حامد حاجیحیدری
سندرم ایمپاستر اجتماعی
vاه حل، دقیقاً در یک اقتصاد انقلابی متکی بر ارتباط نزدیک سیاستگذار اقتصادی با مردم است، که به «ارزش اخلاقی تأمین اجتماعی» و «عدالت» تأکید دارد.
نکته اول: سندرم ایمپاستر
(Impostor Syndrome)، که برای نخستین بار توسط سوزانا ایمز و پائولین رز کلنس مفهومسازی شد، یک اختلال است که طی آن افراد موفق، نمیتوانند پیشرفتها و پیروزیهای خود را بپذیرند. بهعنوان مثال فرد فکر میکند: «بازهم خوششانس بودم. مردم بهزودی میفهمند که من هیچ ارزشی ندارم». باوجود شواهد متعددی که خلاف این مسئله را ثابت میکند، افرادی که به سندرم ایمپاستر دچارند، بههیچوجه نمیپذیرند که به خاطر شایستگی، هوش و توانایی خود به موفقیت رسیدهاند. به رغم آنکه این مفهوم نیرومند، از همان ابتدا برای تحلیل جنبشهای موفق زنان و جنبشهای نیرومند دینی عصر رنسانس به کار رفت، ولی بیش از جامعهشناسی در روانشناسی نفوذ داشته است؛ و برداشت من این است که این مفهوم، اکنون برای لایههایی از جامعه ما که آماج شبکههای اجتماعی سیاهنما هستند مصداق بارزی یافته است و میتواند دلالتهای خوبی در تحلیل رویدادهای جامعهشناختی ما داشته باشد.
نکته دوم: بیایید بگویم که دقیقاً چه اتفاقی افتاده است؛ از سال 1376/1997 بحران اقتصادی جهان آغاز شد و از سال 1386/2008، در موج دوم بحران، تمام ملل دنیا را تحت تأثیر کلافه کننده خود قرار داده است؛ از ورشکستگیهای بزرگ در شرق دور، تا فروریختن بانکها و کمپانیهای بزرگی که سمبل و حیثیت اقتصاد آمریکا محسوب میشدند، تا به لرزه درآمدن اقتصاد آلمان و فرانسه و چین و هند و برزیل و آرژانتین و مصر و ترکیه و ... . این، یک بحران اقتصادی فراگیر است. به رغم سالها تحریم و هزینههای عظیم جنگ تحمیلی عراق، ما به برکت اتحاد ملی، مدیریت مردمی-انقلابی، و ذخایر انرژی، اکنون و با تأخیر بسیار، امواج بحران را در سواحل کشور احساس میکنیم.
یک سیاست حساس، مردمی، و اصطلاحاً «سطح مستضعفین»، موجب شد که سطح مناسبی از تأمین اجتماعی (سطح مناسب در قیاس با نظامهای اقتصاد سیاسی حال حاضر جهان) گسترش یابد و جلوی ضربه اقتصاد جهانی گرفته شود.
نکته سوم: به رغم آنکه اقتصاد مقاومتی به میراث مانده از دوران دفاع مقدس (و واقعاً «مقدس») باعث شد که ما لااقل تا آغاز این دولت، جز در مقاطعی، چیزی از این بحران نفهمیم، ولی رقابتهای بیرحمانه انتخاباتی کثرتگرا که میراث روشنفکری هفتاد و ششی است، بهعلاوه مطبوعات و فرهنگ روزنامهنگاری سیاهنمایی آن، و نهایتاً مدیریتی که در این دولت اخیر عمدتاً مردمی و انقلابی نیست، به یک نکوهش وسیع قربانی منجر شده است، طوری که گویی در متن بحران فراگیر اقتصادی جهان، حاد مسئله اقتصادی، تنها مسئله ماست، و از ماست که بر ماست! در صحنه شبکههای اجتماعی، یک نحو خودتحقیرگری بیپایان جریان دارد که در یک افق دید جهانی میتوان به آن «سندرم ایمپاستر اجتماعی» اطلاق کرد. کسی مانند دکتر هاشم پسران که در مقیاسی جهانی به اقتصادسنجی مشغول است، سیاستهای اقتصادی ایران را بحرانی نمیبیند، ولی از درون، سیاهنمایی مطلق در جریان است. در نتیجه این جو بیمارگون، آن قدر حرافی غیرواقعی تیغ در دست مشغول بریدن ساقههای امید است، که انبوهی به سیاق مهران مدیری را مصمم کرده تا ترک محفل مجازی کنند و سر خویش بگیرند و خلاص شوند از این همه سیاهپردازی که عمده فایده آن، توقف ارادههای تاریخساز است.
تحلیل اقتصادی درست: از یک دیدگاه اقتصادی، اگر اصل حادمسئله اقتصادی امروز جهان و ایران، «اشتغال» است؛ مغز و جوهر این اصل، به فراگیری حضور ماشینها و خصوصاً ماشینهای هوشمند در مشاغلی مربوط میشود که پیش از این، انسانها در آنها مستقر میشدند. انسانها، با کار کردن در موقعیتهایی که امروز توسط ماشینها اشغال شده است، قدرت خرید مییافتند که در سایه این قدرت خرید، زنجیرهوار موقعیتهای شغلی بعدی زنده میشدند و زنده میماندند. اکنون، با حضور ماشینها با تکنولوژی بالا، تحت مالکیتهای بزرگ جهانی و با حفظ روابط اقتصادی پیشین و قیمتهایی که در چارچوب یک اقتصاد مالی تعیین میشوند، عایدی کار ماشینها به جیب این اقلیت مالک ماشینها میرود، و فوج فوج مردم بیکار جهان، به صف فقرا میپیوندند، طوری که فاصله میان غنی و فقیر در تمام جهان به طرز بیسابقهای رو به افزایش است. این، درونمایه «رکود تورمی» فراگیری است که اقتصاد جهانی را با دشواری حاد مواجه کرده است و البته دم و دنباله آن به ایران هم رسیده است؛ راه حل، دقیقاً در یک اقتصاد انقلابی متکی بر ارتباط نزدیک سیاستگذار اقتصادی با مردم است، که به «ارزش اخلاقی تأمین اجتماعی» و «عدالت» تأکید دارد. از این زاویه دید، دلیل آن که بخش عمدهای از مردم ما خصوصاً به برکت میراث انقلاب و جنگ، و احیای آن ارزشها در دولت نهم، چندان از این تحول اقتصادی مهم و فراگیر آسیب ندیدند، همان نقطه قوت انقلابی ماست که روشنفکری همواره در جریان یک «سندرم ایمپاستر اجتماعی»، آن را تحقیر میکرده است. روحیه انقلابی که این همه کارهای بزرگ صورت داده است و جهانی را انگشت بر دهان کرده است، از سوی روشنفکری و دنبالههای آن در اقشار متوسط شهری مستقر در فضای مجازی، تحقیر میشود. باید به دکترین انقلابی «ظرفیتهای انسانی» بازگردیم.
ارسال نظر