نگاهی به شبهات مقایسه مسلمانان و بیخدایان
در این بخش شبهات مربوط به پیشرفت های بیخدایان و مقایسه آن با وضعیت مسلمانان و مسائلی از این دست پاسخ داده شده است.
***
ادعای دوم: در همین حال، بیخدایان، برق را کشف میکنند، تلفن را اختراع میکنند، قدم در کره ماه میگذارند، واکسن بیماریهای مختلف را میسازند،...
در خصوص تحلیل این ادعای عجیب توجه به چند نکته راهگشاست:
1. اولا اختراعات و اکتشافات، همیشه و در همه جای جهان وجود داشته است. در زمانی که کشورهای پیشرفته امروز در دوران قرون میانه تاریک به سر میبردند و علم، اخلاق، انسانیت و تمدن در میان آنها رمق چندانی نداشت، همین کشورهای شرقی و اسلامی مهد تمدن، شکوفایی علم و پرورش دانشمندان پرآوازه، پزشکان نامی، ستارهشناسان، فیلسوفان و شخصیتهای بزرگ فرهنگی و هنری بوده است. جالب اینکه اکثر قریب به اتفاق این دانشمندان در عین حال یا از عالمان دینی بودهاند و یا دست کم از مسلمانان معتقد و وفادار به اعتقادات و ارزشهای اسلامی به شمار میرفتهاند. ثانیاً اکثر مخترعان و مکتشفان قرون اخیر در کشورهای آمریکایی و اروپایی، یا مسیحی بودهاند یا یهودی؛ و شمار بیخدایان در میان دانشمندان غربی بسیار محدود و اندک است. بنابراین ادعای اینکه همه پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک توسط بیخدایان انجام گرفته است، ادعایی نادرست و بهتانی زشت به دانشمندان موحد و خداپرست غربی است. چه اینکه اکثر آنها تا پایان عمر به عقاید دینی خود پایبند بوده و با ایمان مذهبی از دنیا رفتهاند.
2. اختراعات و اکتشافات، همیشه از سوی عده کمی از انسانهای خلاق، پرهوش و نابغه و با انگیزه کنجکاوی و میل به پیشرفت علمی صورت میگیرد و ربط دادن آن به اعتقاد به خدا یا بیخدایی ادعایی گزاف و غیرعلمی است؛ اگرچه به جرأت میتوان گفت که دانشمندان بسیاری با انگیزههای الهی و از سر پیبردن به اسرار آفرینش و خدمت به بندگان خدا به تلاش و کاوش علمی و تحمل سختیهایی برای حل مشکلات بشریت همت گماشتهاند؛ اما هرگز نمیتوان کسانی را معرفی کرد که به سبب بیاعتقادی به خدا و مخالفت با فرمان او به اکتشاف یا اختراعی دست زده باشند. آری! برخی از دانشمندان بوده و هستند که پس از کشف قانون یا ارائه نظریهای علمی گرفتار غرور و خودشیفتگی شده و به گزاف ادعا کردهاند که پیشرفت علم میتواند به بینیازی از اعتقاد و ایمان به خدا و جهان غیرمادی منتهی شود و دیگر ضرورتی ندارد که برای توجیه آفرینش و تحول پدیدههای طبیعی به انگاره وجود و خالقیت خدا متوسل شویم. اما اغلب دانشمندان بزرگ جهان چنین نبوده و نیستند.
ادعای سوم: همه مردم این منطقه از جهان اعتقاد دارند که با کشتن کافران به بهشت میروند!
این ادعا هم بسیار سست و غیرمنصفانه است. قابل انکار نیست که برخی از گروههای تروریستی به ظاهر مسلمان در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا بر اساس برداشتهای غلط و انحرافی از دین و البته با انگیزههای پیدا و پنهان غیردینی، به جنایتهای زیادی بر علیه دیگران، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، دست زده و میزند. اما آیا میتوان گفت همه مردم این منطقه چنین عقاید و رفتارهایی دارند؟! آیا یهودیان اشغالگر فلسطین، که سالهاست با انگیزههای مذهبی به کشتن، آوارهکردن و شکنجه مسلمانان فلسطینی مشغولند، همان بیخدایانی نیستند که از گوشه وکنار دنیا با حمایتهای مادی و معنوی کشورها و دولتهای به اصطلاح بیخدا، به اینجا آمده و چنان جنگها و کشتارهایی را به راه انداختهاند؟! آنچه در قرآن کریم و سنت پیامبر درباره جنگ با کافران و کشتن آنها وجود دارد، همه ناظر به جنگ با کافران حربی، آن هم در معرکه جنگ است. کشتن هیچ انسانی به خاطر اعتقاداتش از نظر اسلام روا نیست و علاوه بر اینکه گناهی نابخشودنی و موجب کیفر اخروی است، قاتل، مستحق کیفر دنیایی (قصاص) است.
ادعای چهارم: صد و بیست چهار هزار پیامبر همه در منطقه غرب آسیا ادعای رسالت کردهاند و در آمریکا، استرالیا، آفریقا پیامبری مبعوث نشده است!
شکی نیست که منطقه غرب آسیا محل بعثت پیامبران بزرگی چون ابراهیم، موسی، عیسی و محمد علیهم السلام بوده است؛ اما چگونه میتوان اثبات کرد که در دیگر نقاط زمین پیامبرانی مبعوث نشدهاند! شبههکننده اگر بتواند نام تک تک پیامبران را معرفی کرده و اثبات کند که همه آنها در این منطقه مبعوث شده و در این منطقه هم مشغول به دعوت بودهاند، میتوان در سخن او تأمل کرد؛ اما اثبات چنین ادعایی ناممکن است. اولا به تصریح قرآن کریم هیچ امتی در هیچ زمان و مکانی نبوده و نیست که بیمدهندهای در میان آنها فرستاده نشده است: (و ان من امه الا خلا فیها نذیر).
ادعای پنجم: ادیسون، انیشتین و راسل و دانشمندان بزرگ جهان در قرون اخیر جزو بیخدایان بودهاند!
باعث شگفتی است که برخی افراد برای اثبات ادعاهای باطل و پوچ خود حاضرند به عالم و آدم بهتان بزنند و کمترین احساس ناراحتی هم در وجدان خود نمیکنند. اگر از راسل، که بیمحابا خود را ناخداباور میدانست، بگذریم؛ دانشمندان بزرگی چون ادیسون و انیشتین یقینا خداپرست بودهاند. ادیسون دانشمندی میسحی و انیشتین، فردی یهودیالاصل است و هیچ دلیلی مبنی بر اینکه این دانشمندان، دین خود را رها کرده و به اعتقادات دینی خود پشت پا زده باشند، وجود ندارد؛ اما اینکه آیا این دانشمندان برای خدا به پیشرفت علم و دانش همت گماشته یا کوششهای آنها از سرکنجکاوی و یا برای رسیدن به ثروت و شهرت بوده است و آیا دستاورهای علمی آنان در همه موارد به سود بشر بوده است یا ناخواسته به بشریت آسیب زده است، بحث دیگری است. اما همین قدر کافی است که بدانیم آنها افرادی لامذهب نبوده و برای دشمنی با خدا و دین الهی تلاش نکردهاند.
البته انکارکردنی نیست که در میان دانشمندان همواره کسانی بودهاند که به خدا و دین خاصی اعتقاد نداشته و یا دین خود را رها کردهاند؛ اما اولا معلوم نیست تعداد این گروه از دانشمندان از شمار دانشمندان دیندار بیشتر بوده است؛ ثانیا قابل اثبات نیست که دانشمندان بیدین در پیشرفت علم و دانش بشری مؤثرتر بودهاند. ثالثاً هرگز نمیتوان اثبات کرد که همه دانشمندان بیخدا به سبب بیاعتقادی به خدا در کار خود موفق شده و دستاوردهای علمی خاصی را به بشریت عرضه کردهاند. زیرا بیاعتقادی به خدا تأثیری در افزایش انگیزه علمی ندارد؛ بلکه برعکس کسانی که به خدا اعتقاد دارند و عالم را آفریده خداوندی قادر، عالم و حکیم میدانند از جهات گوناگون انگیزه بیشتری برای اکتشافات علمی و یافتن مجهولات ذهنی خود خواهند داشت.
ادعای ششم: در جهنم دنیایی بیخدایان تنها به علم و پیشرفت اهمیت داده میشود، اما در بهشت اخروی مؤمنان فقط به مسائل کمر به پائین اهمیت میدهند!
معنای این سخن این است که مؤمنان تنها به بهشت نسیهای دلخوش دارند که در آن مسائل کمبهایی مانند خوردن و نوشیدن و سکس مطرح است اما بیخدایان در دنیا، بهشتی ساختهاند که در آن مسائل مهمی چون علم و پژوهش حرف اول را میزند! بطلان این سخن سست و بیمایه هم با اندک تأملی روشن میشود. اولا مرور آموزههای دینی در حوزههای گوناگون نشان میدهد که اساسا ادیان الهی، خصوصا دین عزیز اسلام، با هدف تعالی اخلاقی و معنوی و پیشرفت علمی و وسعت بخشیدن به افق نگاه انسانها رسالت خود را آغاز کرده و به پیش بردهاند. آن اندازه که ادیان الهی در تشویق و ترغیب به آموختن علم و حکمت (ولو از کافران و مشرکان) و تنظیم و تعدیل خواستههای غریزی و مدیریت هیجانهای حیوانی انسانها تلاش کرده و توصیه و قانون ارائه کردهاند، هیچ مکتب و تفکری چنین نکرده است.
کششهای جنسی و امیال غریزی دیگر، جزو واقعیتهای اصیل و انکارناشدنی وجود انسانی است و هردین، مسلک و مکتبی به آن بیاعتنا باشد و ارضای مطلوب و معقول آن را در برنامههای تربیتی، سیاسی و فرهنگی خود نادیده بگیرد، مکتبی ناقص و ناکام خواهد بود. انسان هرگز در غریزههای حیوانی خلاصه نمیشود؛ همچنانکه میل به پیشرفت علمی و کنجکاوی برای فهم و تبیین پدیدههای جهان، تنها امیال شریف انسانی نیست. انسان، غرایز و کششها و خواستههای گوناگون دارد؛ برخی مربوط به جسم او و برخی مرتبط با روح اوست. توجه به همه این کششها و میلها برای موفقیت، تکامل و خوشبختی انسان لازم و ضروری است و هیچ کدام جایگزین دیگری نمیشود. وانگهی! علمزدگی و خیرهماندن به پیشرفتهای علمی طبیعی و تکنیکی بشر در قرون اخیر، خود نوعی عقبماندگی انسانی محسوب میشود؛ زیرا علم طبیعی و فناوری، هرچقدر هم شریف و ارزشمند باشد، باز هم محصور در افق زندگی مادی بشر است و هرگز یارای ورود به عرصههای ماورای ماده و ساحتهای متعالی وجودی انسان را ندارد.
ادعای هفتم: در کشورهای نوین صدای مردم با کشتهشدن یک کودک بلند میشود اما در کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا آتشزدن یک قرآن، شلوغی به راه میاندازد!
معنای این سخن این است که در مغرب زمین برای جان انسانها ارزش قائلند اما در کشورهای اسلامی برای تکههای کاغذ! شکی نیست که جان انسانهای بیگناه، چه بزرگ و چه کوچک، با هرملیت و دین و آئینی، محترم و کشتن انسانهای بیگناه، رفتاری ظالمانه و محکوم است. همه انسانها، چه کافر و چه مؤمن، اگر تنها با وجدان اخلاقی خود به مسائل پیرامون بنگرند، باید در برابر ظلم در هرشکل و اندازه و در هرکجا و نسبت به هرکس روی دهد، احساس آزردگی و رنجش کرده و خود را برای رفع آن مسئول بدانند؛ اما احساس مسئولیت در برابر یک کودک مظلوم، چه منافاتی با رنجش و آزردگی در برابر توهین به مقدسات مسلمانان دارد؟! قرآن کتاب زندگی و سعادت ابدی مسلمانان است و برای آنها دارای حرمت و قداست است. هیچ کس حق ندارد به مقدسات یک ملت و یا گروه اجتماعی توهین روا دارد؛ تحقیق، انتقاد و ارزیابی مفاهیم و گزارهها و معارف یک کتاب، چه مقدس و چه غیرمقدس، با توهین به آن متفاوت است.
ادعای هشتم: مسلمانان به خاطر خدا آدم میکشند و بیخدایان به خاطر رضای دلشان به فقیران کمک میکنند!
این سخن هم مصداق بارز بافتن آسمان به ریسمان است. بحث کشتن چه ربطی به کمک به فقیران دارد؟! آیا این دو با هم منافات دارد؟! مگر نمیشود که همزمان برای خدا دشمنان را کشت و برای آرامش دل به فقیران کمک کرد؟! همچنانکه بسیاری از دولتهای غربی هم به خاطر اهداف پلید جهانخوارانه خود به کشورهای محروم حمله میبرند و زن و کودک و پیرو جوان را قتل عام میکنند و یا متجاوزان را برای تعدی به حقوق دیگر مردمان یاری میکنند و در همان حال از کمکهای بشر دوستانه سخن میگویند و نمایش کمک به محرومان را بازی میکنند! آری! امروزه برخی از گروههای افراطی به ظاهر مسلمان بیگناهان را از هرکیش و ملتی به نام خدا میکشند؛ اما مگر بیخدایان تاکنون چنین نکرده و نمیکنند؟!
هرکسی اندک آشنایی با فرهنگ رفتاری مسلمانان داشته باشد به خوبی میداند که مهربانی، نوعدوستی و محبت به انسانهای دیگر با انگیزههای دینی و غیردینی، رفتاری معمول و ریشهدار در میان آنهاست. مسلمانان علاوه بر مبالغی که به عنوان وجوهات واجب مالی (خمس، زکات، کفارات) به نیازمندان میدهند، همواره از کمکهای مالی دلخواهانه هم غفلت نمیکنند. ضیافتها و اطعامهای فراوانی که با انگیزههای دینی در محیطهای اسلامی انجام میگیرد، در محیطهای غیراسلامی، نظیر ندارد. پیشوایان دینی ما خود الگوهای مجسم خیرخواهی، محبت و سخاوت بودهاند. مطالعه زندگی این بزرگواران این حقیقت را نشان میدهد که نه تنها یاری نیازمندان و بخشش مالی، از رفتارهای پرتکرار آنان بوده است؛ بلکه همواره نگران زندگی محرومان بوده و در رسیدگی به تهیدستان و تلاش برای رفع فقر و محرومیت تلاش میکردهاند. یک نمونه کوچک از این کوششها را میتوان در زندگی امام علی(ع) به تماشا نشست. امام علی در دوران کنارماندن از مسئولیتهای سیاسی، با دست خود صدها حلقه چاه حفر کرد و دهها باغ و مزرعه را پدید آورد و همه را وقف فقیران و نیازمندان کرد.
ادعای نهم: همه مسلمانان به خاطر مختصات جغرافیایی محل تولدشان مسلمانند و دینشان تقلیدی و وراثتی است!
این ادعا فیالجمله مقبول است؛ یعنی میپذیریم که دینداری اکثر مسلمانان، تقلیدی و تحتتأثیر تربیت و عوامل محیطی است. اما در خصوص تحلیل این مسئله باید به چند نکته توجه کرد:
1- این ادعا هرگز عمومیت ندارد. یعنی همه دینداران مقلد نیستند. در همه جای دنیا دینداران (و غیردینداران!) به دو گروه مقلد و صاحبنظر تقسیمپذیرند. و این امر خاص جوامع اسلامی و مسلمانان نیست.
2- تحقیقات و مطالعات علمی درباره مسائل دینی در کشورهای اسلامی به صورت چشمگیری در حال توسعه و عمق یافتن است و این امرحکایت از رشد و ارتقای سطح تفکر، پژوهشگری و مطالعات علمی مسلمانان دارد. امروزه نسبت به گذشته شمار بسیار بیشتری از مردم، خصوصا جوانان، به دنبال پرسشگری و تحقیق درباره اعتقادات و ارزشهای دینی خود هستند و از این رو سطح سواد دینی جوامع اسلامی به صورت معناداری افزایش یافته است. در کشور جمهوری اسلامی شمار دانشگاهیانی که پس از فراغت از تحصیلات جدید، برای آشنایی با علوم دینی به حوزههای علمیه وارد میشوند رو به افزایش است؛ همچنانکه بسیاری از طلاب علوم دینی برای آشنایی با علوم جدید غربی، همپای تحصیلات حوزوی خود، به تحصیل در رشتههای علوم انسانی مدرن مشغول میشوند.
3- از لحاظ منطق عقلانی، هرگز پذیرش مقلدانه یا مجتهدانه یک باور، در حقانیت و عدم حقانیت آن تأثیری ندارد. بسا باورهای مجتهدانه و محققانهای که از اساس باطل و نادرست است و در برابر باورهایی که به صورت مقلدانه از دیگران میآموزیم، اما عین حق و صواب است. یادگیری از طریق تقلید منحصر به آموزهها و الگوهای رفتاری دینی نیست؛ بلکه همه انسانها در اکثر مسائل زندگی ضرورتا مقلدانه رفتار میکنند. هرفرد تنها میتواند در یک یا چند رشته محدود، صاحبنظر و محقق باشد و اجتهاد در همه مسائل زندگی برای انسانها، خصوصا انسانهای این عصر ممکن نیست.
4- میپذیریم که دینداری اکثر مسلمانان، مجتهدانه و صاحبنظرانه نیست؛ همچنانکه دینداری اکثر مسیحیان و یهودیان و بیدینی اکثر بیخدایان هم همینگونه است. اما تفاوت ظریفی در اینجا وجود دارد که باید به آن توجه کرد. اگرچه دینداری اغلب مسلمانان، تقلیدی است اما از آنجا که از زمان خود پیامبر تاکنون همواره جریان عالمان دینی در میان مسلمانان حضوری جدی و تأثیرگذار داشتهاند و عالمان دینی، خصوصا عالمان شیعی، به صورت مداوم در حال تحقیق و اجتهاد و نظریهپردازی در منابع و متون دینی هستند، دینداری اکثر مسلمانان، تقلیدی مبتنی بر علم و عقلانیت است. تقلیدی نکوهیده و مردود است که از روی جهل یا جهالت و بدون مبنای عقلانی صورت گیرد؛ اما رجوع جاهل به عالم و تقلید غیرمتخصص از متخصص، در مسائلی که توان اظهارنظر شخصی برای او نیست، ضرورتی عقلانی و هماهنگ با فطرت انسانی است.
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
ارسال نظر