به گزارش پارس نیوز، 

سیدجلال ساداتیان سفیر اسبق ایران در انگلیس، از جمله بازماندگان حادثه تروریستی انفجار ۷ تیر در سال ۶۰ است. حادثه‌ای که در آن دکتر محمد بهشتی از تئوریسین‌ها و چهره‌های انقلابی نزدیک به حضرت امام به همراه ده‌ها تَن از اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. با ساداتیان درباره برخی ابعاد این حادثه که توسط فردی به نام «محمدرضا صمدی کلاهی» از نفوذی‌های سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در حزب به وقوع پیوست، به گفتگو نشسته‌ایم که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید: 

به عنوان سوال نخست؛ چطور فردی نظیر صمدی کلاهی، بدون اینکه کسی متوجه شود، توانست به سادگی در حزب  جمهوری اسلامی نفوذ کند؟

اوایل انقلاب به هر حال اینگونه بود که گزینش چندانی در کارها وجود نداشت. افراد مختلف وقتی اظهار علاقه می کردند که می‌خواهند به صف انقلاب و صف تشکل های انقلابی بپیوندند، راه برایشان باز بود؛ حالا اینکه بعدا سوابق آنها بررسی شده و گزینش شوند، مساله دیگری بود.

علاوه بر این، از ابتدا که حزب شکل گرفت، درگیری‌های فرقه ای در داخل ایران مثل خلق کرد، ترکمن و بلوچ ایجاد شد. همچنین وزن سنگین اداره امور کشور، به عهده کسانی بود که حزب را ایجاد کرده بودند؛ مثل بهشتی، هاشمی، باهنر، موسوی اردبیلی و آیت الله خامنه ای. این افراد بنیانگذاران حزب بودند. اعضای شورای انقلاب هم نوعا همین افراد بودند. وزن گرفتاری ها عمدتا به دوش همین ها بود و حزب به عنوان بازویی بود که بسیاری از مسائل را حل و فصل می کرد.دستور کار جلسه ۷ تیر بحث بازرگانی خارجی بود، اما شهید بهشتی گفت چون اتفاقات عزل رئیس جمهور رخ داده، دستور کار را به نظرخواهی درباره رئیس‌جمهور تغییر می‌دهیم

جلسه ای که منجر به انفجار شد، در حقیقت جلسه ای برای هماهنگی و آموزش نیروهایی بود که هر کدام در قوای مختلف مشغول به کار بودند. جای دیگری هم وجود نداشت که بخواهد این هماهنگی را ایجاد کند. ایجاد جلساتی مانند این جلسه ای که منجر به انفجار شد، جلسه هماهنگی میان قوای مختلف بود. نمایندگانی از قوه قضاییه، قوه مقننه و دولت به علاوه مسئولان کمیسیون ها و کمیته های حزب در این جلسات حضور پیدا می کردند.  

در آخرین جلسه حزب جمهوری اسلامی که منجر به انفجار شد، دستور کار چه بود؟

در جلسه قبل از جلسه آخر(جلسه ای که انفجار رخ داد) دستور کار، بحث بازرگانی خارجی بود. آقای کاظم پور اردبیلی به عنوان وزیر بازرگانی، قصد داشت در جلسه آخر، در ادامه جلساتی که در گذشته آقای عسگراولادی انتقاداتی را وارد کرده بود، توضیحاتی ارائه کند اما در این حدفاصل(بین دو جلسه) اتفاقات زیادی رخ داده بود. این اتفاقات عبارت بودند از اینکه بنی‌صدر عزل شده بود و منافقین به حمایت از وی در ۳۰ خرداد به خیابان‌ها ریخته بودند و درگیری های خیابانی رخ داده بود.

روز قبل از این جلسه هم یعنی ۶تیرماه، واقعه انفجار در مسجد ابوذر و ترور نافرجام آیت الله خامنه ای رخ داده بود. به همین دلیل در جلسه آخر، دکتر بهشتی به جمع توضیح داد که بنابر توصیه امام، فرد روحانی نباید رئیس جمهور شود و مناسب ترین فرد برای ریاست جمهوری، آقای رجایی است. البته قبل از اینکه بخواهد این مباحث را مطرح کند، از جمع نظرخواهی کرد و گفت: چون اتفاقات عزل رئیس جمهور رخ داده، اگر اجازه می دهید، دستور کار از مساله بازرگانی به نظرخواهی درباره رئیس جمهور آینده تغییر کند.

با رای مثبتی که داده شد، دکتر بهشتی دستور کار جلسه حزب را به مساله ریاست جمهوری و انتخاب رئیس جمهور تغییر داد. دکتر بهشتی داشت درباره رجایی سخن می گفت؛ اینکه ایشان انسان صادق و سالمی است و در آموزش و پرورش و پس از آن، در نخست وزیری تجربیات خوبی اندوخته است؛ در اثنای همین توضیحات بود که انفجار رخ داد.

قبل از بازگوکردن نظر حضرت امام مبنی بر مسئولیت نگرفتن روحانیان از سوی شهید بهشتی، آیا شما یا بقیه اعضای حزب از این موضوع اطلاع داشتید؟

می‌دانستیم اما به هر صورت دکتر بهشتی در آن جلسه روی این موضوع تاکید و به نوعی بیان مجدد کرد. البته دکتر بهشتی چندان این نظر را قبول نداشت. به هر صورت، حضرت امام از همان ابتدا که در پاریس بودند، می گفتند که روحانیان قصد تصدی مسئولیت ها را ندارند و فقط می خواهند روی کارها نظارت کنند. حتی امام پس از انقلاب به قم رفتند اما مشکل قلبی ایشان باعث شد تا به تهران بیایند. روند جوری پیش رفت -از جمله حادثه ۷ تیر و پس از آن ۸ شهریور- که باعث شد نظر امام تغییر کند و با مسئولیت گرفتن روحانیان موافقت کنند.  

پیش از اظهارات شهید بهشتی، در فضای داخلی حزب جمهوری اسلامی آیا روی ریاست جمهوری رجایی نظر مساعدی وجود داشت؟

بله؛ در بازه زمانی ۳۱ خرداد تا ۷ تیر جلسه ای شکل نگرفته بود اما زمزمه هایی میان برخی اعضا مطرح بود که حالا باید چه کار کنیم. نظر برخی روی آیت الله خامنه ای بود اما چون هنوز هیچ تصمیم و جلسه ای برگزار نشده بود، همه منتظر برگزاری جلسه روز یکشنبه(۷ تیر) بودند. در این جلسه هم بحث باز شد تا تصمیم گیری شود که آن انفجار رخ داد.

 

آیا در حزب جمهوری اسلامی افرادی بودند که بخواهند با حضور کلاهی مخالفت کنند؟

در این رابطه اطلاع دقیقی ندارم. اینگونه نبود که کسی مخالفت جدی کرده باشد. گفته می شود که معرف کلاهی، مرحوم آقای «جواد مالکی» بوده است. به ایشان گفته بودند چه قدر کلاهی را می شناسی؟ ظاهرا تایید کرده و گفته خودش و خانواده اش را می شناسم و خانواده خوبی دارد. جواد مالکی به اتفاق برادرش حبیب مالکی عضو حزب بودند که در همین حادثه ۷ تیر به شهادت رسیدند.

کلاهی در کدام بخش حزب مشغول بود؟

ظاهرا یکی از منشی ها بوده که در بحث هماهنگی برگزاری جلسات فعالیت می کرده است.

با وجود اینکه سازمان منافقین هیچ گاه به طور رسمی مسئولیت انفجار دفتر حزب را به عهده نگرفت، چرا همگان به این سازمان مظنون شدند؟

سازمان از این انفجار به نوعی ابراز خرسندی کرد. البته من به طور دقیق بیانیه های سازمان را ندیده ام اما آنچه بعدها از زبان های مختلف بیان شد، نشان داد که آن ها(سازمان) به طور تلویحی این کار را تایید کرده‌اند.

شما پس از چند ساعت از زیر آوار بیرون آمدید؟گفته می شود که معرف کلاهی، مرحوم آقای «جواد مالکی» بوده که در همین حادثه ۷ تیر به شهادت رسید

بعد از حدود ۳ ساعت من را بیرون آوردند. اولین سوالی که کردم این بود، «در جلسه دکتر بهشتی حضور داشت؛ حالا دکتر چه شده؟» به من اطمینان دادند که دکتر زنده است. نمی دانستند که دکتر زنده است یا شهید شده.

در شرایط زیر آوار کاملا تحت فشار بودم. جفت گوش هایم از شدت انفجار پاره شده و چهره ام سوخته بود. کم کم که به خودم آمدم، صدای ناله ها، ذکرها و بعضا وصیت‌ها را می شنیدم. زمزمه‌هایی شنیده می شد اما نه به طور واضح. در حالتی که بودم، به سمت بیهوشی کامل می رفتم اما این دریل هایی که می زدند، موج هوا ایجاد می کرد و باعث می شد تنفس برایم بهتر شود. نمی دانم چند بار تا مرز بیهوشی کامل رفتم اما این دریل ها را که می زدند، من را مجددا به هوش می آورد.  

پس از آنکه سازمان منافقین علیه جمهوری اسلامی اعلام جنگ مسلحانه کرد، آیا در حزب این مساله پیش نمی آمد که احتمال دارد سازمان بخواهد از یاران انقلاب از جمله دکتر بهشتی در آینده انتقام بگیرد؟

در اداره امور داخل حزب، شک وجود نداشت. اگر شک وجود داشت مراقبت‌ها شکل دیگری به خود می گرفت اما مثلا در آن شبی که انفجار رخ داد، از حزب مراقبت‌هایی انجام شد؛ مثلا بعضی از بچه های مسلح روی پشت بام مراقب بودند که حمله ای رخ ندهد اما شک به اینکه احتمال دارد فردی از داخل حزب نفوذی از کار دربیاید و بخواهد اقدامی بکند، وجود نداشت.