هم چوب را خوردیم هم پیاز را!
نماینده وقت مردم سمنان در مجلس خبرگان رهبری گفت: نرمش در برابر تهدید آمریکا در نهایت منجر به جنگ میشود یعنی هم چوب را خوردهایم و هم پیاز را، هم تسلیم شدهایم و هم ابهمت و عظمت ما از بین رفته است و هم یک روز بالاخره وارد جنگ خواهیم شد.
به گزارش پارس به نقل از تسنیم حجت الاسلام حسن روحانی در ۲۱ اسفندماه ۸۰ که در کسوت نماینده مردم استان سمنان در مجلس خبرگان رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی بود در هفتمین اجلاس رسمی دوره سوم مجلس خبرگان رهبری در مورد نرمش در برابر آمریکا سخن می گوید. این سخنرانی در واکنش به نطق ریاست جمهوری آمریکا در کنگره ایراد شده است که با لحنی توهین آمیز ایران را مورد تهدید قرار می دهد.
حجت الاسلام روحانی می گوید: نرمش در برابر تهدید آمریکا در نهایت منجر به جنگ می شود یعنی هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را، هم تسلیم شده ایم و هم ابهمت و عظمت ما از بین رفته است و هم یک روز بالاخره وارد جنگ خواهیم شد.
وی پس از ارائه مقدمه ای می گوید: اینکه تاکنون آمریکا به ما حمله نکرده است به خاطر چه عاملی بوده است؟ از قدرت ایران می ترسیدند. جز ترس، عامل دیگری نبوده است. عامل بازدارنده فقط قدرت است، چیز دیگری نیست. بی تردید افزایش قدرت ملی، مانع از هرگونه حمله آمریکا به منافع کشورمان خواهد شد و برعکس ضعف قدرت ملی مشوق اصلی برای حمله دشمن خواهد بود. اصل، قدرت است. اساس قدرت هم، ملت است.
نماینده وقت مردم سمنان در مجلس خبرگان رهبری در ادامه اساس قدرت را قدرت مردمی ذکر کرده و می افزاید: بویژه برای نظامی مثل ج. ا. ا، اساس قدرت، قدرت ملی و قدرت مردم است. قدرت مردم هم فقط در سایه وحدت، اتحاد، وفاق و یکپارچگی و رضامندی مردم از حکومت امکان پذیر است
حجت الاسلام روحانی در ادامه می گوید: آمریکا وقتی به ما حمله می کند که مطمئن باشد نظام اسلامی را می تواند تغییر دهد، در غیر این صورت به ما حمله نخواهد کرد.
وی در ادامه با تبیین استراتژی مقاومت و وحدت داخلی دربرابر آمریکا می گوید: در مجموع ما در برابر تهدید آمریکا دو نوع استراتژی بیشتر نمی توانیم داشته باشیم؛ یا باید در برابر آمریکا نرمش نشان دهیم یعنی قدم به قدم شروع کنیم به عقب نشینی و هر چه آمریکایی ها می گویند، اجرا کنیم. می گویند این کار را بکنید انجام دهیم، مورد دوم را گفتند اجرا کنیم، مورد سوم را گفتند، اجرا کنیم که در نهایت منجر می شود به تسلیم جمهوری اسلامی ایران در برابر آمریکا که این هم به مفهوم تغییر ماهیت نظام است بنابراین، در نهایت می رسیم به یک نقطه ای که هیچ کس در این کشور تحمل نخواهد کرد و ناچاریم در یک نقطه روبه روی آمریکا بایستیم و لذا در آن نقطه، جنگ آغاز خواهد شد. یعنی هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را، هم تسلیم شده ایم و هم ابهمت و عظمت ما از بین رفته است و هم یک روز بالاخره وارد جنگ خواهیم شد.
حسن روحانی با تبیین اصل بازدارندگی می گوید: در برابر تهدید آمریکا همه ما یک سرنوشت داریم و سرنوشت ما مشترک است. آمریکا نه این جناح را می خواهد و نه آن جناح را. بی تردید باید بدانیم که در فرایند تهاجم آمریکا یک سرنوشت واحد در انتظار کشور است. آنها نظام را می خواهند تغییر بدهند. آنها این نظام را نمی خواهند، جمهوری اسلامی را نمی خواهند نه این جناح را و نه آن جناح را.
* متن کامل این سخنرانی در زیر می خوانید:
همانگونه که مستحضرید رئیس جمهور آمریکا در تاریخ سه شنبه ۹ بهمن سال جاری (۲۹ ژانویه ۲۰۰۲) طی نطقی که در کنگره ایراد کرد با لحن توهین آمیزی جمهوری اسلامی ایران را مورد تهدید قرار داد و اتهاماتی بی اساس و تکراری را نسبت به دولت اسلامی ایران ایراد نمود. به دلیل شرایط جدید بین المللی و تهدیدات بی سابقه اخیر آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی، ضروری است نوع تهدید و شیوه مقابله با آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد. برای بیان وضعیت موجود و تشریح تهدیدی که پیش رو داریم، لازم است به عنوان مقدمه بحث، در ابتدا به فضای امنیتی آمریکا قبل از ۱۱ سپتامبر به طور خلاصه اشاره شود.
استراتژی امنیت ملی آمریکا تا سال ۱۹۹۱ بر مبنای وجود دو ابرقدرت جهانی تعیین شده بود. مبنای استراتژی نیز حداقل، نوعی توازن قوا بین دو قطب جهانی و حداکثر، تفوق بر رقیب بود. بعد از فروپاشی شوروی که اصطلاحا مبدا آن را فرو ریختن دیوار برلین می گویند، موضوع اساسی مورد بحث در زمینه امنیت ملی، مساله طراحی امنیت بر اساس جهان تک قطبی بود.
بنابراین، لازم بود استراتژی نوینی برای امنیت ملی آمریکا طراحی شود. مقامات سیاسی - امنیتی آمریکا در این زمینه چنین می گویند: « ما وارد دورانی شده ایم که باید بسیاری از نظرات اساسی که در آبهای یخ زده جنگ سرد ما را هدایت کردند مورد بازنگری قرار گیرند. ده سال پس از فروریختن دیوار برلین، یک شروع ناکافی در این بازنگری آغاز شد. بسیاری از واقعیت های نظامی، در حال دگرگونی است و این امر اندیشه ای جدی و متمرکز را می طلبد. واکنش ذهنی گذشته و عملکردی که پایه های استراتژیک ایالات متحده را در دوران جنگ سرد تشکیل می داد و ساختار نیروها بر آن مبتنی بود، برای عصری که فرا می رسد مناسب نیست. امنیت و صلح نسبی در قرن آینده، به پاسخ آمریکا و دیگر کشورها نسبت به روندهای در حال تغییر بستگی خواهد داشت. »
استراتژی آمریکا پس از جنگ سرد
مقامات سیاسی - امنیتی آمریکا معروفترین استراتژیست های خود را جمع کردند و سه سال به اینها فرصت دادند تا شرایط جدید جهانی را مورد بررسی قرار داده و استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا را تدوین کنند. بررسی این گزارش به طور رسمی از سال ۱۹۹۸ شروع شد و تا سال ۲۰۰۱ ادامه یافت. مجموعه این گزارش، بخشی از آن طبقه بندی شده است که در اختیار پنتاگون، شورای امنیت ملی آمریکا و کنگره است اما بخشی دیگر که غیرطبقه بندی شده و آشکار است، به صورت چند مجلد کتاب منتشر شده است. برای اینکه فضای امنیتی آمریکا قبل از حادثه ۲۰ شهریور برای ما روشن شود، چند قسمت کوتاه از این گزارش را ذیلا می آوریم.
تفوق آمریکا در فن آوری پیشرفته
در بخشی از این گزارش آمده است که: آمریکا از لحاظ فن آوری پیشرفته باید همواره به عنوان قدرت برتر باقی بماند و آمریکا نباید به هیچ کشور صنعتی پیشرفته اجازه دهد تا در فن آوری های پیشرفته با آمریکا قدرت رقابت داشته باشد.
استراتژی پیش بینی شده در سال ۱۹۹۲ که توسط پال ولفوویتز و لوئیس لیبی پیشنهاد شده، بدین شرح است: « آمریکا باید از تسلط هر دولت معارض به مناطقی که منابع طبیعی آن مناطق به آن دولت اجازه دستیابی به قدرت قابل توجهی را می دهد جلوگیری نماید. مضافا، دولت آمریکا باید از تلاش هر کشور پیشرفته صنعتی در جهت به چالش طلبیدن رهبریت آمریکا و برهم زدن نظم اقتصادی و سیاسی تثبیت شده کنونی ممانعت به عمل آورد و علاوه بر این، اقدام لازم را در جهت جلوگیری از ظهور هر رقیب بالقوه برای این کشور در صحنه جهانی مبذول دارد. »
البته در بحث فن آوری، از میکرو الکترو مکانیک به عنوان فن آوری جدیدی که در صنعت نظامی کاربرد مهمی دارد، یاد شده است. این فن آوری حتی می تواند نقشی برتر از آنچه که امروز به عنوان سلاحهای کشتار جمعی مطرح می شود، داشته باشد.
این فن آوری می تواند تجهیزات نوینی را به وجود آورد و لذا بر تفوق آمریکا بر دیگران در این فن آوری تاکید شده است: « مخالفان می کوشند فن آوری فعلی ایالات متحده را مغلوب کنند، راه ها و فن آوری های نوین به کارگیری سلاح های موجود، ادامه برتری کنونی آمریکا را تضمین می کند. مثلا به کار گرفتن ابزارهای میکروالکترومکانیکی در فن آوری نظامی ایالات متحده می تواند برتری های کیفی مهم و تازه ای در دامنه ای گسترده از توانایی ها را فراهم آورد. زیرا توانمندی های جدید اطلاعات و ضد اطلاعات که از فن آوری زیستی (بیوتکنولوژی) سرچشمه می گیرند (از جمله استفاده از حشرات برای مقاصد معین) ممکن است در آینده ممنوع شوند. »
ضمنا هشدار داده شده که آنچه امروز به عنوان فن آوری پیشرفته در جهان مطرح است، ممکن است در سال ۲۰۱۵ یعنی ۱۴ سال دیگر، این فن آوری در اختیار بسیاری از کشورهای در حال رشد قرار گیرد، بنابراین، آمریکا باید به فکر ابزار نوینی در زمینه فن آوری پیشرفته باشد.
« کشورهای بسیاری برای به دست آوردن سلاح های مدرن، امروز از راهبردهای خاص پیروی خواهند کرد. تا سال ۲۰۱۵ این جنگ افزارها دیگر فن آوری برتر به شمار نخواهند آمد و ممکن است به صورت گسترده در دسترس قرار گرفته و در جنگ های محلی نقشی تعیین کننده داشته باشند. »
یکی از نکات جالبی که در گزارش مربوط به استراتژی جدید امنیت ملی آمریکا آمده، این است که از مخالفانی که به قصد انکار برتری ایالات متحده آمریکا فعالیت می کنند، به عنوان مخالفان آمریکا تعبیر شده است. یعنی اساسا از دید اینها هر کشور و یا قدرتی که در دنیا فکر می کند که آمریکا برتر نیست و با آن رقابت می کند، به عنوان مخالف ایالات متحده آمریکا تلقی می شود.
تسلیحات کشتار جمعی
در این گزارش، در زمینه جنگ افزارهای کشتار جمعی بحث مفصلی شده است. از دید تدوین کنندگان این گزارش، گرچه دستیابی به جنگ افزار هسته ای ممکن است برای کشورهای در حال توسعه به زودی امکان پذیر نباشد، اما سلاح شیمیایی و میکروبی به راحتی برای این کشورها قابل دسترسی است و این مساله می تواند همراه بافن آوری موشکی برای آمریکا و متحدان آن یک تهدید محسوب شود.
« اینکه از میان جنگ افزارهای هسته ای و بیولوژیکی و شیمیایی، کدام یک و تا چه حد تولید و مورد استفاده قرار خواهد گرفت، به عوامل زیادی بستگی دارد. فن آوری و مواد هسته ای در دسترس است اما هزینه تولید سلاحهای هسته ای بالا و خطر کشف شدن چنین فعالیتی نیز بسیار زیاد است. تولید و استفاده از سلاحهای رادیولوژیکی آسان تر و ارزان تر است. با ترکیب مواد منفجره متعارف و مواد رادیو اکتیو مانند پلوتونیوم، می توان سلاحی ساخت که هم قدرت انفجار بسیار بالایی داشته باشد و هم منطقه بزرگی را برای مدتی طولانی آلوده کند. اما تولید سلاح های شیمیایی بسیار آسان تر از تولید جنگ افزارهای هسته ای و رادیولوژیکی است; با این تفاوت که ذخیره سازی و استفاده مؤثر از آنها مشکل تر است. دولتها و گروههای ناراضی به احتمال زیاد در سده بیست و یکم جنگ افزاری بیوشیمیایی را انتخاب خواهند نمود. تولید آنها به آسانی تولید سلاح های شیمیایی است ولی مرگ آفرینی آنها بسیار بیشتر بوده و حمل آنها آسان تر است. در حال حاضر برای پخش مؤثر بسیاری از عوامل بیولوژیکی، تخصص های فنی ویژه لازم است، مثلا هواپیماهای کم سرعتی که بتوانند عوامل را با غلظت و در ارتفاع و وضعیت آب و هوایی مناسب پخش کنند. »
در بخش دیگر، این نکته مطرح شده است که کنوانسیون های بین المللی قادر نیستند نظارت دقیقی بر اینگونه سلاحها داشته باشند. این مساله در واقع پاسخی است به افرادی که به آمریکا اعتراض دارند که شما حق ندارید برخی از کشورها را متهم به تهیه سلاح کشتار جمعی کنید و این وظیفه سازمان های نظارتی بین المللی است و آنها باید قضاوت نمایند. برای رفع این شبهه در این گزارش آمده است که اساسا در زمینه سلاح شیمیایی و میکروبی برای هیچ سازمان بازرسی، امکان بازرسی دقیق وجود ندارد. به دلیل اینکه اگر فن آوری لازم در کشوری وجود داشته باشد، آن کشور از لحاظ فنی قدرت دارد در مدت کوتاهی سلاح مورد نیاز را تولید نماید. مثلا در شرایط فوق العاده تبدیل یک کارخانه سموم نباتی در شرایط فوق العاده به کارخانه سلاح شیمیایی بسیار ساده و آسان است. یا در زمینه سلاح میکروبی می گویند، بخش نظامی و غیر نظامی آن قدر به هم نزدیک و شبیه است که تفکیک بین آنها و بازرسی در این زمینه بسیار پیچیده است.
اسلام مبارز تهدید کننده منافع آمریکا
نکته دیگری که در این گزارش آمده و حایز اهمیت است، بحث مبارزات ایدئولوژیکی است. آمریکایی ها می گویند در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۵ با معضل دیگری در کنار سلاحهای کشتار جمعی مواجه هستیم و آن بحث توانمندی های ایدئولوژیکی برای ضربه بر منافع آمریکا است. در قسمتی از این استراتژی آمده است که طرحهای جدیدی در مبارزات ایدئولوژیکی متصور است. انگیزه های مذهبی احساسات شدیدی را به وجود می آورد، بنابراین، جنگ های فردا الزاما طبق تعاریف کلاسیک تحقق نخواهد یافت.
« بروز اشکال جدید در مبارزات ایدئولوژیکی، نامحتمل نیست و مذهب از بین نخواهد رفت. این انگیزه ها، احساسات شدیدی به وجود آورده و نشان می دهند که جنگ های فردا، الزاما طبق تعاریف آمریکا و مقررات جنگی این کشور نخواهد بود. جنگ، مثل یک بازی ویدئویی نیست و اگر چه نیروهای آمریکایی ممکن است نسبت به برخی اتفاقات بی تفاوت باشند اما ما نمی توانیم روی این موضوع حساب کنیم که دشمنان ما نیز، همان گونه خواهند بود. »
بعد اضافه می کند که استراتژی نظامی آمریکا تکیه بر نیروهای آرایش یافته در جهان دارد و این نیروها با چالش های تازه ای روبه رو خواهند شد و استقرار نیروهای ایالات متحده در خارج با هزینه سیاسی سنگینی مواجه خواهد گردید.
« آشکار است که در آینده، استراتژی نظامی ایالات متحده که تکیه بر نیروهای پیشاپیش مستقر شده و آرایش یافته بخش اصلی آن است، با چالشهای تازه ای روبه رو خواهد شد. استقرار دائمی نیروهای ایالات متحده در خارج، مشکل تر شده و هزینه سیاسی این پایگاهها در خاک متحدان آمریکا افزایش خواهد یافت و این نیروها، در برابر حمله موشک های بالستیک و کروز و همچنین تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی، آسیب پذیرتر خواهند بود. »
بنابراین، پیش بینی می شود که با تحولات ایدئولوژیکی در جهان، حضور نیروهای آمریکایی در جهان خارج با معضلات جدیدی روبه رو شود و آمریکا هر روز باید هزینه بالاتری را پرداخت نماید. همچنین در این گزارش آمده است، که محیط استراتژیک آینده دستخوش طوفانهای عظیم شده و ثبات و آرامش ممکن است با هزینه های بسیار بالایی همراه باشد و ممکن است وضعیتی در جهان سوم پیش آید که آمریکا حتی با هزینه های بسیار سنگین نتواند در برابر این تحولات و طوفانهای جدید ایستادگی کند.
اروپای بزرگ، رقیب آمریکا
در این استراتژی برای آمریکا چند رقیب بزرگ برای ۲۵ سال آینده پیش بینی شده است. اولین قدرتی که آمریکا را به چالش خواهد کشاند، اروپاست. اروپا به عنوان بزرگترین رقیب آمریکا مطرح شده است. اروپای آینده تحت عنوان اروپای بزرگ پیش بینی شده است که ممکن است تا ۲۵ سال آینده اروپای غربی، شرقی، مرکزی و حتی روسیه با هم متحده شده و تبدیل شوند به یک اروپای بزرگی که جمعیت این اروپا در سال ۲۰۲۵ به حدود هشتصد میلیون نفر برسد و این اروپای بزرگ از لحاظ اقتصادی از آمریکا برتر خواهد بود.
« اروپای بزرگ - که کشورهای اروپای خاوری و باختری و میانی و روسیه را در برمی گیرد - در ربع قرن آینده به دلایل زیادی همچنان برای منافع امنیتی آمریکا ارزشمند باقی خواهد ماند. تا سال ۲۰۲۵، جمعیت اروپای بزرگ نزدیک به هفتصد و شصت و یک میلیون نفر برآورد می شود. این منطقه به صورت یک اتحادیه، از لحاظ اقتصادی در هم ادغام می شود که از این نظر اندکی از اقتصاد ایالات متحده بزرگتر است. همچنین این سرزمین، یک مرکز مهم مالی و اقتصادی بین المللی و یک محور تولیدات و ابداعات علمی و فن آوری و نیز یک منطقه توانمند در گسترش امکانات نظامی پیشرفته و یک بازیگر مهم در عرصه سیاست جهانی باقی خواهد ماند.
به دلایل بی شمار، از جمله آنچه بر شمردیم، تحولات اروپای بزرگ در سده بیست و یکم و روابط آن با ایالات متحده همانند گذشته برای امنیت ملی آمریکا ارزنده خواهد بود.
اما یک برهان دیگر نیز از اهمیت اروپای بزرگ حکایت می کند: این قاره می تواند یک منبع عمده دردسر باشد; دردسری که امکان دارد به یکی از این سه شیوه در هم آمیخته، نمود پیدا کند:
- تکامل نهادهای اروپای باختری در طول ربع قرن آینده، احتمالا سبب بروز رقابتهای اقتصادی و سیاسی متفاوت و تنش های جدی با ایالات متحده خواهد شد
- اگر در آینده، روسیه پس از کمونیسم دچار هرج و مرج و از هم پاشیدگی شود و یا بار دیگر یک نظام خودکامه متمایل به جاه طلبی های امپریالیستی دراین کشور پا بگیرد، این امکان وجود خواهد داشت که بی درنگ اروپا در باتلاقی از مشکلات امنیتی فرو رود
- سومین منبع دردسر نیز ممکن است از کشورهای واقع در حد فاصل اروپای باختری و روسیه که آینده اصلاحات سیاسی و اقتصادی آنها سخت ناپایدار است، سرچشمه بگیرد. »
در اینجا این مساله مطرح می شود که برای اینکه آمریکا بتواند در برابر اروپای فردا بایستد تنها راه ممکن، تکنولوژی پیشرفته نظامی است. البته پیش بینی های دیگری نیز مطرح می شود، مثلا می گوید ممکن است که روسیه در طول ۲۵ سال آینده به فروپاشی جدیدی منجر شود و باید بررسی شود که بعد از فروپاشی در روسیه چه وضعی در منطقه پیش خواهدآمد.
می دانید که غربیها همیشه می گویند، سایز روسیه فعلی بسیار بزرگ است و این کشور باید کوچک شود. قبلا بحث فروپاشی شوروی مطرح بود، حالا بحث فروپاشی روسیه به عنوان قدم دوم مطرح است. بحث دیگر اینکه اگر در روسیه فروپاشی صورت گیرد، چه باید کرد. در اینجا این بحث نیز مطرح شده است که نباید بگذاریم ایران در آن مقطع سوء استفاده کند. یک بحث هم پیش بینی ظهور امپراطوری روسیه است، درست نقطه مقابل فرض قبلی، که ممکن است در شرایطی، روسیه دوباره تبدیل شود به یک ابرقدرت و در آن شرایط چگونه باید در برابر آن ایستادگی کرد.
« از سوی دیگر، ظهور احتمالی امپراطوری روسیه خطرات دیگری را به همراه خواهد داشت. نظارت متمرکز و یک رهبری جدید که ازبیدار شدن احساسات ملی گرایانه و دلتنگی برای قدرت عظیم روسیه در گذشته سود می برد، از ویژگی های این امپراطوری خواهد بود. ساختارهای سیاسی و ایجاد پویایی اقتصادی به منظور تامین نیازهای اساسی اجتماعی و انسانی در صدر برنامه های این دولت قرار می گیرند که این امر به بهای از بین رفتن ارزشهای دمکراسی انجام خواهد گرفت. »
آسیا، تهدیدی برای آمریکا
بخش دیگری که در این گزارش به عنوان رقیب بزرگ ۲۵ سال آینده آمریکا مطرح شده، آسیای خاوری و شرق آسیا است. در این بحث از سه کشور چین، ژاپن و کره جنوبی نام برده شده است و نسبت به شرایطی که این سه کشور بتوانند به هم نزدیک شوند اظهار نگرانی شده است. از قدرت اقتصادی و نظامی چین آینده و از ژاپن به عنوان تنها کشور آسیایی که ممکن است در فن آوری پیشرفته از آمریکا پیشی گیرد یاد شده است. در مجموع از آینده این منطقه احساس خطر شده است و در این راستا پیش بینی هایی نیز مطرح شده است.
« شرق آسیا - که در اینجا شامل آسیای شمال شرقی و آسیای جنوب شرقی و کشورهای آسیای جنوب اقیانوس آرام و استرالیا و ضمایم اقیانوسیه ای آنها می شود - افزون بر اینکه یک سوم جمعیت جهان را در خود جای داده است، رقیب احتمالی سیاسی و نظامی آینده برای ایالات متحده (چین) و دو کشور از متحدان اصلی آمریکا (ژاپن و کره جنوبی) را نیز در برمی گیرد. اهمیت این منطقه برای ایالات متحده از هم اینک تا سال ۲۰۲۵، به علت موقعیت و قدرت آن یا به دلیل مشکلاتی که در نتیجه ناتوانی و چالش به وجود خواهد آمد، افزایش خواهد یافت. آسیا، به ویژه شمال شرقی آن، سرزمینی است که به احتمال زیاد شاهد یک جنگ بزرگ خواهد بود.
ژاپن احتمالا پیشگام فن آوری هایی همچون سیستم های میکروالکترومکانیکی و هوش مصنوعی و روبات و رایانه خواهد بود. صنعت فضایی ژاپن توانایی پرتاب را در اختیار دولتها و بخش خصوصی بسیاری از کشورها قرار خواهد داد. کره و تایوان به تولید فن آوری ارتباطات و اطلاعات در مقیاس جهانی ادامه خواهند داد و در برخی موارد، برتری فن آوری و موفقیت های بازاریابی ایالات متحده و ژاپن را به مبارزه خواهند طلبید. استرالیا، زلاندنو، سنگاپور، فیلیپین، تایلند، ویتنام، اندونزی و مالزی نیز ممکن است با ارائه ترکیبی از مواد خام و سرمایه انسانی و خدمات مالی و نیروی کار در دسترس و بازارهای محلی مهم و روبه توسعه، در رشد فن آوری منطقه نقش مهمی ایفا کنند. »
خاورمیانه و نگرانی های آمریکا
بعد از بحث این دو قدرت بزرگ یعنی اروپای بزرگ و آسیای قدرتمند، مساله خاورمیانه در این گزارش مطرح شده است که به تعبیر آنها کشورهایی هستند که تمام منابع فسیلی آینده جهان را در اختیار دارند و در میان آنها قدرت های جاه طلب نیز وجود دارد. تعبیر قدرتهای جاه طلب در این بحث، حائز اهمیت است. در همین بخش آمده است که اینجا سرزمینی است که آمریکا هم پیمانان مهم و کلیدی را در این منطقه دارد اما در عین حال برخی از کشورها در پی دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی هستند و جنگی که آمریکا در سال ۱۹۹۱ در این منطقه انجام داد (جنگ علیه عراق) نشان می دهد که آرایش نظامی آمریکا در این منطقه کم و بیش ادامه خواهد یافت.
« خاور نزدیک بزرگ که در اینجا بنا بر تعریف ما شامل جهان عرب و اسرائیل و ترکیه و آسیای مرکزی و قفقاز و شبه قاره می شود، مکان بزرگترین منبع سوخت فسیلی و نیز قدرتهای جاه طلب بی شماری است که برای به دست آوردن برتری منطقه ای تلاش می کنند. خاور نزدیک بزرگ، سرزمینی است که ایالات متحده در آن، هم پیمانان کلیدی و منافع مهم دارد و نیز جنگ افزارهای کشتار جمعی در آن در حال گسترش است. تصادفی نیست که این منطقه میدان آخرین جنگ بزرگ آمریکا (جنگ ۱۹۹۱) بود و تنها منطقه ای از جهان است که پس از پایان جنگ سرد، آرایش نظامی ایالات متحده، کم و بیش به طور پیوسته در آن وجود داشته است. بنابراین، از دیدگاه غرب، خاور نزدیک بزرگ منطقه ای است که اهمیت بسیار و در عین حال مشکلات بسیاری نیز دارد. »
در ادامه این بحث، منطقه خاورمیانه را محل اسلام مسلح، سیاسی و تندرو قلمداد کرده که نوعی بی ثباتی در این منطقه ایجاد کرده است: « این سرزمین همچنین محل اسلام مسلح و سیاسی تندرو نیز هست که اگر آن را برای جوامع میزبان و کشورهای همسایه تهدیدی خطرناک ندانیم، دست کم باید به عنوان یک محرک مهم و منبع بی ثباتی به شمار آوریم. »
دیدگاه آمریکا نسبت به آینده جمهوری اسلامی ایران
سپس در این گزارش نمونه هایی ذکر شده است که این منطقه با چه معضلاتی روبه رو است. در این بخش به طور مفصل بحث ایران و جایگاه ایران و اینکه با ایران چگونه باید برخورد کرد، مطرح شده است. یکی از نکاتی که راجع به ایران در این استراتژی ۲۵ ساله مطرح می شود بحث فروپاشی نظام ج. ا. ا است. می گوید که در ۲۵ سال آینده ممکن است حکومت مذهبی ایران سقوط کند. در حال حاضر حکومت ایران، جمهوری اسلامی است که نمی تواند به مدت طولانی هم جمهوری و هم اسلامی باقی بماند. ایران باید یا از جمهوری بودن و یا از اسلامی بودن دست بردارد. سقوط نظام ایران امواج گسترده ای را در سراسر جهان اسلام به وجود خواهد آورد و به جنبش های اسلامی بنیادگرا نیز ضربه کاری خواهد زد. سپس این مساله مطرح می شود که سقوط نظام ج. ا. ا، اگر عملی شود چه گشایشهایی برای آمریکا در منطقه به وجود خواهد آمد و چگونه منافع آمریکا در منطقه و جهان بهتر تامین خواهد شد.
« همچنین احتمالا ممکن است در ربع قرن آینده، حکومت مذهبی ایران سقوط کند. در حال حاضر حکومت ایران، جمهوری اسلامی است; اما نمی تواند به مدت طولانی هم جمهوری و هم اسلامی باقی بماند. ایران باید یا از جمهوری بودن دست بردارد و به یک حکومت قرون وسطایی تنزل یابد و یا اسلامی بودن را کنار بگذارد. نبرد برای آینده، هم اینک آغاز شده اما نتیجه آن برای هیچکس روشن نیست. اگر رژیم فعلی سقوط کند، امواج آن در سراسر جهان اسلام احساس خواهد شد و به تبع آن، جنبش های اسلامی تندرو ضربه خواهند خورد. این امر، راه را برای برقراری روابط پسندیده میان ایالات متحده و ایران هموار خواهد ساخت که اثرات منطقه ای و فرامنطقه ای آن بسیار گسترده خواهد بود. »
طرح این مقدمه ضروری بود تا فضای مربوط به قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر (۲۰ شهریور) در آمریکا برای ما روشن شود. با ذکر چند قسمت از این گزارش، تا حدی فضای حاکم بر آمریکا و دید کلی آنها نسبت به جهان که بر آن مبنا استراتژی ملی آنها تدوین شده است، روشن می شود. آمریکایی ها در هر سال استراتژی ملی سالانه خود را منتشر می کنند و به طور معمول استراتژی ملی ۴ ساله هم دارند، ولی به مناسبت پایان جنگ سرد و شروع قرن جدید، در این مقطع استراتژی ۲۵ ساله نیز تدوین کرده اند. در گزارش های مربوط به استراتژی ۲۵ ساله، اهداف آمریکا و طرحهای استراتژیک مربوط به ۲۵ سال آینده به خوبی مشاهده می شود. البته آنچه منتشر شده بخشهای غیر طبقه بندی و آشکار این استراتژی است. در همین قسمت منتشر شده، مساله تفوق طلبی، سلطه جویی، استکبار، استثمار و بی اعتنایی به مقررات بین المللی کاملا مشهود است.
حادثه ۲۰ شهریور (۱۱ سپتامبر)
اما ماجرای ۲۰ شهریور (۱۱ سپتامبر) یک حادثه باور ناکردنی و یک نقطه عطف در مسایل امنیت داخلی و ملی برای آمریکا بود. آمریکایی ها هیچ وقت باور نمی کردند که فضای ناامنی به داخل کشورشان برسد و روزی مجبور شوند در داخل خاک کشورشان به دفاع بپردازند که امروز دچار چنین وضعیتی شده اند. امروز در فرودگاههای آمریکا آن قدر بازرسی ها شدید شده که روزنامه های آمریکایی این مساله را به صورت فکاهی و لطیفه بیان می کنند. در برخی از فرودگاههای آمریکا به دلیل ترس و وحشتی که در فضای آنجا حاکم شده است، در پنج مرحله توسط پنج گروه، مسافرین مورد بازرسی قرار می گیرند. یک زمانی در کشور ما شکایت می شد که ارگانهای موازی در موضوع امنیت فعالیت دارند. حالا آمریکای ها خودشان ارگان های موازی را به وجود آورده اند. برای اینکه اگر کسی از یک تور بازرسی توانست عبور کند در تور بعدی متوقف شود، مراحل پنج گانه بازرسی را در فرودگاهها به وجود آورده اند. تمام دوربین هایی که در آمریکا برای ترافیک به کار گرفته می شد، امروزه در اختیار مامورین امنیتی است تا بتوانند امنیت داخلی آمریکا را تامین کنند.
تمام اصولی که آمریکایی ها به آنها افتخار می کردند، مثل دموکراسی و آزادی، همه آنها را بدون استثنا زیر پا گذاشته اند. همین دادگاهی که اخیرا آقای بوش دستور داد و تحت عنوان دادگاه نظامی اختصاصی تشکیل شد، یک دادگاهی است که نه وکیلی می تواند در آنجا حضور یابد و نه متهم می تواند با مشاور و یا وکیلی تماس بگیرد. بازجو و قاضی، افسران ارتش هستند و همه امور در اختیار نظامیان است. در این دادگاه امکان هیچ فرجام خواهی وجود ندارد. حتی اگر کسی به اعدام محکوم شود، نمی تواند فرجام خواهی کند و باید حکم دادگاه اجرا شود. برای تمام افرادی که تبعه آمریکا نیستند چه آنهایی که در کشور آمریکا زندگی می کنند و چه در خارج از آمریکا، اگر دستگیر شوند و متهم به جرم تروریستی باشند، در این گونه دادگاهها محاکمه می شوند. نمونه روشن این گونه محاکمات در گوانتانامو دیده می شود. فیلم های موجود نشانگر این واقعیت است که در این جزیره کوبایی با افراد متهمی که از افغانستان و سایر نقاط جهان به اینجا آورده می شوند، چگونه رفتار می شود. در آنجا زندانیان را در قفس نگهداری می کنند. حتی ساده ترین امکانات در اختیار آنها قرار نمی گیرد. در واقع وضعیت داخلی آمریکا به گونه ای است که تمام اصولی که قبلا به آنها افتخار می کردند و می بالیدند همه را زیر پا گذاشته اند; تنها استدلال آنها این است که برای ایجاد امنیت، این گونه اعمال ضروری است.
سلطه طلبی آمریکا
یکی از موضوعات شگفت آور همین طرحی بود که اخیرا افشا شد یا خودشان به دلایلی خواستند، افشا کنند. گزارشی که پنتاگون در اختیار کنگره قرار داد; که در این گزارش طراحی حمله اتمی به هفت کشور که در میان این هفت کشور دو کشور بسیار مهم روسیه و چین نیز وجود دارند، تشریح شده است. بعد از اینکه این مساله در رسانه ها اعلام شد، آقای پاول وزیر خارجه آمریکا این موضوع را به صراحت قبول کرد و در مصاحبه اش گفت که این یک اقدام دوراندیشانه است و ما قصد نداریم این طرح را اجرا کنیم و این طرح برای شرایط خاص است. خانم رایس مشاور امنیت ملی که صریح تر از دیگران صحبت می کند و از همه تندتر است، به صراحت گفت که این جزء ابزار امنیت ملی آمریکاست و اگر کشوری بخواهد علیه آمریکا وارد عمل شود با جواب ویران کننده ما روبه رو خواهد شد. در مصاحبه روز یکشنبه، رایس به صراحت این مساله را بیان کرد و تاکید کرد که این طرح، یک اقدام لازم بوده است.
این مساله اگر در گذشته مطرح می شد مخصوصا نسبت به کشور روسیه که در واقع نیمه ابرقدرت جهان است، چه غوغایی در روسیه و جهان بر پا می شد! روسها نسبت به این موضوع کاملا سکوت کرده اند و عکس العملی نشان نداده اند، این مساله نشانگر وضعیت نوینی است که در جهان بعد از ۱۱ سپتامبر به وجود آمده است.
پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، این مساله به خوبی احساس می شد که ما نیز با شرایط نوینی مواجه هستیم. یعنی جمهوری اسلامی ایران با یک شرایط نوینی مواجه است. به همین دلیل در محافل سیاسی و امنیتی بعد از حادثه ۲۰ شهریور، شرایط جدید و تهدیدات احتمالی مربوط به ایران و یا منطقه، همواره مورد بحث و بررسی قرار می گرفت. درجلسات مربوط به مباحث سیاسی - امنیتی، شرایط جدید منطقه، تهدید نسبت به ایران، افغانستان و عراق و تبعات آن، مورد بحث قرار می گرفت. بنابراین، از ماهها قبل ما احساس می کردیم که با یک تهدید مواجه خواهیم شد. البته تهدیدی که آن زمان احساس می شد، عمدتا بر مبنای تحلیل و بر مبنای اطلاعات آشکار بود.
آمریکا و تهدید علیه جمهوری اسلامی ایران
بوش در نطقی که در روز ۲۹ ژانویه در کنگره ایراد کرد به صراحت تهدید رسمی و علنی خود را علیه ج. ا. ا. مطرح کرد. این تهدید یک تهدید جدی است. از نظر لحن این تهدید، بدون هیچ تردیدی تهدید علیه امنیت ملی ما است. یعنی هر کارشناس که این لحن تهدید را مورد بررسی قرار دهد برای او مشخص می شود که تهدید، بسیار جدی است. به اضافه اینکه این مساله را بوش در نطق مهمی ایراد کرد که معروف به نطق" وضعیت کشور" Stateofthe () Union است و سالانه یک بار رئیس جمهور آمریکا این نطق را ایراد می کند. بوش در اولین نطق « وضعیت کشور» این اتهامات را مطرح کرد. معمولا در نطق اول، سیاست چهار ساله یک رئیس جمهور بیان می شود.
گرچه در این گونه نطق ها که در کنگره و با حضور مهمانان خارجی ایراد می شود، معمولا به طور عمده به سیاست داخلی پرداخته می شود و کمتر سیاست خارجی مطرح می شود اما به خاطر شرایط داخلی آمریکا، در این نطق، عمدتا راجع به سیاست خارجی آمریکا مسائلی مطرح گردیده و درباره سیاست داخلی بسیار کوتاه بحث شده است. در بحث سیاست خارجی، مساله برنامه سلطه گرانه آمریکا و مساله به اصطلاح مبارزه با تروریزم به عنوان بخش برجسته این نطق مطرح گردیده است. در این نطق سه کشور ایران، عراق و کره شمالی مورد تهدید قرار گرفته. راجع به ایران بحث سلاحهای کشتار جمعی، صدور تروریزم و اینکه در حکومت ایران دو گروه وجود دارند: مسؤولینی که انتخاب می شوند و مسؤولین غیر منتخب که آزادی و امید مردم به آزادی را سلب کرده اند، مورد اشاره قرار گرفته است و از این سه دولت به عنوان « ائتلاف اهریمنی » و یا « محور شر» یاد شده است. برای اولین بار در طول ۲۳ سال گذشته، ما با یک لحن شدید این چنینی از طرف رئیس جمهور آمریکا مواجه می شویم. البته آمریکاییها قبلا بارها ایران را تهدید کرده اند اما با این صراحت و با این لحن، سابقه نداشته است و برای اولین بار است که از این لحن تند استفاده شده است.
شاید لازم نباشد اشاره شود که این نطق نمی تواند یک نطق عادی و ساده باشد، به دلیل اینکه آمریکاییها این مطالب را به طور مداوم تکرار می کنند. یعنی شاید در دوره بعد از ۲۹ ژانویه تا کنون، روزی نبوده که یکی از مسؤولین عالی رتبه آمریکا به صراحت و یا به کنایه این تهدید را به نحوی تکرار نکرده باشد. خیلی صریح می گویند که ما برای اجرای تهدیدات نیازی به دیگران نداریم. نیازی به اروپا نداریم و اگر لازم باشد ما اروپایی ها را به آنچه مورد نظر ماست تسلیم و وادار می کنیم. مثلا پاول می گوید که مخالفت اروپا جدی و دیرپا نیست، اینکه اروپایی ها مخالفند ما به این سه کشور حمله کنیم جدی و دیرپا نیست و از طریق مذاکره و یا قرار دادن آنان در برابر عمل انجام شده مساله را حل می کنیم. یعنی خیلی به صراحت روبه روی اروپایی ها می ایستند و می گویند یا آنها را قانع می کنیم و یا آنها را در برابر عمل انجام شده قرار می دهیم. وزیر دفاع آمریکا و قائم مقامش می گویند که تا قبل از ۱۱ سپتامبر ما فهرست تروریزم را اعلام می کردیم اما برای مردم آمریکا وجود آنها قابل تحمل بود اما حادثه ۱۱ سپتامبر وجود این گروهها را برای مردم آمریکا غیر قابل تحمل کرده است. همچنین کشورهایی که در گذشته تحت عنوان کشورهای یاغی از دید آمریکا مطرح می شدند اگر در گذشته برای آمریکا قابل تحمل بودند از این پس برای آمریکا غیر قابل تحمل اند. بوش در مصاحبه مطبوعاتی در ژاپن تعبیرات بسیار ناپسندی به کار برد و گفت: کشورهایی که تاریخ سیاه و زشتی را دارند (terriblehistory) می خواهند توسط تروریسم و سلاح کشتار جمعی امنیت ما و متحدان ما را مورد تهدید قرار دهند.
از مجموع سخنان بوش، رامسفلد، پاول و خانم رایس این نکته به خوبی مشهود است که این تهدید، یک تهدید عادی و معمولی نیست. اگر تهدید عادی و معمولی بود یک بار گفته می شد. دو بار، ده بار گفته می شد; شما می بینید این تهدید به طور مداوم و تقریبا به صورت روزانه توسط مقامات بلند پایه آمریکا تکرار می شود.
قدرت های غیر قابل تحمل
برای ارزیابی دقیق این تهدید، اولا باید بدانیم که مفهوم امنیت ملی و نحوه نگاه آمریکا به جهان بعد از ۱۱ سپتامبر (۲۰ شهریور) کاملا تغییر کرده است. ثانیا نقطه تحمل پذیری مردم آمریکا نیز تغییر نموده است. همانطور که وزیر دفاع آمریکا می گوید از این پس وجود گروههای تروریستی برای ما قابل تحمل نخواهد بود. واقعا آستانه تحمل پذیری آنها تغییر کرده است. یک زمانی بود که برای آمریکاییها و مسؤولین آنها وجود بسیاری از حکومتها وگروهها قابل تحمل بود ولی گویی امروز وجود این گروهها دیگر برای آنها قابل تحمل نیست و به اصطلاح می خواهند از این فرصت استفاده کنند و کار را یکسره نمایند.
مساله دیگر اینکه آمریکایی ها همیشه در تاریخ خودشان از جنگ جهانی دوم به این طرف، در هر دهه ای، یک جنگ بزرگی را به راه انداخته اند که یا خودشان حضور داشته اند و یا خودشان بانی آن جنگ بوده اند. جنگ کره، جنگ ویتنام، حمایت آنها در جنگ عراق علیه ایران و بعد حضورشان در جنگ علیه ایران در سالهای آخر جنگ، جنگی که در سال ۱۹۹۱ علیه عراق به راه انداختند، جنگ در منطقه بالکان، در کوزوو، بوسنی و بالاخره جنگ فعلی شان در منطقه. حال از این جنگها چه هدفی دنبال می کنند، بحث دیگری است. به هر حال همان نکته ای که در استراتژی امنیت ملی آمریکا اشاره شد، اینها می گویند تفوق تکنولوژی نظامی و فن آوری برتر ما در جهان باید برای همیشه حفظ شود. راه حفظ آن نیز این است که سلاحهای جدید را در جنگها به کار ببرند و به نحوی مخارج تسلیحات را هم از کشورهای دیگر به دست آورند و سپس سلاح جدیدتری را مورد آزمایش قرار دهند.
نظامی گری آمریکا
بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر قراردادی را وزارت دفاع آمریکا با شرکت لاکهید که سازنده بسیاری از تسلیحات نظامی است، بست که در تاریخ آمریکا بی سابقه بود. یک قرارداد ۲۰۰ میلیارد دلاری با این شرکت منعقد نمود. البته قرارداد، ۱۰ ساله است. اما حجم قرارداد ۲۰۰ میلیارد دلار است. یک قلم از آن، سه هزار فروند جنگنده مدرن ۵۳ F است که آمریکایی ها می گویند قصد دارند این هواپیما را جایگزین سایر جنگنده های نسل گذشته نمایند. موشک های جدید و تجهیزات جدید نیز جزو همین قرارداد است.
این موارد نشان می دهد که آمریکا در پی رهبری و سلطه بلامنازع در سطح جهان است، تا هیچ کس نتواند بگوید بالای چشم او ابروست. حتی اروپا هم برایشان غیر قابل تحمل شده است. قبلا آمریکایی ها همیشه اروپا را متحد خودشان می دانستند. همیشه در مسائل بین المللی با آنها مشورت می کردند و با لحن مناسب با اروپایی ها برخورد می کردند ولی اکنون با لحن تند و نامناسب غرور اروپایی ها را می شکنند و به صراحت به آنها می گویند که حتی حق اظهار نظر هم ندارید. لحن بوش و پاول را نسبت به وزیر خارجه فرانسه دیدید که گفتند: وزیر خارجه فرانسه قدرت فهم و درک مسائل جهانی را ندارد. امروزه به صراحت می گویند ما نیازی به حمایت اروپا نداریم. نیازی به همراهی اروپا نداریم. یا می گویند آنها مجبورند همراه ما باشند. بدین وسیله مشاهده می شود لحن کاملا عوض شده و تغییر کرده است.
قطعنامه های اخیر شورای امنیت
از طرف دیگر آمریکا با چند قطعنامه اخیر شورای امنیت سازمان ملل، برای هر گونه حمله به کشوری با استناد به این قطعنامه ها، فرصت عمل یک جانبه را فراهم آورده است. اگر آمریکا بخواهد به هر کشوری حمله کند، گویی نیازی نمی بیند که به شورای امنیت سازمان ملل مراجعه کند و قطعنامه جدیدی را در اختیار داشته باشد. یک قطعنامه را در مهر ماه امسال در شورای امنیت گذراندند به عنوان قطعنامه ۱۳۷۳ که قطعنامه مفصلی است. این قدر تعبیرات کلی و قابل تامل در این قطعنامه هست که حتی رضایت به تروریزم را هم جرم تلقی کرده اند و گفته اند باید با آن برخورد شود. کشوری که رضایت بدهد یا به هر نوعی حمایت کند، در این قطعنامه به عنوان کمک به تروریسم آمده است: « تحریک، حمایت یا مشارکت در اعمال تروریستی در کشورهای دیگر یا رضایت دادن به انجام اینگونه فعالیتها» ، حتی رضایت را هم مطرح کرده اند. شاید این تعبیر را از روایت « الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم » گرفته اند! در این قطعنامه آمده است هر که حمایت مستقیم یا غیر مستقیم بکند، پول بدهد، پناه بدهد، امکانی بدهد، حق عبور از کشورش بدهد، حق ترانزیت به تروریستها بدهد، در واقع تمام عناوین ممکن، در این قطعنامه آمده است.
این قطعنامه ها دقیقا ۱۶ روز بعد از حادثه ۲۰ شهریور به تصویب رسیدند. در چنین شرایطی بود که هر چه آمریکا علاقه مند بود در این قطعنامه ها به تصویب رساند. بنابراین، با هر کشوری بخواهند طبق این قطعنامه برخورد کنند، می توانند، چه اینکه این قطعنامه، طبق فصل هفتم منشور تصویب شده و لازم الاجرا است و اگر کشوری تخلف کند می توان با قدرت نظامی با آن برخورد کرد و او را وادار به اجرا نمود. بنابراین، شرایط ویژه ای را آمریکا از لحاظ بین المللی و همچنین وضع داخلی خودش آماده و مهیا کرده است.
جمهوری اسلامی ایران عامل تحقیر آمریکا اما نسبت به جمهوری اسلامی ایران روشن است که آمریکاییها در طول ۲۳ سال گذشته همواره کشور ایران را به عنوان کشوری می دیدند که بخشی از منافع حیاتی آمریکا در منطقه خاورمیانه را در دسترس دارد و می تواند آنها را مورد تهدید قرار دهد. از طرف دیگر عامل اصلی ناامنی و عدم امنیت اسرائیل را نیز ایران می دانند و این مساله را به صراحت گفته اند و می گویند. از نظر آنها، تمام گروههایی که در فلسطین فعالیت می کنند و امنیت اسرائیل را تهدید می کنند با ایران رابطه نزدیک دارند، ایران به آنها کمک می کند و حتی تسلیحات آنها را تامین می کند. جمهوری اسلامی ایران را مولد سیاست ضد آمریکایی در دنیای اسلام می دانند و حتی این نکته را نیز بارها تصریح کرده اند که اساسا موج ضد آمریکایی را در دنیا و در دهه های اخیر که الان در آغاز دهه سوم هستیم، توسط انقلاب اسلامی ایران به راه افتاده است. ج. ا. ا. را متهم می کنند به کشوری که با همه تروریستهای جهان در تماس است و به آنها کمک می کند. ما را متهم می کنند به اینکه در پی تولید سلاحهای کشتار جمعی هستیم و بالاخره ج. ا. ا. ، کشوری است که آمریکا را نه یک بار بلکه بارها در جهان تحقیر کرده و این مساله هم برای آمریکایی ها بسیار سنگین است. این نکته را به صراحت می گویند که پیروزی انقلاب اسلامی و ادامه آن یک تحقیر بزرگ برای آنان است. داستان گروگانگیری را یک تحقیر بزرگ تاریخی برای خود می دانند. اینکه جنگ عراق علیه ایران را به راه انداختند و نتوانسته اند پیروز شوند را، تحقیری دیگر برای خود می دانند! اینکه حزب الله لبنان (که وابسته به ایران می دانند) اینها را از لبنان در سال ۱۹۸۲ با ذلت بیرون کرده تحقیر بزرگ برای خود می دانند و دهها مورد دیگر. به هرحال در هر مقطعی که در سطح جهانی از جمهوری اسلامی ایران ضربه دیدند، آن ضربه را یک تحقیر بزرگ برای خود تلقی می کنند.
امید آمریکا به اختلافات داخلی
از طرف دیگر آمریکا احساس می کند شرایط داخلی ایران با گذشته کاملا متفاوت است. این نکته را مسؤولان آمریکایی به صراحت بارها بیان کرده اند. نه تنها مسؤولان ایرانی را تقسیم بندی می کنند به دو بخش منتخب و غیر منتخب بلکه اساسا می گویند داخل ایران برخلاف کشورهای دیگر منطقه - که مردم منطقه از آمریکا تنفر دارند و دولتها با آنها رابطه خوب دارند، مثل عربستان و کویت - مردم با ما خوبند ولی مسؤولین با ما بدند. شواهدی هم برای این ادعا می آورند. مثلا یک خبرنگاری که می آید و با چند نفر از قشر خاص مصاحبه می کند، آن را به عنوان مدرک قرار می دهند. یک تظاهرات کوچکی ممکن است در گوشه ای به پا شود آنرا به عنوان یک مدرک قرار می دهند. به هرحال می گویند که مردم ایران خواهان رابطه با آمریکا هستند و مسؤولین ج. ا. ا. ضد آمریکایی هستند. مساله مهمتری که در چند سال اخیر مطرح می کنند، این است که داخل ایران یکپارچه نیست. جامعه ایران دارای گسل است و اگر جمعیتی و جامعه ای دارای گسل و شکافهای بزرگ اجتماعی باشد، مبارزه با آن کشور کار مشکلی نیست و به آسانی می توان آن نظام را مورد تهدید قرار داد.
در همین استراتژی ۲۵ ساله یکی از نکاتی که آمریکاییها به آن اشاره کرده اند، این است که یک ارتش منظم و مجهز برای کشور کافی نیست; ارتش منظمی می تواند نقش خود را ایفا کند که محبوب مردم باشد و از طرف مردم به خوبی پشتیبانی شود. اینها معتقدند که در ج. ا. ا. این اتحاد و وحدت وجود ندارد. بنابراین قدرت ملی ما از دید آمریکا تضعیف شده است. اینکه تاکنون آمریکا به ما حمله نکرده است به خاطر چه عاملی بوده است؟ به خاطر اینکه به مردم ما علاقه داشتند و فکر می کردند که حمله به ایران به مردم آسیب می رساند و یا فکر می کردند عمل تجاوزکارانه خلاف اصول انسانی است؟ هیچ یک از اینها نبوده بلکه از قدرت ایران می ترسیدند. جز ترس، عامل دیگری نبوده است. عامل بازدارنده فقط قدرت است، چیز دیگری نیست.
بی تردید افزایش قدرت ملی، مانع از هرگونه حمله آمریکا به منافع کشورمان خواهد شد و برعکس ضعف قدرت ملی مشوق اصلی برای حمله دشمن خواهد بود. اصل، قدرت است. اساس قدرت هم، ملت است. بویژه برای نظامی مثل ج. ا. ا، اساس قدرت، قدرت ملی و قدرت مردم است. قدرت مردم هم فقط در سایه وحدت، اتحاد، وفاق و یکپارچگی و رضامندی مردم از حکومت امکان پذیر است. تعبیر آنها این است که شرایط داخلی ایران، شرایط تنازع و تخاصم است و نهادهای اصلی حاکمیت رو در روی هم قرار گرفته اند و مردم ایران به خاطر همین موضوع نسبت به کارآمدی نظام تردید دارند یا در بعضی از تعبیراتشان آمده است که کارآمدی نظام مورد قبول مردم نیست. می دانیم که از دیدگاه سیاسی، نظام غیر کارآمد، نظام نامشروع تلقی می شود. بحث، بحث مشروعیت دینی نیست، از دید سیاسی، نظام ناکارآمد نظام نامشروعی است. لذا می گویند ایران در سالهای اخیر با بحران مشروعیت مواجه شده است. در واقع مهمترین مساله ای که امروز برای آمریکا مطرح است این است که قدرت ملی ما از دید آنها تضعیف شده است. به اضافه آنکه در سالهای اخیر در برخی از مجلات، کتابها و روزنامه ها آن قدر به مبانی مشروعیت نظام خدشه وارد شده که ممکن است بخشی از اقشار تحصیل کرده و روشنفکر جامعه ما واقعا در یک فضای مبهم و نامطمئنی قرار گرفته باشند. این مسائل نیز از دید آمریکاییها مخفی نیست.
استراتژی جمهوری اسلامی در قبال تهدید آمریکا
در شرایط فعلی در برابر تهدید آمریکا چگونه باید عمل نمائیم؟ خوشبختانه امروز نسبت به اصل استراتژی ج. ا. ا در برابر آمریکا هیچ اختلاف نظری در بین مسؤولین عالیرتبه نظام وجود ندارد. در شورای عالی امنیت ملی هم یک نظر واحد وجود دارد. برمبنای تجزیه و تحلیل صاحب نظران، تهدید آمریکا یک تهدید جدی است اما این تهدید جدی، به معنی حتمی بودن وقوع آن نیست. انجام این تهدید کاملا به عمل ما بستگی دارد که ما چگونه عمل نماییم. اگر بتوانیم قدرت ملی خودمان را که تا حدودی صدمه دیده، ترمیم کنیم، ما می توانیم جلوی حمله آمریکا را بگیریم. یعنی اساسا با تقویت قدرت ملی، آمریکا به ما حمله نخواهد کرد.
قاعدتا آمریکا برای صدمه زدن به یک مرکز اقتصادی به ما حمله نمی کند. تحلیل ما این نیست که آمریکا به ما حمله کند تا به اقتصاد ما صدمه بزند. به دلیل اینکه با این عمل، آمریکا با خطرات و معضلات و مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد. حمله به جمهوری اسلامی ایران برای آمریکاییها کار آسانی نیست. اینکه در اسرائیل، پرز اعلام می کند که حزب الله لبنان ۸ هزار موشک در اختیار دارد و می تواند به شهرهای ما حمله کند - حالا این ادعا راست است یا دروغ و با هر نیت و با هر دلیلی اعلام شده باشد - نشان می دهد که حزب الله لبنان یک قدرت در منطقه است. حماس یک قدرت است. جهاد اسلامی یک قدرت است. بسیاری از گروههایی که برای آزادی سرزمین خود و استقلال مبازه می کنند، از لحاظ معنوی به جمهوری اسلامی ایران، وابسته اند. به نظام جمهوری اسلامی معتقدند و اینجا را سرچشمه حرکت و انقلاب می دانند. آمریکا نمی تواند به ما حمله کند ولی امنیت اسرائیل به خطر نیفتد. برای آمریکایی ها، امنیت اسرائیل چیزی شبیه امنیت خودشان و اساسا جزو امنیت داخلی خودشان است، هم به خاطر نفوذ لابی یهود در آمریکا و هم به خاطر منافعی که در این منطقه دارند. حمله به جمهوری اسلامی. برای آمریکایی ها ساده نیست در حالی که نفت جهان از کنار سواحل ایران عبور می کند. علاوه بر آمریکا، ژاپن، اروپا و بسیاری از کشورهای صنعتی وابسته به نفت این منطقه هستند.
اینکه اروپایی ها با هر حمله در این منطقه مخالفند، به خاطر منافع خودشان است، نه به خاطر دلسوزی برای ما. آنها می دانند جمهوری اسلامی ایران تنها وسیله تنفس اروپا در این منطقه است. تنها وسیله تنفس روسیه در این منطقه هم، جمهوری اسلامی است. آمریکاییها مناطق حساس جهان را از اروپایی ها گرفته اند و چیزی برای آنها باقی نمانده است. در خلیج فارس هم که مهمترین منطقه نفت خیز جهان است و تا چند سال دیگر تنها مرکز صادرات نفت جهان خواهد بود اروپا تقریبا پایگاه مهمی ندارد و همه امکانات منطقه در اختیار آمریکا است. فضای تنفسی آنها جمهوری اسلامی است. آنها نمی خواهند جمهوری اسلامی، ضربه ببیند. حتی کشورهای عربی که ممکن است برخی از آنها مشکلاتی با ما داشته باشند، هیچ کدام نمی خواهند که جمهوری اسلامی، صدمه ببیند. آنها می دانند سپر اصلی در برابر آمریکا ایران است. اگر ما نباشیم همه آنها را با یک اشاره می بلعند. تنفس آنها در سایه نظام جمهوری اسلامی است. بنابراین، بسیاری از کشورها با حمله به ایران مخالفند، چون وقتی که جمهوری اسلامی صدمه ببیند منافع خودشان را در خطر می بینند.
بنابراین، آمریکا در مجموع حاضر نیست برای ضربه به یک نقطه اقتصادی یا نظامی در ایران با این همه معضلات مواجه شود. آمریکا وقتی به ما حمله می کند که مطمئن باشد نظام اسلامی را می تواند تغییر دهد، در غیر این صورت به ما حمله نخواهد کرد. البته مساله تغییر نظام آن قدر برای آمریکا مهم است که هر هزینه ای را در این زمینه حاضر است پرداخت نماید. هر مقدار سرمایه گذاری، تسلیحات، امکانات و هرگونه تحمل مشکلات که لازم باشد، انجام خواهد داد; منتهی به شرطی که بتواند به این هدف دست یابد.
استراتژی مقاومت و وحدت داخلی
اینکه آمریکا می تواند نظام جمهوری اسلامی را تغییر بدهد و یا نه، به مقدار تسلیحات و امکانات ما بستگی ندارد؛ به توان نیروهای مسلح و یا توان اقتصادی ما مربوط نمی شود. البته همه اینها در جای خود حائز اهمیت است، ولی این موضوع تعیین کننده نیست. مساله اساسی، وضع داخلی ما است. اگر جهان شاهد یک اتحاد و انسجام در وضع داخلی ما باشد ما از این تهدید به حول و قوه الهی به خوبی عبور می کنیم و اگر خدای ناکرده همین انشقاق و اختلاف و رودررو قرار گرفتن ها و آبروی این نهاد یا آن نهاد را ریختن باشد، این تهدید تشدید شده و حتی عملی خواهد شد. ما معتقدیم تهدید، زمانی عملی می شود که حمله آمریکا با تنش داخلی گره بخورد، جنگ آمریکا با شورش داخلی گره بخورد، اگر این دو با هم گره نخورند، نظام تغییر نمی کند. اگر آمریکا ده مرکز را هم بزند، خسارت مادی به ما می زند، مشکل برای ما ایجاد می کند اما مشکلی است که اگر در داخل اتحاد و انسجام باشد مردم تحمل خواهند کرد و از این تهدید عبور خواهیم کرد.
در مجموع ما در برابر تهدید آمریکا دو نوع استراتژی بیشتر نمی توانیم داشته باشیم; یا باید در برابر آمریکا نرمش نشان دهیم یعنی قدم به قدم شروع کنیم به عقب نشینی و هر چه آمریکایی ها می گویند، اجرا کنیم. می گویند این کار را بکنید انجام دهیم، مورد دوم را گفتند اجرا کنیم، مورد سوم را گفتند، اجرا کنیم که در نهایت منجر می شود به تسلیم جمهوری اسلامی در برابر آمریکا که این هم به مفهوم تغییر ماهیت نظام است. اساس هویت این نظام، به استقلال است والا اگر تبدیل شود به یک نظامی که در برابر دیگران تسلیم باشد و هر چه می گویند مجری باشد که دیگر نظامی نیست که برای آن، این همه خون داده شد و شهید داده ایم و این همه امید مردم مسلمان جهان به آن گره خورده است. همه عظمت بر مبنای ایستادگی و استقلال بوده است. بنابراین، در نهایت می رسیم به یک نقطه ای که هیچ کس در این کشور تحمل نخواهد کرد و ناچاریم در یک نقطه روبه روی آمریکا بایستیم و لذا در آن نقطه، جنگ آغاز خواهد شد. یعنی هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را، هم تسلیم شده ایم و هم ابهمت و عظمت ما از بین رفته است و هم یک روز بالاخره وارد جنگ خواهیم شد.
یا آنکه استراتژی ما، استراتژی ایستادگی و مقاومت در برابر آمریکا است. در استراتژی مقاومت بهترین راه، بازدارندگی است; یعنی ما باید کاری کنیم که مجموع تحرکات و فعالیت ما برای آمریکا بازدارنده باشد. بازدارنده یعنی چه؟ یعنی آمریکا جنگ علیه ایران را بسیار پرهزینه ببیند و این جنگ را بی نتیجه و یا کم نتیجه ارزیابی کند; در واقع در معادله هزینه - فایده، ببیند ضررش بیشتر از فایده است. اگر ما به این جا برسیم آمریکا به ما حمله نخواهد کرد. به دلیل اینکه آنها محاسبه خواهند کرد که این حمله چقدر ضرر دارد و چقدر فایده و به چه اهدافی می تواند برسند و بر آن مبنا حمله را طراحی خواهند کرد.
اصل بازدارندگی
بنابراین، استراتژی اساسی ما، استراتژی بازدارندگی است; همین استراتژی که امروز مورد تایید مسؤولین نظام است. به همین دلیل نیازی نیست که وضعیت کشور را بحرانی اعلام کنیم. نیازی نیست در کشور وضعیت فوق العاده و وضعیت اضطراری اعلام شود. البته استراتژی بازدارندگی بخشهای مختلفی دارد که باید به همه بخشها عمل شود و به هم گره بخورد تا اثر گذار باشد. در واقع در داخل، باید قدرت سازی کنیم که اساس آن، مردم هستند. باید متحد و یکپارچه باشیم و اگر به یکپارچگی و اتحاد و انسجام برسیم ما می توانیم قدرت بازدارندگی خودمان را در برابر آمریکا احیا کنیم. باید محوریت رهبری انقلاب را همه بپذیریم. همه جریانها و جناح های کشور درون حاکمیت باید در کنار هم قرار گیرند. همه باید تهدید را جدی تلقی کنند. باید اختلافات را کنار بگذاریم، حداقل برای دو سال آینده، ما این دو سال را بسیار حساس می دانیم; یعنی تا سال ۲۰۰۴ که سال انتخابات ریاست جمهوری آمریکا است. ما هر اختلافی که داریم باید آن را منجمد کنیم و بگذاریم کنار. اگر دعوایی هست باید آنها را به نفع کل کشور کنار بگذاریم. فعلا همه موارد اختلاف را باید منجمد کنیم و بدانیم که امروز در راس مسائل امنیت ملی ما، تهدیدات آمریکا است و باید فقط به این مساله مهم توجه کنیم.
این نکته نیز برای همه جناحها و همه گروهها باید روشن باشد که در برابر تهدید آمریکا همه ما یک سرنوشت داریم و سرنوشت ما مشترک است. آمریکا نه این جناح را می خواهد و نه آن جناح را. بی تردید باید بدانیم که در فرایند تهاجم آمریکا یک سرنوشت واحد در انتظار کشور است. آنها نظام را می خواهند تغییر بدهند. آنها این نظام را نمی خواهند جمهوری اسلامی را نمی خواهند نه این جناح را و نه آن جناح را.
مساله بعدی، اینکه ما ثقل قدرت را همچنان قدرت ملی می دانیم و احساس ما این است که علیرغم اینکه مردم ما ممکن است از برخی عملکردها نارضایتی داشته باشند اما مردم ما آشتی پذیرند. مردم ما مدیریت پذیرند. مردم ما بیگانه ستیز هستند. مردم ما اسلام خواه هستند. اگر احساس کنند که کل نظام در خطر است، انقلاب در خطر است، کشور در خطر است، حاضر به فداکاری هستند. در واقع ما احساس می کنیم که باید به مردم خودمان حسن ظن داشته باشیم، همان طور که به رحمت خداوند نیز باید حسن ظن داشته باشیم و این دو حسن ظن می تواند منجی ما باشد. تکیه بر خداوند متعال و توکل به او، همچنین تکیه بر قدرت مردم می توانند منجی ما باشند و می توانیم از این خطری که امروز با آن روبه رو هستیم عبور کنیم.
نکته دیگری که به عنوان آخرین نکته بر آن تاکید دارم مساله اعتماد مردم است. مردم باید نسبت به صداقت و کارآمدی مسؤولین نظام اعتماد داشته باشند. عدم اعتماد بر درستی و صداقت گفتار و کردار مسؤولین و یا عدم اعتماد برتوانمندی کارگزاران نظام می تواند ضربه مهلکی در این شرایط برای نظام باشد. در این زمینه باید در اقدامات عملی و در تبلیغات و رسانه ها تجدید نظر اساسی صورت گیرد. کسی فکر نکند ضربه بر یک قوه، تقویت قوه دیگر است. بلکه هر گونه ضربه ای به هر یک از قوا به مفهوم ضربه بر پیکره کل نظام، تضعیف اعتماد مردم و امید دادن به دشمن است. امیدوارم در این مقطع حساس خداوند به همه ما توفیق انجام وظیفه - که مهمترین آن حفظ این نظام و کشور است - عنایت فرماید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ارسال نظر