به فهم من شعرهای عاشقانه که تخیل شاعر از زیبایی های زمینی است 2 تا ملاحظه باید داشته باشد که در اغلب موارد رعایت نمی شود.

یکم. الفاظ و معنا در اشعار عاشقانه نباید دور از فرهنگ مردم باشد. رعایت ادب و اخلاق و پرهیز از ادبیات اروتیک که در نهایت باعث فاصله گرفتن هنر از فرهنگ ایرانی میشود آفت شعر عاشقانه امروز است. بیان جنون آمیز و تحقیرآمیز زنانگی که در ادبیات شعری امروز به شکل زننده ای موج می زند. صرافان از جمله شعرائی است که به این مهم توجه ویژه ای دارد برای همین تلاش می کند از مردم همین دیار و با رعایت فرهنگ این مردم بگوید.

این بیت صرافان را ببینید
خرمنی در زیر چادر داشت خاموش و معطر/ راز داری که فقط با یار محرم حرف می زد

یا

رد نشو از میان قبرستان مرده ها را تو بی قرار نکن/چادرت را بروی خاک نکش روحشان را جریحه دار نکن

نکته مهم این است که شعر عاشقانه باید خیال مخاطب را بکارگیرد نه چشمش را. تصویر بی پرده که هنر شعری نیست. این تصاویر اروتیک جذابیتش را از کشش جنسی می گیرد نه قدرت خیال و ارزش های هنری.

سهل انگاری در این موضوع ضمن اینکه باعث فاصله افتادن اشعار عاشقانه از فرهنگ ایرانی می شود، باعث تکرار مکدر آمیز اشعار نیز می شود. تصویر پردازی فقط می تواند تکرار شود؛ آن خیال است که خلق می شود.

در نهایت اینکه زیبائی های زن در اشعار عاشقانه محدود شده است در چشم و ابرو و گیسو و ...حال آنکه ملاحت و لطافت و ظرافت می تواند فراتر از چشم و ابرو باشد. رجوع کنید به داستان ماندگار ساری گلین. دختر زیبائی که زیبائی ماندگارش تنها در چهره خورشید نشانش نیست. بلکه وقتی این زیبائی با ظلم ستیزی اش در هم آمیخته می شود ماندگار می شود.

دیم که خیلی مهمتر است تناسب است.

این دومی مهمتر است. بین وصف و موصوف باید رابطه منطقی وجود داشته باشد. پریشانی این رابطه مخاطب را گیج و آواره میان موضوع و معنا می سازد و نمی تواند ارتباط درستی برقرار کند. وصف یک دختر زیبای زمینی باید زمینی باشد و نه بیشتر.

وام گرفتن ادبیات عاشقانه از ادبیات عارفانه و کاربرد آن، نه تنها دلنشین نیست بلکه در اغلب موارد مشمئز کننده است. تعابیر آسمانی از یک عشق زمینی ناشیانه ترین بخش ادبیات عاشقانه شعرای جوان است. صرافان از معدود شعرائی است که به این مهم توجه می کند. شاید یک دلیلش این است که شعر آیینی می گوید و تراز دستش است.
تخیل خوب است اما متناسب. در وصف زیبائی یک آهو می شود اغراق کرد اما اگر یک کرگدن را به عروس دریایی تشبیه کنید مخاطب رخ بر می گرداند. بکار گیری ادبیات عارفانه که خاص انسان کامل است برای زیبائی های زمینی خطای فاحشی است که این روزها بازار گرمی دارد.

محمد سهرابی عزیز اگر می گوید" راضی نشد به عرش و به دلها سوار شد/ اینگونه شد که حضرت پروردگار شد" می فهمد که انسان کامل تجلی تمام عیار خالق است. آینه تمام قد از ذات الهی. ممسوس فی ذات الله. پس سجده بر انسان کامل سجده بر خدا است.
حال شعرای جوان این تعابیر عرفانی را درباره عشق زمینی بکار می بندند.

ببینید:

بِسمِ چشمانِ تو که آیه ی قرآنی هست/ لهجه ات پاک ترین سوره ی سبحانی هست

عکسِ تو قبله ی من بود کنارِ مُهرَم/ که پرستیدنِ تو کلِ مسلمانی هست