سهروردی؛ عارفی که فیلسوف واقعی است
خبرگزاری تسنیم: دکتر مجتهدی با بیان اینکه سهروردی، حکمت اشراق گفته ولی فیلسوف واقعی است، گفت: وی به طور مستقیم در مورد سیاست صحبت نکرده اما در تمام مدت مدینه فاضله در ذهن او مطرح بوده است.
به گزارش پارس به نقل از مهر، امروز هشتم مردادماه روز بزرگداشت حکیم بزرگ ایران زمین، شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی است. به تازگی کتاب «سهروردی و افکار او؛ تأملی در منابع فلسفه اشراق» اثر دکتر کریم مجتهدی، چهره ماندگار فلسفه و استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد. در گفتوگویی با وی به بررسی این اثر و افکار و اندیشه سهروردی پرداختیم که اکنون متن این گفتگو پیش روی شماست؛
*آقای دکتر! همه کسانی که شما را می شناسند می دانند که شما در فلسفه غرب تخصص دارید و اگرچه کتابی در مورد سیدجمال الدین اسدآبادی دارید اما اینکه به سهروردی و افکار او بپردازید جای تعجب دارد. لطفا در ابتدا در مورد انگیزه نگارش کتاب «سهروردی و افکار او؛ تأملی در منابع فلسفه اشراق» دهید.
بله! همان طور که گفتید این کتاب در مجموعه آثار بنده که نسبتاً تعدادشان زیاد است، قدری جنبه استثنائی دارد. من این کتاب را بعد از بازنشستگی نوشتم، اگر قبل از بازنشستگی بود، چنین کتابی را چاپ نمی کردم چون این کتاب چندان جنبه درسی و دانشگاهی مستقیم ندارد، بلکه قدری حالت ذوقی و درد و دل دارد. در این کتاب مسائلی که با خواندن افکار و آثار سهروردی به انسان دست می دهد و می خواهد آنها را عنوان کند؛ چه به صورت طرح سؤال و چه به صورت احتمالات و چه به صورت فرضیات، آورده ام.
این اثر همان طور که گفتم یک اثر فلسفی به معنای متداول و دانشگاهی کلمه نیست، قدری ذوقی است به خصوص در قسمت زندگی نامه سهروردی، بیشتر حالت رمان نویسی و داستان نویسی دارد که رعایت حالات به همراه رخدادهای زندگی اش را آورده ام که این کار نوعی زندگی نامه نویسی است که در ایران چندان رایج نیست ولی در غرب بسیار رایج است. هنر خاصی محسوب می شود که زندگی نامه افراد گذشته را به سبک جدید و با روحیات جدید نوشته شود و هر کسی در حد امکانات خودش راجع به آنها صحبت می کند.
*هدف شما از نگارش این اثر چه بوده است؟
منظور اصلی من از نگارش این کتاب الزاماً آشنا کردن جوانان با افکار انتزاعی فلسفی اعم از مشائی یا اشراقی نبود، بنده می خواستم جوانان با خواندن این کتاب با چهره های سنت فرهنگی ایران انس بگیرند. انس گرفتن با یک فیلسوف با شناختن انتزاعی افکار او فرق دارد. هدف این بوده که جوانان نوعی عشق نسبت به گذشتگان پیدا کنند و اثرشان را تمام شده و شخصیت شان را باطل شده تلقی نکنند. نظرم از نگارش کتاب این بوده که در مقدمه کتاب هم آن را آوردم.
*کتابهای زیادی در مورد سهروردی نوشته شده است، ویژگی این کتاب شما در چیست؟
به نظر من آنچه که درباره سهروردی معمولاً در ایران گفته یا نوشته می شود بسیار حالت تکراری دارد یعنی سهروردی شناسی متداول و حتی گاهی مبتذل وجود دارد. کلیاتی را راجع به سهروردی می گویند که همه گفتند و همه کم و بیش قبول کردند ولی روح مطلب گفته نمی شود. سعی بنده در این کتاب این بوده است که چیزهای جدیدی از مسائل و زندگی سهروردی عنوان کنم که بعضی از اینها تحقیقات واقعاً جدید است یعنی هیچ جا با این وسعت گفته نشده است؛ حتی غربیها تا حدودی ماسینیون و بیش از او، هانری کربن که راجع به سهروردی بسیار کار کرده و تمام آثارش را تصحیح و چاپ کرده است هم اینها را نگفته اند.
*همان طور که اشاره کردید، هانری کربن احیاکننده سهروردی در عصر حاضر بوده است، نقاط قوت و ضعف تحقیقات او در مورد سهروردی چه بوده است؟
هانری کربن به گونه ای از زاویه خاص خود به سهروردی نگاه می کند و مثلاً به جنبه های منطقی کار سهروردی توجه نکرده است. می توان ثابت کرد که سهروردی منطق کاملاً غیر ارسطویی دارد یعنی منطق جدیدی را بنیان نهاده است که البته ریشه هایی در تاریخ دارد و با منطق رواقیون و ... کم و بیش نسبت و ارتباط دارد اما در فلسفه های اسلامی بی سابقه است.
اگر سهروردی این منطق را تدوین نمی کرد و اصولش را شرح نمی داد کتابهای فلسفی او معنای اصلی خود را پیدا نمی کرد. کتاب حکمت الاشراق را باید با منطق جدید مورد نظر سهروردی مطالعه کرد نه با منطق صوری ارسطویی. این موارد در آثاری که راجع به سهروردی نوشته شده است بحث نشده است. مرحوم دکتر حسین ضیائی که در آمریکا راجع به سهروردی کار کرده است، در مورد منطق سهروردی کتابی نوشته است که اگرچه خوب و مفید است و واقعاً نکات مهمی را بیان کرده و من هم در این کتاب از این اثر بی بهره نماندم ولی در عین حال مطالعات بیشتری باید انجام بگیرد، چون بخش منطق در آثار هانری کربن در مورد سهروردی به اندازه کافی مورد بهره برداری قرار نگرفته است. کربن سهروردی شناس درجه اول غرب محسوب می شود، ولی با این حال اشکالاتی در کار او هست و به منطق سهروردی چندان توجهی نکرده است.
*سهروردی فیلسوف و عارف بزرگی بوده که با وجود جوانی به پله های بالایی رسیده بود. نکته ای که مهم است این است که او چگونه فلسفه و منطق را با عرفان درآمیخته است، در صورتی که معمولاً عرفا با مباحث عقلی و منطقی رابطه خوبی ندارند؟
به عقیده من براساس همین نکته ای که در مورد منطق سهروردی عرض کردم تفاوت سهروردی با عرفای بزرگ دیگر ایران چه قبل از او و چه بعد از او، نشان داده شده و مشخص می شود، مثلاً وقتی در این کتاب، سهروردی را با عطار نیشابوری که تقریباً هم دوره هستند، مقایسه کردم یا سهروردی را با عرفای دیگر مقایسه کنیم عرفا اغلب ضد فلسفه هستند و به قسمتهای استدلالی و بحثی فلسفه توجهی ندارند. به گونه ای حالت شوریدگی خودشان را دارند حتی بعضی از آنها شطحیات دارند و شاطح هستند، حتی در بعضی از نوشته های عطار هم شطحیات وجود دارد ولی در هر صورت به قسمتهای بحثی فلسفه توجه ندارند اما سهروردی عارف است، اشراقی است ولی در عین حال به فلسفه بحثی هم توجه دارد یعنی تعادلی بین بحث و اشراق(ذوق) برقرار می کند.
عرفا ذوق و اشراق و عرفان دارند ولی فاقد بحث هستند و می خواهند فراتر از آن بروند. این جنبه در فرهنگ اصلی و ریشه ای ما ایرانی ها بسیار کم دیده می شود. واقعا سهروردی از جهاتی منحصر به فرد است و از این جنبه کاملاً منحصر به فرد است. سهروردی، فلسفه اشراق گفته ولی فیلسوف واقعی است نه اینکه بخواهد عقل را انکار کند، از این نظر سهروردی مهم است.
[دکتر کریم مجتهدی]
*شما در کتاب به ریشه های غربی تفکر سهروردی اشاره کردید، با وجود اینکه سهروردی احیاکننده فلسفه ایران باستان و آمیزنده آن با فلسفه اسلامی است، چگونه می توان رگه های غربی تفکر او را پیدا کرد؟
در ایران و حتی شاید در غرب با جزئیات در مورد ریشه های غربی تفکر سهروردی بحث نشده است. سهروردی استادان بزرگی در مراغه، اصفهان و در حلب سوریه داشته است، در این سفرهای متعددی که داشته و بین سوریه و آناتولی دائماً در رفت و آمد بوده است و در منطقه حران بوده که مرکز متفکران صائبی محسوب می شد با آنها آشنا شده است. کاملاً معلوم است که در این سفرها با افراد و با سنت های غیر از آنچه که در ایران داشتیم آشنا شده است این را به خصوص در این کتاب عمیقاً توجه کردم و جزء جنبه های ابتکاری این کتاب هست.
سهروردی در کتاب حکمة الاشراق اسم آغاثاذیمون و اسکولاپ را می آورد اما در کتابهای قبلی اش نامی از اینها نبرده است. آغاثاذیمون اسم شخص نیست لقب است، این کلمه به یونانی یعنی خیر، روح خیر، روحی که خیرخواه است حتی در فارسی می توان آنرا به خیرالله تعبیر کرد. این سنت، سنت غربی و یونانی دوره رومی است. اسکولاپ هم یک حکیم الهی است که نامش در تاریخ هست یعنی صحبتهای سهروردی، اسم آغاثاذیمون و اسکولاپ با هم می آید. حتی با مجسمه ای که در ایتالیا پیدا شده و الان در موزه برلین هست به نظر می رسد که این دو شخصیت یک فرد هستند یعنی منظور سهروردی به صورت کلی، حکیم الهی است که ما در سنت خودمان داریم، مقصود او نوعی حکمت الهی است. این حکیم الهی در مثنوی مولانا و دیگر کتابهای ما بارها بیان شده است حتی گاهی مترادف ابن سینا دانسته شده است. در هر صورت آغاثاذیمون یعنی حکیمی که بصیرت تام دارد و فیلسوف و آگاه است و از اوصاف خصوصیات و طبایع جسم انسانی مطلع است و می تواند منشأ خیر باشد.
*اندیشه سهروردی بعد از او چقدر مورد توجه و اهمیت بوده است؟
در دوره مغول، شهرزوری، زندگی نامه سهروردی را نوشته است. برخی تصور کرده اند شهرزوری، سهروردی را درک کرده است اما در این کتاب ثابت کردم که نمی توانسته سهروردی را درک کرده باشد. وقتی سهروردی فوت می کرد شاید او دو سال هم نداشته بود ولی در هر صورت در اسنادی که درباره سهروردی داریم و واقعاً چند صفحه ای که در مورد سهروردی نوشته است بسیار درخشان است. در دوره مغول خواجه نصیر طوسی و در درجه بالاتر قطب الدین شیرازی سعی کردند هویت ایرانی اصلی و باستانی که در آثار سهروردی هست را به نحوی مطرح کنند.
در دوره مغول تخت سلیمان(معید شیز) که در غرب ایران هست و عبادتگاه زرتشتیان بوده تعمیر شد و کاشی هایی پیدا شده که در دوره مغول در آنجا نصب شده است و تالارهایی ساخته شده است که باستان شناسان آلمانی در قرن هفدهم آنها را استخراج کردند و با خودشان بردند. عکس دو تا از کاشی ها را در کتاب آوردم که یکی از آنها سیمرغ سهروردی است و دیگری قسمتهایی از شاهنامه است که مستشرقین فکر کردند عربی است اما به زبان فارسی است. تعداد اینها خیلی زیاد بود که به خارج رفته گویا یکی از کاشی های شکسته در موزه قزوین هست.
*بعد از مرگ سهروردی، سنت او چگونه باقی مانده است؟
در این کتاب سلسله مراتب و افرادی که در این زمینه کار کردند به اختصار آورده شده است و اطلاعات بسیار عمومی لازم و واجبی اشاره شده است که در نهایت به میرداماد می رسد. میرداماد که با عنوان اشراق نوشته ها و اسناد خود را امضاء می کرده است به نوعی نماینده فلسفه اشراق در ایران شیعی دوره صفوی است که یکی از استادان ملاصدرا هم بوده است. سهروردی هم به صورت مستقیم و غیرمستقیم و از رهگذر آثار میرداماد در ملاصدرا مشاهده می شود. به نظر من صدرا به هیچ وجه پیرو سهروردی نیست ولی آن را احیا کرده است.
افراد زیادی از سهروردی صحبت کردند مثل ملامحسن فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی(فیاض) و از همه بیشتر ملارجب تبریزی که نکات مهمی در مورد سهروردی بیان کرده است. در این کتاب در این مورد، اطلاعاتی داده شده تا راه بازتری برای محققان پیدا شود که به نظر بنده تحقیقات در ابتدای راه است. قسمت آخر کتاب به سهروردی در غرب اختصاص داده شده است. نام سهروردی تا دوره جدید تا اول قرن بیستم ذکر نشده یا اگر بوده بسیار به اختصار بوده است اما بعدا با نیکلسون و بعدها با ریتر آلمانی و ماسینیون و هانری کربن سهروردی در غرب شناخته شده است.
*شما در کتاب اشاره کردید که هانری کربن به مباحث سیاسی سهروردی بی توجه بوده است. با توجه به اینکه برخی از کارشناسان عقیده دارند فلسفه سیاسی و سیاست بعد از فارابی در فلسفه اسلامی به رکود رسیده است اما شما با این نکته به سیاست در اندیشه سهروردی اشاره کردید در صورتی که سهروردی که کتاب مستقلی در سیاست ندارد. در مورد این نکته توضیح می دهید؟
سهروردی به طور مستقیم در مورد سیاست صحبت نکرده است اما در تمام مدت و تصور ذهنی اش، مدینه فاضله مطرح بوده است. آن چیزی که او آن را ناکجاآباد یا شهر آرمانی می نامیده تمام مدت مد نظرش هست. ابعاد سیاسی فکر سهروردی است که بعدها خانهای مغول خواستند از آن استفاده کنند. سیاست در اندیشه سهروردی داریم اما نه مستقیماً. وقتی شما از حکمت اشراق صحبت می کنید یعنی چیزی که ذهنها را منور می کند.
در حکمت اشراق حکمت نظری و حکمت عملی یکی است یعنی در هر صورت عمل و فکر با هم مطرح می شود. مدینه فاضله ای تمام مدت در تصور سهروردی هست که برای آن تعلیمات و خودسازی را لازم می داند و بازسازی روابط انسانی را مطرح می کند در آنجا نوعی آرمان اجتماعی و سیاسی محسوب می شود. شخصاً دوست ندارم همه چیز را سیاست زده کنم، اما وقتی سهروردی را مطرح می کنیم بالطبع وضع جامعه مطرح می شود.
ارسال نظر