انتخاب سرمربی تیم ملی؛ راهش را میدانید؟
اشتباه ما این است که خیال میکنیم فقط اسم سرمربی تیم ملی را نمیدانیم، اما مسئلهی مهمتر این است که رسمش را نیز نمیدانیم، رسم یک انتخاب سرنوشتساز در فوتبال که ایده و نگاه و نظر میخواهد
درباره تمام نامهایی که به عنوان گزینه جدید سرمربیگری در تیم ملی ایران مطرح شدهاند، از یکی انکار و از دیگری اصرار شنیدهایم اما واقعیت این است که فدراسیون فوتبال درست یا غلط گزارش شفافی را در راه این انتخاب ارائه نکرده است. نه درباره برانکو ایوانکوویچ و حاشیههای جنجالی این گزینه و نه درباره رنار و هر نام دیگر و حالا علی دایی. همه در حد یک شایعه باقی ماندهاند و طنز ماجرا اینجاست که نام علی دایی فقط در پی تکذیب نشدن توسط یک عضو هیات رئیسه سرخط خبرهاست.
واقعیت این است که هیچکس نمیداند سرمربی تیم ملی کیست و اعضای هیات رئیسه فدراسیون و حتی شاید مهدی تاج نیز در جمع این هیچکس هستند. اما مهمتر از اینکه نام گزینهها را نمیدانیم، این مسئله مطرح است که حتی فوتبال ایران نمیداند بعد از کارلوس کیروش کدام راه را با کدام مربی طی کند. برای تشریح بیشتر چنین موقعیتی راهی نیست جز اینکه بنویسیم فدراسیون فوتبال ایران سواد انتخاب ندارد. اشاره به این بیسوادی را ناسزا ندانیم، بلکه نکات پرشماری را میتوان ردیف کرد که همین بیسوادی -به معنای نشناختن مسیر یک انتخاب سخت- را نشان میدهد.
فدراسیون فوتبال تیم کارشناسی جدی و صاحب ایده و شناخت ندارد. کمیته فنی برای تیمهای ملی در ایران همیشه در حد نهادی بیتصمیم باقی مانده و تیمهای ملی در ایران هرگز ساختار مدیریت و برنامهریزی نداشتهاند که با اهدافی روشن فعالیت کنند و بدانند که با تیمهای ملی قرار است چه مسیری را با کدام مربیان طی کنند. مسائلی از قبیل سبک سرمربی تیم ملی نیز همیشه در حد حرف باقی میماند و تا امروز کسی درباره انتخاب سبک مربی در تیم ملی نظر و نگاه جدی و کارشناسانهای که کاربردی باشد ارائه نکرده. فدراسیون در بازار جهانی مربیان بدون آگاهی و شناخت و شاید فقط با بررسی دمدستی کارنامه مربی در سالهای اخیر و نگاهی به قیمت مربی در بازار، به سوی گزینهها میرود و در انتخاب حتی اگر بخواهد دقت و وسواس خرج کند، مواد اولیهی این دقت و وسواس در اختیارش نیست. این مواد اولیه همان سواد انتخاب است.
هنوز نباید فراموش کرده باشیم که در دوران حضور طولانی کارلوس کیروش در ایران، او بود که مدیریت تیم ملی را برعهده داشت و فوتبال ایران چه چالشهایی را به دلیل نشناختن این سبک کار سرمربی -که دخالت در امور فدراسیون تعبیر میشد- پشت سرگذاشت. فدراسیون فوتبال در دوران کیروش و پس از آن هرگز به جمعبندی دقیقی درباره این سیاق کار با سرمربی نرسید و تا روز آخر همکاری با کیروش خود نیز تکلیف خود را در مقابل این نحوهی کار که در انتخابش تصمیمساز نبود، نمیدانست. همین جا باید پرسید سرمربی آینده تیم ملی قرار است پروژه تیم ملی را مدیریت کند یا اینکه سرمربی تیمش باشد؟ یک ویدیو از کارلوس کیروش در کلمبیا نشان میدهد که او در کار جدیدش نیز مشغول ایده دادن و مهندسی یک پروژه شبیه پک در فوتبال کلمبیاست. کیروش در مربیگری چنین نقشهایی را برای خود قائل بود و هست. فدراسیون فوتبال ایران اما ناخواسته و ندانسته با کیروش مسیر همکاری در پروژه تیم ملی را طی کرد و اینگونه نبود که آن مسیر -موفق یا ناکام- به انتخاب فدراسیون با ایدههای کیروش طی شده باشد.
فدراسیون فوتبال ایران برای انتخاب سرمربی آینده تیم ملی اسیر مشتی ندانستنها و ناآگاهیهاست. نشناختن مسیر و ندانستن دراینباره که چگونه و با چه ایدههایی باید پیش رفت و آن ایدههای نامعلوم را کدام مربی باید پیش ببرد. مجموعهای از این ندانستنها یک انتخاب سخت را پیش روی فدراسیون قرار داده. میتوان قید همه چیز را زد و بیوسواس به یک گزینه -هر کس، از رنار تا دایی- رسید و میتوان ایستاد و فکر کرد و ایده گرفت و راه را شناخت و بر اساس خواستهها و دورنما به یک گزینه رسید. راه دوم پرزحمت و زمانبر و جدیست و چه بسا حوصلهی فوتبال ایران نمیکشد. ابزار و سوادش نیز کمیاب است و در بساط حاضر، اثر چندانی از آن نیست.
اشتباه ما این است که خیال میکنیم فقط اسم سرمربی تیم ملی را نمیدانیم، اما مسئلهی مهمتر این است که رسمش را نیز نمیدانیم، رسم یک انتخاب سرنوشتساز در فوتبال که ایده و نگاه و نظر میخواهد.
ارسال نظر