گفتگو با این خانم که البته نام و نام خانوادگی اش عوض شده است  برای من یک تجربه تازه و جالب بود امیدوارم که شما هم لذت ببرید در هر صورت او داستان ها و آموخته هایی از شوهریابی اینترنتی دارد که کمتر شنیده بودم . 

دخترهایی که 30 سالگی را رد کرده‌اند، آنها که گاهی دلشان نگران می‌شود مبادا نیمه گمشده شان را هیچ‌وقت پیدا نکنند، اگر فهیمه ـ م را بشناسند شاید ته دل شان غبطه بخورند که چرا خواهری مانند او ندارند.فهیمه کارشناس ارشد جامعه‌شناسی است. 10 سال پیش ازدواج کرده و آنقدر از زندگی مشترکش راضی است که آرزو دارد خواهر کوچکترش، هم طعم زندگی مشترک را بچشد و چند سالی است که برای او دنبال همسری مناسب می‌گردد.دست تقدیر اما انگار با فهیمه و خواهرش شوخی دارد. آنها از سال 86 بیش از 200 خواستگار مختلف را بررسی کرده‌اند که حدود 20 نفرشان رسیده‌اند به مرحله گل و شیرینی گرفتن و صحبت‌های جدی برای ازدواج، اما هر کدام عیب و ایرادی داشته‌اند که قابل چشم پوشی نبوده است و  به همین علت رد شده‌اند. رشته تحصیلی او باعث شده، بیشتر از دیگران اخبار اجتماعی روزنامه‌ها را دنبال کند و به همین خاطر می‌داند که بر اساس آمارهای ارائه شده از سوی دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور احتمالاً بیش از یک میلیون و 300 هزار زن و مرد ایرانی، به تجرد قطعی می‌رسند و تا پایان عمر ازدواج نمی‌کنند و همین موضوع دل‌نگرانی‌اش را بیشتر می‌کند.او خبرهای خوبی هم البته خوانده است مانند قول سازمان ملی جوانان برای راه‌اندازی نخستین سایت دولتی همسریابی که افراد با ثبت مشخصات خودشان و همسر ایده‌آل شان می‌توانند با افراد مناسب ازدواج آشنا شوند. فهیمه اما از خیلی وقت پیش با سایت‌های همسریابی آشناست، هرچند بسیاری از آنها دولتی نبوده‌اند و اشکالات فراوانی داشته‌اند.او برای آشنا کردن بیشتر خواهرش با متقاضیان ازدواج، هم به مرکز همسریابی و هم به سایتی فعال در این زمینه مراجعه کرده است و حالا سرمایه‌اش از این سال‌ها، تجربه‌هایی خاص و داستان‌هایی عجیب از آدم‌هایی است که می‌خواسته‌اند یا نمی‌خواسته‌اند ازدواج کنند؛ تجربه‌ها و داستان‌هایی که بهانه این گفت‌و‌گو شده‌اند.

چند سال است عضو سایت همسریابی هستید؟
تقریباً از 6 سال پیش عضو این سایت ها شدم.

تا آنجا که یادم می‌آید پیش از شروع مصاحبه‌مان، گفتید 10 سال از ازدواج‌تان می‌گذرد. اشتباه می‌کنم؟
خیر.  کاملاً درست می‌گویید.  

با این حساب وقتی شما عضو سایت همسریابی شدید ازدواج کرده بودید. پس چه شد که در سایت ثبت نام کردید؟
برای خودم نبود من با اسم فرد دیگری در سایت ثبت نام کردم تا برای او همسری مناسب پیداکنم.

آن فرد دیگر کیست که خاطرش آنقدر عزیز است؟
 خواهرم. پروفایلی که در سایت ساختم هم، به اسم اوست.

خواهرتان چند ساله است؟
الان 35 ساله است.

چرا تا به حال ازدواج نکرده است؟
من از خواهرم بزرگترم. زمانی که دانشجو بودم، او خواستگار پروپا قرصی در فامیل داشت اما مادرم اعتقاد داشت که باید دخترها را به ترتیب سنی شوهر بدهد و از خواست تا زمان ازدواج من، صبر کند. خواستگار خواهرم پیش از من ازدواج کرد. پس از ازدواجم، هم خواستگارهای دیگری بودند اما هیچ‌کدام با معیارهای خواهرم جور نبودند یا مشکلاتی داشتند.

 مثلاً چه جور مشکلاتی؟
برای نمونه یادم می‌آید که یکی شان از خانواده‌ای بشدت خاله زنک بود. در پایان جلسه خواستگاری و صحبت‌های خواهرم با خواستگار، یکی از زنان فامیل داماد که همراهشان بود، خواهرم را به اتاق دیگری برد، روسریش را باز کرد و موهایش را کشید تا مطمئن شوند، واقعی است و مثلاً کلاه گیس نیست. به نظر شما با چنین خانواده‌ای می‌شود زندگی کرد؟
بعد چه شد؟
خواهرم که دختری نجیب، زیبا و سر به زیر بود از مرز 30 سالگی گذشت. بعد از 30 سالگی خواستگارهایش کم شدند و به جای این که شرایط شان بهتر شود، نامناسب‌تر شد.

از چه جنبه‌ای نامناسب بودند؟
در آن سن، تعداد خواستگارهای مجردش کمتر شد، حتی یکی دو نفر، کوچکتر از خواهرم بودند که او نپذیرفت. بقیه هم مردهایی بودند با تجربه شکست در زندگی مشترک. منظورم این نیست که مردان مطلقه نامناسب هستند اما گروهی از آنها شرایط اقتصادی بدی داشتند چون در حال پرداخت مهریه‌های سنگین همسر سابق شان بودند و گروهی هم فرزند داشتند. زندگی با فرزندی که طلاق پدر و مادرش را دیده، کار بسیار دشواری است و مهارت و تخصص می‌خواهد.
در آن شرایط من به خاطر دیر ازدواج کردنم و بالا رفتن سن خواهرم، احساس بدی داشتم و به همین علت تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم و یک شوهر خوب برای او پیدا کنم.

به همین خاطر رفتید سراغ سایت همسریابی؟
نه بلافاصله. اول به دوست و آشناها سپردم اما نتیجه نگرفتم و بعد به نخستین مرکز همسریابی در ایران که آقای (....)  آن را تأسیس کرده بود، مراجعه کردم.

این مرکز در کدام شهر بود؟
در تهران بود. زمانی که ما به آنجا مراجعه کردیم برای حدود 3 ماه عضویت 50- 40 هزار تومان پرداختیم. در همان ابتدای کار مشخص شد که جمعیت آقایان متقاضی ازدواج حتی به نیمی از جمعیت خانم‌های متقاضی ازدواج هم نمی‌رسد. خواهرم مجموعه‌ای از پرسش‌ها را برای تکمیل پرونده‌اش پاسخ داد. ایده‌آل‌هایش را هم برای یک همسر خوب نوشت.
 بعد شماری از پرونده‌های آن مرکز را هم به ما نشان دادند. خواهرم چند پرونده را پسندید و قرار شد عکس او همراه مشخصاتش به آن متقاضیان نشان داده شود و اگر آنها هم خواهرم را پسندیدند در مرکز با هم قرار ملاقاتی بگذارند. مدت‌ها گذشت اما هیچ خبری از تماس آن مرکز نشد. تا این که خودمان به آنها زنگ زدیم. به ما گفتند که هیچ یک از آنها خواهرم را نپسندیدند.
اما من باورم نشد، چون حافظه تصویری خوبی دارم ناخواسته، مشخصات یکی از پرونده‌هایی را که دیدم بودم به یاد آوردم. پزشکی در شهر (...)  بود. برایم عجیب بود که چگونه آن پزشک مشخصات خواهرم را خوانده و او را نپسندیده است. بنابراین با مطب او تماس گرفتم و بعد از پرس و جو معلوم شد آن آقای دکتر از یک سال پیش دیگر عضو آن مؤسسه نیست. متوجه هستید که چه اتفاقی افتاده بود؟ کارمندان آن مؤسسه به ما و بقیه دروغ گفته بودند. در حقیقت پرونده دکتر را در حالی که اصلاً در مؤسسه نبود به خواهرم نشان داده بودند و پرونده خواهرم را هم به دکتر نشان نداده بودند و دست آخر به خواهرم گفته بودند که مورد پسند آقای دکتر نبوده است. این کارشان هم دروغگویی و کلاهبرداری بود و هم بشدت به اعتماد به نفس خواهرم لطمه زده بود. سرانجام فهمیدم مراجعه به مؤسسه همسریابی هم برای پیدا کردن شوهر مناسب کارساز نیست. به همین علت سراغ سایت‌های همسریابی رفتم و یکی از بزرگترین شان را که آن سال حدود 100 هزار نفر عضو داشت انتخاب کردم و با مشخصات خواهرم عضو شدم.

هنوز هم عضو همان سایت هستید؟
نه. اتفاقاتی افتاد که باعث شد از آن خارج شوم.

خودتان هم با همسرتان از همین طریق آشنا شدید؟
ما در دانشگاه با هم ملاقات کردیم و پس از چند ماه آشنایی و انجام مشاوره ازدواج، تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم. البته از موافقت خانواده‌ها هم مطمئن بودیم چون انتخاب همسر را به خودمان سپرده بودند.

سایت به نظرتان چه مزیت‌هایی داشت؟
نکته مثبت سایت همسریابی (...) دو برابر بودن تعداد اعضای مرد آن نسبت به زن‌هاست که امکان انتخاب فرد مناسب را برای خانم‌ها بالا می‌برد.همین امروز که بررسی کردم، فهمیدم تعداد اعضای مرکز به 150 هزار نفر رسیده است که بیش از 40 هزار نفرشان، مردان تهرانی بودند. در آن سال هم نسبت جمعیتی تقریباً به همین ترتیب بود.  مردان تهران  نسبت به مردان شهرستان در سن بالاتری ازدواج می‌کنند و بنابراین خواهرم برای پیدا کردن همسری مجرد با سن بالاتر از متوسط سن ازدواج در جامعه، شانس بیشتری داشت.

به نظرتان کسانی که در این سایت و سایت‌های همسریابی عضو می‌شوند واقعاً قصدشان ازدواج است؟
من با استناد به تجربه‌ای که از سال 86 با عضویت در این سایت دارم با اطمینان می‌گویم 90 درصد خانم‌هایی که عضو این سایت می‌شوند قصد ازدواج دارند اما بیش از نیمی از آقایان عضو، قصدشان سرگرمی و پیدا کردن دوستی از جنس مخالف است و معمولاً درباره تحصیلات و شرایط مالی دروغ می‌گویند. شماری هم که قصد ازدواج دارند شرایط مناسب ندارند، به بلوغ فکری یا عاطفی نرسیدند یا به میانسالی رسیده‌اند ولی هنوز تحصیلات، شغل ثابت، موقعیت اجتماعی مناسب یا پس‌انداز کافی ندارند.

شما برای تشخیص آنهایی که پی دوست می‌گشتند و کسانی که دنبال همسر بودند چه تدبیری داشتید؟
با مشورت خواهرم که خودش هم روانشناس است هفت پرسش برای سنجش تفاهم دو طرف متقاضی ازدواج ساختم و از افرادی که پیام علاقه‌مندی می‌فرستادند، می‌خواستم به سؤالات جواب بدهند، اگر جوابشان کامل بود، من هم جواب‌های خواهرم را ارسال می‌کردم و در صورت تفاهم به مرحله بعد می‌رفتیم. به نظر ما کسی که پی وقت‌گذرانی و سرگرمی بود زمانی که این جدیت را می‌دید، کمتر حوصله می‌کرد به همه  پرسش‌ها پاسخ بدهد و می‌رفت سراغ پروفایل‌های دیگر.

پرسش‌ها چه بودند؟
پرسش‌ها درباره هفت محور اصلی تفاهم زوج‌ها بود یعنی اعتقادات مذهبی، اعتقادات سیاسی، مدیریت مالی، شیوه تربیت فرزندان، سطح رابطه با بستگان، میزان مشارکت در انجام کار خانگی و سطح انتظارات در روابط  خصوصی زناشویی.

چند مورد را از این طریق بررسی کردید؟
بیش از 200 نفر را.

 چند نفر به مرحله بعدی رسیدند؟
تقریباً 50- 40 نفر، به سؤالات کامل و درست پاسخ دادند و جواب‌های خواهرم را پسندیدند. به هر کدام شماره تلفن موقت خواهرم را دادم  و با آنهایی که در مرحله گفت‌و‌گوی تلفنی، نمره قبولی می‌گرفتند و از نظر خواهرم مقبول بودند، قرار دیدار حضوری می‌گذاشتیم. البته این دیدار با اطلاع خانواده‌های دو طرف بود. اگر آنها در این مرحله پذیرفته می‌شدند، به مرحله بعدی می‌رفتند منظورم مرحله‌ای است که باید به مشاور پیش از ازدواج مراجعه می‌کردند تا او به شناخت بیشترشان از هم کمک کند.

چند نفر در این مراحل پذیرفته شدند؟
متأسفانه هیچ‌کدام.  بیشتر خواستگارها، اشکالات عجیب و غریبی داشتند.

چند نمونه‌اش را مثال می‌زنید؟ احتمالاً تجربیات شما ممکن است برای بقیه هم در سایت‌های همسریابی تکرار شود.
دقیقاً همینطور است. این تجربه‌ها برای اغلب خانم‌هایی که عضو این نوع سایت‌ها می‌شوند تکرار شدنی است. نخستین تجربه ما درباره عکس پروفایل است. خانم‌ها نباید به عکس افراد در این سایت‌ها اعتماد کامل داشته باشند برای نمونه یکی از آنها که پرسش‌ها را کامل پاسخ داده بود یک استاد دانشگاه بود که در مکالمات تلفنی هم خواستگار معقولی به نظر می‌رسید اما وقتی با او قرار ملاقات گذاشتیم متوجه شدیم که عکسش مربوط به یک دهه قبل بوده و او از نظر ظاهری کاملاً با عکسش فرق می‌کرد در حالی که اصل اول در ازدواج صداقت است.
مسأله البته فقط عکس نیست افراد ممکن است درباره بسیاری از ویژگی‌های شان صادق نباشند. این بی‌صداقتی همیشه از دروغگویی نیست گاهی تصور فردی نسبت به خودش، با آنچه واقعاً هست تفاوت زیادی دارد. برای مثال آقایی می‌گفت که بلند قد است اما او حتی از متوسط قد خانم‌ها هم کوتاه‌تر بود. نکته دوم که خانم‌ها باید درباره‌اش بدانند این است که برخی مردهای متأهل هم در این سایت‌ها ثبت نام می‌کنند و هدفشان سرگرمی یا افزایش کاذب اعتماد به نفس‌شان از طریق جذب خانم‌هاست مثلاً آقایی از یکی از دوستانم که او هم عضو این سایت شده بود، تقاضای ازدواج کرده بود و دوستم هم پس از بررسی مشخصاتش او را پسندید اما آقا شناسنامه‌اش را پنهان می‌کرد و هر بار برای نشان دادن آن بهانه‌ای می‌آورد.  ما پس از مدتی تحقیق متوجه شدیم این آقا همسر داشت  اما هرازگاه به این سایت مراجعه می‌کرد و به خانم‌ها پیشنهاد ازدواج می‌داد. او در حقیقت سعی می‌کرد اعتماد به نفس پایینش را به شیوه‌ای کاذب جبران کند. این کار از نظر خودش یک تفریح بی‌آزار بود.در نمونه‌ای دیگر یکی از خواستگارهای خواهرم در قرار ملاقات حضوری دائماً درباره همسر سابقش که فوت کرده بود حرف می‌زد و با وجود گذشت سال‌ها هنوز در مرحله سوگواری برای او بود. مردی دیگر هم که زنش پیش تر، طلاق گرفته بود در قرار ملاقاتش با یکی از دوستانم که عضو همین سایت بود دائماً می‌پرسید که « مگر من چه اشکالی داشتم که زنم طلاق خواست؟» در حقیقت او نیاز به یک مشاور برای التیام آسیب‌های پس از طلاق داشت، نه همسر مجدد. نکته دیگر این است که خانم‌ها در این سایت‌ها باید مطمئن شوند آیا طرف مقابل شان خواستار ازدواج دائم است یا موقت برای نمونه یکی دیگر از دوستانم که در این سایت عضو بود خواستگاری داشت که به نظرش مقبول می‌آمد. همه چیز خوب پیش می‌رفت اما آقا دائماً موضوع ازدواج را به تعویق می‌انداخت تا این که سرانجام گفت هدفش ازدواج موقت بوده است!
در نمونه‌ای دیگر، آقایی که قبلاً در خارج از کشور ازدواج کرده بود و با یک فرزند جدا شده بود به دوستم قول داد که پس از مدتی ازدواج موقت و شناخت هم، می‌خواهد با او ازدواج کند. دوستم مدتی در عقد موقت آن آقا بود اما زمانی که آنها در تدارک ازدواج دائم بودند همسر سابق آقا با یک سرطان پیشرفته از خارج برگشت و التماس می‌کرد که مرد بار دیگر با او ازدواج کند و حمایتش کند. طبیعتاً فرزند نوجوان آنها که می‌دید مادرش به چه روزی افتاده نمی‌پذیرفت که پدر به مادرش پاسخ رد بدهد و مرد هم به خاطر فرزندش مجبور شد با دوستم قطع رابطه کند و بار دیگر با همسر سابقش ازدواج کند. در این ماجرا کسی که بشدت متضرر شد دوستم بود که به امید ازدواج دائم، بخشی از زندگی‌اش را تلف کرد و حالا فقط یک قلب شکسته دارد و فرصتی از دست رفته.البته به نظر من باید اشکالات خانم‌ها را هم در این سایت‌ها بررسی کرد. برای مثال خانم‌ها هم گاهی درباره ویژگی‌های شان راست نمی‌گویند یا درباره طرف مقابل به اندازه کافی تحقیق نمی‌کنند. با این موضوع موافقم. خانم‌ها گاهی اطلاعات نادرستی درباره سن و ازدواج قبلی‌شان می‌گذارند یا عکس‌هایی زیبا با آرایش و پوشش نامتعارف که مناسب فضای عمومی نیستند، در پروفایل‌شان قرار می‌دهند.  مشکل دیگر درباره خانم‌ها این است که برخی از آنها سریعاً پس از چند بار گفت‌و‌گو دل می‌بندند، حتی موردی را شنیدم که خانمی تنها به صرف گفت‌و‌گوی تلفنی در عرض سه ماه عاشق شد و پس از قطع رابطه، دلشکسته و افسرده. مواردی هم بوده که مردان از این دل بستن سریع و نسنجیده خانم‌ها، سوء‌استفاده کرده‌اند و به بهانه شارژ و قرض و... مبالغی پول از آنها گرفته‌اند. خانم‌ها فراموش نکنند که شش ماه اول آشنایی، مرحله سنجش طرف مقابل است نه مرحله عادت کردن و عاشقی چون بعد از دل بستن، دیگر نمی‌توانند اشکالات طرف مقابل را  ببینند یا آنها را مهم نمی‌دانند یا ساده لوحانه فکر می‌کنند بعد از ازدواج طرف را تغییر می‌دهند، در حالی که همه این تصورات اشتباه است.

چند بار به دوستان تان که عضو سایت شده‌اند اشاره کردید. شما سایت را به آنها هم  معرفی کردید؟
بله. من به دو نفر از دوستانم این سایت را معرفی کردم.

آنها موفق شدند؟
نه. متأسفانه هیچ‌کدام موفق نشدند همسر مناسبی پیدا کنند. سر ماجرای یکی شان من درگیر یک پلیس بازی حسابی هم شدم.

پلیس بازی؟! چطور؟!
دوستم یکی از خواستگارانش را قبول کرد و وارد مرحله گفت‌و‌گوی تلفنی شد. آن آقا می‌گفت به خاطر کارش مرتب به مالزی سفر می‌کند و دیدارهایشان در مکان‌های عمومی، محدود و برنامه‌ریزی شده بود. اما دائماً دوستم را تلفنی چک می‌کرد و می‌پرسید که  چه می‌کند، با چه کسی حرف می‌زند و چه کسانی را می‌بیند. حتی یکی دو بار مستقیماً به دوستم گفته بود که به او اعتماد ندارد. دوستم بابت این رفتارها بشدت نگران شد و موضوع را با من مطرح کرد. هر دو دل‌نگران بودیم که شاید آن مرد مبتلا به بیماری پارانویا (شک بیمارگونه) باشد. به همین علت تصمیم گرفتیم بیشتر درباره‌اش تحقیق کنیم و اگر نتیجه را برای تان بگویم شگفت زده می‌شوید: آن مرد اختلال روانی نداشت اما علت شک و تردید بیش از حدش، این بود که خودش در حال خیانت بود. او حتی مسافرتی به مالزی نداشت و تمام مدت در تهران بود و به 5 خانم دیگر در همان سایت، وعده ازدواج داده بود. بعد از مدتی توانستیم آن خانم‌ها را هم پیدا کنیم. متأسفانه یکی از آنها سه سال در انتظار ازدواج با آن مرد مانده بود.

عجیب ترین خواستگاری که در سال با آن برخورد کردید، چه بود؟
عجیب‌ترین تجربه من در سایت همسریابی، خواستگاری بود به نام پارسا. چهل ساله، مقید و پولدار. او بعد از پاسخ به سؤالات اصلی و شنیدن نظرات خواهرم، عکسش را فرستاد که نشان می‌داد مردی بسیار خوش چهره است. بعد از دو سال فعالیت در سایت همسریابی، آنقدر بدبین شده بودم که باور نمی‌کردم چنین خواستگار شایسته‌ای هم پیدا شود. چندی بعد آن آقا برای خواهرم در چت پیام فرستاد و گفت که می‌خواهد خواهرش را برای دیداری غیر رسمی و آشنایی بیشتر به خانه مان بفرستد.
خواهرم نشانی منزل ما در تهران را داد و خودش هم از قم به تهران آمد. خواهر خواستگار سر ساعت به قرارمان رسید. او زنی میانسال، زیبا و خوش مشرب بود که حدود 3 ساعت با ما گپ زد و آنقدر خونگرم بود که همه مان جذب حرف‌هایش از ماجراهای خانوادگی شان شده بودیم  و حتی متوجه گذشت زمان نمی‌شدیم. آن خانم هم  می‌گفت از مصاحبت با ما لذت برده است و در آینده به دیدنمان خواهد آمد و از این وصلت مطمئن است. اما حسی عجیبی همچنان ته دلم به من تلنگر می‌زد که یک جای کار اشکال دارد و باید بیشتر مراقب باشیم. خواهرم تا آن زمان با خواستگارش حتی تلفنی هم صحبت نکرده بود. من به او پیشنهاد کردم که حداقل یکبار با او تلفنی حرف بزند و بعد هم قرار یک دیدار رسمی حضوری را بگذارد. خواهرم موضوع را در چت با آن آقا مطرح کرد اما او دیگر پاسخی نداد و آفلاین شد. یک روز بعد، ما پیامکی از طرف خواهر داماد دریافت کردیم که در آن ضمن تشکر از میهمان‌نوازی‌مان، نوشته بود نظر آقای خواستگار عوض شده است و برای خواهرم آرزو کرده بود زودتر فرد مناسب خودش را پیدا کند.خواهرم بشدت ناراحت شد، نمی‌توانست باور کند خواستگاری که یک روز قبل به او ابراز علاقه می‌کرده پس از پیشنهاد دیدار حضوری ناگهان رأیش برگشته است. من هم عذاب وجدان داشتم که چرا خواهرم را وارد این بازی کرده‌ام به همین علت تصمیم گرفتم خودم وارد عمل شوم و درباره پارسا تحقیق کنم. نتیجه غم انگیز بود: پارسا و دختر کوچکش یک سال پیش، در تصادفی خارج از کشور فوت کرده بودند و حالا خواهرش، دچار اختلال روانی شده بود و چون  نمی‌توانست مرگ برادرش را باور کند در دنیای خیالی اش، به دورانی برگشته بود که او هنوز مجرد بود و خواهر برایش دنبال دختری شایسته می‌گشت.
به همین علت او با عکس برادرش پروفایلی ساخته بود و با دخترانی که شایسته می‌دیدشان به نام پارسا، چت می‌کرد اما زمانی که خواهرم درخواست گفت‌و‌گوی تلفنی را داد، خواهر پارسا در برابر خروجش از آن دنیای مجازی مقاومت کرده بود و چت را نیمه تمام گذاشته بود. بعد از این ماجرا دیگر نتوانستم رنج کشیدن بیشتر خواهرم را ببینم و این شد که پروفایلش را در سایت همسریابی غیرفعال کردم.