به گزارش پارس، مرکز نشنال اینترست در گزارشی به قلم زاکاری کک Zachary Keck با عنوان « راهبرد بزرگ ایران برای شکست آمریکا در یک جنگ » به نقل از اتاق های فکر متعدد آمریکایی نوشت:باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا از زمان رسیدن به قدرت در سال 2009 ، به صورت مداوم اعلام کرد آمریکا برای جلوگیری از دست یابی ایران به یک سلاح هسته ای علیه این کشور گزینه حملات را روی میز دارد. در حقیقت، تهران قادر خواهد بود هزینه های گزافی را بر ارتش آمریکا تحمیل کند، حتی قبل از آن که آنها وارد مرزهای ایران شوند. به گزارش پایگاه بصیرت، نشنال اینترست دلایل برتری نظامی ایران بر آمریکا را در موارد زیر خلاصه کرده است:
از نظر آمریکا تنها اقدام نظامی که به راستی می تواند مانع از دست یابی ایران به یک سلاح هسته ای شود ، حمله به این کشور و اشغال آن و روی کار آوردن رژیمی در ایران است که با آمریکا رابطه ای دوستانه داشته باشد و در پی حفظ یک موضع غیر هسته ای باشد. با وجود حمایت های گسترده در آمریکا در این باره که باید مانع از ساخت یک سلاح هسته ای توسط ایران شد،‌ این گزینه تقریبا هیچ گاه از سوی ناظران جدی پیشنهاد نشد. بخشی از این موضوع مطمئنا منعکس کننده فرسایش آمریکا در پی جنگ ها در عراق و افغانستان است. با این حال، اوضاع دشوارتر از آنی است که تصور می شود و با این که سطح ارتش ایران به مراتب پایین تر از ارتش آمریکاست، نیروهای مسلح آمریکا قادر نخواهند بود سریعا و با هزینه هایی به مراتب کمتر از جنگ عراق و افغانستان ، ایران را شکست دهند.
در حقیقت، تهران قادر خواهد بود هزینه های گزافی را بر ارتش آمریکا تحمیل کند، حتی قبل از آن که روند اشغال دشوار این کشور آغاز شود.
توانایی ایران در دفاع از خود در مقابل تهاجم آمریکا با شرایط جغرافیایی دشوار ایران آغاز می شود. همان گونه که استراتفور - شرکت اطلاعاتی خصوصی - اعلام کرده است :« ایران همانند یک دژ است. ایران از سه طرف تحت محاصره کوهستان قرار دارد و از سوی چهارم نیز اقیانوس آن را در بر گرفته است و زمینی بایر در مرکز آن واقع شده است. به همین دلیل شکست دادن ایران کار بسیار دشواری است.»
به سبب آن که آبها مانع بزرگی برای تهاجم محسوب می شوند؛ کشور مهاجم ترجیح می دهد از طریق حملات زمینی اقدام کند و با توجه به مشکلات موجود در زمینه استفاده از مهمات هدایت شونده دقیق ، حملات آبی و خاکی به صورت ویژه ای چالش برانگیز شده است. به همین دلیل، آمریکا ترجیح می دهد از طریق یکی از مرزهای زمینی ایران به این کشور حمله کند ، درست همانند همان کاری که در سال 2003 در عراق انجام داد.
 در نظر اول، به نظر می رسد انجام حمله از طریق غرب افغانستان، محتمل ترین گزینه خواهد بود ، به ویژه با توجه به این که ارتش آمریکا همچنان در این کشور نیرو دارد. اما این گزینه ای جدی نیست. از نقطه نظر لجستیکی، ایجاد یک نیروی تهاجمی بزرگ در غرب افغانستان یک کابوس محسوب می شود، به ویژه با در نظر گرفتن این موضوع که در حال حاضر روابط آمریکا با روسیه به شدت رو به وخامت گذاشته است.
اما مهم تر از همه موضوع مرزهای جغرافیایی منطقه است. نخست این که، برخی مرزهای منطقه ای را کوهستان ها تشکیل می دهند. دشوارتر از همه آن که عبور از مرز افغانستان و رسیدن به شهرهای مهم ایران مستلزم عبور از دو منطقه بیابانی بزرگ است: دشت لوت و دشت کویر.
دشت کویر منطقه ای مخوف است زیرا بیابان های این منطقه مملو از شن های روان است. همان گونه که استراتفور خاطرنشان کرده است:« دشت کویر شامل لایه های نمک است که با لایه گِل ضخیم پوشیده شده است و حرکت در لایه های گل و نمک بسیار دشوار خواهد بود و این منطقه یکی از مشقت بارترین مناطق جهان محسوب می شود.»این موضوع توانایی آمریکا را برای استفاده از نیروی نظامی مکانیزه پیاده نظام در هر حمله ای محدود می کند.
مرزهای غربی ایران نیز منطقه ای مناسب برای انجام حمله نیست. در حالی که ایران از شمال غربی با ترکیه - هم پیمان آمریکا در ناتو - هم مرز است و آنکارا از صدور مجوز برای آنکارا به منظور استفاده از مرزهایش برای حمله به عراق خودداری کرد. قطع نظر از این موضوع، کوه های زاگرس که تعریف کننده مرزهای ایران با ترکیه و بیشتر بخش های عراق است؛ حمله از این منطقه را بسیار دشوار می سازد.
یک استثنا در مرزهای ایران وجود دارد و آن هم در منطقه ای جنوبی واقع شده است ، جایی که رودهای دجله و فرات به یکدیگر متصل شده اند. این همان مسیر تهاجمی است که صدام از آن در دهه 1980 استفاده کرد. متأسفانه، همان گونه که صدام نیز متوجه شد ، این منطقه باتلاقی است و دفاع از آن کاری آسان است .
علاوه بر این، هر گونه نیروی تهاجمی پس از عبور از این منطقه وارد کوه های زاگرس می شود. این منطقه نیز همواره از نقاط ضعف ایران محسوب می شد ، به همین دلیل ایران تلاش های فراوانی را برای استیلا بر شیعیان در عراق و دولت این کشور اختصاص داد. اگر هر رئیس جمهور آمریکا بخواهد به ایران حمله کند ، تهران در این تلاش هایش بسیار موفق عمل کرده است ، بدین ترتیب آمریکا دیگر نمی تواند از این کشور به عنوان پایگاهی برای حمله به ایران استفاده کند.
از این رو، آمریکا مجبور است از طریق سواحل جنوبی ایران به این کشور حمله کند ، که 800 مایل طول دارد و بین دریای عمان و خلیج فارس واقع شده است.ایران در حال آماده شدن برای احتمال وقوع چنین سناریویی است. به ویژه این که این کشور در تلاش برای دستیابی به قابلیت های راهبردی است تا مانع از دسترسی آمریکا به سواحل خود شود . ایران شمار زیادی موشک های هدایت شونده با دقت بالا، قایق های جنگی ، هواپیماهای بدون سرنشین، زیردریایی و مین در اختیار دارد.
ایران همانند همیشه به سبب شرایط جغرافیایی مناطق ساحلی خود از مزیت هایی بهره می برد . رابرت کاپلان تحلیل گر مسائل سیاسی می گوید:« ایران جزایری در اختیار دارد که می تواند از آنها برای مخفی کردن قایق های پر سرعت و انتحاری استفاده کند.» او حتی گفته است ایران می تواند در این مناطق موشک پنهان کند.
مایکل کانل مدیر برنامه مطالعات ایران در مرکز سی ان ای اعلام کرد:« جغرافیا عنصری مهم در برنامه ریزی دریایی ایران محسوب می شود.فضای محدود خلیج فارس که عرض آن در بسیاری از مناطق کمتر از 100 گره دریایی است ، قدرت مانور کشتی های بزرگ از جمله ناوهای هواپیمابر را محدود می کند . اما عنصری تقویتی برای نیروی دریایی ایران به ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محسوب می شود . سواحل شمالی خلیج فارس مملو از خورهای کوچک است که برای عملیات قایق های کوچک بسیار مناسب است. ایرانی ها همچنین جزایر زیادی در خلیج فارس دارند که در دو سوی خطوط اصلی کشتی رانی واقع شده اند.»
مرکز ارزیابی های راهبردی و بودجه ای در سال 2012 اعلام کرد:« ایران در حال توسعه راهبردی نامتقارن برای مقابله با عملیات آمریکا در خلیج فارس است. این راهبرد ممکن است با تاکتیک های نامنظم و برخی تسلیحات پیشرفته ادغام شود که مانع از دسترسی ارتش آمریکا به این پایگاه ها می شود و در عین حال قدرت مانور آمریکا را در تنگه هرمز محدود می کند. ایران می تواند به بهره برداری از عناصر سیاسی و جغرافیایی در منطقه خلیج فارس میزان اثر بخشی عملیات نظامی آمریکا را کاهش دهد. چنین رویکردی ممکن است به نوبه خود راهبردی پیروزی بخش برای ایران باشد. »
همچنین باید به این نکته اشاره کرد که بیشتر شهرهای مهم ایران در شمال این کشور واقع شده است و رسیدن به آنها تحت بهترین شرایط هم کاری پر چالش خواهد بود. موضوع مهم تر آن که ایران کشوری پهناور است. همان گونه که استراتفور اعلام کرد:« ایران هفدهمین کشور بزرگ جهان محسوب می شود. ایران یک میلیون و 648 هزار کیلومتر مربع مساحت دارد. این بدان معناست که وسعت ایران بسیار بزرگتر از مجموع مساحت فرانسه، آلمان، هلند، بلژیک، اسپانیا و پرتغال است.»
البته باید گفت نیروهای آمریکایی تحت بهترین شرایط دست به عملیات نخواهند زد. در حقیقت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران همواره بر روی عملیات چریکی در مناطق کوهستانی برای مقابله با نیروهای مهاجم کار کرده است .
برنامه دفاع تلفیقی به ایران اجازه می دهد از شرایط جغرافیایی خود بیشترین بهره را علیه نیروهای مهاجم ببرد . نخست از ارتش متشکل از واحدهای رزهی، پیاده نظام و و واحدهای مکانیزه برای دفاع در مقابل نیروی مهاجم استفاده خواهد شد. نیروهای سپاه پاسداران از آنها حمایت خواهند کرد اما آنها در عین حال هسته اصلی مقاومت مردمی را تشکیل می دهند . سپاه و نیروهای بسیج رزمایش های مشترکی برای مقابله با حملات دشمن برگزار کرده اند. آمریکا تصور می کرد حمله به عراق و افغانستان کاری آسان است اما خلاف آن ثابت شد. در حالی که اشغال ایران دست کم به اندازه عراق و افغانستان دشوار خواهد بود اما حمله به این کشور با چالش های بی شماری مواجه خواهد شد. در حالی که شکست ایران بادوام ترین راه جلوگیری از دست یابی این کشور به سلاح هسته ای است اما بعید به نظر می رسد آمریکا بخواهد به این زودی ها آن را امتحان کند.

به گزارش پایگاه بصیرت،پایگاه نشنال اینترست همچنین در گزارشی به قلم فلینت لورت و هیلاریمان لورت با اشاره به جایگاه برجسته ایران در خاورمیانه و نیاز آمریکا به ایران نوشت: اینکه جایگاه آمریکا در خاورمیانه رو به افول است، و تنها راه برون رفت از این وضعیت، بازسازی روابط آمریکا با جمهوری اسلامی ایران است.
در مورد آمریکا، تلاش برای بازسازی و در ‌‌نهایت مطیع کردن خاورمیانه از طریق اجرای سلسله عملیات نظامی و دیگر اشکال مداخله اجباری نه تنها شکست خورده است، بلکه به جایگاه راهبردی آمریکا به شدت آسیب زده است. آمریکا با تلاش برای سلطه بر منطقه - و در راستای آن تحمیل ماموریت‌های مختلف به نیروهای مسلح آمریکا که حتی قدرتمند‌ترین ارتش جهان نیز از عهده آن بر نمی‌آید-، تلف کردن منابع گسترده انسانی و مادی به حدی که حتی بزرگ‌ترین اقتصاد جهان نیز از عهده تامین آن بر نمی‌آید، و از بین بردن مشروعیت اهداف آمریکا در نظر شمار زیادی از مردم خاورمیانه - موجب ضعیف‌تر شدن خود شده است.
واشگتن برای بهبود جایگاه خود باید از راهبردی جدید در خاورمیانه استقبال کند - راهبردی که هدف آن سلطه با توسل به زور نیست، بلکه توازن قدرت پایدار و باثباتی را دنبال می‌کند که بر اساس آن کشورهای بزرگ منطقه می‌توانند انگیزه‌ها و اقدامات نسنجیده احتمالی یکدیگر را کنترل کنند.
چنین راهبردی به دو چیز نیاز دارد.
نخست اینکه واشنگتن باید با همه بازیگران مهم منطقه تعامل مثبت و فراگیری داشته باشد. دوم اینکه واشنگتن باید روابط خود را با متحدان سنتی خود در خاورمیانه - به ویژه اسرائیل و عربستان- دوباره تنظیم کند. گشایش دیپلماتیک قاطع در برابر ایران نیز برای این دو کار لازم است.

منابع قدرت ایران عبارتند از :

  چه به مذاق نخبگان آمریکایی خوش بیاید و چه نیاید، ایران قدرتی اجتناب ناپذیر در خاورمیانه امروز است. نفوذ جمهوری اسلامی ایران به خاطر پایبندی این کشور به استقلال و نظم اسلام گرایانه و مشارکتی این کشور است.
 نفوذ این کشور در زمینه‌های مخلتف در منطقه رو به افزایش است - و این نفوذ همزمان با دسترسی بیشتر مسلمانان خاورمیانه به سیاست مشارکتی ادامه و افزایش خواهد یافت.
 در واقع، نفوذ ایران با حمایت از گروههایی که به خطر ساختارهای قدرت ناعادلانه به حاشیه رانده شده‌اند، افزایش یافته است.
ایران شیعیان را در عراق و بحرین یا جمعیت شیعه لبنان را ایجاد نکرده است؛ این کشور جامعه زیدی یمن را ایجاد نکرده یا سرزمین فلسطینیان را اشغال نکرده است. بلکه این کشور به سازماندهی این گروه‌ها برای احقاق حقوق مشروع خود کمک کرده است - به طوری که هر گونه گسترش مشارکت سیاسی در این کشور‌ها موجب تقویت متحدان ایرانی می‌شود.
اتخاذ چنین رویکردی باعث شده است تشخیص محدوده نفوذ ایران در طول زمان غیرممکن باشد. آمریکا باید این نفوذ را یک واقعیت غیرقابل انکار در سیاست منطقه بداند.
واشنگتن نه تنها برای مبارزه با دشمنان مشترک همچون دولت اسلامی عراق و شام (داعش)، بلکه برای تقویت امنیت واقعی در منطقه به روابط مثبت با ایران نیاز دارد.
واشنگتن برای دستیابی به این هدف باید هشیارانه تاثیر منطقه‌ای متحدان خود را زیر نظر بگیرد. امروزه، نه اسرائیل و نه عربستان واقعاً نماینده کسانی نیستند که بر آن‌ها حکومت می‌کنند. همچنین نه اسرائیل و نه عربستان نمی‌توانند با سیاست مشارکتی بیشتری در منطقه موافقت کنند.در عین حال، هیچ یک از اسرائیل و عربستان نمی‌توانند با ظرفیت ایران برای اعمال نفوذ سیاسی مثبت و تسهیل حل و فصل واقعی درگیری‌ها در کشورهای جنگ زده منطقه رقابت کنند. اسرائیل و عربستان به خودی خود تنها می‌توانند موجب بد‌تر شدن اوضاع شوند. همچنین صرف نظر از برداشت بخش‌های مختلف طبقه سیاسی آمریکا، اسرائیل و عربستان سیاست‌هایی را دنبال می‌کنند که به ضرر آمریکاست (برای مثال، اشغال بی‌پایان سرزمین‌های فلسطینی توسط اسرائیل و موضع نظامی تهاجمی آن؛ حمایت عربستان از افراط گرایان سنی خشونت طلب و سرکوب اسلام گرایان سنی میانه رو در منطقه که خواستار رقبات برای کسب قدرت سیاسی از طریق انتخابات هستند.)
واشنگتن برای کاهش خسارت‌های فزاینده‌ای که اسرائیل و عربستان به جایگاه آمریکا در خاورمیانه وارد کرده‌اند، باید وابستگی خود را به اسرائیل و عربستان کاهش دهد.