برجام و دکترین مهار ایران
دکتر نوذر شفیعی، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی، کارکردهای دیپلماتیک برجام برای ایران و آمریکا را بررسی کرده است.
به گزارش پارس به نقل از دیپلماسی ایرانی سیاست آمریکا در قبال ایران طی دو دهه گذشته بر پایه «دکترین مهار» استوار بوده است. بر اساس دکترین مهار، آمریکا تلاش کرده تا از طریق همکاری نزدیک و گسترده با همپیمانان منطقه ای خود مانع از پیشرفت و توسعه حضور و نفوذ منطقه ای و بین المللی ایران شود. اگرچه برخی اقدامات جنگ طلبانه آمریکا از جمله اشغال افغانستان و عراق در دوران حکومت نئوکان ها در آمریکا موجب شد تا فضای تنفسی ژئوپلیتیکی قابل توجهی برای استراتژی منطقه ای ایران ایجاد شده و موجبات شکست عملی دکترین مهار فراهم شود.
در این راستا، به نظر می رسد سیاست اتهام زنی به ایران در مساله هسته ای از 2003 میلادی نیز با هدف غلبه بر پیامدهای حضور مستقیم نظامی آمریکا در منطقه صورت گرفت؛ بدین معنی که الزامات تداوم دکترین مهار برای آمریکایی ها ایجاب کرد تا دامنه فشارهای بین المللی علیه ایران را در ابعاد جدید و گسترده تری دنبال نمایند.
موارد فوق بدین معنی است که فرایند دیپلماسی جدید هسته ای ایران و گروه 1+5 بر اساس مجموعه ای از اهداف و مطلوبیت های راهبردی از سوی طرفین شکل گرفته و به طور مشخص باید اذعان نمود آمریکایی ها حتی در چارچوب دکترین سیاست خارجی اوباما به مذاکرات و توافق هسته ای اخیر با ایران به عنوان بخشی از الگوی مهار و بازدارندگی قدرت ایران در منطقه نگاه می کنند.
اظهارات اخیر نیکلاس برنز سخنگوی سابق وزارت خارجه آمریکا در این زمینه قابل توجه می باشد. به اعتقاد برنز، مذاکرات جدید هسته ای باید بخشی از سیاست مهار ایران باشد و تاکید می کند: «توافق هسته ای، توافقی کوچک در مقایسه با همه مسائل مطرح با ایران است. توافق هسته ای باید بخشی از سیاست کلی تر و هوشمندانه، به منظور مهار کردن ایران باشد. اگر اینطور باشد، این توافق می تواند در مسیر تامین اهداف مطرح در زمینه منافع ملی آمریکا باشد. ما با ایران از 35 سال پیش مسأله داشته ایم. ایران در سال 1979، درباره دیپلمات های ما به گروگانگیری مبادرت کرد. اما اوباما در مجموع به این نتیجه رسید که فقط درباره مسئله هسته ای مذاکره کند که به نظر من، تصمیمی درست بود. لازم بود چارچوبی برای مذاکرات بوجود بیاید و این چارچوب ابتدا برای پرداختن به یک مسئله خاص باشد و نمی تواند همه مسائل را با هم در بر بگیرد.»
البته نظریه فوق طی روزها و هفته های اخیر نیز بارها از سوی مقامات مسئول و ارشد آمریکا تکرار شده است و بسیاری از جهت گیری ها و رویکردهای جدیدی که در سطح منطقه توسط آنان در حال پیگیری است ناظر بر این مساله می باشد. به همین دلیل مقام معظم رهبری نیز در تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۹۴ در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری تاکید کردند: «آمریکا در این منطقه سیاست هایی دارد، نظراتی دارد. یکی از این نظرات این است که بایستی نیروهای مقاومت این منطقه بکلّی محو بشوند، نابود بشوند؛ یکی از نظراتشان این است که بایستی دولت آمریکا بر کشورهای عراق و سوریه و بقیّه اینها تسلّط کامل داشته باشند؛ .... از جمله حرف هایی که می زنند و ما را حسّاس می کند، این است که می گویند برجام فرصتهایی را -هم در داخل ایران و هم در بیرون از ایران و در منطقه- در اختیار آمریکا قرار داده؛ این را آمریکایی ها می گویند و جزو حرف های آنها است. عرض من به دوستانمان در دولت و در مسئولیّت های گوناگون این است که اجازه این فرصت طلبی را در داخل مطلقاً به آمریکا ندهید؛ در خارج هم تلاش کنید که این فرصتها در اختیار آمریکا قرار نگیرد. ما این را گفته ایم و اعلان کرده ایم که در هیچ مسئله ای جز مسئله هسته ای با آمریکایی ها طرف صحبت نمی شویم؛ هم به مسئولین سیاست خارجی مان گفته ایم، هم به بقیّه مسئولین گفته ایم که داخل نمی شویم. علّت هم همین است که جهت گیری آنها درست نقطه مقابل جهت گیری ما است، ۱۸۰ درجه ما با هم تفاوت داریم.»
با عنایت به موارد فوق اکنون این پرسش قابل طرح است که توافقات هسته ای اخیر و به طور مشخص برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به «برجام» که در تیرماه 1394 میان ایران و گروه 1+5 مورد توافق قرار گرفت، چه تاثیری بر دکترین مهار آمریکا در قبال ایران دارد؟ در واقع مبنای این پرسش بر اساس این فرضیه قرار دارد که ایران در چارچوب «سیاست تعامل و مذاکره محدود» با آمریکا درصدد شکستن دکترین مهار و بازدارندگی علیه خود است. بنابراین چگونگی تحقق این هدف اکنون به مهمترین دغدغه و مساله کارشناسان و اتاق های فکر تبدیل شده است.
در این راستا، به طور خلاصه لازمه تحقق هدف راهبردی مزبور نیازمند توجه به حداقل 2 ملاحظه اساسی زیر است:
1- تاکید ایران بر سیاست حفظ و توسعه قدرت حضور و نفوذ در منطقه به نحوی که ایران کماکان به عنوان محور تعادل و توازن بخشی راهبردی محسوب گردد. نکته حائز اهمیت در این خصوص آن است که همپیمانان منطقه ای عرب آمریکا نسبت به این مساله نگرانی های جدی دارند و بخشی از انتقاداتشان به اوباما در خصوص توافق هسته ای با ایران معطوف به این مساله است. اما به نظر می رسد آمریکا در عین حال که تمرکز قابل توجهی برای رفع این نگرانی ها دارد، حاضر به اعتراف های جدی در خصوص قدرت منطقه ای ایران نیز هست. به عنوان مثال، اوباما در گفتگو با سی ان ان در ۱۸ مرداد ۹۴ اعتراف کرده است که «دلیل اینکه ایران در منطقه تاثیرگذار است کمتر به میزان پولی که هزینه می کند ارتباط دارد. این امر بیشتر به این حقیقت مربوط است که هر چند کشورهای عربی خلیج فارس برای مثال دست کم در مجموع هشت برابر بودجه دفاعی ایران هزینه می کنند، اما آن را در مسیری به کار نمی برند که از نظر راهبردی تاثیرگذار باشد.»
2- داشتن حساسیت های لازم نسبت به الگوگیری از مدل دیپلماسی هسته ای برای انتقال به مسایل و موضوعات منطقه ای به نحوی که راهبرد مقاومت و سیاست های مستقل منطقه ای کشور دچار خدشه نشود. در این خصوص لازم است به این نکته توجه ویژه شود که توافق هسته ای ایران و 1+5 آثار و کارکردهای مختلفی در سطح منطقه دارد و موجب تسریع یا تعویق در بسیاری از جهت گیری های منطقه ای در ابعاد مختلف سیاسی، امنیتی و نظامی شده است. بدون تردید، دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشور باید با شناخت ابعاد پیدا و پنهان جهت گیری های مزبور، طرح ها و ابتکارات سیاسی جدیدی را برای فرصت سازی در دوران پسا برجام در دستور کار قرار دهد.
ارسال نظر