بالاخره این عشق چیه؟/ بمباران رسانه ای درباره عشق و عاشقی
به وسیله تبلیغات همه جانبه، این را در ذهنمان جا می اندازند که مثلا اگر فلان محصولِ جدید الکترونیکی را که همه دارند، نخری و نداشته باشی، خیلی بدبخت و عقب مانده ای. حواسمان باشد شکار تبلیغات رسانه هایی که فقط به فکر فروش و رشد خودشان هستند، نشویم.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- آذر صدارت - بعضی آدم ها عاشقی را به رسمیت می شناسند و بعضی نه. بعضی ها هدف عشق های ماندنی می شوند، بعضی هدف عشق های رفتنی. بعضی آدم ها در موقعیتی معمولی، عاشق آدمی متناسب با سن و سال و شرایط خودشان می شوند و بعضی دیگر، در تنگنای فشارها و بحران ها، عاشق آدمی بی تناسب و بی ربط. گاهی سرانجامِ شیرین وصال، انتظار عشق را می کشد و گاهی پایان تلخِ هجران. بعضی فیلم ها و قصه ها و شعرها از عشق، مفهومی رنگی و شکلاتی و دور از دسترس می سازند و بعضی، تصویری سیاه. امروز قرار نیست درباره هیچ کدام از این ها حرف بزنیم. قرار نیست عشق یا شکست عشقی را تحلیل کنیم و در مدح یا مذمت شکل های گوناگون آن قلم فرسایی کنیم. امروز فقط می خواهیم درباره بمبارانِ رسانه ایِ «اگر عشق را تجربه نکردی، پس خیلی بدبختی!» صحبت کنیم. جریانی که به خاطر ارائه مضامین جذاب و آنچنانی از عشق، خواسته یا ناخواسته به مخاطب القا می کند که اگر در زندگی، موهبتِ عشق را با حواشیِ پرسوز و گداز و فراز و نشیب های به یاد ماندنی اش تجربه نکرده، یک اتفاق بسیار مهم و یک کیفیت غیرقابل توصیف را از دست داده است؛ موهبتی که ارزش دارد برای تجربه اش، برخلاف عقل و عرف، «ریسک» کند تا از کاروانِ عشاق سینه سوخته فیلم ها، سریال ها، شعر و قصه ها و شبکه های اجتماعی عقب نماند. عشق یک اتفاق است نه انتخاب. قرار نیست همه عاشق شوند. قرار هم نیست هر عشقی به وصال منجر شود. می شود عاشق شد و از مسیرش با کمک خانواده اقدام کرد و در عقل را هم تخته نکرد. اما مشکل اینجاست که وقتی رسانه ها عشق را به خاطر جذابیت محتوایی در ذهن مخاطب فرو می کنند دخترانِ جوان به امید آمدن کسی که در قلبشان آتشفشانی به پا کند، خواستگارهای خوبشان را رد می کنند یا پسران جوان به امید دیدن دختری که دلشان را از جا بکند، گزینه های خوب دور و برشان را ندیده می گیرند و مردان و زنانِ میانسال، بعد از ده دوازده سال زندگیِ خوب که حاصل یک انتخاب معقول و یک ازدواج سنتی بوده، احساس خسران و زیان می کنند. نظر شما چیست؟
زندگی عشقی یا عاشقانه؟
ندا حبیبی دانش آموخته کارشناسی ارشد جامعه شناسی- عشق چیست؟ آیا معنای واقعی عشق را می توان در ادبیات جهان جست؟ در هنر؟ دین؟ عرفان؟ آیا مفهوم عشق در گذر زمان متغیر است؟ آیا آنچه که ما عشق می نامیم در گذشته ها نیز تعریفی مثل الان داشته است؟ هزار آیا و چرا درباره عشق وجود دارد، این مفهوم پیچیده و محبوب در بین جوامع!
در گذشته (نه چندان دور تا همین بیست سال پیش)، آدم ها برای الگوبرداری های اخلاقی و روش های زندگی رجوع می کردند به پدر و مادر، اقوام، ریش سفیدها، یا در نهایت آموزگار، همسایه و هم قطاران سنی و صنفی. اما این روزها، با گسترش چشمگیر وسایل ارتباط جمعی، این غول های رسانه ای هستند که به افراد الگوهای زیستن می آموزند، رفته رفته تعریف «نقش های اجتماعی» نیز دستخوش تغییر می شود و ما با تعاریف جدیدی از مفاهیم بشری رو به رو می شویم که می تواند بسیار آسیب زا باشد.
صدای زنگ تلفن خانه شان که به صدا در می آید بعد از دقایقی جنجال به پا می شود، خواستگاری سنتی شده است واژه ممنوعه ذهنش. دختران هم سن و سالش یا در کوچه و خیابان، یا در دانشگاه و محل کار عاشق شده اند و بعد کار به ازدواج کشیده است. چرا عشق به سراغ او نمی آید؟ تا چند روز دیگر می شود یک خانم بیست و نه ساله که عشق به سراغش نیامده و تنها مانده است. سرنوشتش چه خواهد شد؟
هر کسی را برای کاری ساخته اند و دقیقا همین تشتت روش های فکری و زندگی است که فرهنگ را می سازد با همه رنگ ها و زیبایی هایش. ترغیب افراد به تطابق پیدا کردن با الگوی خاص رفتاری از ویژگی های اساسی رسانه های جمعی است. در واقع رسانه برای همه افراد با خصوصیات کاملا متفاوت، نسخه ای یکسان می پیچد! حال کافی است رسانه های مذکور راه خطا بروند؛ جماعت همرنگ و هم آهنگ می شوند با حجمی از اشتباهات پی در پی. تاکید و تشویق بی محابای رسانه ها به تجربه عشق به عنوان یک مفهوم هیجان انگیز که انسان را از روزمرگی ها نجات می دهد در هر سن و موقعیتی، توانسته، باعث از میان رفتن قبح خیانت های زناشویی، عادی سازی روابط جنسی در سنین پایین و هم چنین کاهش اعتماد به نفس و رضایت از زندگی در میان کسانی که از قول این رسانه ها عاشق نشده و ازدواج کرده اند بشود.
نیمه های شب است و خانواده؛ کوچک و بزرگ نشسته اند پای سریال ایرانی. دختر و پسر قهرمانان عاشق پیشه ای هستند که به دلایل زمینی و فرا زمینی! به وصال یکدیگر نرسیده اند، حالا پس از سال ها یکدیگر را یافته اند و قصه پر غصه فراق شان می شود نمک نمکدان تهی تلویزیون برای ساختن ذائقه مخاطب. همچنان که رسانه ملی در کشور ما به خاطر برخی اشتباهات در رده های میانی و بالادستی نتوانسته است مفهوم عشق را در مرتبه اصلی اش یعنی آنچه که بزرگان تاریخ پرورانده اند، برای مخاطب بازنمایی کند، شبکه های اجتماعی و هم چنین سریال ها و مجموعه های تلویزیونی ماهواره ای توانسته اند بخش عظیمی از تفکر اجتماعی افراد جامعه ما را شکل بدهند. شکاف نسلی که به علل مختلف در جامعه ما به وجود آمده، نیز ناخودآگاه به الگوبرداری جوانان از این محتواها کمک کرده است.
خاله خانم عشق را تجربه کرده است و می گوید عشق همان چیزی بوده که در چهل و شش سال زندگی با همسرش جاری بوده است و این عشق را در هم قدمی و هم دلی به سوی هدفی مشترک می داند. می گوید همسرم را اصلا قبل از جاری شدن صیغه عقد ندیدم! اما لحظه لحظه زندگی، در میان خوشی ها و ناخوشی ها عشق را دیدم که همان سایه خدا بر زندگی مان بود.
اگر مفهوم عشق مبتنی بر کمال و بالندگی انسان و پیشرفت روحی او باشد، حتما فرآیندی تدریجی و مستمر است. هر آن چه که در لحظه ای (به مانند عشق های آتشین رمان ها و سریال ها) به وجود آید ممکن است در لحظه ای نیز از بین برود. می توان به معیارهای عقلانی اعتماد کرد و یک زندگی را شروع کرد بعد از آن عاشق شد و عاشقانه زندگی کرد. زندگی عاشقانه بر پایه معیارهای درست، دچار ملالتی نمی شود که عشق و عاشقی میانسالی با همکار و منشی و... بخواهد آن را نجات(!) بدهد.
پیشرفت های فنی و ارتباطی بشر باعث شده انسان ها به جای تعامل مستمر با یکدیگر، به الگوهایی مجازی و بی پایه و اساس پناه ببرند. الگوهایی که در زندگی اکثر افراد نه تنها قابل پی ریزی نیست بلکه ضررهای جبران ناپذیر بر آن ها وارد می آورد.
نگاهی به بمباران رسانه ای درباره عشق و عاشقی/ انگار از عشق، گریزی نیست!
از سالیان دور، فیلم ها و سریال های خوش آب و رنگ سینما و تلویزیون، پر از دختران و پسران جذاب و گیرایی است که به بهانه ای، نگاهشان در هم گره می خورد، چشم هایشان برق می زند، رنگ از رخسارشان می پرد و برای لحظاتی زبانشان بند می آید. پر از کتاب و دفترهایی که بی هوا روی زمین رها می شود، دست های لرزانی که هم زمان برای جمع کردنش پیش می روند، اشک هایی که در فراق جاری می شوند و لبخندهایی که با تقدیم یک شاخه گل سرخ، پهنای چهره قهرمان را پر می کنند. مهم نیست مضمون فیلم یا سریال، عاشقانه هست یا نه؛ برای جلب توجه بیشتر مخاطب، بی ربط و باربط یک تیتراژ و ترانه عاشقانه هم تهش می چسبانیم و تمام.
شعر و ادبیات مان هم پر است از عاشقانه های پرسوز و گداز. از عاشقانه های کلاسیک که لطیف بودند تا اشعار نسبتا تیره امروز. کار به جایی رسیده که حتی برخی شاعرانِ مذهبی و آیینی و اجتماعی مان هم برای عقب نماندن از قافله رسانه ها، به اشعار عاشقانه رو آورده اند و هر کتاب و مجله ای را که باز می کنی، با انبوه عاشقانه های بعضا بی سر و ته مواجه می شوی که از فرطِ تکرار ایده ها، حسابی روی اعصابند.
آخرین باری که یک ترانه و آواز و تصنیف غیرعاشقانه شنیدید کی بود؟ آخرین آلبوم غیرعاشقانه ای که وارد بازار موسیقی شد، کدام کار بود؟ از فضای سنتی کارهای همایون شجریان بگیر تا موسیقیِ تلفیقی گروه هایی مثل پالت و چارتار و موزیک های پاپ و عوام پسندِ خواجه امیری و رضاصادقی و حتی کارهای خاص و متفاوت رضایزدانی و محسن چاووشی، عشق و شکست عشقی در آن حرفِ اول را می زند.
شبکه های اجتماعی مجازی، فضایی که این روزها بخش زیادی از وقت و انرژی و حوصله مان صرفِ چک کردن پیام ها و عکس های تازه اش و انتشار پست های جدید در آن می شود هم، پر از پست های رمانتیک درباب عشق، شکست عشقی و... است. خاصیت شبکه های اجتماعی مجازی این است که همه چیز خواسته، یا ناخواسته اغراق شده ارائه می شود، از جمله عشق و ارتباط عاشقانه. و این یکی، آنقدر خوش رنگ و لعاب تصویر می شود که اگر دلت به داشتنِ چنین حال و هوایی گرم نباشد، حسابی کم می آوری و اگر حال و هوایی معمولی داشته باشی، از خودت خجالت می کشی که چرا شکست عشقی نخوردی؟!
بالاخره این عشق چیه؟
سمانه علویان(کارشناس ارشد مشاوره)بد نیست بدانیم براساس نظریات روانشناسی، همه آدم ها با ٥ نیاز اساسی به دنیا می آیند: نیاز به بقا، نیاز به پیشرفت، نیاز به آزادی، نیاز به تفریح و نیاز به عشق!
عشق به معنیِ نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن است که در شکل های گوناگونِ عشق به والدین، عشق به فرزند، عشق به دوستان و نزدیکان بروز می کند اما یکی از بارزترین جلوه های آن، عشقِ به جنس مخالف است. وجودِ مدل مطلوبی از این عشق در زندگی، تاثیرات مثبت غیرقابل انکاری دارد و تحقیقات نشان می دهد آن ها که ازدواجِ موفقی را تجربه می کنند، افراد شادتر و راضی تری هستند.
اما این عشق چطور شکل می گیرد؟ معمولا آشنایی های پیش از ازدواج، به دو شکلِ سنتی و غیرسنتی است. سنتی، همان شکلی است که از اولین دیدار، خانواده ها حضور دارند و همه چیز در جمع اتفاق می افتد هرچند پای یک شناخت اولیه و قبلی نیز در میان است. غیرسنتی هم، همان آشنایی های خارج از محیط خانواده است که لزوما دوستیِ خیابانی نیست بلکه می تواند آشناییِ ناشی از رابطه کاری یا درسی را هم شامل شود. در هر دو شکلِ آشنایی، در صورتی که زن و مرد مناسبِ یکدیگر باشند، احساس شیرین و خوشایندی در وجودشان شکل می گیرد که انگیزه ادامه ارتباط و ازدواج است. برخی به اشتباه تصور می کنند این احساس، عشق است در صورتی که این فقط یک جرقه، یک شیفتگیِ اولیه برای شکل گیری یک رابطه است. این شیفتگی باعث می شود افراد خواسته یا ناخواسته در ابتدای رابطه، سعی در رعایت یک سری ملاحظات رفتاری داشته باشند. با گذشتِ زمان و شکل گرفتنِ پیمانِ زناشویی و عمیق تر شدنِ شناختِ زوجین از یکدیگر و طبیعتاً بروز نظرات و سلیقه های متفاوت، گاهی نهال نوپای شیفتگی، زرد و بیمار و پژمرده می شود و کم کم از بین می رود و این جور مواقع، زوجین احساس دلسردی و دلزدگی می کنند و گاهی ممکن است در جست وجوی عشقِ جایگزین باشند. در صورتی که باید با تعامل و همکاری به مراقبت از نهال شکننده شیفتگی بپردازند و با صبر و حوصله برای بارور ساختنش وقت بگذارند که در این صورت، میوه و ثمره چنین درختی، "عشق" نام دارد. زوجین برای پدید آمدن عشق و تازه نگه داشتنش، باید از هفت عادتِ مخربِ: عیب جویی یا انتقاد، شکوه و گلایه، سرزنش، نق و غرزدن، تنبیه، تهدید و دادن حق حساب یا باج برای کنترل کردن دیگری، خودداری کنند و در عوض از هفت عادتِ مهرورزی: گوش سپردن، پذیرش، حمایت، تشویق، احترام، اعتماد، و گفت وگوی همیشگی درباره اختلافات غافل نشوند. در این میان، رسانه ها به جای معرفی عشقِ سازنده و راه های مراقبت از عشق، گاهی به ارائه تصاویر و تعابیر واهی از عشق به مثابه یک هیجان، یک موجِ قوی و جذاب، اما ناپایدار می پردازند و با عادی سازی برخی مسائل مثل خیانت یا همان روابط فرازناشویی، رابطه های موازی یا ارتباطاتِ هیجان انگیز مجازی، تیشه به ریشه عشق می زنند. یادمان باشد عشق یک احساسِ خودجوشِ مواجِ زودگذر نیست؛ عشق یک حالِ پایدار است که با زحمت متقابل به دست می آید و بی توقعی و تعهد در آن، حرفِ اول را می زند.
کالای پرطرفدارِ عشق!
میثم مهدیار( جامعه شناس)- از نگاه پدیدارشناسانه، عشق به معنای فرارَوی از خود است؛ یعنی انسان از وجود و دنیای خودش فراتر برود، از خود بیگانه شود، خودش را فراموش کند و در وجودِ یک شخص، یک دنیا یا یک ایده حل شود. منتها از آنجا که عشق هم جنبه ای از زندگی فردی و اجتماعی است، در نسبت با دیگر جنبه ها و دیگر ابعاد زندگی تعریف می شود. همان طور که مثلا از پنجاه سال قبل تا امروز، شاهد تغییراتِ فراوانی در سیاست، اقتصاد، علم و فناوری بودیم، مفهومِ عشق هم خواسته یا ناخواسته دستخوشِ تغییرات زیادی شده است. این روزها ما بیش از عشق، با «لاو» سر و کار داریم. لاو، همان کیفیتی است که در فیلم های هالیوودی می بینیم و صنایع امروز مثلِ صنعت فیلمسازی، صنعت موسیقی، صنعت مد و طراحی لباس، رسانه های خبری و... در حالِ تبلیغ آن در شکل ها و قالب های متنوع هستند. مفهومی که برعکسِ عشق، اتفاقا به نیت خودمداری، انسان محوری و خودشکوفایی با کیفیتی بسیار هیجان انگیز، ولی به شدت کوتاه و ناپایدار اتفاق می افتد. ناگفته پیداست که پرداختن به این مدل دلبستگی –جذاب، لذت بخش، کوتاه و بی تعهد- همواره سوژه پرطرفداری برای صاحبانِ صنایع بوده و برای جلب توجه، ایجاد جذابیت، چند کلیک بیشتر و فروش و رشدِ بیش از پیش، عشق را به مثابه یک کالای مصرفیِ دلچسب که باید مدام در زندگی وجود داشته باشد و در جریان باشد ارائه می دهند و معتقدند: «عشق همیشه در حال مراجعه است»! اگر کهنه شد، اگر تمام شد، اگر مشکلی پیش آمد، عشق بعدی و عشق های بعدی منتظرند. و اگر عشق را تجربه نکنی، اگر عاشق نباشی، اگر شکست عاطفی نخوری، اگر زندگی ات یک روال معمولی داشته باشد و عشقِ پرزرق و برق هالیوودی در لحظه هایت جاری نباشد، خیلی بدبختی. و این درست همان اتفاقی است که درباره دیگر محصولات و کالاهای صنعتی می افتد: به وسیله تبلیغات همه جانبه، این را در ذهنمان جا می اندازند که مثلا اگر فلان محصولِ جدید الکترونیکی را که همه دارند، نخری و نداشته باشی، خیلی بدبخت و عقب مانده ای. حواسمان باشد شکار تبلیغات رسانه هایی که فقط به فکر فروش و رشد خودشان هستند، نشویم.
ارسال نظر