یونیورسیته و دانشگاه نسل سوم؟
به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، رضا منصوری نوشت:
در یک جلسهی هیئت دولت رضا شاه، فروغی وزیر معارف (علوم) وقت میگوید خیلی عمارتها در پاریس و لندن هست، مانند شهرداری (بلدیه) و دادگستری، که ما هم ساختهایم اما آنها چیزی دارند به اسم یونیورسیته (دانشگاه) که ما نداریم و اگر در تهران یونیورسیته هم بسازیم خیلی خوب است!
این چنین شد که دستور صادر شد و تیمور تاش وزیر دربار به عیسی صدیق در کلتک تلگراف زد که ما یونیورستهیی میخواهیم در زمینهی طب و راهسازی (شوسه و راه آهن) و از او خواست در این مورد تحقیق کند. و عیسی صدیق هم طرح دانشگاه تهران را داد و ما یونورسیته دار شدیم! به این ترتیب دانشگاه تهران شد دانشگاه مادر در ایران. دانشگاهی که پس از هشتاد سال در رشتهی فلسفهی آن استادی پیدا میشود که تمام سابقهاش در این دانشگاه از استخدام تا ارتقاء به مقام استاد بر مبنای انتحال بوده است! دانشگاهی که نه همکاران گروه متوجه میشوند نه هیئتهای ممیزه و نه دانشجویان؛ و نه حتی جمع فیلسوفان ما در ایران! چرا اهل علم ایران، دانشگران و پژوهشگران ایران، از این رویداد تعجب نمیکنند؟
حدود ۱۵ سال پیش مورد فیزیکدان آلمانی، Schoen ، در رسانههای علمی جهان مطرح شد که به نظر میرسید مرتکب انتحال شده است. جرم او در مقایسه با مورد محمود خاتمی از گروه فلسفه دانشگاه تهران بسیار خفیف و قابل اغماض مینماید: عدد سازی در تجربههای آزمایشگاهی و انتشار مقاله بر این مبنا. قبل از انتشار این خبر به قدری این فیزیکدان شهرت علمی یافته بود که کشور آلمان در صدد بود یک مرکز ماکس پلانک خاص او تاسیس کند تا او که به آمریکا مهاجرت کرده بود به آلمان باز گردد. یکی از همکاران علمی او این خبر را در مجلهی فیزیکس تودی چاپ کرد و حساسیت اجتماع فیزیک جهانی را به این موضوع جلب کرد. بحث در اجتماع علمی در این مورد نزدیک به دو سال طول کشید تا سر انجام ارتکاب به امر انتحال در این سطح قطعیت یافت. البته مدرک او تقلبی نبود، و بیش از صد مقالهی پژوهشی از خود او منتشر شده بود. اما واکنش اجتماع علمی جهانی به این انحراف از آداب علم بیملاحظه و شدید بود: او نه تنها از تمام سمتهای علمی خود مجبور شد کنارهگیری کند، بلکه دانشگاه محل تحصیل او در بیله فلد آلمان دکترایش را هم از او پس گرفت. به این ترتیب او تبدیل شد به یک شهروند معمولی! بدون دادگاهی، و بدون نهادهای نظارتی دولتی که بعضی دانشگران جوان ما در بحث پیرامون قضیهی محمود خاتمی عنوان میکنند. موردی مانند خاتمی در جایی که فلسفه به عنوان یک علم مدرن وجود داشته باشد، یا دانشگاه به معنی جهانی آن وجود داشته باشد، قابل تصور نیست. این همان نتیجهگیری است که من بارها بیان کردهام: ما هنوز موفق نشدهایم در کشورمان دانشگاه به معنی محل اشتغال دانشگران و نیز اجتماع علمی بیانگر حضور علم مدرن در جامعه ایجاد کنیم. دانشگاههای ما هنوز به مرحلهای از بلوغ نرسیدهاند که به توان آنها را در مقولههایی مانند دانشگاه نسل اول یا نسل دوم یا نسل سوم جای داد. دانشگاههای ما هنور در مرحلهی جنینی نقل علم هستند، علمی که در دانشگاههای کشورهای صنعتی تولید شده است!
متاسفانه چندی است که در جمع سیاستگذاران علمی کشور نقل مجلس شده است که ایران باید به سمت دانشگاه نسل سوم برود و میگویند دانشگاه نسل اول دانشگاه آموزشی بوده است و دانشگاه نسل دوم پژوهشی و حالا دانشگاه کارآفرین به عنوان دانشگاه نسل سوم در دنیا ظهور کرده است. این تقسیمبندی را شاید مولفی در بخشی از دنیا مطرح کرده باشد اما بدانیم طرح موضوعی در یک مقاله یا کتاب به عنوان تقسیمبندی مولف به منظوری خاص به معنی مبنایی جدید برای ادارهی دانشگاهها و نفی مبانی قبلی نیست. این همان اشتباهی است که در کل علم کشور دچار آن هستیم و هر مطلب یک کتاب را به همهی علم تعمیم میدهیم، بدون توجه به شرایط مرزی و محیطی و بافتاری که موضوع در آن قرار میگیرد؛ انگار مجازیم با پذیرش گرانش نسبیتی ادعا کنیم مهندسی عمران هم باید بر مبنای گرانش نسبیت عام باشد و نه گرانش نیوتونی که «اشتباه» است! اگر در نتیجهی تحولات دنیای صنعتی در سی سال اخیر مولفهای از نهاد دانشگاه با عنوان کار آفرینی برجسته شد چه ربطی به «دانشگاه»های ما دارد که توان تمیز جعل یک مدرک علمی را از کار درست علمی ندارند؟ هر متنی که ترجمه شد و هر پدیدهیی که در جهان صنعتی دیده شد که نباید مبنای سیاستگذاریهای ما بشود! آیا تاسیس بیمبنای یونیورسیته در ایران برای ما عبرت کافی نیست؟ مگر ما اصلا دانشگاه به معنی متعارف جهانی آن داریم که بپرسیم بر مبنای کدام نسل جهانی بخواهیم آن را اداره کنیم؟
شک نکنیم که اگر نفهمیده به سمت دانشگاه نسل سوم برویم، دغل-کاران و بدل-کاران نسل سوم آن را با انتحال از نوع نسل سوم تبدیل خواهند کرد به سکوی مافیا بازی خود و ما چندین ده سال دیگر در فرایند توسعهی علمی به عقب خواهیم افتاد. جناب آقای دکتر فرهادی وزیر جدید ما خوب است هوشیار باشند و در چالهی کلمهها و گزارههای شیک بیمحتوی نیفتند.
اگر وزارت جدید در حدود دو سالی که در دولت یازدهم در صدر امر علم و فناوری کشور است تنها بتواند تصمیمی بر مبنای عرف جهانی برای آخرین مصداق انتحال در گروه فلسفهی دانشگاه تهران بگیرد، و دانشگاه تهران را باز خواست کند، شک نکند گام مثبت بسیار اثرگذاری در علم ایران برداشته است و نسلهای بعدی ممنونش خواهند بود. مفهوم نسل سوم بهتر است به عهدهی دانشگاهیان گذاشته شود تا در چارچوب یک گفتمان دانشگاهی به بحث پیرامون آن و نقش احتمالی آن در مدیریت دانشگاهها بپردازند. *چشممان را بر روی پدیدهی جدید کسب و کار خرید و فروش مدارک علمی نبندیم که بنا به تخمین من سالانه حدود ۵۰۰۰ (بله پنج هزار) رساله و مقاله را جعل میکند و به فروش میرساند و ما دانشگاهیان خودمان به آن دامن میزنیم، و وزارت هم چشمش را بر میگرداند که شاهد نباشد تا این جمع مشترک دانشگاهی و کاسبان دانشگاهی، اعم از استاد-لقبان، دانشجویان، و شرکتهای جعل پایاننامه و مقاله، کار خودشان را بکنند. پیگیری این مهم وظیفهی وزارت و رسالت آن در این مقطع تاریخی است. نسل سوم بماند به عهدهی خود دانشگاهیان.
ارسال نظر