرف من به اینها ندهید و از سال ۵۴ کمکها را قطع کرد.
اینها بعد از انقلاب تحت عنوان سازمان مجاهدین خلق سابقه مبارزاتی داشته و مبارزین اولیهاش هم آدمهای بزرگی بودند؛ افرادی مثل مسعود رجوی هم به هر حال یک سابقه طولانیمدت سیاسی داشته و وقتی بیرون آمدند رهبری این گروه را برعهده گرفتند، مرحوم طالقانی با گارد با اینها راه میرفت، یعنی خیلی به اینها نزدیک نمیشد، البته اگر نزدیک میشد، ایرادی هم نداشت چون اینها تا سال ۵۹، ۶۰ در مملکت کاملا آزاد بودند. تظاهرات و میتینگ میگذاشتند.بنابراین اینها تا آن زمان مشکلی نداشتند. از طرف دیگر بسیاری از نزدیکان امام روابط نزدیکی با اینها داشتند، مثل احمدآقا و حسین آقای خمینی و هیچ ایرادی هم نداشت.
منتها کسانی که مشکل با خود طالقانی داشتند این را عَلم کردند، نمونهاش آقای غرضی. میگوید در خانه مرحوم طالقانی پایین خانهشان پر از منافق بود، اولاً آن زمان ما منافق نداشتیم مجاهد بودند، منافق زمانی شد که اینها اسلحه در دست گرفتند، دوماً خانه طالقانی جایی بود در یک آپارتمان در خیابان سمیه و یک آپارتمان ۷۵ متری بود، یکی از پاسدارهای آقای طالقانی عباس ترکان بود که از پاسدارهای نزدیک امام در پاریس بود، یکی دیگر از پاسدارها شهید محسن ارودی بود که در حادثه مکه شهید شد، جواد بافقی نیز یکی از پاسدارهای آقا بود که الان از سرداران نیروی انتظامی است؛ کدام اینها منافق بودند؟
اول انقلاب سال ۵۷ که دو ماه از انقلاب گذشته یک عده در دفتر آمدند و گفتند ما میخواهیم کمک کنیم، شخصی به نام اسماعیلزاده، این آقا تنها کسی بود که بعدها فهمیدیم ارتباط دارد و ما از او در نماز جمعه و حفاظت استفاده میکردیم نه جاهای دیگر. ولی بدیعزادگان، برادرش جز بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بود و لی خودش نه؛ اولش که آمد در دفتر ما او را اصلا نمیشناختیم، نمیدانستیم چه کسی است، گفت میخواهم اینجا کار کنم، آقا هم گفت باشد، بعدا گفت من برادر شهید اصغر بدیعزادگان هستم، آقا هم تحویلش گرفت.
* سوء استفاده جریان منافقین از لقب «پدر» طالقانی
- برخی با استنادهایی که میکنند میخواهند آیتالله طالقانی را مصادره به مطلوب کنند، برخی از مجاهدین سابق، منافقین فعلی و امثال تیم رجوی.
اولین لقب «پدر» را امام به طالقانی دادند که گفتند «او برای من برادر و برای ملت پدری است»؛ منتها به جای اینکه دوستان ما از این القاب استفاده کنند، خودشان را کشیدند کنار و اینها سواستفاده میکنند.
- البته برخیها هم لقب کمونیست به ایشان میدهند.
بله از این القاب هم میدهند.
- فکر میکنم علت التقاط فکری که به آیتالله طالقانی منتسب میکنند به دلیل آزاداندیشیای بود که ایشان داشتند.
دقیقا. خودشان مشکل دارند. مرحوم طالقانی تمام خطبههای نماز جمعهاش و تمام سخنرانیهایش معمولا با یک یا دو آیه از قرآن شروع میشود، یعنی هیچ جا بدون استناد به قرآن صحبت نکرده است. تفسیرهای قرآن مرحوم طالقانی از سال ۱۳۲۰ در مسجد هدایت خیابان جمهوری بسیار روان و راحت بود و تفسیر قرآن ایشان منطبق با مسائل روز بوده و قرآن کتابی نبوده که آقا بگذارد لبِ طاقچه و بگوید ۱۴۰۰ سال پیش آمده است.
یکی از این دوستانی که (نمیخواهم اسم ببرم) میگفت هر وقت طالقانی صحبت میکرد ما میگفتیم چقدر این به روز است و ایشان یک روحانی نواندیش بود و متاسفم که صدا و سیما و جاهای دیگر تفسیر ایشان را در اختیار دارند اما کم استفاده می کنند.
* هاشمی گاهی بیدلیل از بنیصدر حمایت میکرد/ هاشمی دچار «خود پدر پنداری» است
- به نظر شما در فضای فعلی سیاسی کشور کسانی وجود دارند که مدعی باشند پدر تمام احزاب و جریانهای سیاسی هستند؟
بله. آقای هاشمی رفسنجانی خود پدر پندار هستند. اولا یک برگشت به کارها و دیدگاههای خود نمیکنند. عیب ندارد هر کس میتواند اشتباه کند. مگر میشود کسی اشتباه نکند؟ اشتباه بزرگان بیشتر است، یک مثالی کوچک میزنم؛ آقای هاشمی یک جاهایی بیدلیل از بنیصدر حمایت میکرد، چرا نمیگوید اشتباه کردم؟ من یادم هست هیات دولت آقای بازرگان هر وقت نزد امام میرفتند کراوات داشتند، آقای هاشمی حالا همه چیز را رها کرده و این را مطرح میکند که «یک دُم خری آویزان کردهاند به نام کروات و این طرف و آن طرف میروند.» این حرفها چیست؟ آیا مردم مشکل دیگری ندارند؟!
من هیچ وقت یادم نمیرود زمانی که ایشان رئیس مجلس بوده، آن پایین آقای بازرگان را کتک میزنند و او آن بالا میخندید. آن وقت آن دوره آنطوری، الان یک طور دیگری صحبت میکند که انگار نه انگار آن قضایا بوده! ژست روشنفکری میگیرند.
- آقای هاشمی هم تاکید دارد که تغییری نکرده. ارزیابی شما چیست؟
خیر واقعا تغییری نکرده و همان است منتها این حرفهایش دروغ است و اگر تغییر نکرده پس ادا درمیآورد و هاشمی را همان هاشمی میبینیم، همان هاشمی قتلهای زنجیرهای در وزارت فلاحیان میبینیم.
*اظهارات غرضی درباره پدرم اشتباه است
- رابطه آقای هاشمی با آیتالله طالقانی چگونه بود؟ چون بعد از قضیه برادرتان ایشان میگویند من به احمدآقا گفتم مراقب باشید آقای طالقانی با نهضت آزادی ارتباط نگیرید.
مراقب چه باشد؟ اولا ایشان چه جایگاهی داشته که بگوید مراقب باشید؟ بعد هم احمدآقا خودش وقتی آمد من خودم مرحوم پدر را از تهران بیرون بردم؛ سه روز آمده بود تهران نشسته بود و بچههای تهران هم نمیدانستند ما کجا هستیم، میگفت من با آقا کاری دارم و باید ایشان را ببینم، ما هم آدرس را به بچههای تهران دادیم و گفتیم باشد ایشان را بیاورید تا او را ببریم، آقا به شدت از این داستان ناراحت میشد، آقا می گفت مگر میشود آدمی را بدون محاکمه دستگیر کنند بعد بگویند تو آدم کشتی؟ اینکه میشود ساواک، اولا گفتند یک نفر را کشته، آقای غرضی مدعی شد دو نفر را و بعد گفته ۱۷ نفر را کشته ای! گفتند یک زنی را که جزء مجاهدین خلق بوده، کشته است، الان چه شده که یک زن مجاهدین که در پاریس کشته میشود یا میمیرد برای شما جالب شده است؟ با افتخار مصاحبه میکنید و میگوید قاتل این زن، سید مجتبی بوده و ما او را دستگیر کردهایم؟ بعد هم ما از وزارت اطلاعات استعلام کردیم و گفتند ما سندی نداریم، از دادستان انقلاب آن روز آقای هادوی (لان زندهاند) استعلام کردیم گفته است ما هیچ سندی نداریم. هیچ سندی اینها پیدا نکرده اند.
چه سندی است که فقط آقای غرضی و آقای بشارتی جهرمی (به خاطر اینکه فامیل این خانمها بوده و اینها سه تا خواهر مجاهدی بودند که یکی از آنها توبه میکند و یکی میرود عمان و یکی هم میرود پاریس ازدواج میکند، یک شوهر خوش چهره داشته و آن هم جزء منافقین بودند و این خانم ناراحتی داشته و دارو میخورده و مجتبی میگوید من بارها به او میگفتم استراحت کن، شنا کن، این خانم قرص زیادی خورده و مرده است، حتی پزشک قانونی فرانسه هم تایید کرده) حالا شما از کجا فهمیدید مجتبی او را کشته است؟
این مسائل را عمدا مطرح میکنند. من آقای هاشمی را خیلی هم دوست دارم اما انتقاداتی هم به ایشان دارم.
اخیرا آقای غرضی انتقاداتی را در روزنامه اعتماد مطرح کرده است و خیلی هم مساله دارد و بعد چه مزخرفاتی میگوید! گفته است «آقای طالقانی خیلی با منافقین نزدیک بوده و بعد از اینکه حادثه ۷ تیر که اتفاق افتاد، آقای طالقانی خودش را میکشد کنار.» این در حالی است که حادثه ۷ تیر که اتفاق افتاد سال ۶۰ بود، اصلا ایشان (غرضی) آلزایمر دارد، آن زمان آیتالله طالقانی مرحوم شده بودند، بعد هم از آقای هاشمی تعریف میکند و میگوید ایشان را روی صندلی داغ نشاندند و او را سوزاندند. ما زندان به ملاقات ایشان میرفتیم و اصلا صندلی داغ ندیدیم که او را بنشانند.
- بعضیها معتقدند این پدرسالاری (از لحاظ منفی) در آیتالله طالقانی هم وجود داشت و ایشان نیز چنین دیدگاهی داشتند و میگویند به خاطر همین ارتباط خود را با طیفها قطع نمیکرد و خودش نیز در این وادی بوده است و به خاطر همین با اینها تعامل داشت.
مجاز هستند چنین فکری بکنند. اما شما میتوانید از کسانی در سن و سال من که در آن زمان بودند و یا آن زمان را درک کرده باشند؛ بپرسید که مشی ایشان چگونه بود.
- برخی میگویند چرا ایشان تعامل خود را قطع نمیکردند.
آقا حتی همین مجاهدین خلق را هم میگفت به جای اینکه اینها را دفع کنید، بیایید جذب کنید. میگفت همین جوانهای ۱۴-۱۵ ساله که دنبال شعارهای اینها میروند را بیاورید و با آنها صحبت کنید و حرف بزنید و گفتگو کنید چه ایرادی دارد؟ چه اشکالی داشت؟ من خیلی افتخار میکنم.
سال ۵۷ انقلاب پیروز و ایشان از زندان آزاد شد و گفت من وابسته به هیچ حزب و گروهی نیستم (نوار ویدیویی آن را هم دارم)؛ میگوید برای اینکه من بخواهم در حزب فعالیت کنم باید در چارچوب حزب باشم و از مردم فاصله میگیرم؛ پس بنابراین من در چارچوب هیچ حزب و گروهی نیستم و در خانه من روی همه باز است. مرحوم بازرگان نظر ایشان را تایید میکند. حالا دوستان دیگری هم بودند همان زمان زودتر یا دیرتر از چارچوب نهضت آزادی خارج شدند خیلی هم این به نظرم خوب بوده. الان بعضی از آقایان نهضت آزادی میگویند، طالقانی بعد از انقلاب تغییر کرد؟ معلوم است تغییر میکند. آنجا در چارچوب حزب مبارزه میکرده است، وقتی انقلاب به پیروزی میرسد، ایشان میگوید من بیایم در چارچوب آن حزب دوباره حرکت کنم؟ ایشان از سال ۱۳۱۸ مبارزهاش را شروع کرد. ایشان از سال ۴۲ زندان رفتند و۴۶ آزاد شدند و در سال ۴۶ در نهضت آزادی بیشترین کسی که به زندان و تبعید رفت طالقانی بود. دیگران در زندان و تبعید همراه طالقانی نبودند.
- مسئله ای مطرح شده در مورد ایت الله طالقانی و نگاه فقهی ایشان به موضوع حجاب. اساسا ایشان نگاه خاصی در مورد حجاب داشت؟ از کجا می توان آرای فقهی آیت الله طالقانی را دریافت؟ آیا مرکزی هست که افکار و اندیشه های ایشان را تدوین نموده باشد؟
نوار آن را گوش کنید، خیلی جالب است. بله وجود دارد. من خودم از صدا و سیما گرفتم. خود خانواده و من توسط موسسه تاریخ معاصر و موسسه نشر کتاب توسط شهرداری فشار آوردیم و یکسری کتابهای ایشان را تصحیح و غلطگیری و دوباره چاپ کردیم مثل کتاب «پرتویی از قرآن».
- غلطگیری یعنی چه؟
یکسری مثل کتاب پرتویی از قرآن، چاپ و نشرش برمیگشت به سالهای ۵۶ و ۵۷، و غلط املایی زیاد داشت لذا آن را به حوزه علمیه قم دادیم، غلطگیری کردند و چاپ کردیم ولی گفتههای ایشان متاسفانه زیاد پیاده نشده است.
در مورد حجاب نیز ایشان توضیح کاملی میدهد و میگوید آن حجاب اسلامی را رعایت کنید ولی حجاب اجباری ندارد ولی مثالهای زیادی میزند، مثال می آورد از خانم گاندی که روسری روی سرش میانداخته و توضیح کاملی راجع به بهتر بودن حجاب و عمل کردن به حجاب میدهد منتها چیز خاصی نبود. ایشان امروز با روزنامه اطلاعات مصاحبه کرد و نشنیده بود با خانمها به خاطر حجاب برخورد کردهاند و مسافرت بود، فردای آن روز امام میگوید نظر من درباره حجاب همان است که آیتالله طالقانی گفته است. این چیز مسالهداری نبوده است.
حالا بعضی وقتها ایجاب میکرد که این را پیراهن عثمان کنند و بر سر بعضیها بزنند. احمدینژاد هم آمد و گفت من اینطور نیستم که یک نفر دو تار مویش بیرون باشد با او برخورد کنم. این حجاب یک مانور سیاسی شده است، بعضی میخواهند شروع به کار کنند در این مورد حرفهای قشنگ میزنند اما ممکن است در وسط کار برخوردهای بدی هم بکنند.
- یک سخنی که از آیتالله طالقانی در شبکههای اجتماعی زیاد دیده میشود که میگویند من میترسم از روزی که به جای رسیدگی به مسائل بزرگ، گیر ما چند تار موی زنان باشد.
میگویند در نوارهای ایشان این صحبت هست، اما این جمله را من در نوارها ندیدم.
- این سیاسیکاری نیست شما تایید میکنید؟
من نشنیدم. آقای طالقانی در بیمارستان ایرانشهر میآمد، بیمارستان در اختیارم بود، برای مجروحان اول انقلاب از این بیمارستان کمک میگرفتیم، خود آقای طالقانی را آنجا بستری کردیم. برای بازدید بیمارستان میآمدند، آن زمان حجاب هم اجبار نبود و روسری سر پرستاران نبود و خیلی به این مساله حساسیت نداشت.
- ولی به قید و بند اسلامی پایبند بودند؟
بله پایبند بود. تا زمانیکه ایشان فوت کرد حجاب آزاد بود. اگر روال را ادامه میدادیم وضعمان خیلی بهتر بود الان مشکلاتمان بیشتر است.
- یک بحث درباره جبهه ملی است که میگویند ایشان رابطه مستحکمی داشت اما از آن طرف در مورد بحث نواب صفوی نقدی به آقای مصدق داشتند.
ایشان یک بار سخنرانی کرد و دیگر انجام نشد، سالگرد مرحوم دکتر مصدق زمان ایشان برنامه گذاشتند و سر خاکش رفتند، اتفاقا خیلی هم زیرکانه این کار کردند. خیلیها خودشان را جلو انداخته بودند که بعد از ایشان سخنرانی کنند، یعنی خود دوستان جبهه ملی و خود منافقین (مسعود رجوی) گارد بسته بودند که سخنرانی کنند، ایشان هم متوجه شده بود و سخنرانیاش را طولانی کرد تا اینکه مراسم تمام شود.
ایشان به مرحوم مصدق علاقهمند بودند اما میگویند نواب صفوی نیز در ملی شدن نفت تاثیرگذار بودند، همان جا ایشان بیان میکنند که «رزمآرا ترور شد و نفت ملی شد» این جمله ایشان است که من یادم است.
- گرایش ایشان به جبهه ملی را چگونه ترسیم میکنید؟ گرایشاتی که منجر به تعطیلی شد.
جبهه ملی زمانی به وجود آمد که نه نهضت آزادی بود و نه چیز دیگری. تنها گروه مبارزی بود که در زمان مرحوم مصدق به وجود آمد و به هر حال یکی از بنیانگذاران خود مرحوم مصدق بوده است و اینها را در قالب حزب ترغیب کرده بود. آنها تنها گروه سیاسی بودند که در سالهای ۳۳ و ۳۴ در مملکت مبارزه میکردند. نواب صفوی و امثال او هم بودند اما همه را گرفتند و اعدام کردند. بعد از آن گروههای موتلفه آمدند و اینها در حاشیه رفتند ولی گروه سیاسی آزاد، غیرمذهبی فقط این گروه بود.
البته مرحوم طالقانی با گروههای مذهبی هم ارتباط داشت و ارتباط را قطع نکرده بود و میخواست اینها را داشته باشد و این برمیگردد به اینکه میخواست همه گروهها را جذب کند. منتها در سال ۴۰ باز به توصیه مرحوم بازرگان که ایشان دید مذهبیاش خیلی غالب بود، معتقد بود اینها زیاد دنبال مذهب زیاد نیستند و فقط دید سیاسی دارند، از این رو میگویند بیاییم و یک سازمان سیاسی مذهبی درست کنیم و نهضت آزادی را درست میکنند.
- شاهدیم عده ای خود را اینطور به نسل های بعد از انقلاب معرفی می کنند که از پیشتازان اصلی انقلاب بودند، در صورتی که در داستان بیانیه روز تاسوعا سال ۵۷ بعضی ها حتی زیر پای این بیانیه را امضا نکردند. یکی از این افراد هاشمی رفسنجانی است. آیا این ماجرا حقیقت دارد؟
تاسوعای آن سال مصادف با روز جهانی حقوق بشر بود، ایشان معتقد بود باید آن روز یک بیانیه بدهیم و یک راهیپمایی بزرگ بگذاریم. تا به حال هم به آن صورت اعلامیه داده نشده بود. ایشان یک متن را تهیه میکنند و پیشنهاد میدهند من تنها نباشم که امضا کنم و دوستان دیگر هم امضا کنند تا مردم به خیابان بیایند. منتها به هر کس زنگ میزنند (حالا نظر آنها بوده) میگویند نه خطرناک است و ممکن است مردم کشته شوند ولی ایشان (طالقانی) میگویند نه اگر ما منسجم باشیم و شعارهای متفرق ندهیم، مشکلی پیش نمیآید و متاسفانه دوستان دیگر حاضر نشدند. طالقانی در اعلامیهاش میگوید، من از منزلم حرکت میکنم. همان شب یعنی چند شب قبل از حرکت، ساواک میآید و به خانه مان میریزد. برای آخرین بار دیدیم ماموران ساواک آمدند منزل که آقا را ببرند، منتها همیشه در کوچه ما پر از جمعیت بود، روش مرحوم طالقانی هم همیشه این بود که میگفت اگر بخواهید من را ببرید ساک من بسته است و مرا ببرید ولی این دفعه گفت من نمیآیم و میتوانید من را کشانکشان از میان این جمعیت ببرید من اعلامیه دادهام باید باشم. آنها هم میبینند نمیشود، رفتند و مرحوم بهشتی را گرفتند که ایشان هم یک یا دو شب نگه داشتند و بعد آزاد کردند. منتها کسی این اعلامیه را امضا نکرد و ما خودمان روز تاسوعا توقع نداشتیم جمعیت اینگونه در راهپیمایی بیاید. واقعا اول و آخر جمعیت را نمیتوانستیم ببینیم و اتفاقی هم نیفتاد و فردا که عاشورا بود، دیگر همه اعلامیه دادند و پرشورتر بود.
حتی نمازی که آقای طالقانی در میان آزادی خوانده است میبینیم از کسانی که توقع نداشتیم پشت سر ایشان نماز بخوانند، آمدند، حاج میرزا خلیل کمرهای بود که هم از ایشان بزرگتر بود و هم استاد ایشان بود و هم سیاسی نبود، او ایستاده بود و شرکت کرده بود در راهپیمایی و یا مثلا مرحوم مهندس بازرگان و سحابی نیز بودند.
- رابطه آقای هاشمی و آیتالله طالقانی چگونه بود؟
رابطه بدی نداشتند. آقای هاشمی آقا را بسیار دوست داشت. زندان اوین که برای ملاقات میرفتیم، آقای هاشمی هم آنجا زندانی بود، بچههایش برای ملاقات میآمدند، آقا با او شوخی میکرد و سر به سرش میگذاشت، یک دفعه مرحوم طالقانی سیگار را ترک کرده بود و آنجا حالش بد شده بود و آقای رفسنجانی گریه میکرد.
* طالقانی نگاه پدرانه به هاشمی داشت
- چقدر ایشان روی آقای هاشمی نفوذ داشتند؟
من فکر میکنم چیزی که آقای طالقانی میگفت آقای هاشمی همیشه میپذیرفت و مثل پدر به ایشان نگاه می کرد. اولین بار آقای طالقانی آقای هاشمی را برای سخنرانی به مسجد هدایت برد و آنجا سخنرانی کرد،شاید سال ۴۸ و ۴۹ بود. خیلی آقای هاشمی را دوست داشت و آقای هاشمی را به دوستانش که از بازاریان معتبر بودند، معرفی کرد که از آقای هاشمی حمایت کنند.
- به نظر شما اگر آیت الله طالقانی امروز بود و میدید فرزندش بر خلاف مسیر مردم و انقلاب در دادگاهی محکوم به حبس شده است آیا از مسیر انقلاب خارج میشد. عده ای معتقدند داستان حرکت ایشان به سمت شمال در موضوع دستگیری فرزندش شبیه داستان افراد حال حاضر است. چقدر این تشابه واقعیت دارد؟
اجازه بدهید من یک مثال بزنم؛ جواب آنهایی است که این حرفها میزنند؛ سال ۵۲ مرحوم طالقانی در یک مقطعی آزاد بود، یک اعلامیهای از یک جایی کشف شود و بعد ریختند در خانه ما و من هم بیرون بودم، دایی من با زنداییام در خانه ما زندگی میکردند، آنها را گرفتند و برادر بزرگ من حسین هم وارد خانه میشود که آن هم در جا گرفتند، به من هم گفتند خانه نیا مامورها اینجا هستند و تو را می گیرند. من رفتم خانه و همان جا به من دستبند زدند و بردند. مادرم گریه می کرد و گفت آقا اینها را میبرند گفت عیب ندارد بگذار ببرند آدم میشوند. اینطور برخورد میکرد.
بعد از انقلاب به خاطر دستگیری مجتبی که ۴ ساعت او را گرفته بودند و ما آقای غرضی را گرفتیم و بچهها را پس گرفتیم، حالا میشود طالقانی به خاطر بچهاش قهر کند؟!
- این شبهه را مطرح میکنند.
نه این شبهه را آقای غرضی مطرح میکند و مهمل می گوید. آقای طالقانی میگوید ما انقلاب کردیم که دیگر ساواک بازی نداشته باشیم. آقا میگفت اگر کسی محکوم و متهم است دادگاه تشکیل شود، شما چه کاره هستید؟ تشخیص میدهید چه کسی مجرم و گناهکار است؟ خود شما مشکل دارید. اگر قرار است حکمی صادر شود چرا نباید شما را که با ساواک در دستگیری بسیاری همکاری کردید، ببرند؟
حالا اسلحه افتاده دستتان باید یکی را بگیرید و حکم صادر میکنید. مجتبی زندانی شد، ما همه سابقه زندانی داریم و هیچ وقت هم پدرمان عفو نکرده بود، اعظم را گرفتند، بنده، حسین را گرفتند، ابوالحسن را گرفتند، پدرم اصلا ناراحت نبود، آزاد که می شدیم پدرم میپرسید کسی را که لو ندادید؟ میگفتیم نه، همین دغدغهاش بود.
- آیا آیتالله طالقانی توصیهای به فرزندانشان برای بحث فعالیتهای اقتصادی داشتند؟ مقایسهای میکنند از فعالیت اقتصادی فرزندان هاشمی و فعالیت اقتصادی فرزندان طالقانی. نظر ایشان چه بود؟
آقای هاشمی کلاً به مسائل اقتصادی علاقمند است وقتی خودش علاقه دارد فرزند ۲۰ سالهاش را میکند رئیس شرکت تاسیسات دریایی؛ حالا اگر آقای هاشمی فوت کند چقدر اموال به اینها میرسید. من یادم است وقتی پدرم فوت کرد پول زیادی در حسابش بود چون مردم کمکهای مالی زیادی میکردند، من یادم است یک بار به عباس شیبانی گفت بیا یک حساب مشترک در بنیاد مستضعفان باز کنیم، یک حسابی داشتند برای امورات کمک به سیاسیون و انقلابیون، بسیاری از حقوق سیاسیون از همان دفتر ما داده میشد آن هم از طریق کمکهای مردمی. من یادم است هر وقت راهپیمایی میشد اولین چیزی که میآمد خانه ما کارتونهای پول بود و ما دو سه نفر را میگذاشتیم پولها را میشمردند و میگذاشتند به حساب، منتها ایشان که فوت کرد هر چه در حساب مرحوم طالقانی بود به حساب امام سپرده شد و همه واریز شد، من معترض بودم، گفتم آیا هر چه بود ریختید در آن حساب؟ گفتم یعنی پدرمان خودش ۵۰ هزار تومان پول نداشته است که به عنوان ارث به فرزندانشان برسد؟ خیلی هم اعتراضی نکردیم.
تنها چیزی که از پدرمان ماند دو خانه یکی در پیچ شمیران بود که ما در آنجا بودیم و یکی دیگر هم در شمیران که خواهر و برادر دیگرم در آن بودند، آن هم موقوفی بود و بعد بین خودمان تقسیم کردیم.
* پدرم نصحیت کرد که وارد مسائل اقتصادی نشوید
من از پولدارترین آقازادههای قبل از انقلاب بودم، یعنی کار اقتصادی میکردم و بیزینس داشتم و وضع مالیام خوب بود. بنده بعد از انقلاب ورشکسته شدم و آنها شدند میلیاردر. پدرم نصحیتی به ما کرد که وارد مسائل اقتصادی نشوید، دو سه جا هم پیشنهاد کردند عضو هیات مدیر فلان جا شوید، اول انقلاب واقعا دست آقای طالقانی بود، آقای طالقانی در تشکیلات همه جا نفوذ داشت لذا همه دوست داشتند بند ما شوند و ما را بند کنند و این کار هم بار مالی داشت و هم کار آنها راه میافتاد؛ ولی پدرم گفت ابداً وارد این داستانها نشوید. ما فکر میکردیم وقتی فشار مالی روی ما زیاد است این چه نصیحتی است که پدر به ما میکند؟ الان که دارم اوضاع و احوال را میبینم نتیجهاش میشود زندان (البته زندان با سکه بد نیست) میبینم نصیحت بدی نیست حداقل آبرویمان حفظ شده است.
- مرحوم طالقانی آیا تاکیدی مبنی براینکه فرزندانش در مسائل سیاسی وارد شوند داشتند؟
پدرم میگفت ده تا بچه داریم هر کدام یک سازی میزنند؛ من سعی میکنم دیدگاههای خودم را به آنها می گویم. من شخصا اصلا جناح خاصی ندارم هر کس حرف حساب بزند من دنبال او صحبت میکنم و هستم، حالا این آدم جزء حزب موتلفه ممکن است باشد یا اصلاحطلب باشد. مشکل خاصی با هیچ کدام ندارم. با همه هم رفیق هستم. خواهرم میگوید نباید با آن گروه اصولگرا صحبت کنید.
- آیت الله طالقانی در سخنرانی خود و حتی آخرین سخنرانی مسئله شورا و رای را تاکید ویژه ای داشت. به نظر شما امروز که مطرح میشود رای حق الناس است چه میزان این مسئله در اندیشه آیتالله طالقانی وجود داشت؟
ایشان واقعا فکر میکرد رای حقالناس است. اولا آدمها را برای رای دادن دستهبندی نمیکرد، اولین مجلسی که در این کشور شکل گرفت مجلس خبرگان قانون اساسی بود که ایشان نفر اول شد، ایشان نظرش این بود از یک دسته و گروه خاص کسی نیاید مجلس و میگفت بگذارید گروههای دیگر هم بیایند، اگر روحانیها همه برویم بنشینیم، دیدگاه هایمان شبیه هم است، از آدمهای دیگر بیاوریم که دیدگاههای دیگر دارند و مثل ما فکر نمیکنند تا با هم بحث کنیم و چیز جدید یاد بگیریم. همیشه نظرش این بود که سه چهار تا عقل همیشه بیشتر از یک عقل کار میکند.
- فکر میکنید اگر آیتالله طالقانی در قید حیات بودند با نظارت استصوابی مخالف بود؟
خیر. بالاخره باید یک تشکیلاتی باشد که نظارت داشته باشد. مگر میشود شورای نگهبان نداشته باشیم؟ یک نهاد نظارتی همه جای دنیا است، در کشور ما اسمش شورای نگهبان است. چند تا آدم باتجربه که در مسائل سیاسی اجتماعی تجربه دارند در این شورا هستند.
- موضع آیتالله طالقانی نسبت به استکبارستیزی چه بود؟
سخنان ایشان در نماز جمعههایش وجود دارد که میگوید «اگر نخواهید سر جای خودتان بنشینید و ادامه دهید به شیطنتها، من پیرمرد و مریض پشت تانک مینشینم و میآیم به جنگتان» امام هم همینطور. اصلا در این مورد کوتاه نمیآمد بخصوص در مساله اسرائیل. مرحوم طالقانی به نظر من اولین روحانی بود که در مقابل اسرائیل از ابتدا موضع گرفت، بعد به کراچی و دانشگاه الازهر مصر رفتند و با بزرگان دیدار کردند و بحث اصلیاش این بود که اسرائیل یک نطفه ناپاکی است و حق مردم فلسطین را خورده و از این رو با اسرائیل نمیشود سر دوستی داشت. یک مشکل بزرگش هم زمان شاه، این مشکل مبارزه با اسرائیلش بود. شاه همیشه صحبتهای ایشان را قَدغن میکرد.
ایشان در یکی از سفرهایش به کشورهای اسلامی با انورسادات که آن زمان معاون جمال عبدالناصر و معروف به اسرائیلستیزی بود دیدار کرد، سال ۴۸ در نماز عید فطر مسجد هدایت، خطبه نماز را میخواند و بعد میگوید من امسال فطریههای شما را برای مردم فلسطین جمع میکنم. مردم هم با جان و دل هر چه داشتند میدادند. به شدت با اسرائیل موضع داشت.
- افرادی که در برابر خواسته مردم میایستند حال چه در سال ۸۸ و چه در سالهای دیگر به نظر شما این افراد چه میزان شناخت از اندیشه آیتالله طالقانی دارند؟
این داستان عجیبی است. من میبینم هنوز برخی نان را به نرخ روز میخورند. یک جاهایی که به نفعشان نباشد حرف از طالقانی میزنند، اینها موضعگیری میکنند. مثل اینکه مصاحبهای کردم با فارس و انتقاداتی به آقای هاشمی داشتم، پشت سرش روزنامه اعتماد که علاقمند به آقای هاشمی است سه صفحه با آقای غرضی مصاحبه میکند البته او هم آلزایمر گرفته است، ایشان جایی صحبت میکند و من جوابش را میدهم. من به روزنامه اعتماد زنگ زدم و گفتم رودرو با هم گفتگو کنیم. اولا هزار تا ایراد به ایشان دارم، چیزی که درباره مرحوم طالقانی گفته دروغ است، گفته است من با آقای طالقانی صحبت کردم در حالی که مجتبی نماز میخواند، نه مجتبی الان هم نماز نمیخواند، ولی ربطی هم به منافقین ندارد. بارها اعلام کرده من جزء هیچ گروهی نیستم. وزارت اطلاعات مجوز داد برای ایشان مجوز گرفتیم.
تنها کسی که ما دیدیم گاهی میآمد مسجد هدایت آقای کروبی و سالمترینشان هم بود. من فکر نمیکنم اگر کسی از طالقانی شناخت داشته باشد، بگوید رای مردم غلط است. در شوراها یک بحث داریم، بسیاری از افراد کاندیدا میشوند. من خودم رای دادم، شوراها را نگاه میکنم میبینم یک نفر شوراها را نگاه می کند و میبیند یک نام ورزشکار برایش آشناست دیگر فکر نمیکند که این ورزشکار برای شورا مناسب است یا نه و رای میدهد. حالا این نفر رای داده، رایش هم غلط ولی او رای داده و باید به رای او احترام بگذاریم.
خیلیها در دور دوم آقای احمدینژاد را قبول نداشتند ولی به او رای دادند، حتی به خاطر یارانه به او رای دادند. غلط و درستی را من نمیدانم در مغز کسی بکنم.
- بعضی از افراد معتقدند الان نیز به ابوذرهایی برای انقلاب نیازمندیم. افرادی که قادر باشند به کمک انقلاب بیایند و جریانهای مختلف را تبیین و نفاق را آشکار کنند. چقدر احتمال می دهید اگر آقای طالقانی بود به مسائل سیاسی ورود میکرد؟ به نظرتان در کدام دسته قرار میگیرد یا اصلا در دستههای متداول امروزی نبود؟
من دربست نمیگویم همه چیز خوب است اشکال هم داریم، ولی کسانی که دنبال فتنه و به هم ریختن مملکت هستند، میخواهند چه به دست بیاورند؟ الان سی و اندی سال است آن طرف مملکت در آمریکا دارند برای خودشان برنامه میریزند که این رژیم باید عوض شود، اگر این رژیم برود چه کسی باید بیاید؟ این حرفها جز به هم ریختن مملکت چیز دیگری ندارد، فکر پشت آن نیست. این مملکت جا افتاده است، چه کسی این کار را میخواهد بکند کدام گروه و کدام دسته؟ گروه ۴ نفری در مملکت راه میافتند که جز به هم ریختن مملکت کاری نمیکنند.
ایشان حتما ورود میکرد. ایشان خیلی شبیه من بود میتوانست با همه رفیق شود. قبلا هم همینطور بود، گروههای سیاسی به اصطلاح سیاسی بودند که فقط مبارزه میکردند و در چارچوب اهداف اسلامیشان، طالقانی با همه رفیق بود، نمیتوانست عوض شود و برای خودش جناحبندی کند و در چارچوب حزب قرار گیرد.
- مسئلهای که کمتر به آن پرداخته شده است مدیریت خانه ایتالله طالقانی بوده است. جایی شما گفتید ما حتی قرارهای خانوادگیمان را در زندان در ملاقات پدر میگذاشتیم. حالا چطور پدر به خانواده میرسید؟ اگر پدر الان بود برای شما ممنوعیتی ایجاد میکرد تا فعالیتهای اقتصادی خاصی نداشته باشید؟
مرحوم طالقانی یک حقوق از مدرسه سپهسالار داشت و تا اواخر زندان بودنشان من یادم است آقای کاشانی حقوق ایشان را درب منزل میداد در اسناد ساواک آمده که سازمان امنیت اعتراض میکند که این فرد زندان است اما به او حقوق میدهید که از این رو اواخر حقوق قطع شد.
یکسری نشریات و کتابهای مرحوم طالقانی بود که انتشارات محمدی چاپ میکرد از آنجا کمکهایی به ما میشد. یک خانه در امیریه داشتیم که نصفش برای مادرم و نصفش برای پدرم بود، مادرم از طرف پدرم وکالت داشت، دوستان آقا گفتند این خانه برای آقا کوچک است آن را بفروشیم، آقا تا بیرون بود اجازه نمیداد، تا اینکه وقتی آقا به زندان رفت این دوستان خانه را فروختند و خودشان هم پول گذاشتند و یک خانه در پیچ شمیران خریدند. آقا خیلی راضی نبودند. آقا که آزاد شد نمیدانست کجا برود. من روی پشتبام بودم یک ماشین آمد ایستاد آقا از زندان آزاد شده بود، پیاده شد، آمد خانه و خیلی دلخور شد و گفت این خانه به این بزرگی را میخواهید چه کنید؟ بعد از اوایل انقلاب این خانه خیلی به درد خورد و پایگاهی شد.
- وضعیت سیاسی اجتماعی آینده را چطوری ارزیابی میکنید. چرا آیت الله طالقانی محجور و هم دوستدارانش و هم دشمنانش از ایشان به درستی و دقت یاد نمیکنند و هرکس مایل به مصادره به مطلوب است
چرا مصادره به مطلوب میکنند؟ چون واقعا همه او را دوست داشتند و میخواهند برای خودشان مصادره کنند. چرا خودشان راه ایشان را جلو نمیروند، در مقابل مردم گارد نگیرید. طالقان مراسمی داشتیم برای مرحوم طالقانی، نمایندهای که الان در طالقان داریم آقای کیایینژاد به او گفتم دعواهای سیاسیتان را در مجلس بگذارید کنار و کمی برای مردم کار کنید. اینها جز اینکه وقت و پول ملت را هدر میدهید چیز دیگری ندارد. به جای اینکه مصادره به مطلوب کنید خودتان راه او را ادامه دهید. مملکت ما اسلامی است. باید دقیقا این معیار اصلیتان باشد.
- برخی افراد در روایت اول انقلاب طوری تفسیر میکنند که گویا محور تمام تصمیمات خودشان بودند و اگر نبودند انقلاب شکل نمیگرفت. در حالی که آیتالله طالقانی رئیس شورای انقلاب چنین دیدگاهی نداشتند. نظر شما چیست؟
ما اصلا نمیدانستیم ایشان رئیس شورای انقلاب است وقتی فوت شد تازه فهمیدیم. اصلا دنبال این داستانها نبود. گفتم رئیسجمهور بشویید، گفت این حرفها چیست میزنید، گفت ما خیلی هنر کنیم مساجدمان را درست کنیم، بتوانیم ۴ تا جوان را جذب کنیم و اگرنه رئیسجمهور خیلیها میتوانند بشوند نیازی نیست من بشوم. ایشان ۸ ماه بعد از انقلاب فوت کرد. زمان حیاتش بیشتر در مبارزه و زندان و درگیری بود.
- نظرتان راجع به این که برخی مدعیاند محور انقلاب هستند، چیست؟
مختصر و مفید غلط اضافه میکنند!
یک دفعه قبل از اینکه انقلاب شود تشتت آرا بین افراد بود. گروه مرحوم بازرگان بودند و یک عده هم گروه روحانیون بودند، آقای طالقانی آنها را در خانه خودمان جمع کرد و گفت بیاید تشتت آرا نداشته باشیم، بیایید با هم تصمیم بگیریم. آنجا پایه شورای انقلاب گذاشته شد، منتها دو روز بعد گفتند امام تصمیم گرفته این شورا را درست کند. ما هیچ وقت نمیدانستیم ایشان رئیس شوراست، تا زمانی که آقای مطهری زنده بود میگفتند ایشان رئیس شوراست و بعد آقای طالقانی شده است.
- بحث پدیده آقازادگی و ریشه این از کجا شکل میگیرد؟
مشکل از خود بزرگان است. آن آقازاده وقتی به رانتی دست پیدا میکند و به ثروت میرسد از کجا اینطور میشود؟ خودش که ثروتی ندارد، آن بزرگ است که آن آقازاده را حمایت میکند والا پدر بنده اگر بنده را یک جا میفرستاد من دستم به جایی بند نبود، پدرم باید من را حمایت میکرد. مشکل اصلی از خودشان است و باید خودشان را اصلاح کنند. اگر چیزی راجع به بچههایشان میشنوند باید خودشان را درست کنند. هیچ چیز بدتر از پول نیست، دین و مذهب را میگذارد کنار و همه چیز را درو میکند.
- از ماجرای تماس آیتالله طالقانی با امام روز ۲۱ سال ۵۷ خاطرهای دارید؟
یک نامه را نسبت میدهند به مرحوم آیتالله طالقانی که این نامه مربوط به او نمیشد، نامه را یکی از مسئولین دفتر آیتالله طالقانی، آقای علی بابایی با سربرگ دفتر آیتالله طالقانی نوشته بود. که بعد هم باعث کدورت آقا با او میشود؛ ولی روز ۲۱، زنگ میزنند به امام که اگر شما بیایید بیرون آیا امنیت برقرار است؟ امام هم به هر حال به ایشان دلداری میدهد که مطمئن باش اتفاقی نمیافتد بحثهای عرفانی زیبایی بین هم برقرار میشود که آقا هم گریه میکند.
- اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.
در مورد مرگ شعار ندهیم. همه میگوییم مرگ از پلک چشم به آدم نزدیکتر است خوب است این را درک کنیم و فکر کنیم ده دقیقه بعد شاید نباشیم، اگر این فکر را کنیم خیلی کارهای دیگر را نمیکنیم. خیلیها این شعار را میدهند اما در عمل انگار نه انگار. یعنی مرگ بر همسایه است و این شعارها برای خودشان نیست. واقعا فکر بکنیم هر آنی ممکن است نباشیم خیلی از کارها را نمیکنیم منتها یادمان میرود.
ارسال نظر