سعید راد بازیگری است که در خاطره جمعی چند نسل حضور دارد و هر نسل او را با نقشی از نقش‌های ماندگارش در تاریخ سینما به یاد می‌آورد. او از خاک صحنه خورده‌های سینماست و به همین دلیل سخن گفتن و نوشتن درباره‌اش سخت است. 

 
بازیگر فیلم‌های «عقاب‌ها»، «دادشاه»، سریال «سرزمین کهن» و... با وجود گذشت سال‌ها از سوپراستاری‌اش در سینما، اما همچنان شاد و سرحال است و از معدود پیشکسوتانی است که در میان هم‌نسلانش همچنان در اوج قرار دارد.

سعید راد زیاد اهل گفتگو نیست، اما خوبی‌اش شامل حال ما شد و در گفتگوی یک ساعته‌ای که با ما داشت باحوصله و دقت درباره گذشته و حال خودش و سینما گفت....

بعد از غیبتی طولانی در سال 82 با «دوئل» فیلمی در حوزه دفاع مقدس به سینما بازگشتید. این فیلم با تولید استثنایی و متفاوتی که داشت همچنان به عنوان عظیم‌ترین فیلم دفاع مقدس شناخته می‌شود. می‌خواهم بدانم شما شخصیت «اسکندر» در این فیلم را چطور دیدید که در آن برهه زمانی حساس حاضر به بازی در آن شدید؟

‌ البته من تا سال 62 در ایران بودم و فیلم هم بازی کردم، اما بعدش مدتی در کشور نبودم تا سال 82. آن زمان اول قرار بود فیلم «زنگی و رومی» را بازی کنم که پروژه متوقف شد. بعد از آن خیلی احساس ناامیدی می‌کردم و می‌خواستم دوباره از ایران بروم تا در دفتر مجله‌ای خیلی اتفاقی با احمدرضا درویش آشنا شدم. آن موقع هم فیلم «متولد ماه مهر» ایشان روی اکران بود و همین آشنایی کوتاه، به بازی من در «دوئل» منجر شد. برای بازی در یک نقش همیشه دنبال حادثه در آن می‌گردم و دلم نمی‌خواهد نقش یکنواختی بازی کنم. «اسکندر» شخصیتی چندوجهی بود که حادثه می‌ساخت...

بازهم نقش‌های تاثیرگذاری مثل «اسکندر» در کارنامه‌تان دارید؟

بله، خیلی زیاد. البته فقط خودم هم نمی‌گویم، سینماگران از حضور مثبت من در این نقش‌ها می‌گویند. مثلا مرحوم نعمت حقیقی عزیز (فیلمبردار سینما) همیشه به من می‌گفت: سعید اگر تو نبودی «دادشاه» (به کارگردانی حبیب کاوش) را چه کسی می‌توانست بازی کند!

بعد از بازی در دوئل چه حسی به مقوله جنگ پیدا کردید؟

من خودم در جنگ ایران و عراق در جبهه بودم و در گروه شهید چمران سه ماه پشت جبهه کمک‌رسانی کردم. عرق و تعصب ملی در وجود تک‌تک آدم‌هاست و آن زمان فضای جبهه به قدری خالص و صمیمی بود که آدم خودش دلش می‌خواست بماند. البته برای این که خانواده‌ام نگران نشوند به دروغ گفتم اینجا دارم فیلم بازی می‌کنم! در جبهه، جوان‌هایی دیدم که به من یاد دادند بزرگی یعنی چه و همان‌ها من را ماندگار کردند.

 

 یک بازیگر معروف: در جبهه در گروه شهیدچمران بودم

پس از نزدیک با شهید چمران برخورد داشتید؟

بله، ایشان را یک بار جلوی استانداری اهواز دیدم که شخصیتی بسیار آرام داشتند.

حتما به همین دلیل هم بود که حاتمی‌کیا شما را برای فیلم «چ» انتخاب کرد؟

حاتمی‌کیا اصلا نمی‌دانست من جبهه بودم.

پس چه شد که به این پروژه دعوت شدید؟ می‌دانم که حاتمی‌کیا کارگردان حساسی است که از یک پلان هم به‌راحتی نمی‌گذرد. می‌خواهم بدانم راهنمایی‌های ایشان در مقام کارگردان برای نزدیک شدن به نقش «شهید سرلشکر فلاحی» چه بود؟

‌ (می‌خندد) تمام کارگردان‌های خوب روی تک‌تک پلان‌هایشان حساس هستند. حاتمی‌کیا هم برای انتخاب من دلایل زیادی داشت، از جمله این‌که آناتومی صورتم خیلی شبیه به شهید فلاحی بود. من هم البته دلایل زیادی برای پذیرش این نقش داشتم و خودم را سریع به خواسته‌هایی که حاتمی‌کیا داشت رساندم یا حتی بیشتر از خواسته‌هایش. مثلا در سکانسی که بیمارستان مورد حمله قرار گرفته بود حاتمی‌کیا می‌خواست من آرام باشم، اما نپذیرفتم. چون گفتم این شخصیت یک فرمانده نظامی است و الان تحت فشار قرار گرفته، پس باید عصبی و به‌هم ریخته باشد و آن سکانس را همان طور که می‌خواستم بازی کردم که اتفاقا در پایان حاتمی‌کیا خیلی هم خوشش آمد.

یکی از نقش‌هایی که در سال‌های اخیر خیلی در ذهن مردم ثبت شده نقش «رضاشاه» در سریال «در چشم باد» است. چطور شد که مسعود جعفری‌جوزانی برای این نقش سراغ شما آمد؟

مسعود جعفری‌ جوزانی کارگردان مولف و کاربلدی است. بار اولی که به دفتر ایشان وارد شدم دقیقا همین سوال شما را از او پرسیدم. گفتم آقای جوزانی چطور فکر کردید رضاشاه را می‌توانم بازی کنم که گفت من اشتباه نمی‌کنم. برای این نقش حساس تو را انتخاب کردم و من هم با توجه به اعتمادی که به ایشان داشتم و البته خود نقش، آن را پذیرفتم. بعد هم آقای ملکان (طراح گریم کار) با ریزه کاری‌هایی که روی صورتم انجام داد من را به لحاظ ظاهری خیلی به رضاشاه نزدیک کرد. ضمن این که ایشان هفت کتاب در مورد تاریخ و خاطرات درباریان آن دوره را به من داد که همه را خواندم. من رضاشاه را در سه روزی که متفقین وارد ایران شدند و ارتش منحل شده بود بازی کردم و در این دوره تاریخی سه روزه آقای جوزانی خوب موقعیت را چید و رضاشاه را از من درآورد. همکاری بسیار خوبی با او داشتم و حتی بعدها قرار شد در مجموعه «کوروش کبیر» ایشان هم بازی کنم که به سرانجام نرسید.

به هر حال درست است که این نقش ما به ازای بیرونی دارد، اما ما به ازای بیرونی‌اش را فقط در کتاب‌های تاریخی می‌توان پیدا کرد. برای خلق فیزیک و حتی قدم برداشتن‌های این شخصیت چه کردید؟

ببینید من بازیگری هستم که بیشتر با تکنیکال بدنم بازی می‌کنم تا با صدایم، اما بعضی هنرپیشه‌ها هستند که بیشتر با صدایشان بازی می‌کنند مثل استاد پرویز پرستویی یا شادروان خسرو شکیبایی. رضاشاه هم نقشی بود که در هر حالتی که داشت (محکم، با صلابت، شکست خورده و...) احتیاج به زبان بدن و کنترل تک تک اجزای بدن داشت که من آن را سال‌ها به تجربه آموخته بودم.

شما با «در چشم باد» به تلویزیون آمدید و تا همین الان هم کمابیش در این مدیوم حضور دارید. چطور شد در این رسانه ماندگار شدید؟

من بعد از در چشم باد یک تله‌فیلم بازی کردم به نام «ساعت به وقت صفر» که طرحش را خیلی دوست داشتم و دیگر در تلویزیون نبودم تا وقتی کمال تبریزی برای «سرزمین کهن» از من دعوت به همکاری کرد. تبریزی کم شخصیتی نیست! مگر من چقدر فرصت دارم که با بزرگان سینمای ایران کار کنم؟ من به این آدم‌ها و کارشان اعتماد دارم. همان طور که آنها من را می‌شناسند و نقششان را با خیال راحت به من می‌سپارند. من با تمام وجود لذت می‌برم وقتی کمال تبریزی به من می‌گوید؛ تازه پیدات کردم. برای من به عنوان یک بازیگر، فیلمنامه، کارگردان و پروداکشن قوی مهم است و هر مدیومی اینها را داشته باشد در آن کار می‌کنم.

برای فیلم سینمایی «گیرنده» هم برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره فجر شدید. زمانی که فیلمنامه را می‌خواندید به این فکر می‌کردید که بازی در این نقش ممکن است چنین دستاوردی برایتان به همراه داشته باشد؟

زمانی که گیرنده را خواندم فکر می‌کردم سیمرغ بگیرم و حتی احتمال سیمرغ برای خیلی از رشته‌های دیگر فیلم هم می‌دادم که نشد. فیلمنامه این کار بشدت ظریف و دقیق بود و اگر به حق واقعی‌اش نرسید به این خاطر بود که بودجه کافی نداشتند.

ضمن این‌که شما ریسک هم کرده بودید و کار با یک کارگردان فیلم اولی را پذیرفتید.

من 17 کار با کارگردانان فیلم اولی دارم. چون همیشه فکر می‌کردم شاید یکی از آنها اصغر فرهادی شود و اتفاقا چندتا از آنها هم الان جزو بدنه سینما شدند. البته بی‌تعارف دیگر به طور کل ناامید شدم و این کار را نمی‌کنم. نه به خاطر فیلمنامه ضعیف و... . به این دلیل که معمولا این کارگردان‌ها بودجه کافی ندارند. دستمزد خودم را کم می‌گیرم، اما واقعا دیگر نمی‌توانم با شرایط نامناسب و ناکافی کنار بیایم.

شما که از دهه 50 تاکنون در سینمای ایران حضور دارید چطور توانستید خودتان را از هر لحاظ حفظ کنید؟

معتقدم اسلحه یک بازیگر بدنش هست. من به عنوان یک بازیگر مدعی همیشه باید اسلحه ام را حفظ می‌کردم که کردم. من هیچوقت و در هیچ حالتی ورزش را کنار نگذاشتم.

هنوز هم بولینگ کار می‌کنید؟

من قهرمان بولینگ بودم و در این سال‌ها هم چهار سال بولینگ باشگاه انقلاب می‌رفتم، اما وقتی فضای ورزشی اش را از دست داد، ترجیح دادم دیگر نروم.

می‌دانم که پرسپولیسی خیلی متعصبی هستید. دوست داشتید در این دوره چه تیمی قهرمان بازی‌های جام ملت‌های اروپا می‌شد؟

تیم مورد علاقه من همیشه انگلیس بوده، اما الان به خاطر تیم رئال مادرید، اسپانیا را دوست دارم و دلم می‌خواست اسپانیا ببرد.

در حال حاضر چه می‌کنید؟

الان مشغول بازی در سریال سرزمین کهن کمال تبریزی هستم و در ادامه اگر نقشی مطابق معیارها و سلیقه‌ام بود، حتما آن را کار می‌کنم.

فرزندانتان خارج از ایران هستند. با دلتنگی دوری آنها چه می‌کنید؟

بالاخره زندگی است دیگر. من یک دختر و یک پسر دارم و از هر دوشان دور هستم، اما هر کجا باشم قلبم برایشان می‌تپد.

در پایان هم می‌خواستم درگذشت عباس کیارستمی فیلمساز ارزشمند سینمایمان را تسلیت بگویم و از جامعه سینمایی بخواهم قدر هنرمندان را تا وقتی زنده‌اند بدانند.

سکانس به یادماندنی از فیلم سینمایی «دوئل»

‌ در سکانسی از فیلم وقتی اسکندر و سلیمه (پریوش نظریه) یک کشمکش لفظی با هم پیدا می‌کنند، سلیمه رو به اسکندر می‌گوید: چیه می‌خوای به پات بیفتم؟ و اسکندر جواب می‌دهد: تاج سرم باش. من عاشق این دیالوگ و این سکانس هستم. ضمن این که برای اولین بار بود که با صدای خودم سر صحنه می‌آمدم و تا قبل آن همیشه دوبلور داشتم. در دوئل علاوه بر فیزیک، صدای خش دار من هم به این نقش می‌خورد و بی‌تعارف این که ممکن بود هر بازیگر دیگری بتواند این نقش را بازی کند، اما قطعا این اسکندر نمی‌شد.