پایگاه خبری تحلیلی«پارس»- مصطفی انتظاری‌هروی- رصد، با گذشت ۱۳ سال از وقوع فاجعه یازدهم سپتامبر و با وجود تغییر دو دولت در واشنگتن، هنوز آمریکا سخن از جنگ با تروریسم به میان می‌آورد و رئیس‌جمهور این کشور برای مبارزه با تروریست‌ها، طرح نظامی – اقتصادی به کنگره می‌برد. آیا این به معنی شکست آمریکا در مبارزه با تروریسم نیست؟

هرچند برخی معتقدند که تروریست‌پروری و بازی با کارت تروریسم، یکی از استراتژی‌های راهبردی ایالات متحده در جهانِ پس از فروپاشی شوروی است، اما بی‌تردید اعتراضات گسترده محرومان در فرگوسن و نیویورک آمریکا حکایت از نارضایتی شهروندان این کشور از هزینه‌های بالای جنگ با ترور دارد. اعتراضاتی که پس از ناامیدشدن از تحقق وعده‌های باراک اوباما برای پرداختن به مسائل داخلی و صرف‌نظر کردن از ورود به بحران‌های بین‌المللی، شدت گرفته است.

۶تریلیون دلار هزینه، برای ناامنی بیشتر آمریکا؟
یک سال و نیم پیش بود که دانشگاه هاروارد با برآورد هزینه‌های واشنگتن در آنچه جنگ با تروریسم خوانده می‌شد، اعلام کرد که عملیات‌های نظامی آمریکا در خاک عراق و افغانستان شش تریلیون دلار هزینه دربرداشته است. این عدد وقتی بزرگی خود را به رخ آمریکایی‌ها می‌کشد که آن را با هزینه‌های ۶۸۶ میلیارد دلاری جنگ ویتنام و ۴۱۰۰ میلیارد دلاری جنگ جهانی دوم مقایسه می‌کنند!

حالا ۱۳ سال پس از این هزینه‌های سنگین نظامی که همگی بر دوش مالیات‌دهندگان آمریکایی و کشورهای وابسته منطقه‌ای قرار داشته، نه تنها واشنگتن در نبرد با تروریسم به موفقیت نرسیده، بلکه همچنان بودجه‌های کلان برای مبارزه با تروریسم تصویب کرده و نابسامانی در خاورمیانه که بسترساز خیزش تازه تروریست‌هاست، ادامه دارد. بحران سیاسی – انتخاباتی در افغانستان و اشغال یک‌سوم عراق توسط تروریست‌ها نشان می‌دهد که عملا هزینه شش تریلیون دلاری آمریکا در افغانستان و عراق نه تنها به امنیت آمریکا منجر نشده، بلکه بار دیگر اوباما پشت تریبون‌های رسمی از خطر تروریسم برای واشنگتن سخن می‌گوید.

لابی حامی تروریسم در کاخ سفید
برخی تحلیلگران معتقدند که لابی حامی تروریسم در کاخ سفید، عملا مانع از این می‌شود که بحران تروریسم در جهان مهار شود. این لابی که ارتباطی مستقیم با کارخانجات تسلیحاتی آمریکا دارد، مایل است تا خطر تروریسم به خریدهای میلیاردی کشورهای خاورمیانه و دولت‌های غربی از این کارخانجات منتهی شود. این لابی جنگ‌طلب طی یک سال گذشته پس از آنکه بحران سوریه فروکش کرد و مذاکرات هسته‌ای، به تاکتیک «ایران‌هراسی» پایان داد، از جنگ با داعش حمایت کرده و تلاش می‌کند تا از طریق ائتلافی با حضور بیش از ۴۰ کشور و ایجاد «صندوق بین‌المللی مبارزه با تروریسم»، عملا پول نفت را به سوی تکنولوژی‌های نوین تسلیحاتی هدایت کند.

۱۱ سال پس از سقوط صدام حسین در عراق که تحت عنوان مبارزه با تروریسم صورت گرفت، اکنون اوباما بار دیگر می‌خواهد با همان کارتی که جرج‌بوش برای کشورگشایی با آن بازی کرد، بازی کند و جنگنده‌های خود را به سوی سوریه سوق دهد. همان کشوری که سال گذشته با وجود موج مخالفت‌های جهانی نتوانست حمله نظامی به آن را صورت داده و به همین خاطر مورد هجمه تندروها قرار گرفت. واشنگتن که بارها اعلام کرده است مخالف حضور اسد در کاخ ریاست‌جمهوری سوریه است، با بی‌اعتنایی به نتایج انتخابات اخیر در این کشور و به بهانه مبارزه با داعش -که بهانه قابل پذیرشی برای افکارعمومی آمریکاست- بنا دارد کار ناتمام خود در سوریه را تمام کند و به پشتوانه «ارتش آزاد سوریه»، بر دولت اسد چیرگی یابد.

آقای اوباما! این فیلم را قبلا دیده‌ایم
برای آنکه بتوان درکی بهتر از طرح تازه آمریکا برای مبارزه با تروریسم داشت، بد نیست به استراتژی تدوین شده برای این جنگ دقت کنیم. استراتژی پیچیده نظامی – تبلیغاتی که شباهتی عجیب با سناریوی جنگ با القاعده دارد.

در پس جنگ با القاعده چه اتفاقی رخ داد؟ اول، خشونتی عریان و حیرت‌آور در حمله به برج‌های دوقلو، بعد مظلوم‌نمایی آمریکا و ادعای جنگ با تروریسم، سپس تشکیل یک ائتلاف جهانی برای همراهی با آمریکا در این مبارزه به اصطلاح مقدس و در فرجام، حمله نظامی به خاورمیانه که دست‌کم لشکرکشی دوم حتی بدون مجوز شورای امنیت صورت گرفت.

پیامدهای سناریوی اول اکنون پس از ۱۳ سال کاملا واضح و آشکار است. القاعده فرونپاشیده و اکنون گستره فعالیت خود را به هند توسعه داده است. تروریست‌های دیگری علم مبارزه به دست گرفته‌اند و احتمال حمله تروریستی به خاک آمریکا هنوز وجود دارد. این ها همه بعلاوه هزاران کشته جنگی است که با نام مبارزه با تروریسم در عراق و افغانستان از بین رفتند.

حالا دقت کنید که برای آغاز جنگی تازه در خاورمیانه واشنگتن چه سناریویی را پی ریزی کرده است: اول، خشونت عریان داعش با سر بریدن خبرنگاران آمریکایی و بازتاب گسترده خشونت‌های این گروه تروریستی علیه شهروندان عراقی در شبکه‌های اجتماعی. پس از آماده شدن افکارعمومی، مرحله بعد شامل تکرار شعار مبارزه با تروریسم است. آنگاه که سایر دولت‌ها نیز به این جمع‌بندی رسیدند که باید به مبارزه برخیزند، نوبت به فاز سوم یعنی تشکیل ائتلاف جهانی رسیده و سپس حمله‌ای دیگر به خاورمیانه آغاز می‌شود.

این درست همان سناریوی اول است. تنها کافی است به‌جای «القاعده»، از «داعش» نام ببرید و اندک‌اندک «بشار اسد» را جای «صدام‌حسین» بنشانید.

تروریسم، توپ گلف روسای جمهور آمریکا
ممکن است استراتژیست‌های نه‌چندان باهوش آمریکایی بخواهند با یک سناریو، دو فیلم تراژیک در خاورمیانه بسازند اما واقعیت این است که افکارعمومی در خاورمیانه، دیگر به این سادگی وارد بازی آمریکایی با تروریست‌ها نخواهد شد. آن ها ۱۳سال پس از فاجعه یازدهم سپتامبر به‌خوبی دریافته‌اند که تروریسم برای روسای جمهور آمریکا تبدیل به توپ گلفی شده که آن ها هر از چندگاهی فقط به آن ضربه‌ای می‌زنند و آن را این سو به سویی دیگر پرتاب می‌کنند!

معادلات سیاسی منطقه نیز چونان دهه قبل میلادی نیست. بسیاری از متحدان آمریکا در منطقه به‌دنبال موج بیداری اسلامی حذف شده‌اند و روسیه نیز پس از بحران اوکراین، همراهی خود با غرب را به کمترین سطح رسانده است. در چنین شرایطی، بازی گلف آمریکایی‌ها در زمین ناهموار خاورمیانه چندان ساده نخواهد بود و لشکرکشی هوایی به عراق و سوریه و جنگ نیابتی بر روی زمین، دیگر نمی‌تواند پیروزی قطعی واشنگتن را در پی داشته باشد.

موج اعتراضات داخلی در آمریکا هم نشان می‌دهد که شهروندان این کشور راضی به هزینه‌تراشی‌های تازه نیستند. البته کاخ سفید برای مهار این اعتراضات راهبردی تکراری دارد. اینکه روسای جمهور دوره اول ریاست جمهوری خود را صرف امور داخلی و شعارهای تازه کنند و در دوره دوم به استراتژی کشورگشایی بپردازند. دیری نمی‌پاید که نارضایتی عمومی از این لشکرکشی‌ها با تغییر پست ریاست جمهوری و طرح شعارهای ضدجنگ رئیس‌جمهور جدید فروکش می‌کند و اما هشت سال بعد دوباره همان آش و همان کاسه! حالا هم نوبت به اوباما رسیده تا روی دیگر استراتژی آمریکایی را نشان دهد و تبدیل به همان جرج بوش منفور آمریکایی‌ها شود. اوباما از سوی لابی حامی تروریسم ماموریت دارد که پروژه خاورمیانه جدید بوش را تکمیل کرده و دومینوی جنگ را ادامه دهد. اگر ایران نشد، سیاست «روسیه‌هراسی» را در پیش گیرد، اگر پاکستان نشد، سوریه را هدف حمله قرار دهد و اگر اوضاع در خاورمیانه نامساعد بود، در اوکراین جنگی تازه راه بیندازد.

آن ها که نان جنگ را در جهان امروز می‌خورند، تکرار یازدهم سپتامبر برایشان یک آرزوست و خوب می‌دانند سناریوهای تکراری‌شان تنها وقتی رنگ می‌بازد که دموکراسی و حاکمیت ملت‌ها در جهان فراگیر شود تا دیگر دولت ها مجبور نباشند برای حفظ قدرت خود، دست به دامان جنگنده‌های نظامی و تبعیت از واشنگتن شوند. تا آن روز، باید فیلم های تراژیک بیشتری را به تماشا نشست و برای نسل‌های بعد تعریف کرد که سیاست جنگ‌طلبی به پشتوانه جهل برخی ملت‌ها و وابستگی پاره ای از دولت‌ها، تا چه اندازه بهانه‌های تکراری دارد.