رخداد هاي هفته جاري در جبهه سوريه ، حكايت از امتداد تغيير وضعيت در ميدان نبرد در محورهاي شمالي و مياني دارد. اين تغييرات ميداني در كنار تحولات ديگر در جبهه جنوب ، از تغييرات اصلي در استراتژي معارضه سوري ، داعش ، جبهه مقاومت و البته اسرائيل خبر مي دهد كه به نظر مي رسد ضروري است به تشريح و تحليل آن بپردازيم.

طي روز هاي 27 مارس 2015 ، و 26 آوريل رسانه ها با اعلام دو خبر شوك آور مبني بر سقوط ادلب  و پس از آن جسر الشغور  در حومه جنوب اين استان در بهت فرو رفتند. اما واقعيت اينجاست كه سقوط ادلب به هيچ وجه پديده حيرت انگيزِ صاعقه وار نبود. چنانچه بايد گفت ، واحدهاي تحليل محتوا بر اساس كنش معارضه در فضاي رسانه اي و به خصوص شبكه هاي اجتماعي منتسب به آن ، در بدبينانه ترين حالت قادر بوده اند ، 2 ماه پيش از آغاز حمله به ادلب وقوع آن را با احتمال بسيار بالايي پيش بيني كنند. اين در حالي است كه حتي رصد كنندگان عادي اخبار در اين حوزه نيز حدود 2 هفته پيش از آغاز عمليات ، به چنين ارزيابي دست يافته بودند. بنابراين در ادامه به ذكر موجز اين نشانه ها خواهيم پرداخت.

ترتيبات سقوط ادلب و جسر الشغور

در حالي روز 19 مارس «السنافي النصر» يكي از فرماندهان جبهه النصره در صفحه تويتر خود از خدواند براي پيروزي در نبرد ادلب طلب نصرت نمود كه روز پيش از آن نيز گروههاي معارض عرب ، خبر از تشكيل اتاق عملياتي مشترك براي آغاز حمله به ادلب داده بودند كه «جيش الفتح» نام داشت. اين ائتلاف ذيل طرح دكتر «محمد عبدالله المحيسني» شكل گرفت كه يك تبعه سعودي و در همكاري نزديك با جبهه النصره در سوريه كار مي كند. وي از 23 ژانويه 2014 براي پايان دادن به جنگ بين گروه هاي جهادي در سوريه اين طرح را ارائه داده بود.  كه در نهايت حاصل آن «جيش الفتح» شامل ائتلافي بين گروههاي احرار الشام ، لژيون شام ، صغور الشام و جيش الاسلام از معارضه سوري  با جند الاقصي ، لواء الحق ، جيش السنه ، اجناب الشام از جبهه النصره بود.  اين ائتلاف در حالي از روز 18 مارس ، رسما خبر آماده سازي نيروهاي خود براي حمله قريب الوقوع به ادلب را داده بود كه استعداد آن نيز در حدود 3000 نيروي پياده ارزيابي قابل ارزيابي بود. در واقع بايد گفت بر اساس ترتيبات اجرايي مرسوم در عمليات هاي ميداني جريان جهاني جهاد ، جبهه النصره از روز 16 اكتبر 2014 ، عمليات حمله به نقاط ايست و بازرسي ارتش سوريه در ادلب را  بوسيله نيروهاي انتحاري آغاز كرده بود.  كه نشانه اي قوي از تمركز براي اجراي يك طرح بزرگ در اين استان بود ، چنانچه پس از آن نيز از روز 15 دسامبر 2014 ، اولين نشانه هاي پيشروي زرهي جبهه النصره در «وادي الضيف» واقع در شرق «معره النعمان» در استان ادلب مشاهده شد.  

روز 25 مارس «جيش الفتح» آنقدر از تصرف ادلب مطمئن بود كه بواسطه هيئت شرعي خود ، اطلاعيه10 بندي با موضوع چگونگي رفتار نيروها با شهروندان ادلب منتشر كرد كه محتواي كلي آن پرهيز از حمله و تعرض به شهروندان به استثناء نُصَيري هاي مسلح (علوي هاي هوادار نظام اسد) بود.  بنابراين روز 27 مارس يگانهاي انتحاري «جيش الفتح» با هجوم به نقاط ايست و بازرسي ارتش سوريه در ادلب به سرعت آنان را به عقب رانده و مواضع آنان را اشغال كردند.  در حالي جيش الفتح از تصرف بيشتر مواضع ارتش و تسلط بر نيمي از شهر خبر مي داد.  كه پس از آن ، ارتش بدون هر گونه مقاومتي در مدت يك شب ادلب را تخليه كرد و در نتيجه روز 28 مارس «جيش الفتح» خبر آزادي ادلب را منتشر نمود  ، كه حاوي تصاوير از برافراشته شدن پرچم جبهه النصره بر فراز  ساختمان هاي دولتي در ادلب بود.  در حالي با سقوط ادلب معارضين به شرق لاذقيه رسيدند كه از روز 11 مارس نيز در حال وارد آوردن فشار به ديواره دفاعي اين شهر ، بواسطه نبرد در روستاي «دورين» و كوههاي اطراف آن در حومه لاذقيه هستند.   با اين وصف از روز 29 مارس ، تيپ الفرقان ، شاخه «انصار الشام» خبر از آغاز عمليات مشترك در «جسر الشغور» واقع در جنوب غربي ادلب داد.  بعد از تقريبا يك ماه درگيري ، «جيش الفتح» روز 25 آوريل خبر از فتح «جسر الشغور» داد.  عمليات نهايي در «جسر الشغور» با نام «معركه النصر» از روز 22 آوريل آغاز شد و گروههاي مشاركت كننده در آن أحرارالشام ، جبهةالنصرة ، جيش الإسلام ، أنصارالشام و جبهة أنصارالدين ، بودند كه  براي اولين بار يك گردان از «نيروهاي حزب اسلامي تركستان» كه اصالتا يك گروه تُرك تبار وابسته به القاعده و فعال در پاكستان و افغانستان و چين بود نيز دركنار آنان مي جنگيد.  اين تركيب جديد ، خارج از چتر «جيش الفتح» بود كه علت آن نيز اعزام نيروهاي ائتلاف به جبهه لاذقيه است.  بر اين اساس ، بايد گفت هدف استراتژيك «جيش الفتح» تصرف مناطق حائل بين ادلب و لاذقيه است كه از طريق حمله به دشت الغاب (سهل الغاب) آن را پيگيري مي كند. چنانچه پيش از اين نيز معارضه عرب ، تصرف ادلب را به مفهوم بازشدن فتح لاذقيه قلمداد كرده بود.

در حالي از حالا مي توان انتظار آغاز درگيري هاي زود رس در لاذقيه را ژيش بيني نمود كه علاوه بر جبهه شمالي در جبهه مركزي و در محورهاي حمص و حما نيز سلول هاي خاموش داعش در حال فعاليت دوباره هستند كه اين مسئله مي تواند حاكي از در پيش بودن تغييرات جدي در موازنه ميدان نبرد باشد. داعش از اواخر دسامبر ، پس از چند ماه ، فعاليت خود را همچون استان دمشق در حماه نيز دوباره آغاز كرد و در نهايت روز اول آوريل 2015 ، اولين عمليات خود در روستاي «المبعوجة» واقع در حومه شرقي حماه را انجام داد.  روز سوم آوريل درگيري در منطقه «شيخ الحليل» در شهر «السلاميه» در شمال حماه را شروع نمود كه بر بزرگراه السلاميه – رقه متمركز بود.  اما پديده جديدي كه طي روزهاي 17 تا 19 آوريل ديده شد ، اين بود كه نيروهاي داعش براي اولين بار در جبهه شمالي با پشتيباني جبهه النصره و ساير گروههاي مسلح با ارتش سوريه در حماه در گير شدند. در حالي اين پديده مي تواند يك هشدار جدي مبتني بر ائتلاف تاكتيكي اين دشمنان ايدئولوژيك براي دست يابي به يك هدف مشترك باشد  كه فرايند آن از ژانويه 2015 در منطقه قلمون در مرز با لبنان نيز ديده شده است. بر اين اساس هر دو گروه جبهه النصره و داعش از ماه سپتامبر 2014 به سمت تنش زدايي بين روابط خود در مناطق مرزي لبنان پيش رفته اند و اين فرايند تا ماه مارس2015 ادامه داشته است. در واقع در ماه ژانويه 2015 ، پرچم داعش در چند صد متري مرز لبنان به احتزاز درآمده كه به طور سنتي محدوده نفوذ جبهه النصره محسوب مي شود.  «عباس ابراهيم» يكي از مقامات امنيتي لبنان برآورد مي كند كه تا 19 ژانويه در حدود700 نفر از ساير گروه ها در منطقه مرزي سوريه و لبنان ، تحت بيعت داعش درآمده اند.  اين نيروها در حالي بر قلمون متمركز شده اند كه اين منطقه يك نقطه استراتژيك براي لجستيك نيروهاي سوري از طريق بزرگراه ام – 5 به جبهه شمالي است و تجمع نيروهاي معارض در آن مي تواند از حكايت از آغاز عمليات محاصره پايتخت و قطع ارتباط راههاي حياتي آن با دريا و به طور كلي جهان خارج باشد. اين نكات وقتي از اهميت بالايي برخوردار مي شود كه آنان را در كنار موج جديد حملات هوايي اسرائيل در خاك سوريه به مواضع حزب الله و ارتش سوريه قرار دهيم . نيروي هوايي اسرائيل در حالي روز 22 آوريل مواضع حزب الله و ارتش سوريه در «وادي الشيخ علي» و «العباسية» واقع در كوه هاي قلمون را بمباران كرد.  كه اين خبر از طرف هيچ يك از مقامات سوري و اسرائيل به شكل رسمي تكذيب يا تائيد نشد ، اما «افيخاي أدرعي» سخنگوي ارتش اسرائيل روي صفحه فيسبوك خود بر اين خبر صحه گذاشت.  اين در حالي است كه ديگر منابع امنيتي اسرائيل نيز هدف اين حملات را تيپ هاي 155 ، 65 و92 ارتش سوريه اعلام كردند. 

به نظر مي رسد براساس اين ترتيبات مي توان به تحليلي منطبق بر واقعيت از رخ دادهاي جاري در جبهه نبرد در سوريه دست يافت و در اين رابطه به پيش بيني هايي كه بيشتر محتمل بر وقوع است اشراف يافت.

1.    بر اساس آنچه ذكر شد ارتش سوريه ، هرگز در مقابل يك عمليات غافلگير كننده زميني قرار نداشته است. چنانچه مي توان مدعي بود حداقل يك هفته پيش از آغاز حمله به ادلب ، نشانه هاي واضح از آغاز اين عمليات قابل ارزيابي بوده است.

2.    بنابراين عقب نشيني سريع ارتش سوريه از محيطي بسيار گسترده در ادلب مي تواند بر 3 فرض زير استوار باشد:

الف: اساسا دستگاههاي اطلاعاتي سوريه به دليل فرسايش از پيش بيني حمله ناتوان بوده و دچار غافلگيري شده اند

ب: اين عقب نشيني يك استراتژي جديد آگاهانه و متاثر از فرسايش است.

سواي از فرض غافلگيري ، در صورت پذيرش فرسايش ارتش سوريه ، بايد گفت براساس آمار موجود ، نيروي هوايي سوريه در جبهه شمال ، بيشترين حملات هوايي خود را بر دو استان حماه و ادلب متمركز كرده و اساسا با همين ابزار نيز راه گسترش حوزه عمل آنان را سد كرده بود. چنانچه براساس اين روند مي توان مدعي بود نيروي هوايي سوريه همچنان توان عملياتي خود را در سطح اوليه حفظ كرده است. توانايي نيروي هوايي سوريه براي مهار حمله به ادلب درحالي به عنوان يك مفروض مطرح است كه در مدت يورش «جيش الفتح» ، هيچ حمله هوايي از سوي نيروي هوايي سوريه انجام نشد. بنابراين مي توان مدعي بود كه ارتش سوريه تمايلي براي ايجاد بازدارندگي در مقابل معارضين نداشته است. اين يك واقعيت است كه استعداد ارتش سوريه متكي بر نيروهاي مكانيزه و زرهي است. حال آنكه حفظ زمين متكي به استقرار حداقل يك تيپ پياده در مناطق هدف است و اساسا تيپ ها و گردانهاي زرهي ارتش سوريه در مقابل نيروهاي چريك فاقد كارايي محسوب مي شوند. بنابراين يك نتيجه محتمل از اين تحليل اين است كه ، ارتش سوريه با علم به استعداد موجود دست به يك عقب نشيني استراتژيك زده كه به غير از ضعف استعداد ، دلايل ديگري نيز به شرح زير براي آن متصور است: 

1.    شواهد حاكي است ، استراتژي جيش الفتح ، قطع محور ادلب ، لاذقيه و تصرف اين شهر استراتژيك است كه در صورت تحقق ، دروازه جنوب به سمت دمشق گشوده خواهد شد. 

2.    شواهد قدرتمند ديگري بر اين مبنا استوار است كه جبهه النصره ، داعش و ساير گروه هاي معارض مسلح سوريه در حال انجام يك همپوشاني تاكتيكي در ميدان نبرد هستند كه نشانه هاي آن در حماه و قلمون به وضوح از ابتداي سال جديد ميلادي ديده مي شود. تسلط بر حماه و لاذقيه بعد از ادلب در حالي كه محور تدمر – دير الزور تا پشت دروازه شرقي حمص تحت كنترل داعش قرار دارد به اين مفهوم است كه ارتباط حكومت مركزي با شمال قطع خواهد شد و در صورت همپوشاني نيروها در منطقه قلمون ، دمشق از محور شمالي به طور كامل در محاصره قرار خواهد گرفت. معني اين سناريو كه بخش عمده آن تا كنون تحقق يافته ، در پيش بودن روزهاي سخت مقاومت براي حفظ دمشق است. چنانچه علي رغم آزادي بيشتر مناطق جبهه حوران در جنوب ، احتمال محاصره پايتخت و قطع ارتباط آن با فرودگاه بين المللي نيز به دليل حضور هسته هاي داعش در محدوده حومه جنوبي ، بالا خواهد بود. بنابراين به نظر مي رسد مداخله دوباره اسرائيل در قلمون نيز در راستاي تسريع در اجراي اين سناريو و به موازات اطمينان از ضعف ساختاري ارتش سوريه قابل تفسير است.

بر اساس تحليل هاي پيشين در بهترين حالت به نظر مي رسد ارتش سوريه در حال اجراي يك تصميم استراتژيك براي انتقال نيروهاي باقي مانده خود به استان دمشق و غرب در لاذقيه و طرطوس است تا قادر به ايجاد كمربند امنيتي براي پايتخت و حفظ راه ارتباط با دريا باشد. و در بدترين حالت بايد گفت موتور محرك اجراي طرحي در درون حاكميت آغاز شده كه نتيجه آن سقوط سريع دمشق خواهد بود. اين مسئله مي تواند يك هشدار براي مسئولين امنيتي در پرونده سوريه قلمداد شود. چنانچه براساس سناريوي پيشين ، قوي ترين احتمال مبتني بر فعال سازي همزمان گروههاي معارض عرب در مرز لبنان به موازات تكميل محاصره دمشق خواهد بود. از ديگر سو به نظر مي رسد اسرائيل نيز در اجراي اين سناريو نقش فعال تري ايفا خواهد كرد كه نتيجه آن قطع عروق حياتي دمشق با جهان خارج و كاهش امكان مقاومت در چارچوب كمربند امنيتي فرضي در آينده است.