روايت تحليلي محسن پيرهادي از يكسال شوراي شهر
اصلاح طلبان به دنبال عملیات سیاسی در شورا هستند تا مدیریت شهری را خسته و ناکارآمد کنند
در شورا هم یک عده از اصلاح طلبان با خاتمی مشورت می کنند و یک عدههاشمی نظر می گیرند و یک دسته هم هیچ کدام را نمی پسندند.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- شورای چهارم تهران دومین سال فعالیتش را با ترکیبی تازه در هیات رئیسه آغاز کرد. پس از یک سال ریاست احمد مسجد جامعی، این بار اصولگرایان شورا با اکثریت آرا بار دیگر مهدی چمران را که با سابقه یک دهه ریاست شورای شهر تهران و ریاست شورای عالی استان ها به عنوان رئیس شورای چهارم انتخاب کردند و ریاست شورا را به او سپردند. پس از پایان انتخابات هیات رئیسه اما بحث های زیادی درباره علل شکست اصلاح طلبان در این انتخابات درگرفت و نقد و نظرها درباره دوره یک ساله فعالیت شورای چهارم آغاز شد.پنجره با دکتر«محسن پیرهادی»، عضو شورای شهر تهران درباره تجربه یک ساله فعالیت شورای چهارم و دلایل ناکامی اصلاح طلبان شورا گفت و گویی کرده است که در ادامه می خوانید:
- آقای پیرهادی یکی از رویدادهای مهم امسال در پایتخت و حتی در میان گروههای فعال اجتماعی و سیاسی انتخابات هیات رئیسه شورای شهر تهران برای دومین سال فعالیت شورای چهارم بود که البته در روزهای آخر منتهی به انتخابات و همچنین در روزهای پس از آن و در پی شکست اصلاح طلبان با حاشیههایی همراه شد. از نگاه شما به عنوان یکی اعضای شوراچرا اصلاح طلبان در انتخاب اخیر، رئیس شورا و به طور کلی هیات رییسه را از دست دادند و شکست سنگینی خوردند؟
- جریانهای سیاسی و اجتماعی به خصوص سیاسی از یک طیف برخوردارند که ابتدا و انتهای آن با هم متفاوت است به نظرم در گروه اصلاح طلبان این تفاوتها خیلی جدی است جنبههای فردی و شخصی افراد در آن گروه با هم خیلی تفاوت دارد و این تفاوتها مشخصا به همگرایی آنان آسیب زده است. نکته دیگر اینکه تجربه سالهای گذشته و همین انتخابات اخیر شورا نشان میدهد اصلاحطلبان در برابر ساختهای انتخاباتی آستانه تحمل پایینی دارند و وقتی پیروز می شوند فراموش می کنند که باید آنرا حفظ کنند.
اصلاحطلبان به طور کلی در روند فعالیتهایشان در سال اول فعالیت شورای چهارم در دو موضوع دچار اشکال شدند یکی «سیاست» دوم «رسانه». در حوزه سیاسی تفاوت در اولویتها و ارجحیت مسایل اقتصادی برای تعدادی از آنها سمت و سوی کلی فعالیتهایشان را تحت تاثیر قرار داد و در حوزه رسانهها هم به نظرم تلقی نادرستی از واقعیت موجود شورا منتشر شد که بعد برای اصلاح طلبان شورا مشکل ایجاد کرد. ببنید پس از انتخابات شورا و برگزاری انتخابات هیات رئیسه در سال اول آنها در رسانههایشان تیتر زدند :«دیروز پاستور، امروز بهشت فردا بهارستان» یا نوشتند اکثریت شورا در اختیار اصلاح طلبان است در حالی که واقعیت در شورا این نبود. اینکه می گویم رسانهها برای اصلاح طلبان اشکال ایجاد کردند به این دلیل است. با انتشار این خبرها مجموعه ای از تحلیلها هم درباره پیروزی اصلاح طلبان در شورا منتشر شد و گفتند کلید شهر در دست اصلاح طلبان است. همه این اتفاقها و تحلیلها هم پیش از انتخابات هیات رئیسه در سال اول افتاد و هم پس از آن در فاصله انتخاب شهردار. رسانهها به این ترتیب برداشت جامعه هدف و مخاطبشان را از وضعیت موجود شورا به سمتی بردند که اکثریت در دست اصلاح طلبان است پس انتظار این بود که شهردار هم گزینه مورد نظر اصلاح طلبان باشد اما چند روز بعد در جلسه انتخاب شهردار نتیجه دیگری به دست آمد و آنها با جامعه ای مواجه شدند که بنا بر آن برداشتهای رسانه ای تحلیل می کرد و آنها را بازخواست می کرد که چرا شکست خوردید؟ در حالی که واقعیت این بود که در میان اعضای شورا افرادی بودند که هم در لیست اصلاح طلبان بودند و هم در لیست اصولگرایان و آنها مثلا در انتخاب رئیس رایشان آقای مسجد جامعی بود اما در انتخاب شهردار رایشان را به نام آقای قالیباف نوشتند. این نخستین نتیجه منفی عملکرد رسانه ای اصلاح طلبان بود که در حوزه کار سیاسی آنها نمود پیدا کرد و بعد هم به مشکلات دیگری منجر شد. شما اگر به روند فعالیت شورای چهارم در همان سال اول هم نگاه کنید می بیند که به جز بحث انتخابات هیات رئیسه، اصولگرایان چه در مورد انتخاب شهردار و چه پس از آن در مورد انتخابات کمیسیونها وزن سیاسی بالاتری داشتند و تقریبا اکثریت در همه کمیسیونها با اصولگرایان بود اما این شرایط و وضعیت موجود شورا و اینکه در واقع اصلاح طلبان در این دوره اکثریت آرا را در اختیار نداشتند در رسانههای آنها بازتاب واقعی نداشت. اتفاقی که افتاد این بود که در واقع برخی رسانهها اصلاح طلبان را اداره کردند و به آنها هیجان و انرژی کاذب دادند. این موضوع نه فقط در مورد انتخابات و مسایل سیاسی پیرامونی شورا که در عملکرد داخلی شورا هم نمود داشت. به عنوان مثال یکی از افتخارات اصلاح طلبان در اولین سال فعالیت شورای چهارم و زمانی که به نوعی ریاست شورا را در دست داشتند تذکرات اعضای شورا به شهردار بود و روی این موضوع مانور خبری و تبلیغاتی می دادند که در این دوره یکساله اعضا حدود 100 تذکر به شهرداری تهران دادند.این تذکرات زمینهای را به وجود آورد در سال اول، شورا بعضا از متن فاصله گرفت و به حاشیه پرداخت و تذکر دادن به شهردار به یک شاخص مثبت تبدیل شد که افراد به آن افتخار می کردند و این موضوع هم در رسانهها مطرح می شد که شورا خوب است چون افراد زیاد تذکر می دهند.
آقای پیرهادی به هر حال تذکر دادن بخشی از اختیاراتی است که در قانون برای نمایندگان شورا و مجلس پیش بینی شده است یعنی شما معتقدید یک نماینده در شورا حق ندارد اگر مشکلی در شهر دید تذکر بدهد؟
من حتما قایل به این هستم که تذکر، سوال و حتی استیضاح بخشی از حقوق نمایندگی است. مگر در دورههای گذشته نمایندگان از این حق استفاده نمی کردند. طوری وانمود شده که انگار هیچ عضوی در شوراهای قبلی تذکر نمی داده و تذکر دادن از ویژگیهای این دوره است. اینطور نبوده، اعضای شورا در همه دورهها آزاد بودند تذکر بدهند. من می گویم تذکر دادن فی نفسه غایت کار یک نماینده نیست. نماینده باید مکانیزم و مدلی در برنامه ریزی و نظارت در شهرداری طراحی کند که کار به تذکر نرسد مثل شهری که پلیسهای زیادی دارد و جریمه می کنند در حالی که باید زمینههای ارتکاب بی قانونی کاهش یابد و گرنه با تعداد پلیسهای بیشتر که نتیجه ای به دست نمی آید.
و اگر تخلفاتی رخ داد که نیاز به تذکر بود چه باید کرد؟
اعضا تذکر می دهند همانطور که در گذشته می دادند. قانون برای ضمانت اجرای برنامهها در جایی تذکر را پیش بینی کرده همین قانون اعدام را هم پیش بینی کرده اما باید کاری کرد که کار به اینجا نرسد منظورم این است که انرژی و توان شورا در اصلاح و تصویب برنامه و پیش بینی ساز و کارهای نظارتی صرف شود، نظارت حین اجرا تقویت شود برای برخی همه چیز به تذکر دادن خلاصه می شود. ببینید در مجلس هم سوال از وزرا و استیضاح حق قانونی نمایندگان است اما در هر جایی که کمتر استفاده شود و به جای آن کارها درست انجام شود بهتر است. حرف من این است که نباید افتخار تذکر به شهردار از افتخار تصویب یک برنامه و قانون بالاتر رود؛ این موجب بی عملی در شورا می شود و کارآمدی را کاهش می دهد. در یک سال گذشته روند کار طوری پیش می رفت که انگار درگیری با شهرداری نوعی آزادگی و افتخار و شجاعت بود. عده ای اینطور مطرح می کردند و این نگاه و رویه غلط است. باید حق مداری ملاک باشد و اصلاحات بدون هزینه یا با کمترین هزینه در سیستم رقم بخورد. در گفتار و رفتار باید حق مداری و عدالت شاخص باشد.
- شاید پاسخ اصلاح طلبان شورا به انتقادات شما این باشد که ما با این رویه در حال نظارت بر شهرداری هستیم و این وظیفه شوراست، در برابر این چه جوابی دارید؟
نظارت در جای خودش، اساس کار شورا نظارت است، هویت شورا به عنوان یک نهاد نظارتی تعریف شده و در این زمینه اختلافی وجود ندارد نقد من این است که با رویکرد اصلاح طلبان در شورای چهارم به بهانه نظارت عملا کار در شهرداری تهران قفل شده است. ریسک مدیریتی و شجاعت در مدیران کاهش یافته. یک سال است که به هر بهانه ای موضوع سوال از شهردار و استیضاح مطرح می شود. آیا حادثه ای مثل واژگونی اتوبوس فقط در مدیریت آقای قالیباف رخ می دهد یا حوادثی از این دست هر کسی شهردار باشد ممکن است رخ بدهد؟ در سال اول فعالیت شورا وضعیتی پیش آمده بود که از مدیران تا رفتگران همه منتظر بودند ببیند شهردار جابه جا می شود یا نمی شود اگر بشود وضعیت آنها چه می شود این یعنی ایجاد بی ثباتی در شهرداری و سیستم اجرایی آن. خسارت این تزلزل در اجرا و فضاسازی علیه شهرداری را چه کسی می دهد؟ این خسارت جبران ناپذیر است. در یک سال گذشته مدیران شهرداری به جای اینکه وقتشان صرف امور شهر و کار کردن شود نشسته اند به سوالات و تذکرات تعدادی از اعضا پاسخ می دهند اگر قرار باشد نظارت شورا اختلال در کار و خدمت به مردم ایجاد کند حتما به این نوع نظارت اشکال وارد است.
آقای پیرهادی در بخشی از صحبتهایتان درباره شکست اصلاح طلبان گفتید یکی از دلایل شکست آنها تفاوتهایی است که درون آنها به لحاظ اولویتها وجود دارد ممکن است در این خصوص دقیق تر توضیح بدهید؟ منظور شما از اینکه جریان اصلاحات درگیر تفاوتهای درون جریانی است، چیست؟
ببینید وجود این تفاوتها تا حدی طبیعی است، حرف من درباره اولویتهاست. اینکه افراد دقیقا بر مبنای چه اولویتهایی کنش و واکنشهای سیاسی و عملکردهایشان را تنظیم می کنند و پیش می برند. مهم است که اولویتها از چه جنسی هستند؛ سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و یا اقتصادی. یعنی اینکه فردی که اولویت فعالیتها و برنامههایش فرهنگی و اجتماعی است و در عین حال نگاهی به سیاست و اقتصاد دارد با فردی که اولویتش مسائل اقتصادی است اما خودش را یک شخصیت سیاسی میداند هم می داند فرق می کند. افراد دسته دوم هر از گاهی یک ژست سیاسی هم میگیرند که از گردونه جریان مرتبط با خود جا نماند اما عملکردشان به جریانی که در آن فعال هستند آسیب می رساند. اصلاح طلبان درون خودشان با چنین تفاوتهایی در اولویت بندیها مواجه اند و با وجود این تفاوتها همگرایی درونی شکل نمی گیرد و جریانی که در اولویت گذاریهایش دچار مشکل است از درون جوشش ندارد چون اولویتهای افراد در فعالیتهای سیاسی یکی نیست و اگر هم همگرایی وجود داشته باشد متزلزل و شکننده است.
پس شما جنس این افراد یعنی اصلاح طلبان شورا را متفاوت میدانید و می گویید آنها در اهداف اصلی همسو نیستند؟
بله مثلاً جنس آقای مسجد جامعی با برخی دیگر از اعضا کاملاً متفاوت است و با بعضی دیگر تفاوتهای جزئی داریم.
- این نقدی که شما به اصلاح طلبان وارد می کنید آیا به اصولگرایان وارد نیست یعنی اینگونه نیست که در میان اصولگرایان هم افرادی باشند که اولویت اولشان مسایل اقتصادی و به بیان دیگر منافع شخصی باشد و راه آن از سیاست بگذرد ؟
ببینید ما هم تفاوتهایی درون خودمان داریم اما نه از این نوع تفاوتها. در افراد و نیروهای ما اولویت مسایل اقتصادی آن هم بر محور منافع شخصی کمتر تبلور دارد و این همان دلیلی است که ما را زودتر همگرا میکند. یعنی منافع سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که در ذهن داریم برایمان مهم است نه منافع فردی یا صرفاً اقتصادی. اجازه بدهید در این زمینه مثالی از شورا بزنم، در میان اصولگرایان شورا چگونگی استفاده ازروشهای نظارتی و برخوردی که در این زمینه می توانیم با مدیریت شهری و شهرداری داشته باشیم از موارد اختلافی است اما درباره اصل نظارت و مواجه با آن و برخورد با آن باز همگرا و همسو هستیم.
آقای پیرهادی، پس از شکست اصلاح طلبان در انتخابات اخیر هیات رئیسه، یکی از مواردی که دوباره مطرح شد بحث انتخاب شهردار بود. عده ای پرونده کاندیداتوری محسنهاشمی در مقابل قالیباف را بیرون کشیده اند و بخشی از دلیل شکست اخیر اصلاح طلبان را حتی به انتخاب محسنهاشمی مربوط می دانند و بر مبنای آن تحلیل می کنند، نظر شما چیست؟
بگذارید شرایط آن زمان را یک مروری بکنیم. گزینه اصول گرایان آقای قالیباف بود . او سابقه قابل قبولی در شهرداری تهران داشت و گزینه ای بود که در دوبار شرکت در ریاست جمهوری شرایط خوبی داشت و در انتخابات آخر هم نفر دوم شد. همچنین به علت تعدد کاندیدای اصولگرایان و عدم وحدت و شکست آنان در ریاست جمهوری یک جنبه عاطفی نیز نسبت به آقای قالیباف در جریان اصول گرا وجود داشت. در همان زمان آقای دنیامالی و خانم راستگو هم گفتند که نمی خواهند به گزینه دیگری رای بدهند و به همین دلیل هم در جلسات اصلاح طلبان برای تعیین نامزد رقیب قالیباف شرکت نمیکردند. حالا با وضع بالا چرا کاندیدا معرفی کردند من نمی دانم.
البته من آقای محسنهاشمی را با آن تعداد رای موفق می دانم اما جریان اصلاح طلب مطمئن باشند هر گزینه دیگری غیر از ایشان هم بود رای نمی آورد مگر یک روش دیگری اتخاذ می کردند که از دو قطبی شدن فاصله می گرفتند.
• یعنی چه می کردند؟
منظورم بطور واضح این است که می رفتند به سمت اقلیت موثر و اگر همان کاری را می کردند که به طور واقعی در شورای سوم کردند حتما ظرفیت تاثیرشان در شورای چهارم خیلی می توانست بالاتر برود اما با این احوال بازهم به سراغ محسنهاشمی رفتند و با این ریسک هم به جریان اصلاح طلب و هم به محسنهاشمی ضرر زدند. وقتی وزن جریان اصلاح طلب در شورا زیر 50 در صد است چرا باید در رقابت شرکت کرده و شکست می خوردند؟ این پرسشی است که آنها نتوانستند به آن پاسخ بدهند و در حقیقت تصور می کردند به دلیل شرایط ایجاد شده بعد از انتخابات می توانند از موج به وجود آمده استفاده کنند در حالی که فضا در این انتخابات کاملا متفاوت بود و این هم از اول قابل پیش بینی بود. اینکه جریان اصلاح طلب، محسنهاشمی را به میدان رقابت کشاندند اشتباه استراتژیکی بود که در نهایت به نفع آنها پایان نیافت.
انتخاب شهردار تهران و پس ازآن انتخابات داخلی شورا و روسای کمیسیونها نشان داد اصولگرایان در سبد رای وزن بیشتری دارند اصرار بر رقابت و حیثیتی کردن آن برای ایشان مضر بود.آنها بهتر بود راه اقلیت موثر را در پیش می گرفتند ولی به محض رسیدن به قدرت به فکر عملیات سیاسی هستند و اساسا این آفت اصلاح طلبان در کشور ماست.
درباره رای خانم راستگو و آقای دنیامالی به نظرتان توجیه مناسبی کردید؟
من توجیه نکردم واقعیت را عرض کردم در مورد آقای دنیامالی ایشان دادند به خاطر رابطه قدیمی دوستانه و کاری یکبار به قالیباف رای داد والبته در هنگام انتخابات شوراها نیز در لیست اصول گرای «پیشرفت و عدالت» بود اما آقای دنیا مالی بعد از رای به شهردار شدن قالیباف تا به الان در شورای شهر حتی یک رای موثر هم به اصول گراها نداده است ولی ما هیچ وقت از او گله نکردهام که شما که در لیست اصول گرایان هم بوده اید چرا اینگونه رفتار می کنی ولی از طرف جریان اصلاح طلبان نسبت به خانم راستگو اینطور رفتار نشد و خیلی بداخلاقیها انجام شد که دیدید.
جریان اصلاح طلب به زعم خیلیها ارتباطات خوبی با رسانهها دارد به همین دلیل الان این نگرانی وجود دارد که شورای شهر با هیات رئیسه جدید نتواند با افکار عمومی و رسانهها تعامل خوبی برقرار کند، این نگرانی را چقدر جدی و اثرگذار می بینید؟
فکر می کنم ارتباط ما یعنی همه اعضای شورا در مجموع با رسانهها مناسب است. باید به موقع و با صداقت با رسانه تعامل کرد. پیشتر اشاره کردم که به نظر من اتفاقاً جریان اصلاح طلب در بازی برخی از همین رسانهها گرفتار شدند و برخی از این رسانهها آنان را مدیریت کردند آنها هیجان و خود باوری کاذب به این افراد منتقل می کردند و مسیر خدمت آنان را به سیاست و چند جمله هیجانی سوق دادند که مورد نظر و نیاز و مطالبه مردم نبود همین کار نمودش در انتخاب شهردار در سال گذشته بسیار قابل بررسی است.
بعد از این انتخابات اخیر داخل اصلاح طلبان بحث و بررسیها بالا گرفته و عده ای که منتقدند در بررسی و تحلیلهایشان درباره شکست اصلاح طلبان شورا در انتخابات هیات رئیسه می گویند اصلاح طلبان شورا جزو اصلاح طلبان اصیل نیستند. قبلا اصطلاحات دیگری هم مطرح شده بود مثل اصلاح طلبان بدلی و اصلی ، در این باره چه فکر میکنید و چه نظری دارید؟
جدا از اینکه هر جریان سیاسی به افرادی به عنوان اعضا و هوادار نیاز دارد اما من فکر می کنم در کار سیاسی باید برای هر کسی در شرایط خودش نقش تعریف کرد و اینکه اصطلاحاتی مثل همین بدلی و واقعی مطرح می شود بیشتر توجیه نتیجه ای است که برای این جریان مطلوب و مورد انتظار نبوده است. در عین حال واقعیتی هم هست و آن اینکه برخی افراد توان و شرایط و شاخصهای بازی در زمین سیاست را ندارند و نمی توان به آنها نقشهای کلیدی سپرد اما می توانند به عنوان هوادار بازیکنان خود عمل کنند بنابراین من نیروی ذخیره و بدلی قابل قبول نیست. به نظر من اینها و راه افتادن چنین تعابیری که در هر شکستی از نو در میان اصلاح طلبان مطرح می شود ناشی از این است که برخی اصلاح طلبان آستانه تحمل پایینی دارند و بعد از شکست در انتخابات مختلف به جای اینکه درون جریان خودشان به دنبال دلایل ناکامی بگردند به دنبال این هستند که یک یا چند نفر گناهکار را پیدا کنند و با او تسویه حساب کنند به عده ای بگویند بدلی و به عده دیگری بگویند که شما خیانت کرده اید. این منش خوبی نیست و آنها باید با آرامش به بازسازی درون گروهی بپردازند.و بد اخلاقی را کنار بگذارند چرا که توسعه سیاسی با تهمت و شعار و هیجان میسر نمی شود توسعه سیاسی با اخلاق، صبر و کار و خدمت انجام می شود که همه جریانها اصلاح طلب و اصول گرا باید آن را تمرین کنند. اشکال جریان اصلاح طلب این است که بعد از به قدرت رسیدن با روشهای ناکارآمد و حاشیهای کار سیاسی خود را دنبال می کند، در حالی که اگر به نیاز اصلی هوادارانش پاسخ دهد و مطالبات آنان را دنبال کند وضعیتش متفاوت می شود.
آنها فکر می کنند که هوادارانشان فقط به دنبال یکسری شعارهای سیاسی نخ نما شده هستند در صورتی که مردم مطالباتشان درباره نیازها و خواستهای اساسی زندگی است .
یکی از مشکلات جدی اصلاح طلبان در طیف وسیع، این است که همه آنها دارای یک روش و منش سیاسی یا وابستگی گروهی و اندیشه ای مشترک نیستند. در واقع اصلاح طلبی با تعریف امروز از یک عده افراد تشکیل شده است که وابستگی فکری به مشارکت، کارگزاران و مجاهدین دارند و الان بنا به اقتضا گرد هم جمع شده اند در حالی که این گروهها وجه تفرق اساسی با یکدیگر دارند و در مقاطعی به شدت یکدیگر را کنار زده اند.
نمونه آن انتخابات سال 76 ریاست جمهوری و مجلس سال 78 است. مشارکتیها با قلع و قمع کارگزاران به قدرت رسیدند و بعدها از طیف طرفداران مجاهدین انقلاب هم نگذشتند. این عده الان گرد هم جمع شده اند و چون یک رقیب جدی به نام اصولگرایان دارند با هم کار می کنند اما واقعیت این است که هنوز هم طرف مشورت و تصمیم گیری و تصمیم سازی آنها همان طیفهایی است که به آن وابستگی فکری و ارگانیک دارند.
الان در شورا هم یک عده با خاتمی مشورت می کنند و یک عدههاشمی نظر می گیرند و یک دسته هم هیچ کدام را نمی پسندند بنابراین اینها در نهایت اگر منافع مشترکی نداشته باشند نمی توانند به یک اتحاد و تصمیم واحد برسند و ضمن این که شیخوخیت یکدیگر را هم به سختی و لرزان می پذیرند به همین دلیل می بینید که دچار اشتباهات استراتژیکی مثل حمایت از محسنهاشمی می شوند یا این که در یک کار غیر اخلاقی و حتی غیر سیاسی و غیر حرفه ای به الهه راستگو حمله می کنند
من فکر میکنم مشکل اصلاح طلبان شورا و بعضا تمام اصلاح طلبان این است که تصمیم ساز مشترک ندارند و بسترهای اختلافی آنها بسیار گسترده و ریشه ای است که نمونه آن را ذکر کردم.
آقای پیرهادی اصلاح طلبان شورا از اصولگرایان شورا گله دارند که در انتخایات این دوره هیات رئیسه حتی یک کرسی به آنان ندادید، در حالی که آنها در سال قبل بهتر با شما رفتار کردند و نایب رئیسی را به آقای طلایی دادند؟
در سال قبل بنده در جایگاه هیات رئیسه سنی در شورا نشسته بودم قبل از رای گیری بین دو گروه توافق شد که هرکس کرسی ریاست را گرفت نایب رئیس را به دیگری بدهد.در واقع مقرر شد اگر آقای چمران رئیس شود بنده از آقای مسجدجامعی دعوت کنم که بیایند حتی بنده خودم این را به آقای مسجد جامعی نیز حضوری گفتم البته ایشان قبول نکرد. اما امسال این توافق صورت نگرفت و قرار شد دو طرف در انتخابات رقابت کنند.
درواقع آنها تصمیم شان را گرفته بودند تا آقای مسجد جامعی رئیس و آقای حکیمی پور نایب رئیس باشد و منشیها هم آقای تندگویان و جدیدی بشوند. این برنامه آنها بود. بنابراین امسال قرار نبود که در صورت انتخاب دوباره آقای مسجد جامعی شرایط پارسال تکرار شود. ما هم برنامه خودمان را داشتیم که اگر آقای چمران رای بیاورند پیشنهادات جدیدی برای هیات رئیسه داشته باشیم از اعضای اصولگرا کاندیداهایی را معرفی کنیم. حتی در سال قبل برخی از جریان ما به آقای ساعی که به آقای مسجد جامعی رای داده بود رای دادند و ایشان منشی شدند و آقای قناعتی که از طرف ما کاندیدای منشی ریاست شده بودند، رای نیاورد. مثال دیگری می زنم که شاید پاسخی برای گلایه ای که شما اشاره کردید باشد؛ شورای شهر حدود 70 نمایندگی در سازمانها و کمیسیونهای مختلف مثل کمیسیون ماده 100 و سازمان تاکسیرانی و اتوبوسرانی و سازمان میادین میوه و تره بار و ... دارد من خواهش میکنم بروید بررسی کنید که ما دوستان اصلاح طلب را با چند رای حمایت کردیم که به این نمایندگیها دست پیدا کنند در چند جا این افراد با 31 رای انتخاب شدند اگر این موضوع در نمودار و جدولی تهیه شود نتایج آن جالب است و در عین حال نشان می دهد که این دوستان هم در مقابل به ما چند رای داده اند و چگونه ما را همراهی کردهاند.
اصلاح طلبان شورای در سال اول فعالیت شورای چهارم برخی اتفاقها مانند حادثه آتش سوزی خیابان جمهوری و ... واکنش زیادی نشان دادند در مقابل اصولگرایان جاهایی انتقاد کردند که این برخوردها سیاسی است، شما هم یکی از همین منتقدان بودید، چرا به واکنشهایی که در برابر این حوادث نشان داده می شد، نقد داشتید؟
ببینید این موضوع و اینکه شورا نسبت به حوادثی که جان مردم در آنها به خطر افتاده در دوره چهارم واکنش داشته و این موضوع را پیگیری کرده و از مسئولان مربوطه در شهرداری گزارش خواسته به عنوان یکی از دستاوردهای شورا در اولین سال فعالیتش مشخصا از سوی اصلاح طلبان شورا مطرح می شود. دوستان اصلاح طلب شورا می گویند که این تذکرات آنها به حوادثی مثل جمهوری نشان می دهد که شورا به جان مردم خیلی اهمیت داده و افکار عمومی را در این زمینه حساس کرده است. مثلاً در قضیه آتشسوزی خیابان جمهوری – واژگونی اتوبوس و فوت یک نفر در منطقه 4 آنها معتقدند که مدیریت شهری را به این مسائل حساس و پاسخگو کرده اند این درست است و اصل موضوع هم خوب است و باید این را بگویم که این هم یادگاری است که از آقای مسجد جامعی برای شهر تهران ماند که توجه ویژه ای به جان و حق حیات انسانها داشتند و نوع نگاه ایشان به این موضوعات برآمده از دغدغهها و نگاه متفاوتشان به شهر و مردم بود و هست. اما فراتر از این موضوع و جدا از نگاه شخص آقای مسجد جامعی، در یک سالی که گذشت در برخی موارد و در دیدگاه برخی افراد این موضوعات طوری مطرح می شد که این شائبه را ایجاد می کرد که خدای نکرده جان انسانها بهانه و دست مایه سیاسی کاری شده و عده ای می خواهند با طرح تذکراتی در قالب موضوع حوادثی از این دست نتایج سیاسی بگیرند به هر حال بعضی رفتارها در سال گذشته در شورا سوال برانگیز بود. تاکید می کنم نه اینکه جان انسانها اهمیت نداشته باشد، شورا باید حتما پیگیر حوادثی باشد که در آن جان انسانها به خطر می افتد و شرایطی را فراهم کند که این حوادث به حداقل برسد اما انتقاد اینجاست که چرا بعضی اعضا تنها در مورد بعضی حوادث واکنش نشان می دهند مثلا اگر قطاری حادثه می بیند و صدها نفر مجروح می شوند یا هواپیمایی سقوط می کند و دهها نفر جانشان را از دست می دهند نه صدای تذکری از آنها بلند می شود و نه می خواهند پیگیر علت حادثه باشند. اگر جان انسانها مهم است همه جا مهم است.
ما یک مسیر زندگی داریم که در آن در جایگاهها و نقشهای مختلف ظاهر می شویم اگر این رفتارها و حمایتها در اندیشه و مسیر ما نهادینه شد، مطلوب و مورد پسند است اما اگر امسال برای منِ نوعی به عنوان عضور شورا جان انسانها مهم و حیاتی است اما کارنامه ام نشان می دهد که مثلا سال قبل و بعد اینطور نبوده پس یک جای کار اشکال دارد و اینجاست که این شائبه پیش می آید که نکند این حرفها را انگیزههای سیاسی و بعضا تبلیغاتی هدایت میکند؟ به هر حال سابقه و تقویم زندگی ما این را روشن می کند مگر اینکه انسان یک دفعه ای متحول شده باشد که البته این مهم جای شکر دارد.
پرسش دیگر درباره تعامل دولت با مدیریت شهری و مشخصا شورا در این دوره است در اولین سال فعالیت شورای چهارم وزرا و سایر اعضای دولت ارتباط نزدیکی تری شورا شهر تهران داشتند، این رفت و آمدها و تعامل چه دستاوردی برای شورای شهر تهران داشته است؟
درست است که رفت و آمد تعدادی از وزرا و معاونان رئیس جمهوری به شورا در سال گذشته بیشتر بود اما اصلاحطلبان در شورا از ظرفیت تعامل خوب و موثر با دولت برای مدیریت شهری استفاده نکردند یعنی میتوانستند از فرصت هماهنگی با دولت بیشتر استفاده و به عنوان یک قابلیت بر آن اتکا کنند اما این کار را نکردند. رفت و آمد وزرای دولت به شورا عملا آورده ای برای مدیریت شهری در تهران نداشت و به همین دلیل می توان گفت که حضور وزرا و معاونان رئیس جمهوری بیشتر کاری نمادین و سیاسی بود چون بعد از یکسال می بینیم که این رفت و آمدها مشکلی را حل نکرده است و وزرای آقای روحانی در جلساتی آمدند و رفتند اما دست آورد قبل توجهی برای تهران نداشتند. خود آقای قالیباف معتقد است برخی از این تعاملات را خودش با وزرا و سایر نهادهای دولتی در دوره جدید فعالیت دولت برقرار کردهاست. در مورد ارتباط با شورا و به طور کلی مدیریت شهری با دولتنیازی نیست همه وزرا بیایند و بروند اگر حتی یک وزیر از دولت بیاید و یک مشکل اساسی از شهر در فرآیند این تعاملات حل شود خوب است و ما موفق بودیم اما اگر همه بیایند و بروند و جلسات در بدنه مدیریتی و کارشناسی دنبال نشود و این دیدارها در قالبفعالیتهای خبری و رسانهای مدیریت شود نه تنها آورده ای برای شهر تهران ندارد و مشکلی را حل نمی کند بلکه موجب اتلاف وقت می شود و از آن سیاسی کاری بیرون می زند.
آقای پیرهادی قرار نبود شورای شهر تهران فراکسیونهای جداگانه ای برای اصلاح طلبان و اصولگرایان داشته باشد، اعضای اصولگرای شورا هم از ابتدا منتقد این روند بودند اما شما خودتان هم بعد مدتی فراکسیون تشکیل دادید، فکر نمی کنید سیاسی شدن شورا را از مسیر اصلی اش دور می کند؟
ما هنوز هم معتقد هستیم که این قطب بندیها آسیب زننده است و برای همین هم هیچ وقت از واژه فراکسیون استفاده نکردیم و برای خودمان هم رئیس و نایب رئیس و سخنگوی فراکسیون انتخاب نکردیم اما اصلاح طلبان شورا در همان روزهای نخست فراکسیون تشکیل دادند و تقسیم کار کردند. من به شخصه خیلی تلاش کردم که شورا کارکرد سیاسی پیدا نکند در تمام مصاحبهها دقت می کردم که از عبارتهای اصولگرا و اصلاح طلب استفاده نکنم و مکررا می گفتن شورا یک نهاد اجتماعی است اما متاسفانه شورا از آن روزهای اول خیلی فاصله گرفته و به نظر من شورا در دورههای قبل و مشخصا دوره سوم به مراتب غیر سیاسی تر از این دوره بود. اگر اصلاح طلبان همراهی کنند ما مشتاق هستیم که شورا از رویکرد سیاسی فاصله بگیرد. من یک بار در جلسه غیر علنی در حضور همه اعضا گفتم که ما هیچ وقت شروع کننده هیچ موضوع و بحث سیاسی در شورا نبودیم اما وقتی بحث سیاسی شروع می شود مجبوریم که دفاع کنیم. متاسفانه برخی اصلاح طلبان دایما به دنبال عملیات سیاسی در شورا هستند تا شهردار و مدیریت شهری را خسته و ناکارآمد کنند. این رویه البته در میان خود هواداران آنها هم مساله ایجاد کرده است و آنها با این رویه تعدادی از هوادارانشان را هم دچار بحران در هویت اصلاح طلبی کرده اند. داخل شهرداری تهران تعدادی از مدیران و معاونان اصلاح طلب در سطوح مختلف از رویکرد اصلاح طلبان در مواجهه با شهردار راضی نیستند و در پارادوکس میان اصلاح طلبانی که واقعا به دنبال کار مردم هستند و اصلاح طلبانِ منافع محور گیر افتاده اند. آقای قالیباف 8 سال با برخی اصلاح طلبان مدارا یا با آنها همراهی کرده که نمونههایی از آنها در شهرداری بودند و همچنان به کارشان ادامه دادند ایشان با برخودی که امروز جریان اصلاح طلب و رسانههایش با شهرداری دارد نمی داند که چه پاسخی باید به اصولگرایان بدهد. این فضا و شرایط موجود همه ناشی از نگاه سیاسی به شورای شهر تهران است که عوارض بلند مدت و کوتاه مدت آن گریبان شهر تهران را می گیرد و متاسفانه سرعت خدمت رسانی و پیشبرد امور شهر را کند می کند.
ارسال نظر