ای امام به فرمانت آنقدر در سنگر می مانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید.

مادرم هرگاه خواستی شهادتم را به رخ انقلاب بکشی، زینب را بیاد آور.مادرم سهم تو از انقلاب همین بس که من به شهادت رسیدم.

خواهرم! اگر می‌دانستی كه هر روز چند بار در جبهه‌ها شهيد می‌شوم اکنون چادر را تنها يک پوشش ساده نمی ‌دانستی.

برادرم! اکنون با تو چه باید گفت. زبان خاکی من بریده است. نمی دانم برای تو مرثیه ای گویم یا برای خویش اما می دانم که من محتاج ترم تا تو.

بگذرید و بگذرید، ببینید و دل نبندید و چشم بیندازید و دل نبازید که دیر یا زود باید گذاشت و باید گذشت.......

بی من اگر به کربلا رفتید از آن تربت پاک مشتی همراه بیاورید و بر گورم بپاشید شاید به حرمت این خاک خدا مرا بیامرزد.

دست نوشته ای از شهید مزدستان  هدیه به جاماندگان