حلقهاي كه وابستگي را تئوريزه ميكند
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- محمدجواد اخوان- رهبر معظم انقلاب اسلامي در سالگرد ارتحال حضرت امام (ره) به موضوع استقلال بهعنوان يكي از اصول شاكله انديشه امام اشاره كردند و فرمودند: «يكي ديگر از نقاط اصلي و خطوط اصلي تفكر امام، مسئله استقلال كشور، ردّ سلطهپذيري [است]؛... متأسفانه كساني هستند كه تئوريسازي ميكنند براي نفي استقلال كشور، استقلال را گاهي به انزوا معنا ميكنند، گاهي به اين عنوان كه امروز استقلال كشورها يك ارزش بهحساب نميآيد، قلمزني ميكنند و حرف ميزنند؛ اين حرفها هم در بين جامعه پخش ميشود. كساني اينجوري حركت ميكنند. اين يك غلط بزرگ، يك خطاي بسيار مهم و خطرناك است.»
در اين نوشتار خواهيم كوشيد نگاهي گذرا داشته باشيم بر تفكري كه به دنبال تئوريزه كردن تفكر وابستگي و نفي استقلال در پوشش توسعه است.
ميدانيم كه استقلال يكي از شعارهاي اساسي انقلاب اسلامي بوده كه ريشه در آموزههاي ديني و اسلامي داشته و در جمهوري اسلامي ايران نيز به يكي از اصول تغييرناپذير تبديلشده است. به تعبير امام راحل «ما خواهان استقلال هستيم و روابط خود را با جهان غرب بر اين اساس پيريزي مينماييم. ما ميخواهيم ملت ايران غربزده نباشد و بر پايههاي ملي و مذهبي خويش بهسوي ترقي و تمدن گام بردارد.»
با اين حال در دو دهه گذشته جرياني در محافل علمي و البته بعضي از نهادهاي رسمي كشور نضج يافته است كه راهبرد «توسعهيافتگي» را در دلبستگي تجويز ميكند. بدين معنا كه منشأ توسعه را جهان غرب دانسته و با اصرار بر توسعه برونزا آن را در مدل «تعاملگرايي» پيشنهاد ميدهد. در نگاه اين جريان هدف كلان نظام بايد توسعهيافتگي به معناي رايج و متعارف غربي آن باشد و با توجه به برتري سرمايهاي و فناورانه غرب، ناچار به تعامل با غرب و پذيرش منويات آن در حوزه مسائل بينالمللي، منطقهاي و حتي داخلي كشورمان باشيم.
اين تفكر عمدتاً در دو دهه گذشته در ميان بخشهاي رسمي كشور در مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام ارائه و تثبيت شده و افرادي همچون دكتر محمود سريعالقلم - كه اكنون نيز قرابتهاي فكري آشكاري با برخي مسئولان اجرايي دارد- بهشدت مدافع آن هستند.
اكنون آنچه قابلتأمل است، رويكرد اين جريان به مقوله استقلال بهعنوان يكي از مهمترين شعارها و آرمانهاي انقلاب اسلامي است.
سريعالقلم- بهعنوان يكي از افراد محوري حلقه نياوران- معتقد است كه حتي چنين واژهاي ديگر كاربرد ندارد. او در يكي از مقالات خود تصريح ميكند: «ما در دنيا لفظ، مفهوم و تعبيري به نام استقلال اصلاً نداريم. استقلال تعبيري است كه در دهه 1950 ميلادي كشورهاي آفريقايي براي دوره استعمارزدايي استفاده ميكردند. مفهومي بود كه مؤثر افتاد و در كسب حاكميت ملي براي ايران در دوران پس از انقلاب اسلامي مفيد بود، اما امروز لغت استقلال كاربرد ندارد.»
حلقه فكري نياوران معتقد بهنوعي توسعه وابسته است كه در يك فرآيند بهاصطلاح بينالمللي- كه تحت مديريت و سلطه غرب است- شكل ميگيرد.
سريعالقلم در جاي ديگر چنين مينگارد: « مفهوم استقلال در سه دهه اخير معناي سنّتي خود را از دست داده و كشورها عموماً به دنبال اختلاط و همكاري و وابستگيهاي متقابل هستند. امروزه حتي ژاپن و آلمان و امريكا كه نزديك به 60 درصد از توليد جهاني را در اختيار دارند مستقل نيستند و بهشدت به يكديگر وابستهاند. برداشت غلط و حفظ معناي 40 سال گذشته از استقلال باعث شده است كه ارتباطات فكري، سياسي و اقتصادي كشور ما با خارج تحتالشعاع نوعي انزواطلبي دروني قرار گيرد و از تعامل و اختلاط معقول كه فرآيندي مؤيد فراگيري متقابل است پرهيز كنيم. كشور ما هماكنون داراي استقلال سياسي است و خود تصميم ميگيرد و لزومي ندارد انديشههاي قديمي را كه امروزه ديگر معنايي ندارند مبناي فرهنگ سياسي خود در داخل و خارج قرار دهد.»
اينگونه اظهارنظرهاي استقلالستيز تنها به شخصي همچون سريعالقلم ختم نميشود و حتي بخشي از كساني را كه مسئوليت رسمي و كلان دارند نيز شامل ميشود. محمود واعظي، وزير كنوني ارتباطات و فناوري اطلاعات كه سالها معاون مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام بوده است، نيز صراحتاً الگوي توسعه مطلوب را در تضاد استقلالخواهي معرفي ميكند. او حتي استقلالخواهي و خودكفايي را در رديف انزواگرايي معرفي ميكند: «بر اين اساس، راهبردهاي تحقق توسعه، از الگوهاي گذشته كه بر پايه مفاهيمي مانند خودكفايي، استقلال و انزوا استوار بودند، ازنظر محتوايي فاصله گرفتهاند و به الگوي توسعه برونگرا نزديك ميشوند كه البته در اين الگو مفاهيم خودكفايي و استقلال بازتعريف شدهاند. شاخص توسعهگرايي حاكم بر جهان كنوني بر اساس راهبرد تعامل است، چراكه راهبرد انزواگرايي مانع از توسعه ميشود. در اين شرايط، هر برنامه كلان توسعه ملي براي دستيابي به موفقيت نيازمند تعامل با جريانات اصلي نظام اقتصاد سياسي بينالملل و استفاده از امكانات جهاني است، چراكه اين الگوي توسعه مبتني بر وابستگي متقابل است و يك ضرورت بهحساب ميآيد.»
اينچنين است كه در ادبيات اينان، مفهوم استقلال با همه ابعادش نفي ميگردد. سريعالقلم، در كتابي كه توسط مركز تحقيقات استراتژيك با مقدمه دكتر حسن روحاني منتشر گرديده، چنين استقلال اقتصادي را نفي ميكند: «اگر كشور ميانپايه و درحالتوسعهاي تصميم گرفت در اين فرآيند [جهاني شدن] وارد شود بايد به دنبال استقلال اقتصادي نباشد، بلكه اقتصاد خود را در معرض تاروپود اقتصاد جهاني بهخصوص غرب قرار دهد.»
او همچنين استقلال سياسي را در تناقض با پيشرفت ميداند: «جمهوري اسلامي با يك پارادوكس مهم روبهروست، ازيكطرف ميخواهد رشد و پيشرفت كند و از طرف ديگر در پي حفظ استقلال سياسي و همينطور عدالت در بيرون از مرزهاي كشور است. در واقع، ريشه پارادوكس در نوع نگاه به خود و نظام بينالمللي است.»
نگاه برونزاي توسعهگراي حاكم بر اعضاي حلقه فكري نياوران موجب ميشود مسير توسعه ايران را آكنده از تعارضها با غرب ببيند و بنابراين تحقق آرمانهاي انقلاب اسلامي را مخالف رشد اقتصادي معرفي ميكند. زيربناي چنين تفكري عدم خودباوري و غيرممكن دانستن پيشرفت بر اساس ساخت اقتدار دروني است. به اعتقاد اينان: «مشكل از آنجا آغاز ميشود كه تحقق قدرت و توسعهيافتگي محتاج ابزاري است كه نزد ايران نيست.»
البته بايد گفت موضوع تجويز وابستگي اختصاص به دوره اخير نداشته و عمري به درازاي بيش از يك سده در ايران معاصر داشته است. از نخستين روزهاي ورود تجدد بخشي از شبهروشنفكران غربزده علناً و آشكارا بر طبل وابستگي كوفتهاند و بهشدت از آن دفاع كردهاند. بااينحال پيروزي انقلاب اسلامي پاياني بود بر تجويز وابستگي به نام ترقي و پيشرفت.
اكنون و پس از گذشت بيش از سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي، به رغم تلاشهاي امام و امت براي نهادينهسازي استقلال همهجانبه در اين مرزوبوم، هنوز هم هستند كساني كه به نام علم و ترقي و در قالب ادبيات جديد همان مفاهيم كهنه استعماري را عرضه ميدارند. شوربختانهتر آنكه چنين محافلي تنها به برخي مدعيان روشنفكري محدود نشده و در برخي بخشهاي حساس اجرايي كشور نيز رسوخ يافته است.
ارسال نظر