چرا استراتژي دشمن براي مقابله نظامي با انقلاب اسلامي تغيير كرد/ فرار امريكا از نبرد مستقيم با ايران به جنگ نيابتي!
امريكاي امروز نسبت به امريكاي چند سال پيش ضعيفتر شده است و عوامل اين تضعيف به خصوص در مقابل جمهوري اسلامي ايران كه همواره در مقابل تهديدات اين كشور قرار داشته است، چيست؟
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مقام معظم رهبري در سخنان چندي پيش خود در جمع پاسداران انقلاب اسلامي در دانشگاه امامحسين(ع) بر اين نكته تأكيد كردند كه دشمنان انقلاب اسلامي به دنبال كشيدن جنگهاي نيابتي به مرزهاي ايران هستند و نسبت به تبعات اين اقدام نيز به صورت جدي به تمام طرفها هشدار دادند كه از انجام چنين كاري پرهيز كنند، اما در اين ميان سؤالي كه بهوجود ميآيد اين است كه چرا امريكا به دنبال استفاده از داعش براي ورود به مرزهاي ايران است.
آيا امريكاي امروز نسبت به امريكاي چند سال پيش ضعيفتر شده است و عوامل اين تضعيف به خصوص در مقابل جمهوري اسلامي ايران كه همواره در مقابل تهديدات اين كشور قرار داشته است، چيست؟
سياست ورود به منازعات بينالمللي يا انزوا، يكي از مسائلي بوده است كه امريكاييها از بدو تولد كشورشان با آن مواجه بودهاند. براي مثال، يكي از انتقاداتي كه به اين كشور در خصوص علل جنگ جهاني دوم وارد است، اتخاذ سياست بيطرفي و انزوا توسط اين كشور در آن مقطع تاريخي است. اما با گذر زمان و رهگيري منافع در نقاط متفاوت عالم، رويكرد اين كشور از انزوا به حضور مستقيم در مناقشات تغيير مسير داد؛ بهگونهاي كه جنگ سرد عرصه منازعه مستقيم بين اين كشور و شوروي براي بلوكبندي بينالمللي بود و نقطه اوج اين سياست نيز در بحران موشكي كوبا رخ نماياند. بعد از اين ماجراها، امريكا بههيچوجه سياست انزواطلبي و عدم ورود به منازعات را پيش نگرفته است. بدينترتيب، امريكا در برخي كشورها، سياست مداخله مستقيم نظامي (شبيه عراق) و در بعضي نيز سياست مداخله چندجانبه را پيش گرفته است. اما در دو دهه اخير، ادبياتي خاص وارد فضاي استراتژي نظامي اين كشور شده است با عنوان «جنگ نيابتي». سؤال اينجاست كه چرا رويكرد امريكاييها از مداخله مستقيم به مداخله نيابتي تغيير يافته است؟
آمريكا: ما ضعيفيم
در گزارش راهبردي شاخص قدرت نظامي امريكا در سال ۲۰۱۵، كه وضعيت قدرت نظامي اين كشور را بررسي كرده است، توان ارتش از لحاظ ظرفيت و قابليت در سطحي حتي پايينتر از سطح متوسط «جزئي» قرار دارد و از لحاظ آمادگي نيز در سطح نسبتاً پايين قرار گرفته است.
يكي از گزينههايي كه امريكاييها را بهسمت جنگ نيابتي سوق ميدهد، ضعف داخلي اين كشور است. بهعبارتي امريكا با اتخاذ استراتژي جنگ نيابتي، بر ناتوانيهاي داخلي خود پوشش نهاده و از اين دريچه بهدنبال كسب منافع ملي خود در حوزههايي است كه تاكنون بهصورت مستقيم در آنها قدرتجويي ميكرد. همچنين هزينههاي انساني، اجتماعي و اقتصادي فراواني كه طي دو دهه اخير بر اين كشور مترتب شده، اين كشور را مجبور به اتخاذ اين استراتژي كرده است. امريكاييها تلاش ميكنند ناتواني استراتژيك بلندمدت خود را با تغيير رويكرد جبران كنند. در حقيقت، شرايطي كه امريكا در آن قرار دارد، بهگونهاي است كه اساساً چاره ديگري جز اتخاذ اين استراتژي ندارد.
در اين ميان عوامل مختلفي در اين ضعف نقش دارند كه به برخي از آنها ميتوان به صورت گذرا اشاره كرد.
دوري از منازعات مستقيم و مديريت از راه دور
يكي از مسائلي كه امريكاييها با آن در منطقه غرب آسيا و شمال آفريقا مواجه هستند، گسترش نفرت مردم منطقه از سياستهاي اين كشور و عدم اقبال از رويكردي است كه امريكاييها در اين منطقه اتخاذ كردهاند. اين همان چيزي است كه امريكاييها در چند سال اخير، تمركز فراواني روي آن داشتهاند و آخرين جلوه آن نيز در سخنراني رئيسجمهور امريكا در تاريخ ۲۸ مي۲۰۱۴ (۷ خرداد ۱۳۹۳) در دانشكده نظامي وستپوينت در ايالت نيويورك، مشهود است. در واقع سخنراني اوباما در وستپوينت، مرامنامه استراتژي نظامي اين كشور محسوب ميشود. اوباما در بخشي از سخنان خود در خصوص دو رويكردي كه در امريكا در مورد مداخله نظامي و عدم مداخله نظامي وجود دارد، موضعي غير از اين دو گرفت و با تأكيد بر اينكه شرايط كنوني، رويكردي متفاوت را ميطلبد، بيان داشت: «هيچيك از دو ديدگاه بهطور كامل مطابق با لحظه كنوني نيست كه ما در آن قرار داريم... ما بايد ابزارهاي خود را گسترده كنيم تا شامل ديپلماسي و تحريم و انزوا بشود. بايد به قانون بينالملل متوسل شويم و اگر منصفانه و كارآمد و ضروري بود، اقدام نظامي چندجانبه بكنيم. در چنين شرايطي، ما بايد با ديگران كار كنيم، چون اقدام جمعي در چنين شرايطي احتمال موفقيت بيشتري دارد و پايداري اثر آن بيشتر خواهد بود... امريكا نميخواهد مداخله كند و قصد دارد هدفهاي خويش را به دست بازيگران منطقهاي محقق سازد.» بدينترتيب اوباما از عدم حضور مستقيم امريكا در جنگهاي آتي، پرده برداشت.
برژينسكي در مخالفتش با بروز جنگ جديدي كه منافع امريكا را ايجاب نخواهد كرد، خطاب به سناتورهايي كه به ايران نامه نوشتند، گفت: «مانعتراشي در مقابل توافق با ايران، بازي سياسي نيست، بلكه بازي با آتش است.» او اضافه كرد: «سناتورها بايد از خودشان بپرسند كه آيا وقوع جنگ ديگري ميتواند منافع امريكا را تأمين كند.»
گسترش نفرت داخلي مردم امريكا از جنگ
امريكاييها براي توجيه افكار عمومي خود در خصوص شروع جنگي جديد در هرجاي دنيا، با مشكل مواجه شدهاند. نگاهي به نظرسنجيهاي اخير كه نگاه مردم امريكا نسبت سياستهاي نظامي و مداخلههاي اين كشور در منطقه غرب آسيا و شمال آفريقا را نشان ميدهد، مؤيد اين است كه جامعه امريكايي نگاهي مثبت به اين اقدامات ندارند. براي مثال، در نظرسنجياي كه بهصورت مشترك توسط روزنامه «نيويوركتايمز» و شبكه «سيبياس» انجام شده است، ۶۹ درصد مردم امريكا مخالف تداوم سياستهاي جنگطلبانه اين كشور در افغانستان بودهاند. اين در حالي است كه همين نظرسنجي در سال ۲۰۰۹ نشان ميداد كه نزديك به ۴۵ درصد مردم موافق سياستهاي جنگطلبانه اين كشور در افغانستان هستند.
در نظرسنجي ديگري كه مؤسسه گالوپ انجام داده است، در سال ۲۰۰۱ از هر 10 امريكايي هشت نفر برآن بودند كه امريكا در جنگ افغانستان موفق خواهد بود و اشتباه نكرده است، اما در سال ۲۰۱۴ اين ميزان به كمترين ميزان خود در 14 سال اخير، يعني نزديك به چهار نفر، تقليل يافته است.
براساس نظرسنجي ديگري توسط همين مؤسسه گالوپ، در زماني كه امريكاييها ادعا كردند قصد دارند به سوريه حمله نظامي كنند، ۵۱ درصد از شركتكنندگان مخالف حمله نظامي امريكا عليه سوريه بودند و 13 درصد هم در اينباره اطمينان نداشتند.
ضعف ارتش امريكا
در دو دهه گذشته، امريكاييها پس از بين بردن يوگسلاوي، به افغانستان و عراق لشكر كشيدند. جنگ در دو كشورِ اخير بيش از يك دهه ادامه داشت و امريكاييها با توجه به اهدافي كه براي شروع جنگ اعلام كرده بودند، موفقيتي كسب نكردند. از سياستهاي جنگطلبانه اين كشور حتي سياستمداران جنگطلبي چون زبيگنيو و برژينسكي نيز انتقاد كردند. برژينسكي در مخالفتش با بروز جنگ جديدي كه منافع امريكا را ايجاب نخواهد كرد، خطاب به سناتورهايي كه به ايران نامه نوشتند، گفت: «مانعتراشي در مقابل توافق با ايران، بازي سياسي نيست، بلكه بازي با آتش است. » او اضافه كرد: «سناتورها بايد از خودشان بپرسند كه آيا وقوع جنگ ديگري ميتواند منافع امريكا را تأمين كند.»
گزارش راهبردي شاخص قدرت نظامي امريكا سال ۲۰۱۵ كه وضعيت قدرت نظامي اين كشور را بررسي كرده است، ميافزايد، ارتش امريكا جهت انجام فعاليتهايي فراتر از اين [يك منازعه منطقهاي] با مشكلاتي روبهرو خواهد شد و مطمئناً از تجهيزات كافي جهت پرداختن تقريباً همزمان به دو رويداد منطقهاي عمده برخوردار نيست. كاهش مداوم منابع مالي و متعاقباً تنزل نيروي نظامي، باعث شده است تا اين نيرو تحت فشارهاي چشمگيري قرار گيرد و واحدهاي كمتري (عمدتاً پلتفرمهاي نيروي دريايي و نيروهاي عمليات ويژه) در معرض فرايند استقرار عملياتي چرخشي و طولانيمدتتر قرار ميگيرند و مهلت استفاده از تجهيزات قديمي تمديد ميشود.
امريكا زير بار بدهكاريهاي جنگ كمر خم كرده است
در نظرسنجياي كه مؤسسه گالوپ انجام داده است، در سال ۲۰۰۱ از هر 10 امريكايي هشت نفر برآن بودند كه امريكا در جنگ افغانستان موفق خواهد بود و اشتباه نكرده است، اما در سال ۲۰۱۴ اين ميزان به كمترين ميزان خود در 14 سال اخير، يعني نزديك به چهار نفر، تقليل يافته است.
امريكا كشوري بدهكار به نظام بانكي و پولي بينالمللي است. همانطور كه جان هاوكينز، تحليلگر نشريه «تاونهال» بيان ميدارد، كارشناسان دفتر بودجه كنگره پيشبيني كردهاند كه بدهيهاي امريكا به سازمانهاي بينالمللي، حدود ۳۶ درصد از بودجه سال ۲۰۳۰ ايالات متحده و ۵۸ درصد از بودجه سال ۲۰۴۰ و در نهايت ۸۵ درصد از بودجه سال ۲۰۵۰ را تشكيل ميدهد.
همانطور كه صندوق بينالمللي پول محاسبه كرده است، براي حفظ روند موجود در هزينههاي جاري ايالات متحده، مالياتها بايد بهزودي تقريباً دوبرابر شود (۸۸ درصد رشد داشته باشد) تا بتوان بدهيها را بهصورت مرتب پرداخت كرد و اين به معناي ورشكستگي اقتصادي بسياري از مردم در داخل امريكا خواهد بود.
طبيعي است كه لشكركشي نياز به بودجهاي مضاعف دارد. امريكا براي شروع جنگي جديد به بودجه بيشتري نياز دارد و اين بودجه از سازمانها و نهادهاي بينالمللي پولي استقراض ميشود. برخي كارشناسان اذعان كردهاند كه حتي اگر همين روند ادامه يابد و هيچ بدهياي به آن اضافه نشود، امريكا تا سال ۲۰۵۰ نميتواند بدهيهاي خود را تسويه كند. اين يعني امريكا در صورت افزايش بدهي، به كشوري (بهلحاظ اقتصادي) بحرانزده و ورشكسته تبديل خواهد شد. در چنين شرايطي، امكان ايجاد جبههاي جديد براي لشكركشيهاي اين كشور فراهم نميشود.
ارسال نظر