کمی متاثر شوید
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «پارس» حامد هادیان در صفحه اجتماعی خود نوشت:
میخواهم قصهای برایتان بگویم تا کمی متاثر شوید. قصه یک سرباز جوان؛ جوانی که با هزار نهی درونی به سربازی آمده، دوران سخت خدمت را گذرانده و بعد از ۲۱ ماه خدمت، برگه ترخیصش را دستش گرفته است و برای آخرین بار از جلوی دژبانهای دیلاق رد شده و در حالی که یک پوشه سبزرنگ، زیر بغلش بوده، بدون توجه به چراغ قرمز از خیابان گذشته و همزمان یک نیسان آبی رنگِ بیحواس با ۱۰۰ کیلومتر سرعت او را زیر گرفته است؛ همین.
حوالی ظهر خبرش را شنیدم؛ وقتی که حسابی از کار روزانه خسته بودم. ساعت کاری که تمام شد و هنگام خروج، دژبان محض گیر دادن جلویم را گرفت که: نامرتبی! بعدش از پادگان زدم بیرون. در راه برگشت ۱۰ دقیقه پشت چراغ قرمز پارکوی فکر کردم و صبر کردم و به ماشینها و سرنشینانشان خیره شدم.
۳۰۰ هزار سربازی که سالانه وارد پادگانها میشوند، ۲ سال در اشتیاق چنین صبحی از خواب بیدار میشوند و چنین روزی آنقدر ویژه است که برای خودش آیین دارد؛ مثلا بخشیدن پوتین، لباس و کلاه به دیگران، یک جشن پتوی اصیل و تمام عیار یا کلکل با دژبانها وقت رفتن و ….
حالا سربازی جوان وقتی تا انتهای راه رفت و به آرزویش رسید، با مرگ مواجه شد. شاید اگر خبر داشت، سربازیاش را جور دیگری میگذراند. شاید هم خستگی پادگان به او چنین اجازهای نمیداد. اصلا فکر کن کسی در زندگیاش آرزویی داشته و وقتی به آن رسیده فرصتش تمام شده است. داستان متاثرکنندهای است.
ارسال نظر