به گزارش پارس به نقل از دیپلماسی ایرانی  برای ارزیابی توافق هسته ای ایران که به برجام هم معروف است، باید سه دوره زمانی مختلف که هرکدام یک نسل می شود را در نظر گرفت. اول از همه مشخص است دوره توافق 10 تا 15 ساله است، که در آن محدودیت های شدیدی بر تمام فعالیت های هسته ای ایران اعمال خواهد شد: از معادن اورانیوم تا ساخت سانتریفیوژ، از طراحی راکتورهای هسته ای تا بهره برداری از تاسیسات غنی سازی، از اندازه ذخایر اورانیوم تا سطح غنی سازی. تمام این مراحل زیر نظر بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار دارد.

این درست است که این محدودیت ها شدید هستند. هیچ کشور دیگری در تاریخ 47 ساله ان پی تی هیچ وقت به صورت داوطلبانه با چنین بازرسی هایی از تاسیسات هسته ای اش موافقت نکرده است. یکی از مذاکره کنندگان ایالات متحده توافق را با مکعب روبیک مقایسه کرده است، چون هر قسمت آن بستگی به قسمت های دیگر دارد.

با اشاره به محدودیت ها و شرایط توافق بهتر می توان اوضاع را درک کرد، حتی سخت ترین منتقدان هم اعتراف می کنند که این توافق منجر به افزایش چشمگیر موانع در مقابل تلاش ایران برای گریز هسته ای شده است. البته هنوز سوالاتی درباره مکانیسم اجرایی از قبیل دسترسی به سایت های مشکوک که 24 روز قبل از آن به اطلاع رسانده می شود، وجود دارد. با این حال یوکیو آمانو، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی و ارنست مونیز، وزیر انرژی ایالات متحده که یکی از برجسته ترین فیزیکدانان هسته ای جهان است و در دورهای پایانی مذاکرات حضور داشته است، توانستند بیشتر این نگرانی را برطرف کنند.

در پایان این بحث باید به این نکته اشاره کرد که بیشتر سوالات مربوط به دوره اجرای توافق نیست، بلکه مربوط به دوره ای است که محدودیت ها در 10 تا 15 سال آینده برداشته خواهد شد. بحث این است که در نسل دوم توافق که حدوداً از سال 2030 شروع خواهد شد، چه اتفاقی می افتد؟

سعی می کنیم به آن دوره نگاه کنیم. به ویژه این که در کشوری همچون ایران امکان تغییرات جمعیتی و اجتماعی ممکن است. تا سال 2030 و مطمئناً سال 2050، بسیاری از مقامات و سیاستمداران ایرانی که از انقلاب 1979 روی کار آمده اند، در قید حیات نخواهند بود یا از لحاظ سیاسی فعالیتی نخواهند داشت. ایالات متحده هم دو یا سه رئیس جمهور عوض خواهد کرد.

می توان فرض کرد که در نسل اول، توافق پابرجا می ماند و ایران کاهش تحریم ها را تجربه می کند، تعامل گسترده تر در تجارت جهانی و مشارکت بیشتر در جامعه بین المللی را به دست می آورد. البته این به معنای لیبرالیزه شدن نیست ولی برخی از مردم حس خواهند کرد مزایای این توافق موجب به دست آمدن این دستاوردها شده است. این ممکن است اتفاق بیفتد یا نیفتد ولی چیزی که غیرممکن است این است که بگوییم ایران در 2030 یا 2050 در چه جایگاهی قرار دارد، این در حالی است که آینده عربستان، سوریه، عراق و داعش را هم نمی توان پیش بینی کرد.

پس از سقوط صدام حسین در سال 2003 و پس آن که جورج دبلیو بوش ایران را جزء «محور شرارت» قرار داد و نیروهای نظامی ایالات متحده عراق و افغانستان را اشغال کرده بودند و ایران را مورد محاصره قرار داده بودند، ایران در سال 2005 پیشنهادی را مطرح کرد که براساس تضمین هایی که دریافت کند، حاضر است سلاح هسته ای نسازد، البته آن پیشنهاد جزئیات بسیار کمتری در مقایسه با توافق کنونی دارد.

این پیشنهاد توسط حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی مطرح و توسط محمد جواد ظریف، نماینده وقت در سازمان ملل به غرب منتقل شد. اما دولت بوش آن را رد کرد و آن گونه که من اطلاع دارم در دیدار میان مقامات آمریکایی و بریتانیایی در نیویورک گفته شد: «داشتن حتی یک سانتریفیوژ هم زیاد است.»

روایت غالب در ایالات متحده این است که تحریم ها ایران را به میز مذاکره آورد، اما مذاکره کنندگان ایرانی می گویند توسعه ظرفیت هسته ای، ایالات متحده و دیگران را به میز مذاکره کشانده است. هر دو نظر می تواند درست باشد.

امروز نویسندگان طرح اصلی ایران به دولت بوش، رئیس جمهور و وزیر خارجه ایران هستند. آنها توانستند با استفاده از مذاکرات به یک توافق تاریخی دست پیدا کنند. منتقدان آمریکایی توافق باید از خودشان بپرسند چرا ایران زمانی که به داشتن قابلیت هسته ای بسیار نزدیک بود، مذاکره را انتخاب کرد و برای نسل ها و شاید برای همیشه از ساخت بمب منصرف شد. آنها باید از خودشان بپرسند که در سال 2030، بدون وقوع جنگی چرا ایران باید به عقب بازگردد و مسیر قبل از سال 2013 را تکرار کند.

نزدیک به ربع قرن است که ما مرتباً هشدارهایی می شنویم که ایران در عرض دو سال، سه سال یا پنج سال به بمب هسته ای دست پیدا می کند. این هشدارها همیشه اشتباه بوده است.