کتاب خریدن آداب دارد
پايگاه خبري تحليلي «پارس»-بیست و هفتمین نمایشگاهِ کتابِ تهران امروز پایان مییابد. نمایشگاهی که همواره موافقان و مخالفانِ مختلفی داشته است. آنچه در ادامه میخوانید یادداشتیست(در پايگاه اطلاع رساني جشنواره انتخاب کتاب سال شهید حبیب غنی پور) از حسامالدین مطهری نویسنده و یکی از بچههای مسجد که روزهای مختلف را در نمایشگاه گذرانده و حالا از آدابِ خریدِ کتاب میگوید:
با تجربهها توصیه میکنند کفش را عصرها بخریم. و بارها شنیدهایم و خواندهایم که در تاریکی خرید نکنید که متضرر میشود. بسیاریمان این توصیهها را به کار بستهایم و سود بردهایم و پاری وقتها هم از گوش نکردن به آنها پشیمان شدهایم. اما کسی تا به حال دربارهٔ خریدن کتاب توصیهای ارائه کرده است؟ چه زمانی برای کتاب خریدن مناسب است؟ و شرایط در زمان خرید چگونه باید باشد؟
سالها میگذرد و بسیاری از ما به خریدن کتاب در محیط شلوغ و پرتنش نمایشگاه کتاب تهران عادت کردهایم. به هوای تخفیف ده درصدی، یا در دسترس بودنِ اغلبِ کتابها، یا دیدنِ تازهها و... آهنگِ نمایشگاهِ کتاب کردهایم. ولی آیا واقعاً نمایشگاهِ کتابِ تهران یا هر نمایشگاهِ بزرگِ فروشگاهسیرت در کشورِ ما، مکانِ مناسبی برای خریدِ کتاب است؟ آیا فرصتِ ده روزه نمایشگاه کتابِ تهران بهترین شانس است؟ پاسخ منفی است و من دلایلی روشن برای چنین پاسخی دارم:
کتاب را باید در آرامش دید. باید ورق زد. باید گذاشت کلمات در درونِ ذهن و دل (تأکید میکنم: ذهن و دل) تهنشین شود و آخر، باید در پایانِ کنکاشی وسواسگونه و عشقبازیای شیرین کتاب را پسندید و مبلغش را پرداخت. چنین خریدی در پایان لذتی مداوم به همراه دارد. حملِ چنین باری تا رسیدن به مقصد، یک دردِ شوقآور است. و یادآوری خاطرهٔ چنین خریدی همواره شیرین خواهد بود. اما در نمایشگاهِ کتابِ تهران ما بارکشانی هیجانزدهایم. با هیجان میخریم، بیتأمل انتخاب میکنیم و در نتیجه احتمالِ ناامیدشدن و پشیمان شدن در ما زیاد است. حتی وقتی با فهرستی از پیش تعیینشده به نمایشگاهِ کتاب میرویم، باز انتخابهای هیجانی و وسوسههای آنی دست از سرمان برنمیدارد و با چربزبانی فروشنده یا یک حسِ گذرایِ بیریشه بهای چیزی را میپردازیم که از تناسبش با ذهن و دلمان مطمئن نیستیم. در نمایشگاه کتاب تهران ما با انبوهی از نمایشهای هیجانآور مواجهیم: از بوی وسوسهکننده فستفودها تا دستنویسهای زردِ ناشرانِ زرد. از آفتابی که مدام ما را میرهاند تا انبوهی از تصاویر و نامهای بزرگ. در اینجا، تأمل و اندیشیدن بسیار دشوار است و حتی بهترین و عاقلترین خریداران هم گاهی در دامِ سطحیترین تبلیغات قرار میگیرند. و خریدِ هیجانی هرگز اعتبار و ارزش و ماندگاری ندارد.
کتاب خریدن یک پاتیناژِ رؤیاگون است. کتاب خریدن و انتخابِ کتاب یک سواری بر درشکهٔ نرمِ رؤیاهاست. اما نمایشگاه کتاب تهران سواری بر اسبِ چموشیست که هر لحظه در پیِ انداختنِ سوارِ خود است.
یک نمایشِ بزرگ حالا به بزرگترین رویدادِ فرهنگیِ کشور تبدیل شده است. رویدادی که اگر نبود، بسیاری از ناشرانِ زرد و بازاری دیگر توانِ ادامهٔ حیات نداشتند؛ چون سوادِ ماندن در بازار را ندارند و خزعبلاتی که چاپ میکنند جز در فروشگاههایِ هیجانی و جز مخاطبانِ هیجانزده، خواهان ندارد. اگر این نمایشگاه نبود، آرامشی جاری به فضای کتابخوانی کشور بازمیگشت. آرامشی جاری یعنی زندهبودنِ مداومِ لذتبخش. یعنی وجود عرضه و تقاضا در عینِ تعقل و کیفور شدن. در چنین بازاری جا برای ناشرانِ سوار بر امواجِ هیجان نیست.
نمایشگاهِ کتابِ واقعی یعنی جایی که ناشران نه برایِ سواری بر هیجاناتِ مخاطب، که برای بهترشدن و قویتر شدن خود را به نمایش میگذارند. نمایشگاهِ کتابِ واقعی یعنی جایی که ناشر توان و توشهاش را به نمایش میگذارد و انتقادها و پیشنهادها را میپذیرد و تن به ریسک و خطر میسپارد. نمایشگاه کتابِ واقعی یعنی جایی که ناشر، کارگزارِ ادبی، فعالانِ عرصهٔ نشر و توزیع و فروش و ترویج و تبلیغ، برای ماندن در چرخه زحمت میکشند و برای بالاتر رفتن از نردبانِ کیفیت تلاش میکنند و مدام بر گسترهٔ نفوذشان میافزایند. این یعنی نمایشگاهِ کتابِ واقعی؛ چیزی که ما نداریم و تا زمانی که هر یک از حلقههای زنجیرهٔ کتابخوانیمان حرفهای نشده باشند به آن نمیرسیم.
ارسال نظر