پارس؛
گزارشی تحلیلی پیرامون تاریخچه خط نفوذ؛ معمای سعید شاهسوندی
شاهسوندی همچنین اولین فرد عالیرتبه سازمان بوده که سرسپرده حزب بعث میشود و به عراق میرود.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»-حسین قاسمی- نوزده سال پیش سعید شاهسوندی از اعضای مرکزیت سازمان منافقین در عملیات فروغ جاویدان سازمان به اسارت رزمندگان اسلام درامد و پس از چهار سال آزاد و به المان فرستاده شد. حضور او در بخش امنیتی و اطلاعاتی قبل از انقلاب و نقشش در هدایت و کنترل عناصر نفوذی سازمان در دستگاههای مختلف جمهوری اسلامی پس از انقلاب خصوصاً حضور در ستاد فرماندهی عملیات انفجار حزب که منجر به شهادت شهید بهشتی و ۷۲ نفر از یاران او گردید او را به یک سوژه خاص تبدیل کرده است، در این یادداشت به بررسی سوابق وزندگی او بر اساس منابع اشکارمیپردازیم.
سعید شاهسوندی در گفتگویی خود را اینگونه معرفی میکند:
«متولد۱۳۲۹در شیراز که در سال ۱۳۴۸به عضویت سازمان مجاهدین شاخه شیراز که ان موقع بهصورت تشکیلاتی کاملاً مخفی اداره می شددرامدم.تا سال ۱۳۵۰ در همان شهر بودم.در شهریور ۱۳۵۰ هنگام برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی سازمان مجاهدین با هجوم سراسری ساواک روبرو شد و چارتهای تشکیلاتی زیادی لو رفت . ازجمله اسم من و تعدادی از دوستان که در شاخه شیراز فعالیت میکردیم . تعدادی دستگیر شدند و من هم از آن زمان متواری شدم.
۴سال بهصورت مخفی زندگی کردم در شهرهای اصفهان تهران ،مشهد و جاهای مختلف بهصورت مخفی به فعالیت ادامه دادم طبعاً در این سالها در تیمهای عملیاتی سازمان هم شرکت داشتم ازجمله باکسانی که خاطره آنها همیشه با من هست ، زندهیاد کاظم ذوالانوار است که سالها بعد همراه با زندهیاد بیژن جزنی و یاران در تپههای اوین به دست مأموران ساواک تیرباران شد.کاظم مدتی مسئول تشکیلاتی من بود. با زندهیاد مجید شریف واقفی بودم .در ماجرای موسوم به تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین که به کشتارهای درونسازمانی انجامید ؛ من همراه با مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی سهنفری بودیم که در مقابل جریان استالینیستی تقی شهرام و بهرام آرام مقاومت کردیم و بهعنوان خائنین شماره۱ و ۲ و۳در نشریههای آن روز سازمان معرفی شدیم. خائنینی که حکمشان در دادگاههای خلقی اعدام بود. مجید شریف واقفی در روز۳شنبه ۱۶ اردیبهشت ساعت ۳بعد از ظهر پس از آنکه از هم خداحافظی کردیم تا فردا همدیگر را ببینیم در سر قرار نارفیقان ترور شد و جسدش را سوزاندند. مرتضی هم ساعت ۸همان شب موردحمله قرار گرفت که زخمی و سپس توسط ساواک دستگیر شد ،خائن شماره ۳من بودم که متوجه شدم و از دست نارفیقان فرار کردم ولی ۱۰ روز بعد در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ به دست مأموران ساواک افتادم. طبق معمول شلاق و شکنجه و ضرب و شتمها را تحمل کردم در دادگاه اول محکوم به اعدام و در دادگاه دوم به حبس ابد با ۴۵ سال عامل مشدده محکوم شدم.در جریان انقلاب از زندان آزاد شدم۲۱ دیماه۱۳۵۷. در مقابل درب زندان قصر ،بهعنوان نماینده اعلامیه زندانیان سیاسی مجاهد را خواندم و از همانجا نیز بلافاصله فعالیت سیاسیام را با سازمان مجاهدین آغاز کردم. تا انقلاب شد. بعد از انقلاب به شیراز رفتم مسئولیت من راهاندازی شاخه استان فارس سازمان مجاهدین بود که آن موقع جنبش ملی مجاهدین خطابش میکردیم...» 1
بخش عمده سوابق و فعالیتهای شاهسوندی در سازمان قبل از انقلاب در بخشهای اطلاعاتی- امنیتی سازمان بوده است.نقش او در این گروه بسیار مهم بوده بهنحویکه خود را آچارفرانسه این گروه میخواند:«بنده هم که درواقع آچارفرانسه هستم. یعنی اینکه یکبخشی فنی هستم و یکبخشی هم تشکیلاتی .» ودرادامه میگوید:«من با بخش الکترونیک و فنی سازمان هم کار میکردم. سازمان یک گروهی تأسیس میکند که این گروه بسیار کارایی دارد...یکی از این دستگاههایی که ما ساختیم که تا سالها مورداستفاده قرار گرفت، ما با کمک امکانات یک رادیوهایی ساختیم، یعنی رادیوهای معمولی FM را میگرفتیم و با تغییراتی که روی آن میدادیم و بعد شناسایی باندهای مخابرات اعم از پلیس فرکانس، پلیس باند یا باندهای اطلاعات، باندهای ساواک و باند بیسیمهای دربار دولت، تماماً اینها را ما به کمک این دستگاههایی که خودمان در داخل ساختیم، رویشان شنود داشتیم. بعدها دستگاههایی ساخته بودیم که هر دستگاهی وصل بود و فیکس شده بود روی یک فرکانس مشخصی و مثلاً اگر به خانه تیمی ما در خیابان ترقی پشت بیمارستان بوعلی میآمدید، ما یک اتاق داشتیم درواقع مرکز شنود بسیار بزرگی بود. هفت هشت ده تا رادیو و ضبطصوت مخصوص بود، اینها را ما طوری درست کرده بودیم که هر وقت سیگنال صحبت میآمد، این شروع میکرد ضبط کردن و ما یک اطلاعات عظیم داشتیم...تمام شنود ساواک را ما ضبط میکردیم. اکیپهای عملیاتی را ما تمام شناسایی میکردیم از طریق شنود کاملی که رویشان بود. اکیپهای گشتهای تعقیب و مراقبت معروف به پیام، اینها را ما شناسایی و ضبط میکردیم. گزارش مناطق ششگانه ساواک تهران، اینها روزانه گزارشات طبقهبندیشده بهصورت تلفنگرام اصطلاحی بود که خودشان به کار میبردند ما هم با آن اصطلاحات آشنا شده بودیم، اینها را ما میشنیدیم، این گزارشات بستهبندیشده بود، البته فوق محرمانه هم داشت که بعضیهایش بهصورت بیسیم تلفنگرام نمیشد و ارسال میشد، ولی همان مقداری که ارسال میشد حاوی اطلاعات بسیار بسیار ذیقیمتی بود که ما چه برای عملیاتی چه برای سیاسی بسیار مورداستفاده بود. یکقلم ما لیستی از بیش از هزار شخصیت و عنصر بالای ساواک را با آدرس دقیق خانههایشان با مشخصاتشان داشتیم و فکرمی کنم اینیک معدن طلا هم باید بیشتر باشد برای یک سازمان چریکی که هر وقت اراده میکرد میتوانست این هدفها را موردحمله قرار بدهد.»
شاهسوندی درباره شکلگیری گروه الکترونیک و نقش خود را اینگونه توضیح داده است: «در دوران رهبری رضا رضایی ، تحت نظر او “گروه الکترونیک” سازمان شکل گرفت. این گروه شامل مجید ، زندهیاد عبدالرضا منیری جاوید و من بود...علاوه بر مکالمات گشتیهای کمیته ، مکالمات تیمهای تعقیب و مراقبت و نیز مکالمات اعضای کابینه و حتی بخشی از مکالمات دربار و مهمتر از همه گزارشات روزانه مناطق ششگانه ساواک تهران به ساواک مرکز را که بهصورت تلفنگرام ارسال میشد شنود میکردیم. بسیاری از گزارشهایی که به خارج از کشور ارسال میشد توسط گروه ما ارسال میشد و شخصاً مسئولیت مخدوش کردن اطلاعات دقیق و پاک کردن ردهایی را که ممکن است ساواک متوجه شود بر عهده داشتم.»2
عزت شاهی از مبارزین و زندانیان سرشناس انقلاب، درباره بازداشت شاهسوندی میگوید:« مرتضی صمدیه لباف دوستی داشت به نام سعید شاهسوندی که مذهبی بود ، بعد از قضیه مرتضی و شریف واقفی به واخوردگی و پوچی رسیده بود ، میترسید که بیایند و او را هم بکشند ، لذا به ساواک زنگزده بود که بیایند و او را ببرند ، به عبارتی پناهنده شده بود . سعید شاهسوندی که خود با پای خود به زندان آمده از خود ضعف نشان داده بود و به خاطر زنش هم که چپ شده بود مسئله داشت ، او بریده بود و تا سال ۵۷ خیلی ولنگار بود و لشبازی میکرد ، تنها نقش سعید در زندان زدن ماست از شیرهای خریداریشده بود ، لذا به سعید ماستبند معروف شد ، به خاطر ضعفی که او نشان داده بود تا پایان زندان کسی تحویلش نمیگرفت و کسی با وی ارتباط نداشت ، تا اینکه آزاد شد .»3
عزت شاهی درجایی دیگر به همکاری شاهسوندی با ساواک میپردازد: «در قبل از انقلاب امثال او، سعید شاهسوندی، مهدی تقوایی و صادق کاتوزیان موردتنفر مجاهدین در زندان بودند و آنها را ساواکی و خائن میدانستند، حال پس از پیروزی انقلاب ورق برگشت و شدند از نفرات اصلی سازمان.»4 و در مصاحبه با خبرگزاری فارس نیز میگوید: «که انگار کتک نخورده، بازجوها هم ملایم با او برخورد میکردند. شک داشتم که دستگیرشده و یا خودش را مثل سعید شاهسوندی معرفی کرده است. این اواخر اینها (مجاهدین) در بیرون به پوچی رسیده بودند. با مأمورین همکاری میکردند، محل علامت سلامت و محل قرار را لو میدادند، با آنها سر قرار میرفتند، از همان اول که محسن را دیدمش حدس زدم که بهمحض دستگیری یا معرفی با مأمورین همکاری کرده است.»5
●مریم دستپرورده شاهسوندی
سعید شاهسوندی درباره نقش خود در جذب و آموزش مریم عضدانلو نکات قابلتأملی را بیان میکند:
«خانم عضدانلو اولین روز فعالیت سیاسیشان را من خاطرم هست که ماههای بعد از پیروزی انقلاب بود، ما(سازمان مجاهدین) در ستاد بنیاد علوی که قبلاً بنیاد پهلوی بود و الان هم ساختمان (فکر میکنم) وزارت بازرگانی شده، در تقاطع میدان ولیعهد قبل از انقلاب و ولیعصر بعد از انقلاب، ما آنجا ساختمانی بسیار بزرگ را در تصرف خودمان داشتیم، یک درب پشتی و درواقع عقبی داشت که از خیابان صبا میآمد و بیشتر ترددهای افراد ازآنجا بود و ترددهای افراد معمولی در درب خیابان ولیعصر بود؛ یک روز در میانههای روز من دیدم و آنجا بودم که دو نفر خانم با هیئتی غیر مجاهد، وقتی هیئت غیر مجاهدی میگویم، تیپهای خانمها و خواهران مجاهدین را قبل از انقلاب و حتی روزهای اول انقلاب، یک تیپهای کلاسیکی بود، تیپهای مذهبی حزباللهی یکجور دیگری بود، تیپهای فدایی یکجور بود و تیپهای مردم عادی هم یکجور. (لباس پوشیدنها را مقصودم هست) خانم مریم عضدانلو همراه باخانم شهرزاد صدر حاج سید جوادی، دختر آقای احمد صدر حاج سید جوادی، این هر دو از درب خیابان صبا وارد محوطه ستاد بنیاد علوی شدند. یادم هست من بودم، محمد ضابطی بود، چند نفر از بچههای دیگر بودیم که درواقع آنجا در حیاط مشغول بودیم و کارهایمان را میکردیم که ضمناً دیدیم این درب باز شد و دو خانم با هیئت غیر مجاهدی، شلوار لی پوشیده، روسری تقریباً فکر میکنم یا سرشان نبود یا یکچیز غیر پوشیدهای بود، لباسهای مخصوصی که به لباسها و مانتوهای خواهران مجاهد هیچ شباهتی نداشت، اینها وارد شدند. من اینها را اولین بار دیدم و نمیشناختم، از ضابطی پرسیدم که اینها کی هستند؟ (با خنده) گفت اینیکی خواهر محمود است، چون آن موقع هویت اینها را ما بهعنوان خواهر محمود میشناختیم (مقصود محمود عضدانلو است) و آنیکی هم دختر صدر حاج سید جوادی است، گفتم خب مبارک باشد، گفت که اینها میخواهند بیایند توی بخش دانشجویی و دانشآموزی سازمان فعالیت کنند و کار کنند. من قشنگ خاطرم هست که این اولین روزی بود که اینها آمدند و خودشان را معرفی کردند بهقولمعروف به قسمت پذیرش و ثبتنام کردند و سازماندهی شدند هرکدام درجاهایی و خانم مریم عضدانلو آن موقع در بخش دانشجویی سازماندهی شد و ازقضا در کلاسهای آموزشی که من خودم اداره میکردم هم شرکت میکردند ایشان و شماری دیگر. مجری: پس ایشان دستپرورده جنابعالی هستند ؟!
شاهسوندی: نه، ایشان دستپرورده آقای مسعود رجوی هستند، ولی در کلاسهای درسی که من داشتم، کلاسهای آموزشی که من داشتم هم ایشان چندین جلسه شرکت میکردند و بهاصطلاح تاریخچه سازمان را آموزش میدیدند و یک سری مبانی اساسی و اولیه سیاسی و همینطور تاریخچه مجاهدین.»6
●شاهسوندی و نفوذیها
شاهسوندی سعی دارد چنین نشان دهد که پس از انقلاب در بخش امنیتی و نفوذ سازمان مسئولیتی نداشته است. بااینوجود دریکی از مصاحبههایش به حضورش در این بخش اشارهای میکند:
«مزاحی بین ما و بخش امنیت بود که چهرههایش را میشناختیم و باهم رفیق بودیم ، از زمان شاه و بعضی موقع ها هم زندان و همسلول بودیم ، آنها به مزاح میگفتند از نزدیک شدن به ما میترسند و میگفتند هرچقدر شما اطلاعات بگیرید فوری روی آنتن میبرید . و بعدها که بنده در تأسیس و بنیانگذاری رادیو حضور داشتم . در چند هفته اول انقلاب تشکیلات تصمیم گرفت در این بخش کارکنم با مرحوم سعادتی بودیم و مسعود خیابانی ، آن موقع مسئول این بخش بود و چند هفته اول انقلاب بود و بنا بهضرورت و بعد دیدند که روحیه من با این قسمت سازگاری ندارد ، بنده به بخشهای علنی منتقل شدم و آنها به کارهای خودشان در بخش مخفی ادامه دادند ...و در جواب شما باید بگویم نه ! بنده در این سالها دیگر مستقیم با آنها در ارتباط نیستم ، ولی با مهدی افتخاری دوست هستیم و در جلسات همدیگر را میبینیم ، او مسئول برجستهای است به نام فرمانده فتحالله که دفعات پیش دربارهاش صحبت کردیم . مهدی افتخاری مسئول بخش نظامی _ امنیتی سازمان هست در آن ایام ، مسئول بخش نفوذیها است ، اینهایی که در ارگانها نفوذ کردند در ارتباط مستقیم با مهدی افتخاری هستند.»7
شاهسوندی در این مصاحبه حداقل به حضور خود هرچند کوتاهمدت در بخش هدایت نفوذیهای سازمان پرداخته است. با بررسی سایر گفتگوها و نوشتههای او میبینیم که او همواره نقش مهمی درزمینهٔ نفوذیها داشته است. اگر او اینقدر خطرناک بوده که از نزدیک شدن به او ترس داشتند چون فورا روی آنتن میبرد ،چرا شب ۷ تیر همه سران و حتی رئیس دفتر رجوی (به نمایندگی از رجوی ) در منزل شاهسوندی جمع بودهاند؟
شاهسوندی در گفتگو با مسعود بهنود در برنامه ''نیمرخ '' بیبیسی فارسی به اطلاع قبلی خود از انفجار حزب جمهوری اسلامی اشاره میکند:
مسعود بهنود: «در جریان ۷ تیر۶۰ بودید؟»
سعید شاهسوندی: «بله. دقیقاً. من در جریان بودم. شب قبل از آن، ما منتظر این حادثه بودیم. در خانهی سازمانی ما، من بودم احمد شادبختی بود، که بعدها کشته شد، علی زرکش، محمدعلی جابر زاده که هنوزم هست و تعدادی دیگر بودیم. علی زرکش آن موقع، عضو مرکزیت سازمان مجاهدین بود. ما منتظر حادثهی آن شب بودیم. دستگاههایی داشتیم که بیسیمهای کمیتهها را شنود میکرد. ما خبر داشتیم که امشب قرار است عملیاتی صورت بگیرد. یعنی انفجار ۷تیر، ما از پیش منتظرش بودیم.»
مسعود بهنود: «ولی نه بهعنوان کاری که در آن دخالت دارید.»
سعید شاهسوندی: «ما کار خودمان میدانستیم. یعنی این برنامه، کار سازمان بود.»8
شاهسوندی اعضای ستاد فرماندهی عملیات انفجار۷ تیر را اینگونه معرفی کرده است :
''من خودم بهعنوان کسی که شاهد بسیاری از تحولات داخل سازمان بودم، بگویم که یکشب قبل از آن عملیات[۷ تیر] ما در خانهای مخفی در نزدیک اتوبان عباسآباد بودیم، کسانی در آن خانه حضور داشتند شامل: علی زرکش، عضو کمیته مرکزی سازمان که بعد از مسعود رجوی و موسی خیابانی، نفر سوم سازمان بود؛ محمدعلی جابرزاده از مسئولین نشریه[مجاهد] و بخش تبلیغی سیاسی سازمان بود؛ من و خانمم بودیم، محمدرضا شادبختی از نویسندگان عضو تحریریه نشریه مجاهد بود، علیرضا معدنچی، محمدعلی توحیدی هم که رئیس دفتر و مسئول دفتر مسعود رجوی بود.»9
کمترین شکی در این نیست که منزل سعید شاهسوندی،«ستاد فرماندهی عملیات ۷تیر» بوده است که زرکش بهعنوان نفر سوم سازمان،توحیدی رئیس دفتر مسعود رجوی و...حضور پیداکردهاند و این نشاندهنده اهمیت و جایگاه شاهسوندی در بخش امنیتی و نفوذیهای سازمان میباشد. شاهسوندی شادی و شعف پس از انفجاردفترحزب و شهادت شهید بهشتی را چنین بیان نموده است:
«به گوش بودیم که آیا در مکالمات کمیته و سپاه و شهربانی و کلاً مکالماتی که در آن ایام صورت میگرفت آیا کشته شدن آقای بهشتی تأیید میشود یا نه ! ساعت اولیه عملیات یک گیجی و هرجومرج برطرف مقابل یعنی سران حکومت حاکم بود ، هیچکس نمیدانست خبرها ضدونقیض بود ، گاهی میگفتند : آری ، گاهی میگفتند : نه ، تا اینکه قبل از نیمههای شب اگر اشتباه نکرده باشم چون بعدازاین همهسال حافظه من هم کند شده ، تأیید شد که آقای بهشتی هم جزو کشتهشدگان است که آن موقع در همان خانه احساس شادی و شعف به وجود آمد.»10
شاهسوندی پس از انجام عملیات انفجار نفوذی سازمان در حزب تهران را ترک میکند: «درست در فردای هفتم تیر، طبق برنامه از قبل آمادهشده و در پی موافقت با دکتر عبدالرحمن قاسملوـ دبیر کل وقت حزبدموکرات کردستان ـ من و سه نفر دیگر بهعنوان گروه مؤسس رادیو مجاهد، همراه پیک اعزامی حزب ، عازم مهاباد و کردستان شدیم. یکی دو ماه بعد، سازمان فردی را برای حفاظت به کردستان آورد، هویت او برای همه روشن نیست . آن شخص کسی نیست جز محمدرضا کلاهی. او مدتها در کردستان در بخش رادیو بود. کارایی ویژهای نداشت. برای حفاظت به منطقه منتقل شد و تهیه بولتن خبری رادیوهای مختلف ازجمله کارهای او بود. بعدها چند بار او را در بغداد دیدم.»11
لذا اولین فردی که به کردستان میرود شاهسوندی و سه نفردیگربوده است.البته اسامی آن سه نفر را ذکر نکرده است. علت رفتن و خارج کردن شاهسوندی بلافاصله پس از۷تیرچه بوده است؟ آنهم درحالیکه افرادی مانند موسی خیابانی،علی زرکش و برخی اعضای مهم سازمان کماکان در تهران هستند.درهرحال بنا به اظهار صریح شاهسوندی،بعد ازچندروز کلاهی عامل انفجار جهت حفاظت در کردستان به او سپرده میشود.
شاهسوندی همچنین در مطلبی که درسایت بیبیسی فارسی منتشر شد،به حفاظت و همکاری محمدرضا کلاهی بانام مستعار ''کریم رادیو''با خود اشاره میکند: «چند هفته بعد، فردی به جمع ما پیوست. ظاهری نجیب و آرام و روحیهای تشکیلاتی و اجرایی داشت. هویت او برای همه مشخص نبود. او بانام تشکیلاتی "کریم رادیو"در بخش فنی رادیو مجاهد سازماندهی شد. او کسی جز محمدرضا کلاهی، عامل انفجار ۷ تیر نبود»12 شاهسوندی جایی دیگر درباره کلاهی گفته است:« بعدها چند بار او را در بغداد دیدم...»13
مسعود کشمیری رئیس کمیته اداره دوم نیروی هوایی ارتش و از ارکان ستاد خنثیسازی کودتا و جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی و عامل انفجار دفتر نخستوزیری و عامل شهادت شهیدان رجایی و باهنر نیز مدتها مسئولیت حفظ و نگهداری او بر عهده شاهسوندی بوده است. این نشاندهنده جایگاه مهم شاهسوندی در بخش نفوذیها بوده است. درباره مسعود کشمیری در مصاحبهای گفته است: «ولی کشمیری را مدت کوتاهی در ترکیه در یکخانه سازمانی که من آنجا بودم و همسرم نیز بود، در حوالی خیابان فاتح استانبول ترکیه، کشمیری و همسرش مدتی آنجا بودند. مکان این خانه پشت مسجد سلطان محمد فاتح بود که یکی از خلفاء و پادشاهان است. در آن حوالی ما یکخانهای داشتیم و بعدها در منطقه شمالی استانبول بود و ما مدتی در این هر دو محل با کشمیری و خانمش و من و خانمم همخانه بودیم و مدتی باهم بودیم. طبعاً ما زیاد درباره حادثههایی که بر هرکدام از ما رفته صحبت نمیکردیم، اینیکی از اصول سازمانی بود ولی بههرحال ایشان مدتی در ترکیه بود.»14 شاهسوندی در مطلب بالا گفته است که «در هردو محل باکشمیری و خانمش و من و خانمم همخانه بودیم و مدتی باهم بودیم.» یعنی مسعود کشمیری نفوذی سازمان در نخستوزیری و عامل شهادت شهیدان رجایی،باهنر و...نیز حفاظت و نگهداری آن بر عهده شاهسوندی بوده است.که این نشان از جایگاه مهم شاهسوندی دارد.
سرهنگ معزی خلبان نفوذی که عامل فرار بنیصدر و مسعود رجوی از ایران بوده نیز مدتها حفظ و نگهداریاش بر عهده او بوده است: « عرضم به حضور شما ، آقای جناب سرهنگ معزی را من مدتها ، حتی در بغداد در خیلی سالهای پیش همخانه بودیم ، حالا وقتی میگوییم همخانه دوستان فکر میکنند خانهای بود و ویلایی و مثلاً دیواربهدیوار بودیم و اینجور چیزها . حالآنکه دو اتاقی بود در یک ساختمان چندطبقه که طبقات پایینیاش فرض کنید دفتر رادیو مجاهد یا نشریه مجاهد بود و در طبقات بالایی دو اتاق بود یکی مربوط به ایشان و خانمشان و یکی هم مربوط به بنده و خانمم . از این زاویه درواقع ما هماتاق و همسایه بودیم . ولی این آقای معزی با اسم تشکیلاتی حمزه ، حمزه را هم به این خاطر گذاشتند که درواقع عموی پیغمبر بود ، بسیار پیغمبر را کمک کرد و پشتوانه و پشتگرمی پیغمبر بود و اسم آقای سرهنگ معزی در سازمان برادر حمزه یا سرهنگ حمزه بود ، چون بههرحال نقش عموی آقای مسعود رجوی را بازی میکرد و آقای مسعود رجوی هم خوب در همان نقش پیغمبر هست . تا آنجا که من میدانم ایشان علیالقاعده باید الآن در خارج از عراق باشند ، (حالا که خاطرم آمد ، ایشان صد در صد در خارج از عراق هستند) به این خاطر که در ماجرای حمله نیروهای امنیتی فرانسه به پایگاههای مجاهدین در چند سال پیش و دستگیری خانم عضدانلو ، ایشان هم تحت تعقیب بودند و حتی ممنوعالخروج بودند در فرانسه . بعدها شنیدم که ایشان به ایتالیا همسفری داشتهاند . ایشان باید در اروپا و جزء ارباب جمعیتهای خانم مریم رجوی (عضدانلو) باشند .»15
نگهداری و حفاظت از نفوذیها بسیار مهم است زیرا باعث میشود تا اعتبار سازمان بین نفوذیها بالا برود و باعث ریزش و دلسردی و بریدگی آنها نشود از طرف دیگر اگر حفاظت لازم به عمل نیاید امکان بریدن و افشای سایر اعضای شبکه و تیم نفوذیها وجود دارد.
شاهسوندی اولین سرسپرده حزب بعث
شاهسوندی همچنین اولین فرد عالیرتبه سازمان بوده که سرسپرده حزب بعث میشود و به عراق میرود. او '' اولین مجاهدی'' است که به عراق میرود: «اولین سفری که خدمتتان عرض کردم۶ اکتبر بود ، همراه با مرحوم صادق شرفکندی رفتیم به عراق ، یکی به نمایندگی از حزب دمکرات برای پیوستن به شورای ملی مقاومت و من هم که برای بردن گزارش کردستان به پاریس و فرانسه و هم حل مسئله فرستندهها . که این ماجرا درواقع سفر اولی است که من میروم به آنجا ، رفتن من به عراق بهعنوان رسمی عضو مجاهد نبود ، (این تأکید میشود به خاطر اینکه قصدم این است که تا آنجا که امکان دارد واقعیت را گفت) بلکه من میرفتم که از راه عراق درواقع تردد کنیم به فرانسه تا بتوانیم مسئله فرستندهها را حل کنیم . میزبان در این موقع حزب دمکرات بود که درواقع در عمل حزب دمکرات هم خود مهمان دولت عراق بود و دولت عراق هویت بنده را بهعنوان فردی که عضو مجاهد هست میدانستند ، اما هیچگاه مذاکرات رسمی بهعنوان سازمان مجاهدین بین من و مقامات عراق صورت نگرفت ، چون این دستور سازمانی بود که آن موقع ما هنوز طالب چنین رابطهای نبودیم . ولی بههرحال سوای این مسئله من اولین مجاهدی بودم که به عراق رفتم و ازآنجا داستانهایی دارد که رفتیم به فرانسه.»16
●انقلاب ایدئولوژیک و فروغ جاویدان
شاهسوندی درباره نقش خود در انقلاب ایدئولوژیک در سازمان میگوید: «در ماجرای موسوم به انقلاب ایدئولوژیک در پایان سال ۱۳۶۳ و ابتدای ۱۳۶۴ تحت تأثیر فضای صمیمت کاذب و اولیه آن ماجرا مدتی اختلافات کمرنگ شد. در این زمان عنوان تشکیلاتی من عضو مرکزیت است.» و در ادامه میافزاید: «بنده هم در جریان انقلاب ایدئولوژیک انقلاب کردم و به قول آن روزها بالا آوردم و در مقطعی طوق رهبری ایدئولوژیک مریم و مسعود را به گردن انداختم.»17 شاهسوندی میگوید«علی زرکش همراه شماره یک انقلاب ایدئولوژیک رجوی بوده است» و به این نکته اشاره میکند که مهدی ابریشم چی و مریم عضدانلو نیز تحت تأثیر اندیشه و فکر علی زرکش انقلاب کردهاند و درواقع آنها خود را مدیون علی زرکش هستند:
«مریم و مهدی هر دو باید اول انقلاب بکنند تا راه انقلاب ایدئولوژیک باز شود. بدون علی زرکش این امکانپذیر نبود.» شاهسوندی یکی از دلایل اختلاف و محاکمه زرکش را در همین راستا یادکرد و مدعی شد:«تا قبل از انقلاب ایدئولوژیک علی زرکش بعد از رجوی نفر دوم سازمان مجاهدین معرفیشده بود. بعد از انقلاب مریم عضدانلو که قبل از آن زیر دست علی بوده بهعنوان رهبر ایدئولوژیک علی مطرح میشود. کسی که طراح و بانی انقلاب ایدئولوژیک بوده و این را رجوی هم در سخنرانی روز ازدواجش مطرح کرده حالا باید مریم عضدانلو را که قبل از این ندیمه فیروزه بنیصدر بوده بهعنوان رهبری بپذیرد.»18 سؤالی که پیش میآید آن است که چرا باید زرکش چنین پیشنهاد و طرحی را بدهد که عملاً باعث از دست رفتن جایگاه خود در سازمان شود؟ بعدها میبینیم زرکش محاکمه میشود و جالب اینجاست که شاهسوندی هم جز هیات محاکمهکننده او بوده است.قضات این محکمه عبارتند از: شاهسوندی،مریم رجوی و... به نظرمی رسد پشت قصه انقلاب ایدئولوژیک و پیشنهاددهنده اصلی خود سعید شاهسوندی باشد ولی سعی میکند نقش اول خود را در پناه زرکش به نقش دوم تبدیل نماید. » سعید شاهسوندی همچنین به نقش خود در تشویق رجوی به عملیات فروغ جاویدان و تهاجم به ایران میپردازد: «ولی حادثهای پیش آمد که این حادثه سرنوشتساز بود و آن پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و اعلام آتشبس بود توسط جمهوری اسلامی بود و آقای خمینی با سخنرانی معروف به نوشیدن جام زهر، قطعنامه را پذیرفت. فکر میکنم ۲۷ تیرماه بود. من گرچه با بیانیه جدائی درواقع دیگر مجاهد نبودم اما به دلیل سالهای طولانی عضویت (بیست سال) و اشتغال در بخشهای سیاسی و تبلیغاتی سازمان همراه با تأثیرات عمیق عاطفی که یکشبه و در کوتاهمدت زدوده نمیشد، همانند سازمان مجاهدین با شرایط ویژه روبرو شدم. من دیگر اعتقادات ایدئولوژیکی مجاهدین را نداشتم. من حتی مجاهد به مفهوم تشکیلاتیاش هم نبودم یعنی عضو تشکیلات هم نبودم و این را رسماً در آن بیانیه اعلام کرده بودم امادرعین حال خود را مبارز راه آزادی میدانستم. و این به خاطرآرمانهائی بود که به خاطر آنها وارد سازمان مجاهدین شده بودم. من هنوز خود را مبارز میدانستم. شاید فرهنگ ماجراجوئی، چریکی، شهادتطلبی و از این قبیل هم بر من بیتأثیر نبود.علاوه بر یاد و تأثیر عاطفی دوستان و یارانی که طی این سالها کشتهشده بودند و نسبت به آنها احساس دین و مسئولیت میکردم... شما با وضعیتی روبرو بودید که میدیدید هرچه هست همین هست که هست رجوی است و سازمان او و اگر کسی بخواهد مبارزه بکند در حولوحوش همین سازمان باید کار کند...در چنین حالتی تحولات شدید میتوانست من را اینطرف و آنطرف بکشاند. این تحول شدید پذیرش قطعنامه توسط جمهوری اسلامی بود. رجوی میگفت؛ جمهوری اسلامی در جنگ زنده است. من با این تحلیل مخالف بودم. من میگفتم این ما (سازمان مجاهدین) هستیم که در شکاف جنگ ایران و عراق زنده هستیم. من این نظر را به افراد بسیاری میگفتم. یادم هست آخرین بار درست در روزهای بعد از پذیرش قطعنامه، در پایگاه شورای ملی مقاومت موسوم به "شکری" ،این موضوع را به آقای مهدی سامع نیز گفتم. ایشان رو کرد به من و نظر مرا در موردپذیرش قطعنامه توسط جمهوری اسلامی پرسید. من دودست خود را بهصورت عدد۷فارسی درآوردم و گفتم؛ شکافی بود که ما در آن میان زندگی میکردیم. دستهایم را بستم و گفتم، این شکاف بسته شد. این تحلیل من بود. بر اساس همین تحلیل هم عمل کردم... حال بعدازاین توضیحات نسبتاً مفصل، آخرین نامه به رجوی را که سه روز بعد از اعلام قبول قطعنامه توسط آیتالله خمینی و پنج روز قبل از عملیات موسوم به فروغ جاویدان نوشتهشده است را میآورم: «مسعود سلام انتخابات ویژه است انتخابهای متعددی در پیش رو نیست. فکر میکنم فرصت چندانی هم برای تصمیمگیری نداشته باشیم به چراهای آنهم در حال حاضر کار ندارم چراهای بهجا شرایط سخت است طبق معمول همیشه در چنین شرایطی من را با سازمان و با خود ببر این نامه را من از پاریس نوشتم بدون اطلاع از جلسات داخل سازمانی ولی بههرحال ذهنیت سازمانی است زیرا من 20 سال در سازمان کارکردم اگر برنامهای برای داخل رفتن در آینده نزدیک داشته باشید که فکر میکنم در شرایط کنونی بهترین کار ممکن است من با تمام تواناییهایم هستم هرکجا که مصلحت انقلاب مردم ایران در مقابل رژیم... ایجاب میکند بهویژه در صفوف نبرد. که فکر میکنم در ۴۰ سالگی هم هنوز بر آن مشتاق و توانا هستم. در شرایط استثنایی و ویژه کنونی کمک به سازمان و مقاومت برای سرنگونی دشمن...و خروج از تنگنا و گذر از سرپیچ خطرناک کنونی را وظیفه خود و هر انقلابی مبارز و دردمند و خواهان آزادی و عدالت اجتماعی میداند بعد از گذر از این سرپیچ و خروج مقاومت از تنگنایی که دشمن بر آن است بر ما تحمیل کند. اگر زنده ماندم. فرصت برای سؤال و اصرار بر پاسخ دادن به آنها هست»19
نقش شاهسوندی در عملیات فروغ جاویدان،فشار و تشویق رجوی به حمله به ایران است و رجوی نیز نظر ایشان را پذیرفته است. نکته مهم و قابلتوجه وتامل آن است که قبل ازهردو موقعیت بالا،شاهسوندی در وضعیت گلایه یا قهر از سازمان بوده و انقلاب ایدئولوژیک و عملیات فروغ جاویدان باعث آشتیکنان او میشود. شاهسوندی که اصرار بر عملیات فروغ جاویدان داشته،چندی پیش از آن به ادعای خودش حتی حاضرنمی شود در قبال پیشنهاد هر نوع مسئولیتی از سوی رجوی به بغداد برود:
«با شناخت روانشناسی من و با استفاده از رابطه عاطفی بین ما[بین رجوی و شاهسوندی ]که از سال ۱۳۵۵در زندان اوین وجود داشت، تلاش میکند من را به بغداد بکشاند. در سراسر نامه وی شما این دو محور را خواهید دید. در آن نامه بیش از ۵ بار دعوت میکند که من به بغداد بروم و حضوراً با خودش صحبت کنم و هرکجای سازمان را که خواستم ببینم با هرکسی که خواستم صحبت کنم. این تلاشی بود که من را به بغداد بکشاند. البته من پاسخ دوم را دادم و در آن زمان مشخص نتوانست موفق بشود ولی حادثهای پیش آمد که این حادثه سرنوشتساز بود و آن پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و اعلام آتشبس بود توسط جمهوری اسلامی بود و آقای خمینی با سخنرانی معروف به نوشیدن جام زهر، قطعنامه را پذیرفت. فکر میکنم ۲۷ تیرماه بود.»20
شاهسوندی در این عملیات شرکت کرد و تا آخرین گلولهاش جنگید و پس از مجروح شدن به اسارت درامد: «من دو مرحله در درگیری زخمی شدم، یکی در ناحیه ساق پا و دیگری لگنه خاصره. وقتی من را دستگیر کردند قرار بود من را درصحنه اعدام کنند.»21 او چهارسال بعد ازاد می شود و به المان میرود.شاهسوندی آزادی خود را نتیجه پیگیری و اقدامات حلقه کیان ذکرمی کند:«بنده بعد از چهار سال زندان در جمهوری اسلامی و محکوم شدن به اعدام ، شکنجه شدن و خیلی داستانهای دیگر ، به دنبال اختلافاتی که با مسعود رجوی داشتم و فحشها و حملاتی که از جانب سازمان از رادیوها و ارگانهایشان به من داده شد ، بخشی از حکومت که در خفا بودند و بعدها به نام نیروهای اصلاحگر که طرفداران اصلاحات شناخته میشدند و چهرههای شناختهشده و شاخص آن موقع که زمان ما شاخص نبودند ازجمله آقای سعید حجاریان بود که آشناییهایی از قبل با ما داشت و دوستان دیگری که واسطه این آشنایی بود اینها کمک کردند که من از موج اعدامهای آن سالها نجات پیدا کنم و بعدها به کمک همین افراد کشور را ترک کردم . در شرایطی که جناح دیگر میخواست همان بلایی را سر من بیاورد که سر هزاران نفر دیگر درآورد ، مقصودم از جناح دیگر درواقع چهره شاخص آن موقع فردی نظیر اسدالله لاجوردی است ، دعوایی بود در آنجا که دادستانی انقلاب و دادسراهای انقلاب و شماری از حاکمان شرع مخالف بودند و گفته بودند اگر فلانی ، یعنی من پایش به اوین برسد حکمش را اجرا خواهیم کرد . ولی آنطرف هم دوستان آقای حجاریان و کسانی که در آن موقع در کیان فرهنگی و مجله کیان معروف شدند به حلقه کیان و به کمک اینها از اعدام نجات پیدا کردم و بعداً هم از کشور خارج شدم . این را گفتم که سؤال را بیپاسخ نگذاشته باشم .»22
شاهسوندی عامل آزادی خود را حجاریان و دو نفر از دوستانش معرفی می کندو در ادامه میگوید:«آقای سعید حجاریان بود که آشناییهایی از قبل با ما داشت». این سؤال پیش میآید که سابقه آشنایی قبلی این دو سعید کجا و چگونه بوده است؟ نقش و دلیل دخالت حلقه بهاصطلاح فرهنگی کیان در این بحث امنیتی چه بوده است؟ حجاریان نیز در گفتگو با اندیشه پویا به نقش خود در آزادی شاهسوندی پرداخته است:
سعید حجاریان: «فقط و فقط برای آزاد شدن شاهسوندی کارکردم درباره شاهسوندی حرفم این بود که اوباما نیست اما با سازمان بدتر است و بهتر است آزاد شود.»
اندیشه پویا: شما در زمان بازداشت سعید شاهسوندی چهکاره بودید؟
حجاریان: من در بخش آموزش بودم.
اندیشه پویا: پس چه ربطی به شما داشته شاهسوندی؟
حجاریان: معاون امنیت از من خواست که نظر بدهم که با او چه باید کرد برای اظهارنظر سیاسی از من نظر مشورتی گرفتند من هم چند جلسه با او صحبت کردم. گفتم که او با رجوی مشکل دارد و دشمن رجوی است با ما خوب نیست اما بیخطر است و میتوان ول اش کرد برود. شاهسوندی رده بالایی داشت میتوانست در خارج فعالیت کند آدم عاقل و سالم و باشعوری بود مثل سعادتی که فهمیده بود مبارزه مسلحانه جواب نمیدهد. بنابراین بهجای اینکه اعدام شود بهتر بود از او استفاده شود.»23
شاهسوندی به نقش نادر صدیقی در آزادی خود نیز اشارهکرده است. نادر صدیقی مسئول تهیه بولتنهایی در مورد منافقین بوده که برای مسئولان ارسال میشده است. لذا نحوه و چگونگی اطلاعرسانی و گزارشات او و چهرهای که او از سعید شاهسوندی ارائه نموده نقش مهمی در آزادی او ایفا نموده است. شاهسوندی نیز به این نکته اشاره نموده است: «فردی بود به نام نادر صدیقی. از دوستان و معاونین آقای سعید حجاریان و این فرد دستاندرکار همان بولتنی بود که برای سران سه قوه میرفت. نادر صدیقی در زندان با من ملاقات میکرد.او میآمد با من صحبت میکرد و من با او صحبت میکردم . ماحصل گفتهها را در آن بولتن مینوشت.»24 سعید امامی معاون امنیت وزارت اطلاعات که شاهسوندی در دوران مسئولیت او آزادشده در سخنرانی خود در دانشگاه همدان در مهرماه ۱۳۷۵ ،آزادی شاهسوندی را نتیجه اقدامات خود ذکر میکند: "سعید شاهسوندی کسی بود که در عملیات مرصاد بود مسئول رادیو منافقین و عضو مرکزیت سازمان بود ما عفو رهبری گرفتیم و با زن و بچهاش فرستادیم به المان رفتند والان هم در المان زندگی میکنند.»25
بر اساس نظر حجاریان در گفتگو با اندیشه پویا،میدانیم که ایشان بعد از آمدن علی فلاحیان، از وزارت اطلاعات رفته است:
حجاریان: «من از وزارت خارجشده بودم زمانی که آقای هاشمی دولت تشکیل داد، از وزارت ا طاعات برگشتم دولت.از این به بعد هم من کارهای نبودم اینها همه حرف مفت است که بگویند در وزارت اطلاعات دو سعید بوده است.»
اندیشه پویا: «اخراج شدید یا خارج شدید یا استعفا دادید؟»
حجاریان :من کارمند نهاد ریاست جمهوری بودم و چند سال رفته بودم وزارت اطلاعات و بعد دوباره برگشتم به دولت بعد از تشکیل کابینه نزد آقای هاشمی رفتم و بهشان گفتم که دیگر نمیتوانم در وزارت اطلاعات کارکنم. ایشان نیز به آقای فلاحیان دستور دادند که فلانی بهصورت نیمهوقت به مرکز تحقیقات استراتژیک برود منتها آقای فلاحیان از ما پرسید که آنجا باکی کار میکنی گفتم رئیسم آقای خوئینیها و مرئوسم بهزاد نبوی است. وحشت کرد و گفت بهکلی برو، نیمهوقت هم نمیخواهد اینجا باشی بنابراین لازم نبود استعفا دهم، همه دوستان ما هم آمدند بیرون و از سال ۶۸ کسی از دوستان ما در وزارت نبود حاضر نبودند با آقای فلاحیان کار کنند.»26
سعید شاهسوندی سال ۱۳۷۱ در دوران معاونت امنیت سعید امامی آزادشده است. آیا سعید امامی بر اساس نظر سعید حجاریان او را آزادکرده است؟ان هم درحالیکه حجاریان مدعی است به خاطر اختلافات با فلاحیان و امامی از سال ۱۳۶۸از وزارت اطلاعات رفته است.چه ارتباطات خاصی بین سعیدین(سعید امامی وسعید حجاریان)میتوانسته وجود داشته باشد؟
نکته پایانی
با توجه به جایگاه سعید شاهسوندی در سازمان منافقین خصوصاً نقش ویژه در هدایت و کنترل عناصر نفوذی سازمان در دستگاهها و وزارتخانهها و نهادهای مختلف جمهوری اسلامی، آیا اطلاعاتی در خصوص شبکه مخفی و نفوذی سازمان منافقین در اختیار دستگاههای امنیتی قرار داده است؟ آیا در بولتنهای تهیهشده توسط نادر صدیقی و...به نقش ویژه او در بخش نفوذ سازمان و عملیات ۷ تیر و سایر اقدامات او اشاره کافی شده است؟ بررسی و ردیابی و کشف و برخورد با شبکه نفوذی سازمان منافقین ، شبکههای باقیمانده ساواک شامل همکاران و منابع لو نرفته ، نفوذی سایر سرویسهای بیگانه بذرپاشیهای آنها در چهار دهه اخیر در گروه هاو دستگاههای مختلف قبل و بعد از انقلاب امری اجتنابناپذیر و ضروری برای انقلاب اسلامی باید باشد.
پینوشت:
(۱) - http://www.shahsawandi.com/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7/12-%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%8A-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84.html (۲) - http://www.nejatngo.org/fa/posts/15969#.V1PfUa0VRoM
http://www.shahsawandi.com/pdf/Book-Print01-25-08-93.pdf
(۳)- محسن کاظمی ،خاطرات عزت شاهی ،انتشارات سوره مهر،چاپ چهارم بهمن ماه۱۳۸۵،صص ۵۵۱-۵۵۰
(۴)- محسن کاظمی ،خاطرات عزت شاهی ،انتشارات سوره مهر،چاپ چهارم بهمن ماه۱۳۸۵،صص۵۰۳
(۵-)http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8504210395
(۶)- http://www.habilian.ir/fa/mko-leaders/مریم-قجر-عضدانلو-رجوی.html
(۷)مصاحبه ی رادیو صدای ایران با سعید شاهسوندی قسمت ۸۳
(۸)-http://www.iran-ghalam.com/2Haupt/2541.shahs-Behnoud.27.4.08.HTM
(۹)- http://www.habilian.ir/fa/vije/vijenameha/Vijenameha/v004_7tir/page05_03.html
(۱۰) مصاحبهی رادیو صدای ایران با سعید شاهسوندی قسمت 83
11- شاهسوندی درگفتگو با نشریه چشم انداز ایران
http://www.shahsawandi.com/pdf/Book-Print01-25-08-93.pdf
(۱۲)- http://www.bbc.com/persian/iran/2011/06/110628_l10_30khordad60_7tir.shtml
(۱۳)- http://www.tarikheirani.ir/fa/news/4/bodyView/2354/0/%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1.%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85.%D8%AA%DB%8C%D8%B1.%D8%A8%D9%87.%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA.%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF.%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%B3%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C:.%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF.%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C.%DA%AF%D9%81%D8%AA.%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA.%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%B1%DB%8C.%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D9%86%D9%85.%D9%86%D8%A7%D9%85.%D8%B1%D9%85%D8%B2.%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA.%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87.%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1.%D8%A8%D9%88%D8%AF.%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%87%DB%8C.%D8%A7%D8%B2.%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86.%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%B1%D9%87.%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87.%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html
(۱۴) مصاحبهی رادیو صدای ایران با سعید شاهسوندی قسمت ۸۹
(۱۵) مصاحبهی رادیو صدای ایران با سعید شاهسوندی قسمت ۱۱۰
(۱۶)- مصاحبه ی رادیو صدای ایران با سعید شاهسوندی قسمت ۹۶
(۱۷)- مصاحبه ی رادیوصدای ایران با سعیدشاهسوندی قسمت ۱
(۱۸)- http://www.nejatngo.org/fa/posts/5437
(۱۹،۲۰)- http://www.shahsawandi.com/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7/12-%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%8A-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84.html
(۲۱)- http://www.bbc.com/persian/tvandradio/2012/03/120305_hardtalk_saeed_shahsavandi
(۲۲)-درگفتگو بارادیوصدای ایران قسمت ۹۰
(۲۳)-اندیشه پویا شماره دوم،تیرومرداد۱۳۹۱،صفحه ۴۵-۳۷
(۲۴)- http://www.bbc.com/persian/tvandradio/2012/03/120305_hardtalk_saeed_shahsavandi
(۲۵)- عمادالدین باقی ،تراژدی دموکراسی درایران ،نشرنی، چاپ دوم ۱۳۷۹،صفحه ۳۱۳
(۲۶)-اندیشه پویا شماره دوم،تیرومرداد۱۳۹۱،صفحه ۴۵-۳۷
ارسال نظر