هفت سال بدون قيصر
الا هفت سال از آن روز مي گذرد و قيصري که ديگر نيست اما همچنان کتاب هايش را مي تواني در کتابفروشي ها ببيني و دستورزباني را که ميان عاشقان ادبيات، دست به دست مي چرخد.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- اکرم محمدي- هفت سال گذشت از اين خبر کوتاه و تکان دهنده اي که در گوش ها پيچيد." قيصر امين پور درگذشت" .چه کسي باور مي کرد قيصر به اين زودي رفته باشد اما خبر صحت داشت. تازه "دستورزبان عشق" اين شاعر منتشر شده بود اما او ديگر نبود تا با دستور زبانش ، عشق را در زندگي جاري کند.حالا هفت سال از آن روز مي گذرد و قيصري که ديگر نيست اما همچنان کتاب هايش را مي تواني در کتابفروشي ها ببيني و دستورزباني را که ميان عاشقان ادبيات، دست به دست مي چرخد، نوشته هايي را که در کتاب هاي درسي دوره مي شوندو اشعاري که مردم زمزمه مي کنند، حالا بعد از هفت سال بدون قيصر...
مصطفي محدثي خراساني
هر چه از زمان درگذشت قيصر و ساير دوستان و شاعراني چون سيد حسن حسيني فاصله مي گيريم ،نبود و خلاء حضورشان بيشتر احساس مي شود و عطش جريان شعر انقلاب و شعر معاصر براي بهره مندي از شعر و انديشه آنان و نقد و نظرشان بيشتر مي شود.با تاسف مي گويم که هنوز نتوانستيم جاي خالي آنان را پر کنيم.
سيد عباس سجادي
به اعتقادمن قيصر امين پور يک اقيانوس آرام بود و هنوز هم خودش و هم آثارش ،مثل يک آتشفشان خاموش است که ظرفيت فوران دارد.
قيصر آدم خلوت گزيده اي بود . مثل خيلي ها که تمناي تجلي دارند ،نبود.شرايط و امکانات مطرح شدن را بيش از آن چه که بود، داشت و اين امکان برايش فراهم بود اما او پرهيز مي کرد و اين نوعي پرهيز معنوي بود که تنها شايسته آدم هاي بزرگ است و مثل استادش شفيعي کدکني که خيلي نسبت به ايشان ارادت داشت ،از اين که در دسترس باشد ، گريزان بود. او به دنبال خودنمايي نبود.
پرويز بيگي حبيبآبادي
مي خواهم به گذشته برگردم و از خاطرات مشترک خودم با قيصر و سيد حسن حسيني بگويم در سال 60 که خرمشهر و آبادان در اختيار دشمن بود، با شاعران سفرهاي متعددي را به مناطق جنوب داشتيم. در اين سفرهاي متعدد سعي داشتيم که با حضور و شعرخواني مان فضاي جبهه ها را تغيير داده و به رزمندگان روحيه دهيم. حضور ما تأثيربسياري داشت. علاوه بر اين، همين حضور باعث مي شد تا بارقه هاي تولد يک شعر جديد در ذهن شاعران رقم بخورد.
در اين سفرها با دوستاني چون قيصر امين پور، سيدحسن حسيني و حسين اسرافيلي بوديم و اتفاقات جالبي در اين سفرها رخ مي داد که همگي آنها به خاطره مبدل شده اند. برخي از اين خاطرات تلخ است، مانند حصر آبادان و سقوط خرمشهر. وقتي خرمشهر فروريخته را در دست دشمن مي ديديم، برايمان دشوار بود. وقتي هم که دوباره خرمشهر به کشور بازگشت، شعر "ياران چه غريبانه"را سرودم. با اين حال از اين دوستان يادي نشد.اما قيصر به ظاهر در ميان ما نيست ولي حضور او به واسطه آثار و کتاب هايش پررنگ تر از گذشته است.اما به برخي موارد بايد دقيق تر نگاه کرد . اين که چرا وقتي قيصر امين پور به ساحت دوست پيوست، کتابش در جايزه کتاب سال ، کتاب برتر شناخته شد و چرا در زمان خودش اين اتفاق رخ نداد؟ من اميدوارم اين موضوع به چالش و بحث گذاشته شود؛ چرا که ايران ،سرزمين شعر است و هر ايراني شاعر بالقوه اي است و طبق فرموده مقام معظم رهبري لسان شعر، بالاترين لسان است.
فاطمه راکعي
هرگز مرگ رسمي را براي قيصر قبول نکردم.به نظرم کساني که سرشار از هوش و زندگي هستند،برايشان مرگي نيست و قيصر از جمله انسان هايي است که هوش عجيب،عاطفه وسيع و روح بسيار بزرگي داشت که همچنان جاري و ساري است و من مرگ را برايش به رسميت نشناختم.
هفت سال است که جسم قيصر را نمي بينيم و به ظاهر پيش ما نيست اما هميشه با ماست. شعر ، انديشه ،مهرباني ، انسانيت و کمالات انساني اش هميشه با ماست . به گمان من روح هاي بزرگ به آن چه مي گذرد ، آگاه و آزادند. او يک شاعر مردمي و نسبت به مسائل اجتماعي حساس بود و همه چيز را براي مردم و با مردم مي خواست و اين قدر که همه چيز را براي ديگران مي خواست ،براي خودش
نمي خواست و هرگز خشونت و ريا را برنمي تافت و انسان را به بزرگي مي شناخت.
مهم ترين نکات پرونده
قيصر امين پور يک اقيانوس آرام بود
شعر ، انديشه ،مهرباني ، انسانيت و کمالات انساني اش هميشه با ماست
قيصر آدم خلوت گزيده اي بود . مثل خيلي ها که تمناي تجلي دارند ،نبود
او يک شاعر مردمي بود
ارسال نظر