قصه هفت ابدی؛ چرا مجیدی همیشه در استقلال محبوب میماند؟
فرهاد مجیدی همان قطعه گمشده پازل استقلال است.
همه باشگاه های فوتبال جهان به اسطورههایی نیاز دارند که مسابقاتشان را به حماسه هایی احساسی تبدیل کنند. ستونهایی که در هر شرایطی زیر نام بزرگ باشگاهشان قرار بگیرند تا هیچکس فلسفه پیراهنی که به تن کرده را فراموش نکند. و در این میان، هر باشگاهی شخصیتهای خاص خودش را دارد. در رم، همه عاشق فرانچسکو توتی هستند. در مادرید، سایه کریستیانو رونالدو هنوز هم از تورین بر پیکره شهر افتاده و در بارسلون، مسی از کلیسا تمام نشدنی شهر هم تمام نشدنیتر است. ریشه درخت تنومند اسطوره های فوتبال در همه جای دنیا، در قلب هواداران رشد کرده؛ همان جایی که همه اتفاقات فوتبالی جهان از آن آغاز می شود.
در روزهایی که استقلال به یک ناصر حجازی نیاز داشت، فرهاد مجیدی این مسئولیت غیرممکن را برعهده گرفت. مجیدی همان مردی بود که باید در تاریخ استقلال تکرار میشد. ستارهای که خوشتیپ بود، شخصیتش را حفظ میکرد، حرفهای زیادی برای گفتن نداشت و ترجیح میداد همه چیز را درون زمین نشان دهد. آن هم درست در همان سال هایی که استقلال خلاء یک مهره تنومند را احساس میکرد. در همان شرایطی که هیچ بازیکنی شبیه به ستارههای سالهای نهچندان دور استقلال در پیراهن آبی حضور نداشت، مجیدی تصمیم گرفت مردی باشد که استقلال نیاز دارد، همان اسطورهای که باید ساخته میشد.
تفاوت اصلی مجیدی با همه اسطورههای مشابهش در قدرتی است که او در بیرون زمین دارد. فرهاد حتی زمانی که در امارات بازی میکرد، حواسش به استقلال بود. او همیشه همان بازیکنی بود که هواداران دوست داشتند. رفتارها، حرفها، واکنشها و نوشتههای مجیدی همیشه از همان جنسی بوده که استقلالی ها دوست دارند تا دنبال کنند. ستارهای که بیشتر از بعد احساسی در خدمت تیمش بود تا بعد فنی، در نهایت با خاطرات شیرینی تیم محبوبش را ترک کرد.
مجیدی زیاد صحبت نمیکند. شاید بلد نیست زیاد اظهار نظر کند. اما بازیهای احساسی را خوب بلد است. اصلا همین بازیهای درست با احساسات هواداران استقلال باعث شده تا همیشه حمایت آبیها را داشته باشد. برای خیلی از استقلالیها، فرهاد مجیدی جایگاهی برابر با باشگاه محبوبشان دارد. در ماجرای درگیری او با نیروی انتظامی، هواداران استقلال بدون هیچ تردیدی از او حمایت کردند. چرا که باور داشتند اگر پشت مجیدی را خالی کنند، انگار به باشگاه محبوبشان خیانت کردهاند. مجیدی که خیالش از این هواداران راحتتر است، همیشه کنارشان مانده تا این رابطه کمسابقه در فوتبال ایران پایدار بماند.
شاید خیلیها رفتارهای مربی استقلال را پوپولیستی و عامهپسندانه بدانند اما هیچکس نمیتواند تاثیر او روی هواداران استقلال را انکار کند. مجیدی خارج از مستطیل سبز، هرگز کاری را انجام نداده که به ضررش تمام شود. او برخلاف همتایان استقلالی و پرسپولیسیاش، درگیر حواشی فوتبال ایران نشد. فرهاد بر روی نیمکت هیچ تیمی ننشست، علیه کسی مصاحبه نکرد و فقط هر زمان که لازم بود حرف میزد. اسطوره استقلالیها یک دیوار مطمئن پیرامون حریم شخصیاش ساخت که جنس آن ترکیبی از اعتماد و عشقی متقابل میان او و هوادارانش بود.
شماره هفت استقلال از همان روزی که تصمیم گرفت کفشهایش را آویزان کند، فهمید باید به باشگاه محبوبش بازگردد. او چند سالی را صرف مطالعه فوتبال کرد. فرهاد میتوانست در گذشتهای که استقلال به او نیاز داشت حضور داشته باشد اما ترجیح داد درست در زمانی دوباره در باشگاه قدم بگذارد که هواداران و بازیکنان به یک انگیزه مضاعف نیاز داشتند؛ در پایان یک نیم فصل ناامیدکننده پس از فصلی که میتوانست مقدمهای بر یک عصر جدید باشد. مجیدی به پیراهن آبی استقلال بازگشت. این بار به عنوان مرد دوم نیمکتی که شاید در آینده در اختیار او قرار بگیرد. بازگشت به استقلال، دقیقا همانجایی بود که مسیر اسطوره بودن فرهاد را تکمیل کرد.
شرایط فعلی فرهاد مجیدی در یک دهه اخیر فوتبال ایران کمسابقه بوده؛ پسر جوانی که در یک باشگاه ستاره شود، آن را ترک کند اما همیشه حمایتش کند، وقتی به آن بازمیگردد باز هم ستارهاش باشد، در نهایت اسطورهاش شود و پس از خداحافظی دوباره به آن بازگردد. کاری که مجیدی برای استقلال انجام داد، بیشتر شبیه سیاست باشگاههای اروپایی نسبت به بازنشستههایشان است. ایرادی که به مجیدی در استقلال وارد بود، تفاوت فنی او با بازیکنانی بود که باید اسطوره باشند. اگرچه هیچکس به سطح فنی اسطورهها انتقادی ندارد اما مجیدی که میخواست یک نماد بیایراد در پیراهن آبیاش باشد، مربیگری را آموخت تا دوباره به باشگاهش بازگردد. او حالا پازل استقلال را تکمیل کرده است.
او حالا در خدمت استقلال است و تنها یک هدف دارد؛ تبدیل شدن به نماد جدید استقلال و قرار گرفتن کنار نامهای بزرگی مثل ناصر حجازی، منصور پورحیدری و مظلومیها.
ارسال نظر