به گزارش پارس نیوز ، سعید درویشی - با مروری بر شکل گیری معاهده برجام میتوان سهم بزرگی از روند انعقاد آن را نتیجه هدایت افکار عمومی از طریق رسانه ها، تولید فشار اجتماعی و انتقال این فشار به ساختار تصمیم گیر برای تسریع در امضا و تایید آن دانست. خبر نامزدی جو بایدن در انتخابات ریاست جمهوری، خبر ضرر روزانه 100 میلیون دلاری، شایعه وقوع جنگ در صورت عدم امضا برجام و در نهایت وعده شکوفایی بی نظیر اقتصادی که توسط روحانی داده شد از مثال هایی است که میتوان ذکر کرد. نکته مهم در این جنگ اذهان، رفتار پینگ پنگی دشمن و خطوط رسانه ای آن در داخل کشور است. بدین صورت که دشمن با تولید ادبیات لازم خط رسانه ای را به داخل کشور منتقل میکرد و رسانه های غربگرا در ادامه با بومی سازی آن را تکمیل میکردند؛ روندی که رحمانیان مدیر مسئول روزنامه شرق در گفتگو با برنامه خشت خام حسین دهباشی رسما آن را بزک کردن آگاهانه برجام برای مردم نامید و گفت که ناچار بودیم مبالغه‌آمیز حرف بزنیم و چهره برجام را بزک کنیم!

بعد از گذشت قریب به سه سال از اجرایی شدن برجام شاهد خروج آمریکا از برجام و تلاش اروپا برای حفظ برجام (البته در ظاهر) هستیم. امری که با فهم روندهای جاری میتوان آن را Plan B دشمن برای تکمیل برجام های هشت گانه دانست. در این دور از فعالیت ها با خروج آمریکا از برجام شاهد رایزنی های اروپا به عنوان پلیس خوب برای حفظ برجام هستیم. رایزنی هایی که اروپا بشدت تمایل دارد نتیجه آن امضای معاهده ای جدید بین ایران و 1+6 باشد با این تفاوت که محدودیت های موشکی و تجدید نظر در سیاست های منطقه ای جزو تعهدات جدید ایران باشد. اینکه پمپئو میگوید: "امکان بازگشت به میز مذاکره در مرحله بعد و پس از اعلامیه ترامپ، وجود دارد." یعنی آمریکا با خروج خود از برجام به طرف اروپایی فرصت مذاکره برای حفظ برجام با تعهدات جدید را داده است.

سوال مهم این است که با توجه به سابقه امریکا و اروپا در بدعهدی نسبت به تعهدات خود چگونه میتوان دوباره جامعه ایرانی را به مذاکره مجدد راضی کرد تا همانند برجام با استفاده از فشار اجتماعی، حاکمیت مجبور به مذاکره شود؟

واقعیت آن است که بستر سازی برای این امر از مدتها قبل و با جهش ارزی سرسام اوری که البته بشدت مصنوعی است روند تولید فشار اجتماعی شروع شده است. خروج شرکت های اروپایی و انتشار اخبار روزانه مبنی بر قطع ارتباطات مالی بانک های اروپایی با ایران نیز بخشی از این جنگ روانی محسوب میشوند. نکته جالب این است که از زمان امضای برجام عملا هیچ گشایشی رخ نداده است که حال با فروپاشی نسبی آن شاهد تاثیرات مخربش باشیم. در واقع طرف اروپایی و رسانه های غربگرای داخلی جامعه ایرانی را از چیزی می ترسانند که هیچگاه رخ نداده است.

اما در ادامه باید به یک روند رسانه ای دیگر در این زمینه که چند روزی است آغاز شده بپردازیم. القای این نکته که اروپا دچار اختلافات شدید با آمریکا شده و این فرصت بینظیری برای ایران است تا با همکاری اروپا، آمریکا را از رفتار سیاست خارجی خود پشیمان کنیم، در روزهای اخیر بشدت در حال تبلیغ است. پاشنه آشیل این بخش از سناروی جنگ روانی نیز اختلافات دو سوی آتلانتیک بر سر تعرفه گذاری کالا است. ابتدا باید به ماهیت این اختلاف نگاهی بیندازیم.

تصمیم دولت آمریکا برای وضع تعرفه 25% فولاد و 10% آلومینیوم خبری بود که رسانه های داخلی بشدت در یک هفته گذشته به بزرگنمایی آن پرداخته اند. موضوعی که با اندکی جستجو در فضای وب میتوان سابقه چنین امری را یافت و حدس زد که عمق و پایداری آن برخلاف آنچه رسانه های غربگرا تبلیغ میکنند بسیار محدود است. سال 2002 بوش پسر نیز چنین تعرفه هایی را اجرایی کرد و اتفاقا اروپا نیز مشمول آن شد. سیاست تعرفه ای که قرار بود تا آغاز سال 2006 ادامه داشته باشد اما در کمتر از 18 ماه و به دلیل شکایت کشورهای اروپایی به سازمان تجارت جهانی متوقف شد.حال این سوال را باید طرح کرد که چرا در آن سال ها کسی از این وقایع به " جنگ میان دو سوی آتلانتیک" و یا "آماده‌باش اروپـا علیه جنگ ارزی آمریکا" تعبیر نکرد؟ صادرات فولاد و آهن از نظر وزنی تنها 0.3% و از نظر ارزشی نیز 0.06% از کل صادرات این قاره به آمریکا است و یا در موضوع آلومینیوم نیز به ترتیب 0.25% و 0.05% است. از نظر اشتغال نیز تنها 0.19% جامعه کاری اروپا در این دو صنعت حضور دارند. هچنین براساس گزارش "کمیته کسب و کارهای خرد" مجلس نمایندگان آمریکا تنها چیزی حدود 200هزار شغل در آمریکا در نتیجه این سیاست تعرفه ای در خطر از بین رفتن است. بنابراین میتوان گفت که سیاست های تعرفه ای جدید دولت آمریکا بر خلاف تبلیغات گسترده رسانه های غربگرا نه از عمق خاصی برخوردار است که بتواند تاثیرات شگرفی بر اقتصاد جهانی و به دنبال آن مناسبات سیاسی اروپا و آمریکا داشته باشد و نه اینکه پایداری بلند مدتی خواهد داشت. القای تضاد گسترده اقتصادی بین اروپا و آمریکا و به دنبال آن جدایی سیاسی بین دو سوی آتلانتیک را باید تله جدید غربگرایان برای ملت ایران دانست. همزمانی بسیار عجیب تبلیغ امانوئل ماکرون (مدیر ارشد بانک خاندان یهودی روچیلد و دوست صمیمی ترامپ در زمان فعالیت تجاری وی) به عنوان رهبر مقابله با آمریکا در رسانه های غربگرا و درز اخباری مبنی بر مذاکره پنهانی وی با روحانی پیرامون محدودیت برای توان موشکی را نباید ساده انگاشت. از منظر جنگ روانی تلاش برای ارائه تصویر اروپای متحد با کشورمان علیه آمریکا، برای خارج کردن جامعه ایران از شوک فروپاشی برجام (به علت امید بسیار برای رفع مشکلات معیشتی) ضروری است؛ بنابراین باید "اختلاف گسترده بین اروپا و آمریکا بعد از برجام" را تبلیغ کرد.باید منتظر ماند و دید آیا موج سازی رسانه ای شبکه همکاران داخلی دشمن همانند سری قبل موفق خواهد شد با هدایت افکار عمومی، حاکمیت را برای امضای معاهده جدید با ابعاد گسترده تر (برنامه واقعی اروپا و آمریکا برای آینده برجام) تحت فشار بگذارد و یا اینبار تجربه برجام مانعی بر سر راه آنها خواهد شد؟