از صفحه اجتماعي عمار ذابحی
كجاشو ديدي؟ صبر كن عمليات بشه
اومدند درِ چادر فرماندهي:
حاجي مياي عكس بگيريم.
رفت.
□
داشتيم مي رفتيم، صداش زدن.
حاجي با ما مياي غذا بخوري.
رفت.
□
رو موتور بود. يكي دويد طرفش.
حاجي منو مي رسوني.
سوارش كرد.
□
كفرم گرفت. بهش گفتم:
كاوه جون! ناسلامتي تو فرماندهي ..!!
گفت:
دوست ندارم از نيروهام جدا باشم . دوست دارم قدم به قدم با اونا
باشم...! كجاشو ديدي؟ صبر كن عمليات بشه .....
هدیه به روح بلند شهید محمودکاوه
ارسال نظر