به گزارش پارس به نقل از شفا آنلاینگرچه هنوز خیلی زود است که با اطمینان دراین‌باره اظهارنظر کرد، اما بر اساس نظر دو دکتری که با آن‌ها صحبت کردیم، شاید بتوان از وجود اختلالی صحبت کرد.

نیکول ام آوینا، پژوهشگر علوم اعصاب در حوزه تغذیه و اعتیاد در دانشکده مونت سینایی، دراین‌باره می‌گوید: «موادی که مورد سوءمصرف قرار می‌گیرند از لحاظ قدرت و اثراتشان بر مغز متفاوت هستند. یک فرد سیگاری در مقایسه با فردی که به کوکائین معتاد است، فقط سرخوشی خفیفی دارد. اگر بخواهیم غذا را نیز وارد آمیزه کنیم، من جای آن را در همین طیف دارویی می‌بینم. اثرات غذا را می‌توان در این طیف این مواد قرارداد. در این صورت اثرات غذا می‌توان هم‌راستا با اعتیاد به الکل و نیکوتین قرارداد.» بااین‌وجود کنار گذاشتن اعتیاد به این مواد کار سختی است.

براد لندر، رئیس بخش روان‌پزشکی اعتیاد در مرکز پزشکی وکسنر در دانشگاه ایالتی اوهایو توضیح می‌دهد، غذا در مغز بالقوه می‌تواند مانند این مواد اعتیادآور عمل کند. غذا آزادی ناقل عصبی دوپامین در مغز، در هسته اکامبنس را که باعث احساس سرخوشی می‌شود، برمی‌انگیزد. درنتیجه هسته اکامبنس احساسات انگیزش و پاداش‌گیری را تنظیم می‌کند، فعال می‌شود، اما در طول زمان گیرنده‌های نورون‌های مغز پاسخ کمتری به دوپامین می‌دهند و به‌اصطلاح down-regulate می‌شوند، بنابراین شما نیاز به مصرف بیشتر و بیشتر آن ماده پیدا می‌کنید (چه ماری‌جوانا باشد و چه پیتزا) تا احساس خوشی کنید.

یک پژوهش منتشرشده در «ژورنال بین‌المللی چاقی» نشان می‌دهد که این پدیده افت تأثیر در مصرف داروهای پر قند و چربی ازلحاظ شیمیایی مشابه پدیده‌ای است که در سوءمصرف مواد رخ می‌دهد. لاندر می‌گوید: «افرادی که به غذا معتادند، برای رسیدن به احساس رضایت نیاز به خوردن غذا دارند، اما هر چه بیشتر می‌خورند، کمتر به این احساس رضایت دست می‌یابند. اساساً همین پدیده در اعتیاد به مواد غیرمجاز نیز رخ می‌دهد.»

پام پیک، عضو کالج پزشکان امریکا می‌گوید این غذاهایی مملو از قند و چربی اغلب «ابرخوش‌طعم‌ها» نامیده می‌شوند. به نظر می‌رسد این غذاها هستند که به ایجاد به‌اصطلاح نشئه و خماری مربوط به غذا منجر می‌شوند. به گفته او مغز ما به‌طور ذاتی برای مواجهه با غذاهای طبیعی و کامل تکامل پیداکرده است.

اما مغز ما به‌خصوص برای مواجهه مکرر و همیشگی با فست‌فودها و کیک‌های تولد طراحی نشده است. یک برش منفرد کیک هیچ‌کس را معتاد نمی‌کند. پیک می‌گوید: «در چنین موردی مغز به‌طور گذرا بیش‌ازحد برانگیخته می‌شود و بعد به حالت عادی بازمی‌گردد. مشکل این است که با گذر زمان ما به مقدار بیشتر و بیشتری در معرض این غذاها قرار می‌گیریم و درنهایت شیمی مرکز پاداش مغز تغییر می‌کند.»

اما همه کارشناسان با این نظر که غذاهای بسیار خوش‌طعم دارای معیارهای یک ماده اعتیادآور هستند، موافق نیستند. برای مثال نویسندگان یک بررسی در سال 2012 در نشریه Nature Reviews چنین نتیجه گرفتند که گرچه برخی از غذاها دارای خواص شبیه اعتیادآوری هستند، نمی‌توان آن‌ها را مواد اعتیادآور واقعی شمرد.

آن‌ها نوشتند: «طیف گسترده‌ای از افراد دارای اضافه‌وزن خصوصیات رفتاری و عصب‌زیست‌شناختی قانع‌کننده‌ای که شبیه به اعتیاد باشد، ندارند.»

اما در پاسخ می‌توان گفت که همه افرادی که در آخر هفته‌ها در مصرف مشروبات الکلی زیاده‌روی می‌کنند، همه معیارهای اعتیاد به الکل را ندارند. اگر واقعاً بتوان پذیرفت که غذا بالقوه اعتیادآور است، به معنای آن نیست که هرکسی به آن معتاد می‌شود.

آوینا می‌گوید: «هرکسی ممکن است به‌طور گاه‌گاهی در خوردن غذا افراط کند، اما این امر به معنای نیست که او به غذا معتاد است.» از طرف دیگر، پیک یادآور می‌شوند که برخی از مغزها نسبت به مغزهای دیگر ممکن است بیشتر مستعد اعتیاد به غذا باشد.

در حال حاضر راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM)، مرجع تشخیص‌های روان‌پزشکی در آمریکا، رده‌ای برای اعتیاد به غذا ندارد؛ اما انجمن روان‌پزشکی آمریکا در سال 2013 اختلال خوردن مفرط (جوع) را به نسخه اخیر پنجم (IV) این راهنما افزود. به گفته آوینا اختلال خوردن افراطی در میان افراد دارای اعتیاد به غذا شایع است.

آوینا می‌گوید: «هنوز بسیار زود است که تشخیص اعتیاد به غذا به DSM افزوده شود. هنوز 15 سال از زمانی که دانشمندان برای نخستین بار بررسی اعتیاد به غذا را در موش‌های آزمایشگاهی شروع کردند، نمی‌گذرد. تابه‌حال، نتایج هماهنگی مبنی بر وجود اعتیاد به غذا به‌دست‌آمده است، اما مانند همه علوم، لازم است زمان بگذرد تا با روشن شدن جزئیات بتوان آن را یک اختلال نامید؛ اما فقط به خاطر اینکه ما این پدیده را اختلال نمی‌نامیم، به معنای آن نیست اختلالی وجود ندارد.»