مفسرین نظامی دنیا سردار همدانی را یک متخصص در جنگ‌های پارتیزانی معرفی کرده‌اند و به شخصیت کاریزماتیک و جاذبه او معترف بوده‌اند. در واقع جاذبه‌های شخصیتی سردار همدانی باعث شده بود کلام او در میان شیعیان و اهل سنت کشور سوریه تأثیرگذار باشد و ایجاد نیروهای دفاع میهنی یا همان بسیجیان سوری، یکی از اثرات ماندگار حضور همدانی در جبهه سوریه به شمار می‌رود. این روزها که در حال و هوای اولین سالگرد شهادت حبیب سپاه در 16 مهرماه 1394 قرار داریم گفت و گویی با سردار علی شادمانی معاون هماهنگ کننده قرارگاه خاتم‌الانبیاء(ص) انجام دادیم تا حاج حسین را از زبان یکی از همرزمانش بیشتر بشناسیم.

آشنایی شما با شهید همدانی مربوط به چه سالی می‌شود؟

سال 1357 من در همدان ساکن بودم. شهید مدنی از طرف امام مأموریت داشتند تا امور انقلاب را در همدان ساماندهی کنند. قبل از انقلاب بود و دولت وقت دستور داده بود یک تیپ زرهی از غرب کشور برای سرکوب انقلابیون به تهران بیاید. حضرت امام نیز از شهید بزرگوارمدنی خواستند که جلوی این واحد ارتشی گرفته شود تا برای انجام کودتا به تهران نرسد. روز21 بهمن سال 1357 به همراه جمعی از انقلابیون برای مقابله با آن تیپ زرهی که به سمت تهران عازم بود حرکت کردیم و با مسدود کردن راه نظامیان، خلع سلاحشان کردیم. سردارهمدانی نقش بارزی در این واقعه داشت و برای اولین بار ایشان را آنجا دیدم و شناختم.

 

و این همراهی در سال‌های بعد هم ادامه داشت؟

بله، سال 1358 که ضد انقلاب بخش قابل توجهی از کردستان را اشغال کرد و شرارت‌های مسلحانه‌اش را در پیش گرفت، من به همراه 70- 60 نفر از نیروهای همدان به پاوه، سر پل ذهاب، سقز و مهاباد رفتیم. بعد از شش ماه که از مهاباد به سپاه همدان بازگشتیم، من دومین بار شهیدهمدانی را در سپاه همدان دیدم که عضو سپاه شده بود و برای بنیانگذاری این نهاد مقدس در همدان سهم قابل توجهی را به عهده گرفته بود. از زمستان سال 58 به بعد بود که ما دوشادوش هم خدمت می‌کردیم و همه مسئولیت‌ها و خدماتی که ایشان ارائه کرده‌اند را به خوبی در ذهن دارم. شهیدهمدانی برای دفاع از انقلاب اسلامی و برای برقراری امنیت مردم، مجاهدت طولانی‌مدت متقبل شد و سرفرازانه مسئولیت‌هایی را که برعهده داشت به انجام می‌رساند.

 

با توجه به شناختی که شما از سردار حاج حسین همدانی در سال‌ها مجاهدتشان به دست آوردید، به نظر شما بارزترین شاخصه اخلاقی‌شان چه بود؟

بارزترین ویژگی سردار همدانی بصیرتش بود؛ یعنی راه درست را تشخیص می‌داد. باید اهل تشخیص باشی تا خوب انتخاب کنی و در انتخابت ثابت‌قدم بمانی و پایداری داشته باشی. ایشان دارای یک بصیرتی بود برگرفته از دین، همچنین تبعیت ایشان از رهبری، داشتن روحیه جهادی، مسئولیت‌شناسی، زمان‌سنجی و شناخت موقعیت‌ها و حساسیت‌ها و ادای تکلیف، شهید همدانی را به سعادت رساند. همه کسانی که ایشان را می‌شناسند تأیید می‌کنند که حاج حسین یک فرد متدین و مؤمن به معنای واقعی بود. همه حدود خدا را رعایت می‌کرد. عادل بود. حق کسی را تضییع نمی‌کرد. همه ویژگی‌هایی که در یک انسان مؤمن جست‌وجو می‌کنید در ایشان خلاصه شده بود. شهید همدانی به معنای واقعی پیرو ولی فقیه بود. آمدنش به سپاه به دستور امام بود، ماندنش در سپاه به دستور امام و 37 سال مجاهدتش هم به عشق رهبری و امام بود. حاج حسین این روحیه جهادی و انقلابی را دائم در درون خودش رشد و پرورش داده بود. آموخته بود در برابر خطرات نترسد و در برابر دشواری‌ها عقب ننشیند. آقای همدانی 37 سال در سپاه خدمت کرد و همه سوابق خدمتی ایشان هم در مسند فرماندهی بود. فرماندهی یعنی رفتن به سمت بحران، رفتن به سمت سختی‌ها، رفتن به سمت خطر و پذیرفتن کار بزرگ. کارهایی که ایشان به عهده می‌گرفت جزو خطرناک‌ترین کارها بود. در جامعه ما هزاران شغل داریم اما سردار همدانی جهاد و در واقع خطر ناک‌ترین نوع کارها را انتخاب کرد.

 

شهید همدانی از مستشاران ارشد ایرانی در جبهه دفاع از حرم بودند. به نظر شما چه دیدگاهی ایشان را به دفاع از اسلام در آن سوی مرزها کشاند؟

طی سال‌های اخیر ارتش و مردم سوریه موفقیت‌های خوبی را به دست آوردند و پشتیبانان تروریست‌ها احساس ضعف و زبونی و شکست کردند. لذا سعی کردند با ارسال تسلیحات جبهه شکست خورده تروریست‌ها را تقویت کنند. از این رو احساس شد که اگر این موازنه به هم بخورد و تروریست‌ها قوی بشوند، ممکن است برای جبهه مقاومت مشکل پیش بیاید، لذا باید از ارتش سوریه حمایت‌های مستشاری قوی‌تری انجام می‌شد. ما باید پا به پای سوری‌ها حضور خود را که به معنای درست حضوری مستشاری است تقویت می‌کردیم. چراکه امروز مسئله سوریه به عنوان خط مقاومت مطرح است. مقاومت در برابر صهیونیسم، مقاومت در برابر استکبار، مقاومت در برابرظلم و جنایت. یک روز دشمن روی ایران متمرکز می‌شود، یک روز  روی لبنان، یک روز روی سوریه متمرکز می‌شود، یک روز هم روی افغانستان. در ادامه برای حضور و دفاع از اسلام هرجا که ولی فقیه تشخیص بدهند پیروان ایشان دیگر جغرافیا نخواهند شناخت و حضور پیدا خواهند کرد. با این نگاه است که فرماندهانی چون سردار همدانی مسئولیت می‌پذیرند. اینکه آنجا سوریه است و عرب زبان هستند و... صحبت‌هایی است که جاهلان آن را مطرح می‌کنند. اما آنهایی که پیرو ولی فقیه و رهبری هستند اینگونه تحلیل نمی‌کنند. همه جبهه‌ها را جبهه اسلام می‌دانند. همه فرصت‌ها را طلایی می‌دانند تا به اسلام خدمت کنند. سردار همدانی هم با همین نگاه بود که چهارسال وقت خود را مصروف دفاع از جبهه مقاومت و دفاع از منافع مسلمین کرد. ایشان این سال‌ها را صرف مقابله با افکار شوم صهیونیستی و اعراب مرتجع و وهابیون کرد.

 

از دست دادن فرماندهی چون سردار حاج حسین همدانی خللی در روند خط مقاومتی که گفتید، ایجاد نمی‌کند؟

در طول تاریخ اسلام ما پیامبران و ائمه و بزرگان زیادی را از دست دادیم. در طول انقلاب و جنگ هم فرماندهان و سرداران بزرگی را از دست دادیم. انقلاب هزینه می‌خواهد و شهادت آنها به هیچ وجه خللی ایجاد نمی‌کند. اتفاقاً خون شهید موجب بالندگی و موجب هوشیاری جامعه و آگاهی جامعه می‌شود. ما هیچ گاه به جهت از دست دادن مسئولان غصه نمی‌خوریم بلکه غبطه می‌خوریم چراکه می‌دانیم هر پرچمی به زمین می‌افتد پرچمداران فراوانی هستند که پرچم‌ها را به دست خواهند گرفت. اگر اینطور نبود در همان سال‌های اولیه با شهادت عزیزانمان دشمنان انقلاب را بلعیده بودند. آنهایی که به اندازه کافی از ما شهید کرده‌اند، نتوانستند در ایمان و اراده ما خللی وارد کنند.

 

عکس‌العمل شما وقتی خبر شهادت دوست، همرزم و فرمانده سال‌های مجاهدت را شنیدید چه بود؟

از سال 1358 خیلی از دوستانم شهید شدند و هر وقت تعدادی شهید می‌شدند می‌گفتم خب تعداد دیگری هستند. وقتی آنها هم شهید می‌شدند، می‌گفتم خب دوستان دیگری هستند. چند تایی را می‌شمردم و با خود می‌گفتم خب حاج حسین همدانی هست. تقریباً همه دوستانم که با هم بودیم شهید شدند و آقای همدانی آخرین نفر آنها بود. برای همین من خیلی به ایشان دلخوش بودم. وقتی خبر شهادت حاج حسین را هم شنیدم خیلی بی‌صبر شدم و درونم به هم ریخت. آنهم به دو جهت؛ یکی اینکه غبطه خوردم به خاطر شهادتی که با این درجه خداوند نصیب ایشان کرد و دیگر اینکه غصه خوردم خودم خیلی از شهادت فاصله دارم و خیلی عقب مانده‌ام و واقعاً خسران نصیبم شده است. من از سال 1358 آماده‌ام که شهید شوم نه اینکه کشته شوم. شهید که بشویم یعنی خداوند جهاد ما را قبول کرده است و خدمت ما به اندازه کفایت بوده است، یعنی امام حسین(ع) از ما راضی بوده، یعنی ولی فقیه از ما راضی بوده و این رضایت به نوعی بعضاً در شکل شهادت بروز پیدا می‌کند. عشقمان به شهادت است و آن را اوج رضایت خداوند می‌دانیم. آرزوی من هم شهادت است.

 

چه خاطره‌ای از شهید همدانی در ذهنتان ماندگار شده است؟

سال 1358 در جبهه کردستان ما با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کردیم. واقعاً جبهه سختی بود. شش ماه در آن شرایط جنگیدن آدمی را خسته  و سؤالات زیادی در ذهنم ایجاد می‌کند. وقتی از کردستان برگشتم به سپاه همدان رفتم و مشکلات را مطرح کردم. فرمانده سپاه، شهید همدانی را صدا کرد و گفت شما به آقایانی که از کردستان آمدند جواب بدهید که ما چه می‌کنیم و چگونه سپاه را تقویت می‌کنیم. سردار همدانی یک جلسه‌ای را با من، شهید فرهانی، شهید فریدی و شهید بهمنی برگزار کرد. در این جلسه سردار همدانی از برنامه‌های توسعه سپاه همدان صحبت کرد. آن زمان موفق شده بود با سپاه کرمانشاه و تهران ارتباط برقرار کند. توضیحات قابل توجهی را بیان کرد. همانجا یک آرامشی در درون من ایجاد شد. این آرامش چه در طول مدت هشت سال جنگ تحمیلی و بعد از آن در خیلی از موارد و مواقع که با مشکلات عدیده‌ای مواجه می‌شدم در وجود من بود و به من کمک می‌کرد. از این رو همواره به این فکر می‌کردم که من به سردار همدانی چه لقبی بدهم تا شایسته‌اش باشد. بگویم فرمانده، بگویم برادر، بگویم همرزم، چه بگویم؟ وقتی شهادتشان اتفاق افتاد دیدم که سپاه در بنرها و. . . نوشته« حبیب سپاه ». خوب که دقت کردم دیدم واقعاً واژه بسیار قشنگی بود که من 36 سال به دنبالش بودم. واقعاً لقب حبیب سپاه برازنده ایشان بود. کمک‌ها و نقش مؤثری که ایشان در شرایط حاد داشتند و حب و علاقه‌ای که اطرافیان و همراهان به ایشان داشتند در قالب همین دو کلمه جای می‌گرفت و خودنمایی می‌کرد.