قندی شیرین در قندان سینمای ایران
«قندون جهیزیه» بدون تحقیر یا تمسخر مردمان یک جامعه، نقدی شیرین بر مشکلات اجتماعی دارد. فضای خوشبینانهاش مذاق مخاطب را در هم نمیکشد. ملاقلیپور بدون آنکه دیگریهای این پایتخت بیسر و ته را همچون گینس مصرف کند، برایشان موقعیتی قابل تامل پدید میآورد.
به گزارش پارس،در این روزهای پرتلاطم سینمایی، «قندون جهیزیه» نخستین ساخته سینمایی علی ملاقلیپور، بدون هیاهو مخاطب خود را پیدا کرده است. خبر میزان فروش فیلم رضایتبخش است و به نظر مورد پسند عموم مردم قرار میگیرد. برای بررسی این فیلم، احساس میشد نیاز به بیان مختصری درباره تاریخ کمدی و بخصوص کمدی اجتماعی در ایران است که به شکل مقدمه در این یادداشت ذکر شده است.
سینمای کمدی در ایران فراز و نشیبهای بسیاری را طی کرده است. از « آبی و رابی » اوگناسیان تا امروز سینمای کمدی به انحا مختلف برای حفظ مخاطبانش چالشهای بسیاری تجربه کرده است. گاهی به تقلید از سینمای هند و مصر پرداخته است و گاهی به تبعیت از سینمای هالیوود گروهی از چند کمدین تشکیل شد.
سینمای کمدی - اجتماعی ایران
پس از انقلاب جریانهای کمدی سمت و سوی دیگری پیدا میکند. آثار یدالله صمدی همانند «اتوبوس» و اثر مهم مهرجویی، «اجارهنشینان» سینمای کمدی اجتماعی وارد جریان سینمایی شد. کمدینها تبدیل به شخصیتهای محبوب سینما شدند و از دل این جریان «علیرضا خمسه» و «اکبر عبدی» ظهور کردند. اینان نماد دردهای اجتماعی دهه شصت و هفتاد کشور شدند. سینماگرانی چون ابوالحسن داوودی یا منوچهر عسگرینسب مشکلات شهرنشینی رو به گسترش و عشق و عاشقی طبقه قالب جامعه را دستمایه کار خود قرار دادند. سینمای کمدی پرطرفدار بود.
با ورود به دهه هشتاد سینمای کمدی اجتماعی رو به افول نهاد. جریانی که سرآمدش پویا فیلم بود در قالب نوعی کمدی حلول پیدا کرد که هیچ نمودی در جامعه نداشت. به جای حضور اکثریت جامعه، طبقه ثروتمند مهمان پرده سینما شد و همه چیز در خانههای چند میلیاردی و ویلاهای شیک شمال سپری میشد. موضوع یا عشق پسر فقیر به دختر پولدار بود یا رابطههای مخفی میان حاجی بازاریها و دختران سانتال-مانتال. فروش فیلمها نیز خوب بود و ستارگانش هم از فیلمی به فیلم دیگر کوچ میکردند: امین حیایی پسر فقیر بود و حسام نواب صفوی پسر پولدار بدذات. فروش بالای فیلمها کارگردانانی را به دام دنیای پرزرق و برقش کشاند که برچسب سینمای روشنفکری بر آنان خورده بود. «چار انگشتی» و «پوپک و مش ماشاالله» اوج این واقعه بود.
سینمای کمدی مرسوم دهه هشتاد از هر منظر مبتذل بود. پستترین امیال انسان دستمایه این آثار بود. همه یا در پی سرکیسه کردن بابای پولدار بودن یا جماعتی هیز و چشمچران در پی دخترک معصوم. ولی معلوم نبود تا کجا قرار است ادامه پیدا کند. آرام آرام صدای همه بلند شد. مشخص شد فیلمها بازسازی آثار پیش از انقلاب است و متهم ردیف اول هم آرش معیریان بود؛ کارگردانی که کماکان در حال بازسازی آثار پیش از انقلاب است. ولی سقوط فروش آرام نبود. سینمای آبگوشتی دهه هشتاد مخاطبش را از دست داد و پویا فیلم به جهان آثار زمان «آواز قو»یش بازگشت.
سینمای کمدی دهه نود مسیر خود را به سمت طبقه متوسط کشاند، جایی که پیش از این سینمای اجتماعی در آن به دنبال مکاشفه بود و بابتش اسکار هم برده بود. کمدی طبقه متوسط باز پای مخاطب را به سینما باز کرد و بخش عمده محبوبیتش را مدیون رضا عطاران است. این روزها «نهنگ عنبر» به عنوان نمادی از کمدی طبقه متوسط فروش خوبی را تجربه میکند. در مقابل نوع دیگری از سینمای کمدی در حال فروختن است: «گینس»، فیلمی که ماده مصرفیش برای خنداندن پایینترین طبقه اجتماعی جامعه است.
«قندون جهیزیه»؛ آدمهای رند غیرتهرانی
حال در این دوئل با فیلمی مواجهیم که میتواند قاعده را بشکند: «قندون جهیزیه». نخستین اثر بلند علی ملاقلیپور داستان دردسرهای شخصیتهایی است که از پس مخارج معمول زندگی خود بر نمیآیند. زن و شوهری که از دوگنبدان – گچساران – به تهران آمدهاند، ناگهان با افزایش اجارهبها مواجه میشوند. با درآمدی که مرد کسب میکند، چیزی جز خانهای در حال فروریختن نصیبش نمیشود و راه را در اجاره دادن خانه به یک گروه فیلمسازی میبیند.
«قندون جهیزیه» بازگشت به همان کمدی اجتماعی است که در «اجارهنشینها» تجربه شده است. فیلم با انتخاب برشی از جامعه کنونی ایران، معضلی را برجسته میکند که درد بخش عمدهای از جامعه ایرانی است. فیلم ملاقلیپور برای نقل این معضل همانند «گینس» به سمت مخدوش کردن طبقه اجتماعی نمیرود. قهرمانانش اگرچه شهرستانی هستند؛ اما خنگ نیستند و حتی با صراحت میتوان گفت زیرک و رندند.
قهرمانان «قندون جهیزیه» مبرا از خطا نیستند و قرار نیست چهرهای معصومانه از یک شهرستانی ارائه دهند. عطا - با بازی صابر ابر - در کار خود کمفروشی میکند و بابت این عمل خود استدلال دارد. منطقش نشانگر سادهدلی او نیست. با آنکه از منطقهای لر/قشقایی آمده است؛ ولی لهجه ندارد؛ شاید به سبب تداوم زندگیش در شهری که دیگری را تمسخر میکنند. از این منظر فیلم تصویری از دیگری است در شهری که من و شما آن را من خود میدانیم. او برای ادامه حیاتش دروغ میگوید، کلک میزند و البته زمانی که با صحنه سیل در چین روبرو میشود، رجعتی به اعتقادات خود دارد. او اعتقادش را گم نکرده است؛ بلکه آن را در صندوقخانه ذهنش بایگانی کرده است.
استدلال دیگر سخن فوق رفتاری است که عطا نسبت به برادر خود دارد. او پایبندیهای اخلاقی خود را حفظ میکند؛ ولو آنکه لحظاتی را به بداخلاقی با همسایهاش سپری میکند. این مسئله درمورد معصومه نیز صادق است. او زن با سیاستی است. در حالی که خانهاش دستخوش تغییرات است، قدرت مدیریتی خودش را نشان میدهد. اجازه نمیدهد اتفاقی برای اسباب زندگیش رخ دهد. گاهی با مخفی کردن شوهرش را از خشم بازمیدارد و تا انتها مملو از حیلة النساءهایی است که فیلم را سرپا نگه میدارد. حتی ته لهجهاش - که به واسطه عدم حضورش در اجتماع است - به سمت تحقیر و تمسخر یک قومیت خاص نمیرود. به صراحت میتوان گفت دیگریهای فیلم میتوانند اهل هر کجای ایران باشند.
«قندون جهیزیه» شروع مجددی برای بازگشت به سینمای کمدی اجتماعی است، جایی مثل «آپارتمان شماره 13» که لهجه کرمانی علیرضا خمسه اسباب خنده نبود؛ بلکه دردسرهایی ما را به خنده وامیداشت که همسایهها باعث و بانیش بودند. معضل شهرنشینی در قالب مدیر ساختمان، مردی که به جای زنش از بچهها مراقبت میکرد، بنگاهدار، بیکاری و حتی معماری دردسرساز غربی در خانه ایرانی تجلی پیدا میکرد. همه اینها در «قندون جهیزیه» دوباره باز میشود. اگرچه کلیت ماجرا حول مشکلات مالی عطاست؛ ولی به انحای مختلف میتوان رابطه او و ساکنان یک آپارتمان شلوغ را دید.
ولی فیلم ملاقلیپور از یک ناحیه ضربه میخورد و آن هم بهرهوری از عناصر روایت است. مهمترین عنصر «قندان» است که نامش بر عنوان فیلم نیز حک شده است. اگر خلاصه داستان را این گونه بیان کنیم که معصومه به قندانش علاقه دارد و پس از اتمام فیلمبرداری در خانهاش قندان گم میشود؛ به هیچ عنوان به مخاطب خود نخ نمیدهد. قندان در مسیر فیلم نقشی ندارد. با آنکه قرار است به یک موتیف تبدیل شود و حساسیت معصومه به آن چند بار دیده میشود؛ اما این موتیف کارایی ندارد. بخصوص لحظه یافته شدنش حتی از یک کارکرد خوب هم عاجز است.
چنین ضعفی در شکل رابطه آدمهای حاشیه فیلم نیز مشهود است. عشق سرهنگ به مدیر ساختمان از ابتدا تا میانه فیلم جاری است؛ ولی کارکردش نامشخص است. حذفش از داستان خللی در روایت ایجاد نمیکند. پیشینهها نیز گنگ است؛ بخصوص درمورد رابطه عطا و برادرانش و یا پدرشوهرش. معلوم نیست چرا او از همه بریده است و حاضر نیست از کسی کمک بگیرد. کمک شایانی نیز به شخصیتپردازیش نمیکند؛ چون در نهایت عطا موجود منفعتطلبی است نه سختکوش.
با این حال «قندون جهیزیهم فیلم شریفی است که در ابتدا اجتماع را افراد ترجیح داده است و دوم آنکه در مسیر روایتش هجمه خود را بر دوش یک طبقه ضعیف ننهاده است. تجربه نخست علی ملاقلیپور میتواند ذائقه مخاطب را تحریک کند، در عین اینکه گزافهگویی نکند. فیلم قصهاش را بدون تعارفات رایج روایت میکند و در نهایت قصهاش را میگوید.
ارسال نظر