زبان فارسی برای حوزه علمیه چه اهمیتی دارد؟
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، حامد آقاجانی در مباحثات نوشت:
نزدیک به یک قرن از مهاجرت حاج شیخ عبد الکریم حائری به قم و تأسیس حوزه علمیه قم میگذرد؛ رویدادی که مکتب و جریان جدیدی در کنار مکتب نجف به وجود آورد و تاریخ حوزه علمیه را به پیش و پس از خود تقسیم کرد.
در کنار همه تحولات علمی و فرهنگی که در حوزه علمیه رخ داد، یکی از مهمترین و قابل تأملترین تحولات نیز، دگرگونی بستر زبان علم دین بود. علوم دینی که تا پیش از تأسیس حوزه علمیه قم، متمرکز در نجف و زبان عربی بود و میراثی کهن از زبان عربی را در پس خود داشت، اکنون در بومی جدید، فرهنگی متفاوت و زبانی به نام فارسی تولدی دوباره یافت. با اینکه بسیاری از علمای قم نیز در واقع دانشآموختگان حوزه علمیه نجف بودند و حتی کتب علمی خود را همچنان به زبان عربی مینگاشتند، اما به مرور نسلی جدید در حوزه علمیه قم پرورش یافت که زبان مادریاش زبان فارسی بود و با بازار و دولت و مردمی تعامل داشت که به زبان فارسی سخن میگفتند و از فرهنگی مبتنی بر زبان فارسی برخوردار بودند.
هر جامعهای دارای فرهنگی خاص است. بین رشد و شکوفایی فرهنگ یک جامعه و زبان آن، وابستگی متقابل وجود دارد. زبان، نظامی اجتماعی است که نسلهای گذشته و حال، آن را ساخته و پرداخته و به ما منتقل کردهاند. زبان همچون آینهای است که فرهنگ یک جامعه زبانی را در خود منعکس میکند. به عبارت بهتر، از طریق زبان میتوان اطلاعات دقیقی درباره فرهنگ یک جامعه زبانی یافت.
به عنوان مثال در زبانی مثل انگلیسی از واژه Causin استفاده میشود و در مقابل در زبان فارسی، ۸ واژه «دخترعمو»، «دختردایی»، «دخترعمه»، «دخترخاله»، «پسرعمو»، «پسردایی»، «پسرعمه» و «پسردایی» به کار میرود. شاید بتوان نتیجه گرفت که نسبتهای فوق در فرهنگ فارسی اهمیتی بیش از این نسبتها در فرهنگ انگلیسیزبان داشتهاند که زبان فارسی به این گستردگی میان این نسبتها تمایز قائل شده است.
بنابراین، ارتباط مستحکمی میان فرهنگ و زبان هر جامعهای برقرار است و راه بردن به یکی، بدون آگاهی و تسلط بر دیگری امکانپذیر نیست. بدون توجه به زبان یک جامعه، نمیشود فرهنگ آن را شناخت و تغییری در آن به وجود آورد و حتی درک تحولات فرهنگی یک جامعه نیز بدون مشاهده و دقت در تحولات زبانی آن، امکانپذیر نیست.
تأسیس حوزه علمیه قم و جابهجایی مرکزیت حوزه علمیه از عراق به ایران، نه فقط یک جابهجایی جغرافیایی، بلکه دگرگونی بزرگ فرهنگی و زبانی محسوب میشود. حوزه علمیه و مرجعیت دینی شیعه علیرغم تمایل خود به حفظ میراث ارشمند حوزه علمیه نجف، از آن پس در تعامل با مردمی قرار گرفت و به مرور نسلی از علما را در خود پرورش داد که از ریشههای فکری متفاوتی برخاسته بودند.
با وجود اینکه همچنان نظام آموزشی حوزه بر سنت مکتوب به زبان عربی استوار است، ولی تأثیر و تأثر میان فعالیت علمی حوزه و آنچه در جامعه فارسیزبان ایران میگذرد، امری غیر قابل انکار است. تمرکز بسیاری از مجتهدان و مراجع تقلید بر موضوعات روز جامعه ایرانی نظیر بانکداری اسلامی، حجاب، ازدواج، محرم و نامحرم، رابطه دین و سیاست و… حتی موضوعات جزئیتری نظیر پرسش از حلیت و حرمت استفاده از سیمکارت رایتل، از نمونههایی است که این ادعا را تأیید میکند.
با این وجود، نکتهای که دغدغه اصلی برای نگارش این یادداشت بوده، شکاف پررنگ میان جامعه فارسیزبان ایران و حوزه علمیه عربزبان و مسئولیتی است که حوزه علمیه در این باره دارد. زبان فارسی، زبان رسمی ایران است و اکثریت مردم ایران به این زبان گویش میکنند و یا دستکم آن را بلدند. مردم ایران به طور جدی فارسی فکر میکنند و فارسی تصمیم میگیرند و حتی تصورشان از مفاهیم بلند دینی نظیر خداوند متعال، خیر و شر، بهشت و جهنم، نبوت و امامت و همچنین مفاهیم جاری زندگی نظیر دولت، حاکمیت سیاسی، خانواده، اقتصاد و حتی عدالت و حقیقت، تصوری فارسی و ایرانی است.
این در حالی است که با وجود تلاشهای انجامگرفته از طرف مدیران و برنامهریزان حوزه، همچنان قریب به اتفاق کتب درسی حوزه، بهویژه در سطوح عالی و خارج، کتبی سراسر عربیاند؛ مثالهای کتب فقهی و اصولی حوزه همچنان زید و عمرو و بکرند، در حالی که علی و محمد و کامران و نیما و آرش در خیابانهای ایران رانندگی میکنند.
شاید در نگاه اول، چنین به نظر برسد که این تفاوت زبانی، چندان بغرنج نیست و به هر حال، طلاب علوم دینی به فراگیری معارف اسلامی در کتب عربی میپردازند و سپس موقع استفاده از این معارف در جامعه پیرامون خود، دست به ترجمه متناسب میزنند و این مفاهیم را برای مردم، روشن میکنند. به ویژه، این نظریه به کمک این واقعیت نیز تقویت میشود که عربی بودن کتب حوزه، نه فقط به خاطر سلف عربزبان حوزه علمیه، بلکه به خاطر عربی بودن دو منبع اصلی فقه اسلامی یعنی کتاب و سنت است.
ولی با کمی تأمل و با رجوع به تجریبات روحانیون در تعامل با مردم، میتوان دید که بسیاری از مردم کوچه و بازار، به ویژه نسل جوانتر معتقدند که روحانیون و علما از زبانی متفاوت با زبان مردم عادی استفاده میکنند؛ سلام و احوالپرسیشان فرق میکند، لباس پوشیدنشان متفاوت است و حتی بسیاری از روحانیان، حتی چیدمان خانهشان نیز با مردم عادی فرق دارد.
این تفاوت، در سلام و احوالپرسی و لایههای رویین زندگی خلاصه نمیشود و حیطههای وسیعتری از زندگی مردم را نیز شامل میشود. روحانیون و طلابی که بیشتر متمرکز در جامعه قماند و کمتر به فعالیتهای تبلیغی در شهرهای بزرگ میپردازند، از حجم قابل توجهی از دغدغههای روزمره مردم و به طور خاص، نسل متولد پس از انقلاب اسلامی بیخبرند؛ مد و پوشش و لباس مردم، زیباسازی منزل، تفریح، روابط دختر و پسر، کسب و کار و درآمد، ازدواج، هویت، تحصیل علم و دانش و… حوزههای مفهومی گستردهای محسوب میشوند که در زبان فارسی و عربی، شدیداً متفاوتاند؛ و این تفاوت و شکاف، گاه به حدی رسیده است که بسیاری از دغدغههای رده اول جوانان جامعه ایرانی، برای جامعه حوزوی ما دغدغههایی غیر قابل درک و بعضاً غیرمنطقی به نظر میرسند و از آن سو، مفاهیمی همچون تعبد، عصمت، شریعت، حجیت قول و فعل و تقریر معصوم و… روز به روز برای مردم عادی که به طور عادی در تعامل و ارتباط با روحانیت نیستند، نامأنوستر و غیر قابل درکتر میشود.
زبان و فرهنگ فارسی، چونان موجودی زنده، روزانه مفاهیمی را از دست میدهد و مفاهیمی جدید را نیز در خود به وجود میآورد. البته نقش رسانههایی همچون ماهوارهها، اینترنت و فیلمهای سینمایی و همچنین سیل کتب ترجمه شده به عنوان منابع علمی دانشگاهی نیز در این میان بسیار تعیینکننده است.
این تحول و تغییر مفاهیم، به وضوح در دگرگونی دایره واژگانی جوانان ایرانی و حضور عبارتهای غیر فارسی در گفتوگوهای روزانه آنها قابل مشاهده است. به همان اندازه که عبارتهایی همچون «انشاءالله»، «الحمدلله»، «التماس دعا»، «به حضرت عباس»، «قسمت و تقدیر» و… از زبان عربی و گاه اسلامی وارد زبان فارسی شدهاند و به عبارات عادی مردم مذهبی تبدیل شدهاند، مفاهیم و عباراتی نظیر «دموکراسی»، «آزادی شخصی»، «حریم خصوصی»، «شیکپوشی»، «دوستدختر و دوستپسر»، «پارتی»، «لایک»، «کامنت»، «کول»، «قضاوت نکردن» و… نیز جای خود را در زبان و فرهنگ فارسی باز کردهاند و به دنبال این تحول، نوع پوشش مردم، معماری خانههایشان و بخشهایی از جهانبینی آنها نیز متحول شده است.
البته تبادلات فرهنگی و زبانی، امری عادی است و همیشه در طول تاریخ وجود داشته ، ولی در عین حال، گاهی یک فرهنگ مورد هجوم فرهنگ دیگر قرار میگیرد و تأثیرات این هجوم، در زبان فرهنگ مورد هجوم، نمایان میشود. بنابراین گریزی از این تبادلهای فرهنگی و زبانی نیست، اما نکتهای که در این میان، نباید پوشیده بماند این است که یک مفهوم و واژه، برای قرار گرفتن در یک زبان، باید همخوانی کافی با آن را داشته باشد، تا بتواند با دیگر اجزای آن زبان، پیوند برقرار کند.
فرهنگ دینی و اسلامی که حوزه اسلامی، متولی حفظ و نگهداری و انتقال آن به نسلهای آینده است، با وجود اینکه از بستر عربزبان سرزمین وحی سرچشمه گرفته، با علم به اینکه دین اسلام، دین خاتم است و مدعی پاسخگویی به نیاز همه نسل بشر، باید این قابلیت را داشته باشد که در هر فرهنگ و زبان دیگری غیر از زبان عربی نیز بازفرآوری و بازتولید شود؛ به گونهای که آن فرهنگ و زبان، بتواند این مفاهیم و این جهانبینی را در درون خود بپذیرد و به آن عمل کند.
طبیعتاً کسی قائل به این امر نیست که گسترش اسلام به عنوان ایده برتر و برنامه جامع زندگی بشر، مستلزم این است که همه مردم دنیا عربزبان شوند و مانند مخاطبان اولیه وحی در سرزمین حجاز زندگی کنند و به آن زبان سخن بگویند و همان مفاهیم و دغدغههای موجود برای آن جامعه را در جامعه خود به وجود بیاورند. بلکه قول به کامل بودن دین اسلام و جامعیت آن، در درون خود این ادعا را نیز دارد که حتی برای پرسشهای انسان سیاهپوستی که در خانوادهای تنگدست در شمال آفریقا به دنیا آمده و همچنین جوان آمریکایی متولد منهتن و یا اسکیمویی که ۶ ماه از زندگی سالیانه خود را در تاریکی و سرما به سر میبرد نیز پاسخ دارد.
بر این اساس، به همان اندازه که حوزه علمیه فعلی عراق و لبنان، باید فرهنگ کشور خود را بشناسند و اسلام عربزبان را پرورش دهند، حوزه علمیه قم نیز نیاز دارد که بیش از این فارسی فکر کند، فارسیزبانان را بشناسد و با آنان به فارسی سخن بگوید و به فارسی بنویسد و به فارسی تولید علم کند و پاسخهای پرسشهای فارسی را به فارسی بدهد و دایره واژگانی و مفهومی فارسی خود را تقویت کند. چه اگر از این مهم غافل بماند، به مرور قدرت گفتوگو با نسل فارسیزبان آینده را از دست خواهد داد و آن نسل را به دست فرهنگهای مهاجم غربی و شرقی خواهد سپرد.
گرچه بر همین اساس میتوان درباره این نظریه نیز سخن به میان آورد که احتمالاً ایجاد حوزههای علمیه بومی در کشورها و فرهنگهای دیگر نظیر اروپا و آمریکا و کشورهای جنوب شرق آسیا، به ارسال مبلغهای ایرانی حوزه علمیه قم جهت تبلیغ در آن کشورها اولویت دارد. و به عنوان مثال، طلاب آلمانی دانشآموخته حوزه علمیه آلمان، برای تبلیغ اسلام در آلمان، بهتر از طلاب ایرانی حوزه علمیه قم عمل کنند و عملکردی درستتر و مطلوبتر داشته باشند.
چنان از فارسى نوشتى که قورخيديم!!
اصلا به اين فکر نکردى که تمام کلمات علمى و دينى و اشياء تو زبان فارسى به عربى يا انگليسي يا يکى از زبان هاى خارجى است.
زرشککککککککککککککککک..............