گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین الویری
درس هایی از زندگی کریم اهل بیت آموخت/ امام گذشت و تدبیر
صحنه را به نفع کسی مانند معاویه خالی کردن ذاتا خلاف شرع و خلاف آموزههای دینی نیست بلکه بر عکس میتوان آن را نشانه خردورزی، واقعگرایی، مصلحتاندیشی و داعیه حفظ آرمانها برشمرد.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- مریم مرتضوی- پیغمبر اسلام(ص) بهعنوان فرمانده در غزوات بدر و احد و خندق و چندین جنگ دیگر شرکت داشتند و درعین حال در شرایطی دیگر و در زمانی دیگر که ایجاب میکرد، با بتپرستان قریش که مانع ورود آن حضرت و مسلمانان به مکه مکرمه شده بودند، پیمان صلح حدیبیه را امضا کردند.
حضرت امیرالمؤمنین امامعلی(ع) شیرمرد عرصه جهاد بودند که گاهی در مبارزه و جنگ حضور داشتند و گاهی برای حفظ حق و اسلام سکوت کردند. امامحسن(ع) پیمان صلح با معاویه را امضا کردند، امامحسین(ع) در روز عاشورا قیام تاریخی را رقم زدند و سایر ائمهاطهار علیهمالسلام نیز هر کدام جهاد در راه خدا را به شیوهای رقم زدند. پس در این میان، هیچ غریب نیست که پیمان صلح امام حسنمجتبی(ع) با معاویه را نیز ظهوری از جلوه جهاد بدانیم؛
صلحی که مقاممعظم رهبری از آن بهعنوان «نرمش قهرمانانه» یاد کردهاند و تأکید دارند که «هر کس- حتی خود امیرالمؤمنین علیهالسلام - هم اگر به جای امام حسنمجتبی علیهالسلام بود و در آن شرایط قرار میگرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیراز آن کاری که امام حسنعلیهالسلام کرد.» این بار با حجتالاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و سردبیر فصلنامه «تاریخ اسلام» گفتوگو کردهایم تا زندگی، صلح تاریخی و نرمش قهرمانانه امام حسن(ع) را از ابعاد گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بررسی کنیم.
مروری بر ماجرای واگذاری خلافت به معاویه
امام حسن مجتبی(ع) در شرایطی زمام امور مسلمانان را بهعهده گرفتند که دل مبارکشان از پیمانشکنیها، دشمنیها و سستیهای دنیاطلبان نسبت به ساحت امام علی(ع) به تنگ آمده بود. این میان، مهمترین مشکلی که در برابر ایشان و در راه مصالح اسلام و اجتماع قرار داشت، حکومت معاویه در شام بود. حجتالاسلام الویری که سالها به تحقیق و پژوهش در حوزه تاریخ اسلام مشغول است در اینباره توضیح میدهد: «آنطور که منابع تاریخی نقل کردهاند بعد از شهادت حضرت امیرالمؤمنین امامعلی(ع) در کوفه و به خلافت رسیدن امام حسنمجتبی(ع)، آن حضرت مسیر پدر بزرگوار خود را در شیوه مواجهه با معاویه پی گرفتند.
به این صورت که امام حسن(ع) نامهای به معاویه نوشته و او را به اطاعت از حکومت مرکزی فراخواندند. معاویه هم در پاسخ، نامهای به آن حضرت نوشت و صریحا این نکته را مطرح کرد که با توجه به شناختی که از خود و امام و اوضاع جامعه دارد، خود را نسبت به خلافت شایستهتر میداند. با توجه به اینکه امامحسن(ع) در یک فرایند کاملا شناخته شده و پذیرفتهشده و شرعی و قانونی به خلافت رسیده بودند، پیشنهاد ناصواب معاویه را قابل اعتنا ندانستند و در نتیجه به آن پاسخ ندادند. پس از مدتی معاویه نامه دیگری به امامحسن(ع) نوشت و در آن با لحنی نامناسب آن حضرت را مورد تهدید قرار داد.
او همزمان، لشکری را سامان داده و به حرکت درآورد که منابع تاریخی تعداد آن را تا 150هزار نفر هم نوشتهاند. لشکر معاویه در محلی به نام «مسکن» مستقر شد و امامحسن(ع) هم با شنیدن این خبر، لشکری آراست و از کوفه به منطقهای در مدائن حرکت فرمودند. در این منطقه مسائلی پیش آمد ازجمله اینکه معاویه بهطور پنهانی با برخی فرماندهان سپاه امام حسن(ع) نامهنگاری کرد و به آنها وعدههایی داد و درنتیجه تعدادی از افراد لشکر آن حضرت به معاویه پیوستند.
البته در سپاه امام حسن(ع) هم چنددستگی رخ داد و روحیه حماسی و جنگاوری برای آرمانهای اسلامی بهشدت فروکش کرده بود. این نوع اتفاقات، زمینه مطرح شدن صلح را ایجاد کرد و امام حسن(ع) و معاویه طی موافقتنامهای که براساس شواهد تاریخی 4بند آن بهطور قطع ذکر شده است، صلح کردند».
این استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) درباره شرایط صلح نامه میگوید: «از جمله آن شرایط اینکه امام حسن(ع) ، خلافت را به معاویه واگذار کنند، دوم آنکه معاویه در دوره خلافت خود براساس کتاب خدا و سنت پیامبر اسلام(ص) رفتار کند، سوم آنکه معاویه برای خود جانشینی انتخاب نکند و چهارم اینکه امنیت همگان بهویژه امنیت امامحسن(ع) و شیعیان آن حضرت تأمین شود و حکومت معاویه، به آن حضرت و یارانش متعرض نشوند.
البته شرایطی ازجمله دریافت خراج سالانه یا خراج مناطقی از ایران را بهطور قطع نمیتوان جزو شروط صلح نامه دانست. در پی این ماجرا امامحسن(ع) وارد کوفه شدند و سپس معاویه در حضور آن حضرت برای مردم سخنرانی کرد که این اقدام در حقیقت اعلام رسمی خلافت معاویه بود. امام(ع) پس از این ماجرا که البته جزئیات زیادی دارد به مدینه رفتند و بقیه عمر مبارکشان را در مدینه گذراندند.»
این رویداد بزرگ و سرنوشتساز را از ابعاد مختلفی میتوان تحلیل کرد که در این فرصت کوتاه به 3جنبه آن یعنی جنبه تاریخی، جنبه فرهنگی و اجتماعی و جنبه اندیشه سیاسی آن اشارهای گذرا خواهیم داشت و سپس به درسهایی که برای امروزمان میتوان گرفت اشاره خواهیم کرد.
از نگاه تاریخ
یکی از جنبههای بررسی صلح امامحسن(ع) جنبه تاریخی آن است که حجتالاسلام الویری درباره آن میگوید: «خلافت امامحسن(ع) در دهه سوم ماه رمضان سال 40قمری و به گفته شیخ مفید در 21رمضان آن سال یعنی فردای شهادت حضرت امیرالمؤمنین امامعلی(ع) آغاز شد و توافقنامه برای واگذاری خلافت در 25یا 26ربیع الاول سال41 منعقد شد؛ درواقع ماجرای صلح در مدتی حدود 6ماه و 5 روز پس از آغاز خلافت صورت گرفت.
این برهه 6 ماه و 5 روزه آکنده از رویدادهای قابل تأمل است که برای بررسی آن باید گزارشهای تاریخی را به دقت مورد بررسی قرار داد. روشن است که در اینجا نمیتوان به این رویدادها پرداخت اما فرصت را مغتنم میشمرم و تاریخپژوهان جوان را به بازخوانی، طبقهبندی، مقایسه، همسنجی، کشف و تحلیل سیر تحول، توجه به تقدم و تأخر راویان، واکاوی تفاوت نگاه مورخان سنی و غیرسنی و فهم دلالتهای انواع گزارشهای تاریخی مربوط به این دوره فرا میخوانم.
بهعنوان مثال گزارشی که طبری از مفاد توافقنامه صلح آورده است سخت مورد نقد و حمله علامه شهیدی قرار گرفته است و یا گزارشی که ابنابیالحدید ذیل نامه 31 نهجالبلاغه درباره زندگی امامحسن(ع) و ازجمله ماجرای صلح دارد تفاوتهایی با دیگر گزارشهای تاریخی دارد. این حق پیروان مکتب اهلبیت و نیز عامه علاقهمندان به رویدادهای تاریخ صدر اسلام است که روایتی جامع و جامعنگر از زندگی و حوادث آن حضرت در دسترس داشته باشند و ادای این حق از پژوهشگران جوان و باانگیزه و متبع انتظار میرود. البته مشخص است که پژوهشگران تاریخی فعالیتهایی در این زمینه انجام دادهاند اما همچنان این حیطه نیازمند بررسی و تأمل است».
از نگاه فرهنگ و اجتماع
صلح امام حسن(ع) با معاویه از بعد فرهنگی و اجتماعی و از منظر مردم بهعنوان متن جامعه هم قابل بررسی است. سردبیر فصلنامه تاریخ اسلام در این زمینه تأکید میکند: «به هیچ وجه نمیتوانیم برای فهم تحولات بزرگ سیاسی، زیست اجتماعی و فرهنگی و تحولات فکری عامه مردم و افکار عمومی را نادیده بگیریم. تحولات بزرگ سیاسی در تاریخ نیز مانند امروز بهعنوان قلههایی هستند که با تکیه بر کوهپایهها ایستادهاند. چون هیچ قلهای را نمیتوان تصور کرد که کوهپایه گستردهای نداشته باشد. اما کوهپایههای تحولات تاریخی، تودههای مردم هستند.
اگر شخصیتهای سیاسی شاخص چه در جبهه حق و چه در جبهه باطل بهعنوان قلهها محسوب شوند، نباید از یاد ببریم که آنها در بستر جامعه و بطن مردم حرکت میکنند. اگر وضع اجتماعی و در بخشی از آن نگرش و افکار عامه مردم به درستی رصد نشود، نمیتوان تحلیل درستی از رویدادهای بزرگ عرضه کرد. توافقنامه صلح امام حسن(ع) هم با حفظ قدرت ابتکار امام در مدیریت اوضاع، در حقیقت یک تصمیم سیاستی و مدیریتی متناسب با اوضاع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی آن جامعه بود».
حال باید دید در پیکره جامعه مانند عراق و با توجه خاص به اطرافیان امام حسن(علیهالسلام) چه تحولی اتفاق افتاده بود که 4دهه پس از هجرت پیامبر و 3دهه پس از رحلت ایشان امام حسن(ع) چنین تصمیمی گرفتند. حجتالاسلام الویری میگوید: «چنددستگی مردم، پیدایش خوارج، رواج محدود اندیشه ارجا، درهمآمیختگی و تنوع فرهنگی، همزیستی و ناهمزیستی نژادهای مختلف، منفعتخواهیهای اقتصادی، پیدایش طبقات اقتصادی و اجتماعی جدید، نابردباری نسبت به اقدامات دارای ریسک و گرایش شگفتآور به حفظ زندگی اینجهانی در برابر از دست رفتن آرمانها ازجمله مواردی هستند که نیازمند درنگ و فهم و تحلیل است. تحلیلهای کلی که مردم دنیازده شدند و امام تنها ماندند از ظرفیت کافی برای تحلیل رویدادی بدین درجه از اهمیت برخوردار نیست».
و ادامه میدهد: «در یک نگاه کلی انتظار میرفت منطقه عراق و بهصورت مشخص کوفه آن روزگار براساس درکی درست و نزدیک از اسلام، نمونهای عالی از همراهی و همدلی با امیرالمؤمنین و امامحسن علیهماالسلام را به نمایش بگذارد. ولی به گزارش اسد الغابه وقتی امام در برابر سپاهیان خود به سخن ایستاد و در بدی پیشنهاد صلح معاویه نکاتی را بیان کرد و به آنها گفت که بین کشته شدن در راه آرمانها و بقا در این دنیا یکی را انتخاب کنید، سپاهیان تقریبا یک صدا فریاد برآوردند که «البقیه البقیه» به این مفهوم که ما بقا و ماندن را میخواهیم و مایلیم زندگی این جهانی را همچنان تجربه کنیم. تحلیل جامعهشناختی و روانشناختی این پدیده نیازمند مطالعات بیشتر و عمیقتر است.
در همین چارچوب و در طرف دیگر سکه، حتی حوادث پس از انعقاد صلح و نحوه مواجهه اطرافیان امامحسن(ع) با ایشان هم شایسته تأمل است. نوع مواجهه چهرهها و سخنانی بعضا موهن که حتی در محضر امام بر زبان آوردند دربردارنده نکات بسیاری است که با تجزیه و تحلیل آنها میتوان پی برد که در ذهن آنها چه میگذشت».
از بعد اندیشه سیاسی
این رویداد بزرگ تاریخی شاید بیش از اینکه برای تاریخپژوهان سخنی پرجاذبه داشته باشد، برای اندیشهورزان سیاسی درسهایی دارد. این نکته را حجتالاسلام الویری میگوید و توضیح میدهد: «تحلیل رویکرد و نوع رفتار امامحسن(ع) از منظر اندیشه سیاسی پیامهایی را برای ما مطرح میکند که در طراحی نظام اندیشه سیاسی اسلامی باید مورد توجه قرار گیرد. وقتی امام حسن(ع) در شرایطی قرار گرفتند که موضوع صلح با معاویه را امضا کردند، در آن زمانامام(ع) خلیفه جامعه اسلامی بودند و از خلافت آن حضرت هم حدود 6 ماه و 5روز نمیگذشت.
به خلافت رسیدن امام در فرایندی قانونی، مقبول و شرعی صورت گرفته بود. چون امام(ع) با زور و شمشیر و یا از طریق تقلب خلافت را در دست نگرفتند. اما همین خلیفه که در روندی شرعی و مقبول مردم به خلافت رسید، با فاصله اندکی خلافت را به فردی مانند معاویه واگذار میکند.
درواقع معاویه کسی است که عزل شده در دوران خلافت حضرت امیرالمؤمنین(ع) بوده و جایگاه معتبر قانونی در منطقه شامات نداشت و در ماجرای حکمیت هم با سادهانگاری ابوموسی اشعری و زیرکی همراه بیتقوایی عمروبن عاص، باری برای معاویه بسته شد ولی باز هم کسی خلافت معاویه را به جد تلقی نمیکرد.
اما معاویه در یک رفتار سیاسی نادرست و ناصواب که همه در مذمت آن سخن گفتهاند و با روشی که به هیچ وجه شیوه مقبول و شرعی نبود و آمیخته با بدعهدی و تخلف بود، ادعای خلافت کرد. از طرف دیگر سابقه خانوادگی معاویه در مواجهه با پیامبر اسلام(ص) روشن است چراکه پدرش، ابوسفیان بود. با توجه به این سابقه نادرست و اقداماتی که در ایام حکومت خود در شام انجام داده بود و دچار دنیازدگی آشکار بود، در چنین شرایطی امام حسن(ع) خلافت را به چنین شخصی واگذار کردند».
این محقق تاریخ اسلام تصریح میکند: «آنچه مسلم است، این است که واگذاری خلافت از امام حسنمجتبی(ع) به معاویه، امری خلاف شرع نیست. با شناختی که از ساحت اهلبیت علیهمالسلام داریم، آن بزرگان را از چنین تهمتهای ناروایی دور میدانیم. چند پیش فرض اعتقادی مسلم درباره امامحسن(ع) وجود دارد که در تحلیلهای تاریخی درباره ماجرای صلح اثرگذار است. ازجمله اینکه ما بر این باور هستیم که آن حضرت شخصیتی بودند که از جوهره عصمت برخوردار بودند و هر کلام و رفتار ایشان براساس مصلحت بوده است. پس هر نوع شائبه جهل و غفلت از ساحت آن حضرت دور است. بنابر این شکی نیست که صلح آن حضرت هیچ تنافی با احکام و آموزههای اسلامی ندارد».
اما به هر حال این پرسش مطرح است که چگونه امام حسن(ع) خلافت را به شخصی واگذار کردند که به هیچ وجه اهلیت این سمت را ندارد؟ حجتالاسلام الویری در پاسخ به این پرسش میگوید: «حداقل برداشتی که از این ماجرا میتوان داشت آن است که حکومت اسلامی در مواجهه با افکار عمومی در هر جا که به این نتیجه برسد که به حق یا ناحق زمینهای برای ادامه حکومت خود ندارد، میتواند و بلکه باید آن را به دیگران حتی اگر کسی مانند معاویه باشد واگذار کند. بنابراین صحنه را به نفع کسی مانند معاویه خالی کردن ذاتا خلاف شرع و خلاف آموزههای دینی نیست بلکه بر عکس میتوان آن را نشانه خردورزی، واقعگرایی، مصلحتاندیشی و داعیه حفظ آرمانها برشمرد.
درواقع تصمیم امام حسنمجتبی(ع) در ماجرای واگذاری خلافت به معاویه نشان داد که در منظومه فکری آن حضرت، آنچه اهمیت دارد مسئله حفظ امت اسلامی است و این، همان مسیری است که حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم روش خود را براساس آن تنظیم فرمودند؛ همچنان که امام حسین(ع) نیز هدف قیام خود را برای اصلاح امت جد خود بیان فرمودند. بنابراین امام حسن(ع) برای آنکه مسند خلافت که یکی از مظاهر و نمادها و نشانههای امت اسلامی است، حفظ شود اقدام به چنین کاری کردند زیرا جانشینی پیامبر و جامعه یکپارچه اسلامی یکی از دستاوردهای حکومت نبوی است، هم حضرت امیرالمؤمنین(ع) تلاش داشتند این دستاورد حفظ شود و هم امام حسنمجتبی(ع) و هم سایر ائمهاطهار علیهمالسلام. امامحسن(ع) ترجیح دادند خودشان خلیفه نباشند تا امت اسلامی و نهاد خلافت بهعنوان یکی از نمادهای آن باقی بماند».
ارسال نظر