علیرضا قربانی
اصلاحطلبان و اصولگرایان؛ یک نگاه به دو جبهه
آیا سران اصلاحات که مدعی پایبندی به قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی هستند، قادر خواهند بود با مهار طیف افراطی، قطار این جبهه را بر ریل اصلاحطلبی سازنده نگهدارند؟
حدود یک سال مانده به انتخابات مجلس شورای اسلامی، تحرک فعالان سیاسی صورت منسجمی یافته است و با برگزاری نشستها و همایشها ازجمله دو همایش وحدت اصولگرایان و اصلاحطلبان در چند هفته گذشته میتوان گفت که رقابت سیاسی برای دستیابی به کرسیهای بیشتری در بهارستان در انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی آغازشده است. این نوشته بر آن است نگاهی اجمالی به وضعیت درونی دو جبههٔ اصلی سیاسی کشور و نیز موقعیت آنچه با عنوان جبهه اعتدال به نمایندگی دولت یازدهم نامیده میشود داشته باشد.
اصلاحات و ویترین پیش رو
حوادث سیاسی بعد از انتخابات ریاست جمهوری در سال 1388 و آتش فتنهای که به جان ملت و میهن افتاد، بر بخشهای مختلف کشور و ازجمله بر آرایش سیاسی گروهها و جناحهای سیاسی تأثیر گذاشت و بخشی از جبهه اصلاحطلبی به خاطر خطای راهبردی ورود حمایتآمیز به جریان فتنه، از این اتفاق آسیب جدی دید و به محاق و انزوا رفت، اما نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر مردمسالاری دینی و انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 فرصت دوبارهای برای بازسازی جبهه اصلاحات ایجاد کرد بهگونهای که این جبهه توانست با قرار گرفتن پشت سر حسن روحانی با شعار اعتدال، بر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری اثر گذاشته و تا حد قابلتوجهی جایگاه خود را در نظام سیاسی کشور بازسازی کند.
بزرگان جبهه اصلاحات مانند هر جبهه سیاسی دیگری در هر نقطه از جهان بر اهمیت اتحاد و اتفاق درون جبههای تأکید میکنند و برای پیش برد اهدافشان، آشکارا از ائتلاف با عناصر خارج از این جبهه سخن میگویند. نگاهی به فضای رسانهای کشور و فعالیتها و رایزنیها و مذاکرات جاری میان نخبگان اصلاحطلب هم تأییدکننده همین رویه است.
نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 بخشی از جبهه اصلاحطلبی (مانند طیف کارگزاران سازندگی) را به مناصب اجرایی بازگردانده و مقدمه بازسازی بخش آسیبدیده این جبهه را هم فراهم آورده است. بااینحال یک سؤال اساسی مطرح میشود که در دوره جدید اصلاحات، کدام بخش از این جبهه متنوع، بهعنوان بخش پیشرو سر بر خواهد آورد؟
باوجود بازسازی نسبی جبهه اصلاحات و باهمه تلاشهایی که برای ایجاد وحدت در بین اجزای مختلف تشکیلدهنده آن در جریان است، اینکه جبهه مذکور بتواند دستکم در انتخابات پیش رو، با هویتی مستقل وارد میدان شده و توفیقی کسب کند، تأمل جدی وجود دارد و به تحقیق از همین رو است که سیاست ائتلاف با دولت یازدهم و استفاده از بستر حمایتی این دولت برای تکمیل بازسازی در دستور کار بزرگان اصلاحطلب قرارگرفته تا جایی که برای این کار دست به دامن عناصر سیاسی تأثیرگذاری مانند آیتالله هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی و ناطق نوری شدهاند. افرادی که باوجود چرخشهای سیاسی چندساله اخیر بهآسانی نمیتوان آنها را در جبهه سیاسی اصلاحطلبان جای داد، حتی اگر برآیند عمل آنها به نفع اصلاحات باشد.
محوریت دوباره پدرخوانده
شواهد و قرائن روشنی وجود دارد که نشان میدهد بزرگان اصلاحات بهخصوص طیف آسیبدیده در فتنه 88، در نظر دارند درحرکتی تاکتیکی محوریت حزب کارگزاران سازندگی را که زمانی بهسختی آن را در زمره اصلاحطلبان جای میدادند، بهعنوان بخش پیشرو این جبهه بپذیرند، چراکه بر اساس تحلیل آنها، کارگزاران سازندگی علاوه بر آنکه در حوادث بعد از انتخابات سال 1388 و ماجرای فتنه کمترین آسیب را دیده است، در دولت یازدهم، بخش قابلتوجهی از قدرت سیاسی را از آن خود ساخته و رابطه نسبتاً مناسبی با حاکمیت برقرار کرده است، درحالیکه بعضی از احزاب و گروههای سیاسی مطرح این جبهه (بهصورت مشخص طیف مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت سابق) هنوز نتوانستهاند خود را با شرایط جدید وفق دهند. ازاینرو استفاده از ظرفیتهای سیاسی کارگزاران بیشازپیش چه بهعنوان محور این جبهه و چه بهعنوان بستر بازسازی آن اهمیت مضاعف یافته است و تجربه انتخابات 10 سال گذشته بهاستثنای مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 ثابت کرده است که سران گروهها و احزاب سیاسی اصلاحطلب هم آمادگی پذیرش این سیادت را دارند، البته در این میان مقاومتهایی از سوی بعضی از احزاب خردهپا و چهرههای سیاسی وجود دارد که تجربه ثابت کرده است آنها هم در زمان تصمیمگیری نهایی به اجماع ایجادشده تن خواهند داد.
چراغخطری که همچنان روشن است
طبیعی است که جبهه اصلاحات برای بازسازی خود از ظرفیتهای ایجادشده بعد از انتخابات بهار 1392 و روی کار آمدن دولت تدبیر و امید به بهترین شکل ممکن بهره برده است، اما اینکه آیا در مرحله بازسازی جدید خود در رویکردهای گذشته هم تجدیدنظر خواهد کرد یا خیر؟ و اینکه بعد از عبور از دوران گذار، محوریت و مرجعیت و سیادت طیف فعلی حفظ خواهد شد یا دوباره بخشهای تندرو میداندار خواهند شد؟ سؤالهایی است که پاسخ آن در مقطع فعلی دشوار به نظر میرسد، هرچند با نگاهی به رویکرد بخش رسانهای جبهه اصلاحات و ویترینی که از این جبهه در آخرین همایش اصلاحطلبان با جا گرفتن بعضی عناصر سیاسی مثل قاسم شعله سعدی، محمد خزعلی و هادی غفاری که به تندروی شناخته میشوند در ردیف اول همایش، در منظر افکار عمومی قرار گرفت، پاسخ پرسشهای دوگانه بالا طور دیگری رقم خواهد خورد.
آیا سران اصلاحات که مدعی پایبندی به قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی هستند، قادر خواهند بود با مهار طیف افراطی، قطار این جبهه را بر ریل اصلاحطلبی سازنده نگهدارند؟ آیا تجارب گذشته تکرار خواهد شد و اساسیتر اینکه آیا کسانی که در گذشته نتوانستهاند نسبت به کنترل بخش تندرو اصلاحات در مسیر صحیح و منطقی موفق شوند، باید برای رهبری این جبهه مورد اعتماد دوباره قرار گیرند؟ اینها نیز پرسشهایی است که گذر زمان بدان پاسخ خواهد داد.
اصولگرایی و چشمانداز مبهم اتحاد
واگذاری انتخابات ریاستجمهوری بهار 92 آنهم درحالیکه تنها نامزد جبهه رقیب با ائتلافی تمامعیار در برابر چهار نامزد مشتت جبهه اصولگرایی با پیروزی شکننده 50 بهعلاوه 3 دهم درصد در دور اول به پاستور راه یافت، گویاترین مصداق برای وضعیت جبهه سیاسی اصولگرا است، وگرنه این جبهه اگر از حداقلهایی از انسجام و وحدت برخوردار بود، انتخابات بهجای پیروزی شکننده رئیسجمهور روحانی در مرحله نخست، میتوانست صورت دیگری پیدا کند.
جبهه اصولگرایی در کلیت سیاسی خود، از ماجرای فتنه آسیب مستقیمی ندید، بلکه از آن برای تضعیف هرچه بیشتر جناح رقیب بهره جست، اما عملکرد دولتهای نهم و دهم خواهناخواه بهحساب این جبهه گذاشته شد تا در کنار عدم انسجام درونی، بهانه و فرصت کافی برای تضعیف و تخریب آن فراهم آید، مسئلهای که هنوز هم با شدیدترین شکل ممکن دستاویز رقیب قرار دارد و از احمدینژاد و دولتش اسیدی ساختهشده است که اگر ممکن باشد تلاش دارند تا بهوسیله آن ریشه اصولگرایی را هم بسوزانند.
بااینهمه آسیبی که متوجه اصولگرایی است، بیشتر از آنکه از ناحیه فعالیت رقیب سیاسی باشد، به وضعیت درونی خود این جبهه مربوط میشود؛ وضعیتی که از یکسو تحت تأثیر گروههایی است که ازنظر سابقه فعالیت، جوان بهحساب میآیند و میخواهند خود را از حاکمیت و سیادت عناصر سنتی مرجع در این جبهه کنار بکشند و از دیگر سو از متأثر از بخشهای سنتیتری است که با حرفشنوی از عناصر خارجشده از دایره اصولگرایی در کار وحدت این جبهه ایجاد اخلال میکنند. نمونه تأثیرپذیری نوع دوم را در انتخابات ریاستجمهور سال 92 شاهد بودیم که یکی از نامزدهای اصلی جبهه اصولگرایی که تا پایان کار از عمل به تعهدات ائتلاف سر باز زد از رقابت کنار نرفت، با توصیه یک چهره بانفوذ خارجشده از جبهه یادشده و برای جلوگیری از توفیق بعضی از دیگر نامزدهای انتخاباتی وارد انتخابات شده و تا پایان ماند. نکته جالبتوجه آنکه همان عنصر بانفوذ، در شکلگیری ائتلاف جبهه رقیب و حتی کنار زدن نامزد اصلی اصلاحطلبان به نفع نامزد پیروز هم نقش اساسی ایفا کرد. البته در تفرق ایجادشده در میان اصولگرایان، کمتر بخشی از طیفهای مختلف این جبهه را میتوان بهعنوان بی قصور و تقصیر مورداشاره قرارداد.
در بر همان پاشنه خواهد چرخید؟
اینکه آیا جبهه اصولگرایی در انتخابات پیش رو خواهد توانست بار دیگر به انسجام و وحدت برسد، علاوه بر آنکه تابع تلاشهای جاری بزرگان این جبهه است، به تفاوتهای رقابت در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی هم مربوط است. نقد چنددستگی و پراکندگی جبهه اصولگرایان این روزها بحث رایجی در میان فعالان این جبهه است و همه از ضرورت ائتلاف و اتحاد دم میزنند، اما علاوه بر این تنبه، نوع رقابتهای درون جبههای در دو انتخابات ریاستجمهوری و مجلس شورای اسلامی و نتایج حاصل از آن باهم متفاوت است و دستیابی و برای هر دو جبهه سیاسی دستیابی به حداقلهایی از وحدت در انتخابات مجلس شرایط آسانتری وجود خواهد داشت، هرچند برخلاف جبهه اصلاحات - با توجه به شرایطی که ذکر آن رفت-، آمادگی ائتلاف و حرفشنوی از بزرگان و عناصر بانفوذ بیشتر است و در جبهه اصولگرایی نهادها و بخشهایی که روزگاری برای وحدت حرف اول را میزدند تا حد زیادی رنگباختهاند و کار مشکلتر خواهد بود.
اینکه سران احزاب و گروههای سیاسی اصولگرا و چهرههای تأثیرگذار آن از نتایج افتراق و چنددستگی چند سال گذشته، درس گرفته باشند؟ و یا شانس توفیق افرادی که برای رفع کدورتهای درونجبههای و ایجاد ائتلاف و اتحاد تلاش میکنند باوجود سابقه بخشهای تندرو این جبهه چه اندازه خواهد بود؟ هم باید به گذر زمان سپرده شود، هرچند در این جبهه احتمال تکروی بخشهای نوظهور و منتقد جریان اصلی با توجه به سابقه، بیشتر از اصلاحطلبان است.
جریان سوم و تلاطم همیشگی بودن و نبودن
سالهای اخیر تلاش زیادی برای راهاندازی جریان سومی مستقل از دو جناح عمده سیاسی صورت گرفته است که بیشتر در رقابتهای پیش از انتخابات ریاست جمهوری یا در دوران فعالیت بعضی از دولتها خود را نشان داده است. این جریانها بیشتر از آنکه دارای ویژگیهای یک جبهه سیاسی متشکل از گروهها و جریانهای سیاسی باشند، همواره قائم به افراد بودهاند.
جبههای که محسن رضایی از چند سال پیش تلاش کرده است با شعار محوری بازگشت به ارزشهای انقلاب اسلامی ایجاد کرده و گسترش دهد، «رایحه خوش خدمت» در دولت احمدینژاد یا آنچه با عنوان گفتمان اعتدال با نمایندگی و محوریت حسن روحانی در آستانه انتخابات یازدهمین دوره ریاستجمهوری سر برآورد، نمونههایی از تلاش برای ایجاد یک جریان سوم است. البته تکیه زدن احمدینژاد و روحانی بر کرسی ریاستجمهوری، بیشتر از هر چیز تابع حمایت بخشهایی از دو جریان اصلی اصولگرا و اصلاحطلب بوده است تا تواناییها و نفوذ شخصی خود آنها و ربط چندانی به ظرفیتهای جریان سوم ندارد. برای اینکه جامعه در شرایطی که از عملکرد مهرههای اصلی دو جریان عمده سیاسی کشور سرخورده میشود، به چهرهای بیطرف و میانه بیشتر متمایل میشود، اما این تمایل همواره با اضافه شدن ظرفیت یکی از جریانهای اصلی تأثیرگذار شده و نتیجه داده است.
با توجه به آرایش فکری و سیاسی موجود در جامعه، آیا در کوتاهمدت شاهد توفیق جریان سیاسی سومی مستقل از دو جریان عمده سیاسی باشیم، چشمانداز روشنی ندارد و با شفاف شدن مرزبندیهای سیاسی، چهبسا حامیان اصولگرا یا اصلاحطلب نمایندگان مدعی جریان سوم به منتقدان و رقبای این جریان بپیوندند.
اینکه راهبرد سیاسی دولت یازدهم در انتخابات آینده چگونه خواهد بود، تا حد زیادی به نهایی شدن ارزیابی ظرفیتهای درونی اعتدالیون وابسته است که تاکنون به تقاضاهای مکرر سران جبهه اصلاحات برای ائتلاف و اتحاد و تعیین سهم هر بخش در رقابتهای مجلس آینده پاسخ روشنی ندادهاند، اما بسیار بعید به نظر میرسد که نزدیکان دولت در این مقطع برای استقلال از جریان سیاسی اصلاحطلب دست به ریسک بزنند. دولت روحانی بخش عمدهای از قدرت اجرایی را به بخشهای میانهرو جبهه اصلاحطلبی سپرده و تاکنون در همراه نگهداشتن جبهه حامی خود یعنی جریان اصلاحات موفق عمل کرده است از طرف دیگر جبهه اصلاحات هم با توضیحی که گذشت، هنوز برای حضوری مستقل از دولت روحانی در رقابتی سنگین بازسازی نشده و به نفع هردو طرف است که همچنان به ائتلاف و اتحاد فکر کنند، اتحاد و ائتلافی که بهاحتمالقوی پس از شکلگیری مجلس دهم و دوره دوازدهم ریاستجمهوری صورتی متفاوت پیدا خواهد کرد و چنین حالتی کار سران جبهه اصولگرایی را سختتر خواهد کرد، هرچند انگیزه آنان برای اتحاد را هم افزایش خواهد داد.
ارسال نظر