هرچه پیش می رویم برجام بی اثرتر می شود
یک فرمانده ارشد دوران دفاع مقدس با بیان اینکه آمریکا ترجیح می دهد با روس ها به توافق برسد تا ایران گفت: در برجام می بینیم هر چقدر که پیش می رویم واقعاً هیچ دستاوردی برای ما ندارد.
ارتش رژیم صهیونیستی سرمست از پیروزی های گذشته خود در رویارویی با ارتش های بزرگ عربی تصور می کرد می تواند در هر نقطه و هر زمانی که می خواهد مخالفان خود را با استفاده از سلاح های پیشرفته و بعضا غیر متعارف آماج حملات وحشیانه قرار دهد؛ تصوری که با پیروزی حزب الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه نمود دیگری پیدا کرد. تقریبا ۱۰ سال پیش با شجاعت حزب لله لبنان ارتش رژیم صهیونیستی در مواجهه با قدرت و شهامت این گروه شکست سنگینی خورد.
به همین مناسبت و در ایام سالگرد این پیروزی مهم جهان اسلام، به سراغ سردار احمد غلامپور از فرماندهان سالهای دفاع مقدس رفته و با وی در خصوص موضوع مقاومت و موضوعات دیگر به گفتگو نشستیم. در بخش نخست این گفتگو موضاعاتی مانند ریشه شکل گیری مقاومت، ماهیت دشمن، میزان کمک های جمهوری سلامی به جبهه مقاومت، دستاوردهای حمایت از جریان مقاومت و موقعیت فعلی جریان مقاومت در منطقه و جهان مورد بحث و بررسی قرار گرفت.
متن کامل قسمت دوم و پایانی گفتگو با سردار غلامپور به شرح زیر است:
جایگاه حزب الله را امروز در منطقه و جهان چگونه ارزیابی می کنید و اگر برای مقابله با تکفریها و گروههای تروریستی در منطقه مشارکت نمی کردند و در سوریه علیه آنها نمی جنگیدند چه آینده ای برای ملت سوریه متصور بود؟
حزب الله در ابتدا با تقویت جریان شیعه در لبنان تشکیل شد. چون جریان شیعه در لبنان دو دسته بودند. ابتدا یک دسته شیعه وجود داشت که رهبری آن را آقای «نبی بری» بر عهده داشت که الان رئیس مجلس لبنان است. حزبی بود به نام حزب «امل» اما این حزب تقریباً سمت و سو و گرایش و حرکتش طوری بود که شبیه مجاهدین خلق ما شده بود. جریانی که شیعیان لبنان به خصوص شیعیان جنوب لبنان را هدایت می کرد اینگونه بود و خیلی اصیل نبود.
شاید ما سال ۶۱ که تمام تمرکز و فکرمان درگیر جنگ بود، اصلا فکر نمی کردیم جغرافیای لبنان جغرافیای مهمی است! لبنان کشور کوچکی است و خیلی وسعت هم ندارد. کشوری ۷۲ ملت است و طوایف مختلفی در آن زندگی می کنند. جغرافیای لبنان چرا مهم است؟ چون لبنان از نظر جغرافیایی هم مرز با اسرائیل است و یکی از شعارهای اساسی انقلاب اسلامی هم نابودی اسرائیل، مقابله با اسرائیل و نجات فلسطینیان است.
سال ۶۱ وقتی اسرائیلی ها به لبنان حمله کردند و به سرعت بیروت را گرفتند این جرقه ای شد در ذهن مسئولین نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و این اتفاق ناخواسته ما را به آنجا کشاند. همان جریان رفتن نیروهای مسلح و بردن دو یگان و اتفاقاتی که منجر به جریان شهید متوسلیان شد.
این حرکت دشمن باعث شد ذهن ما به سمت جغرافیای بسیار کلیدی و مهم برود که آنجا یک بخشی از شیعیان ناب و خوب وجود دارد، اما هدایت آنها هدایت درستی نیست؛ لذا وقتی ورود کردیم و جریان حزب الله را درست کردیم، ابتدا درگیری زیادی بین جریان حزب الله و امل ایجاد شد و کلی تلاش شد تا اینها به توافق رسیدند.
در نهایت به دلیل رشد حزب الله، چون در مسیر بهتر و سالمتری بود به سرعت توانست عمل را حذف کند و خودش یک تشکل بشود. در ابتدا شکل گیری حزب الله برای لبنان و مسلمانان لبنان بود اما به دلیل ضرباتی که به او وارد می شد، باعث شد کم کم رشد کند. یعنی ابتدا در حوزه سازماندهی نظامی اقدامات خوبی صورت گرفت و بعد وارد حوزه سیاسی شد. نماینده معرفی کرد و در مجلس صاحب کرسی شد و در انتخابات لبنان به پیروزهایی بزرگی دست پیدا کرد و کم کم به یک جریانی که در واقع نه تنها نمی توانستند با آن برخورد حذفی کنند و به آن اهمیت ندهند، بلکه مجبور بودند در اتفاقاتی که در لبنان قرار است شکل بگیرد در حاکمیت و مسائل سیاسی نقش مهمی داشته باشد، تبدیل شد.
یک بخشی از آن به هوشمندی و هوشیاری آنها برمی گردد و یک بخشی هم به دلیل فشارهایی که به آنها وارد می شد، بود. همین فشارها باعث می شد به فکر بیفتند. مثلا وقتی چند بار اسرائیلی ها از طریق دریا با ناوچه هایشان شروع به شلیک به ساحل کردند و بعضی از نقاط حزب الله را هدف گرفتن، جرقه ای شد که حزب الله هم یک نیروی دریایی می خواهد تا بتواند مقابله کند.
طبیعتاً حزب الله آنقدر رشد کرد و شکل گرفت که بخشی از نیروهای انقلاب شد. انقلاب جغرافیا ندارد. در هر نقطه ای با هر فاصله ای یک مجموعه ای می تواند شکل بگیرد که جزء انقلاب باشند؛ بدون اینکه بخواهند اتصال فیزیکی یا جغرافیایی با جمهوری اسلامی داشته باشند که در آن انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است. بنابراین وقتی که حزب الله بخشی از انقلاب اسلامی و دارای یک توان و یک پتانسیلی شد هر جا که انقلاب اسلامی با خطر مواجه شود همه مجموعه های موثر می روند آنجا و کمک می کنند.
امروز عراق خودش درگیر است اما در عین حال از عراق یک نیرویی در حد یک لشکر می آید و در سوریه کنار لبنانی ها، پاکستانی ها و افغانستانی ها قرار می گیرد. در بعضی از این کشورها که انقلاب اسلامی اتفاق نیفتاده است؛ مثلا در پاکستان که انقلاب اسلامی اتفاق نیفتاده است یا در افغانستان؛ شما می بینید یک مجموعه نیروهایی هستند که می آیند در کنار هم با ملیت های مختلف ورود می کنند و در جریان مقاومت قرار می گیرند.
حزب الله هم یکی از آن مجموعه هاست. از قوی ترین مجموعه هاست و انصافاً از نظر کیفی و حتی از نظر کمی نقش بسیار مهمی در صحنه سوریه ایفا می کند. شاید بعضی ها که شعار می دهند و بعضاً می گویند «نه غزه، نه لبنان» این شعار، شعارِ عدم درک نسبت به انقلاب اسلامی است. این کسانی که آنجا با ملیت های مختلف در کنار هم می جنگند اینها همه برای دفاع از انقلاب اسلامی می جنگند. می شود گفت جریان مقاومت امروز بازوی نظامی و مسلح انقلاب اسلامی است که از شان، اعتبار و امنیت ملی انقلاب اسلامی دفاع می کند و این حد و مرز ندارد؛ ملیت ندارد. چون هدفش نجات مستضعفان است.
جغرافیای منطقه را به نوعی باید جغرافیای مقاومت گفت؛ یعنی مقاومت یک جغرافیایی درست کرده است که به حد و مرز کشورها ارتباطی ندارد و خودش یک حوزه دارد. هر جایی آثاری از این مقاومت وجود دارد و تقابل و مقابله وجود دارد آنجا حوزه جغرافیایی مقاومت است.
به نظر شما آل سعود با چه هدف و منطقی و با چه رویکردی از گروه های تکفیری حمایت می کند و تا کجا می تواند این موضوع را ادامه بدهد؟
دو نکته وجود دارد. نمی توان گفت عربستان به عنوان بازیگر مستقل و قدرتمند محسوب می شود و قطعاً به نیابت است، اما عربستان برای خودش یک اهداف و برنامه هایی دارد. امروز عربستان دو مشکل دارد. مشکل بزرگ و اساسی اش در واقع پیداش و رویش یک انقلاب اصیل و اسلامی است که امام (ره) تحت عنوان اسلام ناب محمدی از آن نام بردند؛ در برابر اسلام آمریکایی.
اسلامی که آل سعود از آن دم می زند، اسلام آمریکایی است. اسلام اصیل نیست. خوشبختانه امروز در جریان تقابل کار به جایی رسیده که همۀ اقدامات و اتفاقاتی که در جبهه کفر اتفاق می افتد کاملاً علنی و شفاف است. یعنی به تعبیری می شود گفت کارد به استخوانشان رسیده و عربستان اِبایی از برقراری رابطه با رژیم صهیونیستی ندارد. به عنوان یک کشور اسلامی و کشوری که خودشان را خادم الحرمین الشرفین می دانند، می آیند و این همه در منطقه جنایت انجام می دهند. این به دلیل آن فشاری است که به آنها وارد می شود.
بنابراین عربستان دو مشکل دارد؛ یکی اینکه با یک جریان اعتقادی اصیل مواجه است که جریان پوشالی و منحرف آنها را از بین می برد و این خطر بزرگی برای آنهاست؛ نکته دوم اینکه عربستان احساس می کند از لحاظ سیاسی حاکمیتش در حال خدشه دار شدن است، چون یک کشور قدرتمند منطقه ای محسوب می شد و خود را لیدر، فرمانده و مدیر کشورهای منطقه و حتی فرامنطقه ای می دانست. عربستان احساس می کند اگر هم از جنبه اعتقادی و دینی و هم از جنبه سیاسی، ورود، مقابله و از خودش دفاع نکند، از بین خواهد رفت.
لذا نکته ای که من عرض می کنم بدان معناست که همانطور که ما به عنوان جبهه حق برای خودمان خطوط قرمز قائل هستیم، مثلا می گوییم تعدّی به حریم عتبات خط قرمز ماست یا تعدی به فلان موضوع یا مساله خط قرمز ماست، امروز عربستان حضور انقلاب اسلامی و جریان مقاومت را و آنچه که در جنوب لبنان اتفاق افتاده، در یمن رخ داده و ... را برای خود خط قرمز می داند. حاضر است همه آثار و تبعاتش را بپذیرد؛ یعنی حاضر است به آنها جنایتکار و کافر بگویند اما از این مساله کوتاه نمی آید. این مساله برای او مساله مرگ و زندگی است. برای عربستان قابل تصور نیست یک حکومت اسلامی با ماهیت و شکل و شمایل جمهوری اسلامی نزدیک عربستان شکل بگیرد و خود را نابود شده می داند. برای همین عربستان هم با اینکه در موضع کفر است اما برای دفاع از خودش چون احساس می کند اینها خطوط قرمز هستند، به هیچ عنوان کوتاه نمی آید.
لذا تلاش و سرمایه گذاری عربستان به این دلیل است که ماهیت وجودی اش به خطر افتاده است. حاکمیتش به خطر افتاده است. بنابراین با هر امکانی و هر وسیله ای که بتواند تا آخر این کار را ادامه خواهد داد و اینطور نیست که تسلیم شود. مگر اینکه یک فضا و شرایط سیاسی ایجاد شود که احساس کند طرف مقابل هم کوتاه آمده و خطری او را تهدید نمی کند و بتواند یک شرایط مسالمت آمیز را برای سالهای طولانی حفظ کند؛ که این بعید است.
مقام معظم رهبری در بیاناتشان اشاره فرمودند که شر تکفیری ها به خود صاحبانشان باز خواهد گشت. با توجه به اتفاقاتی که الان در کشورهایی مانند فرانسه و آلمان و کشورهای اروپایی رخ می دهد این تعبیر را تا چه حد تحقق یافته تلقی می کنید؟
این تعبیر در واقع محقق شده است. حوادثی که الان در کشورهای اروپایی و حتی در کشورهای جهان سومی مثل عربستان و ترکیه که حامیان اصلی جریان تروریستی و تکفیری هستند اتفاق می افتد، مشهود است. همه آنها متوجه شده اند و حداقل این است که استراتژیستها و آدم های راهبردی آنها به وضوح از این موضوع صحبت می کنند و مطلب می نویسند.
یکی از دلایل راه اندازی جریان های تکفیری این بود که همه این انسان هایی که در قلب آمریکا و اروپا مسلمان شده اند به حوزه ای که جنگ و درگیری است بیایند تا اروپا و آمریکا از شر آنها خلاص شوند.
حتی اینها خودشان در یک تفسیری می گویند که بزرگترین قربانی تروریسم امروز مسلمانان هستند. درست هم می گویند. آنها می گویند اینهایی که در قالب تروریسم تکفیری آدم می کشند، مسلمان می کشند و آنهایی که جریان مقاومت آنها را می کشد هم مسلمان هستند؛ درست است که تکفیری و تروریست هستند اما مسلمانند. مسلمانی است که با شعار الله اکبر و شعار خدا و پیغمبر آمده اند و بخشی از آنها حافظ قرآن هستند. اینها را از قلب اروپا و آمریکا راندند و به منطقه آوردند.
بنابراین به نظر می رسد آنچه در منطقه در حال رخ دادن است از منظر غرب و کفر جهانی یک اتفاق دو سر برد است. اینها می گویند مهم این است که در منطقه مسلمان کشته شود؛ حالا یکی نامش تروریست و تکفیری است و یکی نامش مردم، مستضعفین و ارتشی است. بنابراین اتفاقاتی که در منطقه رخ می دهد یک سناریوی پیچیده ای است که غربی ها طراحی و برنامه ریزی کرده اند تا مسلمان را به جان هم بیندازند. این اتفاق در حال رخ دادن است و بخش قابل توجهی از مسلمان در این درگیری ها کشته می شوند.
هر چه اتفاق می افتد چه در قالب مقاومت و چه در قالب انفجار و حوادثی که رخ می دهد، عموماً مسلمانان هستند. در افغانستان، پاکستان، عراق، هند و جاهای دیگر مسلمانان هستند که کشته می شوند و آنها از این جهت سود می برند. در هر حال این یک خروجی و یک آثار و تبعاتی دارد. به این معنا که بخشی از آنها در درازمدت به یک شرایطی می رسند که احساس می کنند بازی خورده اند یعنی این را می فهمند. کما اینکه در جریان جنگ ویتنام بخش قابل توجهی از سربازان آمریکایی که احساس کردند بازی خورده اند و در این فاصله مردم را کشته اند وقتی برگشتند آمریکا در آنجا حادثه آفریدند. حمله کردند، ترور کردند و درگیر شدند.
آنها در طولانی مدت نمی توانند اینها را در غفلت و ناآگاهی قرار بدهند و بالاخره اینها متوجه می شوند و می فهمند. اگر هم اینها بفهمند به دلیل نوع تربیتی که شده اند و نوع انگیزه و غرایزی که دارند حتماً می روند و آنجا تلافی می کنند. چه معنی دارد الان این اتفاقات در فرانسه، آلمان و یا جاهای دیگر اتفاق بیفتد؟ به طور قطع این اتفاق خواهد افتاد و به نظر من ما هر چه به جلو برویم توسعه و دامنه اش بیشتر خواهد شد و حتماً این اتفاق خواهد افتاد.
در سوریه جنگ شدیدتر شده و از طرف دیگر عراق هم شاهد تحولاتی در جبهه هایش است. به نظر شما تحولات آینده سوریه و عراق به چه شکلی خواهد بود؟
مساله عراق زودتر از سوریه تمام می شود. عراق یک تفاوت راهبردی با سوریه دارد و آن این است که سوریه علاوه بر اینکه جریان تکفیری به کشورش حمله کرده و درگیری شدید است، متاسفانه خود نظام و حاکمیت سوریه به هیچ عنوان مورد قبول و مشروعیت جامعه جهانی نیست. یعنی اشکال سوریه این است که نظامش را آمریکایی ها و کشورهای منطقه قبول ندارند.
حرفشان هم این است که می گویند اگر اسد برود همه چیز حل است و آن هم به دلیل جایگاه سوریه است؛ چون سوریه یک پل ارتباطی است بین ایران به عنوان مرکز فرماندهی و مقاومتی که در لبنان وجود دارد. در واقع وقتی این اتصال را دیدند، سوریه تبدیل به یک کشوری می شود که بخشی از مقاومت محسوب می شود. اینها دیدند این کمربند و اتصال اگر برقرار شود ایران با استفاده از سوریه و لبنان نزدیک گوش اسرائیل قرار می گیرد.
بحران عراق زودتر از سوریه تمام می شود. عراق تفاوت راهبردی با سوریه داردبنابراین حضور ایران و انقلاب اسلامی به تعبیری خیلی برای آنها خطرناک است. به همین دلیل آنها روی سوریه خیلی حساس هستند. لذا شرایط سوریه خیلی از عراق خطرناکتر است. عراق اساساً کشوری بود که خیلی نظام بین الملل با آن مشکل نداشتند چون حاکمیتش سقوط کرده و یک حکومتی آمده بود که خود آمریکایی ها آن را آورده بودند و آمریکایی ها به اینها کمک کردند و ارتش عراق را تربیت کردند.
لذا آن فشاری که از ناحیه جریان استکباری، غربی ها و چه کشورهای منطقه به سوریه وارد می شود با عراق متفاوت است. عربستان سعودی، امارات و کویت ممکن است با عراق مشکل نداشته باشند، اما با سوریه مشکل اساسی دارند و می گویند بشار اسد باید برود و این حاکمیت ساقط شود. این مساله را در عراق ندارند.
بنابراین عراقی ها زودتر توانستند جریان تکفیری ها را و خطر حضور تکفیری ها را جمع کنند. چون عراق چند ویژگی دارد که در سوریه نیست. اولاً جمعیت غالب عراق شیعه است و آنها به شدت نزدیک به نوع تفکر انقلاب اسلامی و مقاومت هستند؛ دوم اینکه بخش قابل توجهی از عراقی ها در جریان جنگ ما از جنگ الگو و تجربه گرفتند و حتی سازمان رزم تشکیل دادند.
در زمان جنگ ابتدا از مجاهدین عراقی یک تیپ درست شد و بعد یک لشکر و سپس سپاه بدر تشکیل شد. ما در جریان جنگ بعضاً از این عراقی ها استفاده می کردیم. وقتی این اتفاق می افتد خودبخود یک تشکیلاتی مانند حزب الله و قویتر در عراق بوجود می آید. یعنی باز از تجربه جنگ و تجربه انقلاب یک تشکل نظامی قدرتمند از مجاهدین عراقی در آنجا وجود دارد.
سوم اینکه در عراق مرجعیت دینی تشیع وجود دارد که نفوذ بسیار زیادی روی مردم و حتی حاکمیت دارد. چیزی شبیه ولایت فقیه. مشهود نیست ولی با حمله تکفیری ها این موضوع خودش را پیدا می کند. همین که گفتم بعضی وقت ها حملات آنها و تهاجمات آنها یک آثار و برکاتی برای کشور اسلامی دارد یکی این است. یعنی اینها کاری کردند که عراق از ریل حرکت به سمت غرب و استکبار خارج و روی ریل انقلاب اسلامی قرار گرفت.
وقتی جریان تکفیری ها در عراق بوجود آمد، حاکمیت عراق به شدت به سمت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی گرایش پیدا کرد. عراق دارای نیروی مقاومت بسیج و مرجعیت فعال در صحنه شد. چون قبلاً مرجعیت خیلی دخل و تصرف نمی کرد. اصلاً نظر نمی داد و چیزی نمی گفت. ولی وقتی این اتفاق افتاد مرجعیت به صحنه آمد و فتوا داد. این باعث شد که عراق هم دارای یک مرجعیت شود؛ یعنی دقیقاً مدلی مانند مدل جمهوری اسلامی ایران، هم مرجعیت دارد هم تیپ و لشکر بسیجی دارد؛ هم حاکمیتی دارد که از نظر تفکر هم مرجعیت را قبول دارد و هم تیپ و لشکر بسیجی را.
بنابراین عراق از نظر انسجام و تقابل با تکفیریها خیلی قویتر و سریعتر توانسته عمل کند. به همین دلیل توانستند سریع جریان اشغال را جمع کنند و از آن ۶۰، ۷۰ درصدی که تکفیریها اشغال کرده بودند، الان رساندند به ۵، ۶ درصد. موصل مانده که اگر آن را هم بگیرند می شود گفت جریان تکفیری ها در عراق جمع شده است. اما در سوریه اینگونه نیست و شرایط کاملاً متفاوت است.
یک تمرکز و تجمعی در سوریه ایجاد شده است. تکفیری ها وقتی فهمیدند در عراق دستشان به جایی نمی رسد و در آن نقشه و برنامه ریزی شان موفق نشده اند، بخش قابل توجهی از آنها به سوریه آمدند و به دنبال این هستند که در سوریه ایفای نقش کرده و خودشان را حفظ کنند. هر چند در سوریه شکست هایی خورده اند و با پیروزی های خوبی هم که به دست آمده، جریان تکفیری در سوریه به نسبت ۵ سال گذشته که تا پای دیوار کاخ اسد رسیدند، واقعا عقب روی ها و پسروی های زیادی داشته اند. امروز واقعاً حاکمیت سوریه خودش را پیدا کرده است و توانسته از موضع قدرت صحبت کند. ارتش و نیروهای مردمی سوریه هم دارای تجارب خوبی شده اند و یک شرایط مطلوبی را نسبت به گذشته پیدا کرده اند.
اگر در سوریه مساله حلب حل شود می شود گفت تیر خلاص را به جریان تکفیری می زنند. چون آنها می بینند تمام دستاوردهایشان را از دست داده اند.
البته زمین در اختیارشان است وقتی شما از روی نقشه نگاه می کنید می بینید مثلا ۴۰، ۴۵ درصد زمین های سوریه دست تکفیری هاست. اما وقتی نگاه می کنید می بینید این ۴۵ یا ۵۰ درصدی که دست تکفیری هاست حدود ۳۰، ۳۵ درصد بیابان و مناطق غیرقابل بهره برداری است. به اسم برای تکفیری هاست و به درد نمی خورد و کسی در آنجا نیست.
مناطق اصلی و جمعیتی دست نظام حاکمیتی سوریه است. بنابراین الان اتکای تکفیری ها به حلب است که یک جایی را بگیرند و به عنوان حکومت و مرکز خودشان نگه دارند مانند رقه. آنها از روی ناچاری می گویند رقه پایتخت ماست. رقه چیزی ندارد و یک شهر بسیار کوچک است و در حد روستای ما تلقی می شود. بنابراین وضعیت در سوریه اینگونه است و اینها خیلی نمی توانند به آینده امیدوار باشند.
حضرت آقا بارها به عدم مذاکره درخصوص مسائل منطقه اشاره کرده اند اما غربی ها به دنبال مدلی مانند برجام در منطقه هستند. نظر شما در این باره چیست؟
به نظر می رسد آمریکایی ها چون می دانستند در سوریه با جمهوری اسلامی ایران نمی توانند به توافق برسند با اتفاقی که افتاد و ورود روسیه به صحنه سوریه، آنها فرصت طلبی کرده و رفتند با روسیه مذاکره کردند. گفتند بیایید بنشینیم و خودمان مساله سوریه را حل کنیم و کاری به دیگران نداشته باشیم.
روسیه برای اینکه از موضع ابرقدرتی پایین تر نیاید امروز تقریباً با آمریکایی ها در یک مسیری حرکت می کند که در واقع حل مسائل سوریه عمدتاً توسط روسیه و آمریکا حل و فصل شود. یعنی آمریکایی ها ترجیح می دهند با روس ها به توافق برسند و مسائل فی ما بین را حل کنند تا اینکه ایران طرف آنها باشد.
رهبر انقلاب در دفعات متعدد به بدعهدی های آمریکا و غربی ها اشاره کرده اند به نظر شما چرا ایشان اینقدر روی این مساله حساس هستند؟
این یک موضوع روشن و تاریخی است. به تاریخ کشورمان نگاه کنیم نه تنها در دوره انقلاب بلکه در دوره قبل از انقلاب هم آمریکایی ها هیچ وقت نسبت به ما با نیت خیر و نیت خوب نداشتند. وقتی که اینها رسماً می گویند در کودتای ۲۸ مرداد دخالت داشتند و دخل و تصرف کردند؛ وقتی که قبول دارند ایران را به عنوان یک کشور مستعمره در اختیار داشتند؛ طبیعی است با این تفاوت فاحش در نوع نگاه و ماهیت آمریکایی ها با نگاه و ماهیت جمهوری اسلامی، ایران و آمریکا نتوانند با هم کنار بیایند و در یک مسیر و در یک موضوع به صورت روشن به یک اشتراکاتی برسند.
بنابراین این نکته ای که مقام معظم رهبری روی آن تاکید دارد بدلیل سابقه روشن غربی ها و آمریکایی هاست. امام (ره) تعابیر دیگری تحت عنوان «شیطان بزرگ» به کار می بردند یا می گفتند اصلا تعامل یا توافق ما با آمریکای ها امکانپذیر نیست، چون آنها از لحاظ اعتقادی و نگاه به مسائل منطقه ای یک طوری فکر می کنند که ما دقیقاً نقطه مقابل آن هستیم.
اینکه بعضی ها می گویند می شود با آمریکایی ها مذاکره کرد، تقریباً امکانپذیر نیست و دلیلش این است که یا ما باید از شرایط خودمان عدول کنیم یا آنها باید عدول کنند. معمولاً در تقابل حق و باطل این «عدول» وجود ندارد. یعنی نه آنها از حق خودشان [به قول خودشان] کوتاه می آیند و نه ما از حق خودمان کوتاه می آییم.
بنابراین این نکته که آقا می فرمایند نکته درست و روشنی است و نباید به آنها اعتماد کرد. خوشبختانه هر چقدر جلوتر می رویم نمونه هایی بروز داده می شود و این دوستانی که قبول ندارند می بینند که نمی شود با آمریکا مذاکره کرد و به نتیجه رسید. الان نمونه اش برجام است و ما می بینیم هر چقدر که پیش می رویم واقعاً هیچ دستاوردی برای ما ندارد. الان طوری شده که همه آقایانی که در ابتدا جزء مدعیان اصلی دفاع از برجام بودند و می گفتند می شود، امروز قبول کردند که نمی شود.
«دشمن شناسی» در کنار شناخت ماهیت انقلاب مساله بسیار مهمی است. یکی از موضوعاتش همین است؛ یعنی شما باید دشمنتان را از همان ابتدا خوب بشناسید. نباید به او اعتماد کنید تا ضربات و هزینه های آن را ببینید، بعد تازه بگویید درست است او دشمن ماست. این را با توجه به پیشینه و سابقه ای که وجود دارد می شود زودتر فهمید.
اگر نکته ای باقی مانده بفرمایید.
چون بحث جریان مقاومت است حداقل تاریخ ما از بعد از انقلاب اسلامی تا به امروز نشان داده که جریان انقلاب اسلامی و مقاومت مسیری را به درستی انتخاب کرده و دارد این مسیر را می رود. به هیچ عنوان بنا ندارد به هیچ توصیه ای و به هیچ مانعی و به هیچ گره ای بربخورد که به واسطه آن حرکتش را متوقف کند. بنای آن این است که به هر قیمتی که شده رو به جلو حرکت کند و همه موانع را از سر راه خودش بردارد؛ چون جریان مقاومت و انقلاب اسلامی اتکایش به خداوند تبارک و تعالی است.
محور مقاومت و جریان انقلاب اسلامی براساس چنین استراتژی ای و با اتکا به ایدئولوژی اسلام ناب محمدی مسیرش را ادامه می دهد و رو به جلو حرکت می کند و شما هم وقتی در کلان نگاه کنید می بینید انقلاب اسلامی یک زمانی در مرز شلمچه و سوسنگرد و دزفول با دشمن می جنگیده و امروز هزاران کیلومتر پیشروی کرده است. با وجود همۀ مزاحمت ها و همه موانعی که وجود داشته است. مهمتر از همه با وجود عدم توازن نیروی نظامی و قوای نظامی این اتفاق در حال رخ دادن است و این یک رمزی دارد و نمی شود بی تفاوت از کنار آن گذشت.
بالاخره اگر کسی امروز به صحنه نبرد بیاید و ببیند با وجود عدم توازن در توان نظامی، در بودجه های نظامی و چیزهای دیگر مقاومت در حال پیشروی و حرکت رو به جلوست و هیچ مانعی نتوانسته جلوی آن را بگیرد، نکته مهمی است. تجربه ثابت کرده است که جریان مقاومت توقف پذیر نیست و جلو می رود.
ارسال نظر