چرا آمریکا باید در خاورمیانه فعال بماند
به گزارش پارس به نقل از اکونومیست، نظم خاورمیانه ای که توسط آمریکا تحمیل شد، سقوط کرده است. جنگ های داخلی در حال نابود کردن سوریه، عراق و لیبی هستند. نیروهای سیاه پوش داعش یک خلافت به راه انداخته اند. عربستان در رقابت با ایران برای افزایش نفوذ منطقه ای، جت های خود را به سراغ نیروهای شیعی در یمن فرستاده است. احتمالا تا یک نسل دیگر، صلح به خاورمیانه بازنمی گردد.
درسی که اکثر عرب ها، از جمله روسای جمهور و پادشاهان باید بیاموزند این است که قدرت آمریکایی روزهای خود را داشته است. درسی که اکثر آمریکایی ها، از جمله مردان کاخ سفید باید بیاموزند این است که خارجی ها نمی توانند نظم را بر آشوب تحمیل کنند. هر دوی این ادعاها اغراق آمیز هستند. خاورمیانه به شدت نیازمند مشارکتی جدید و تقویت کننده از سوی آمریکا است. این مسئله تنها به قدرت آمریکا مربوط نیست، بلکه منافع آن را نیز شامل می شود.
گام نخست این است که دریابیم چه چیز در جهان عرب بدین شکل وحشتناک اشتباه پیش رفته است. دموکرات ها در واشنگتن به شما خواهند گفت که آدم بد ماجرا جورج دبلیو بوش است که در سال 2003 با حمله به عراق، شورشیان سنی تشنه به خون، و در بعد منطقه ای نیز عطش شورش را به وجود آورد. جمهوری خواهان تاکید می کنند که اشتباه از باراک اوباما است که اجازه داد ایران بر عراق مسلط شود و نتوانست مانع جنایات بشار اسد در سوریه شود.
در واقع افراد بسیاری مورد سرزنش هستند. همانطور که آن نویسنده سوری اشاره می کند، ریشه های ضعف عرب بسیار عمیق است. پس از جنگ جهانی دوم، قرن ها حکومت استبدادی مسیر شکل گیری حکومت های خودمختار ضعیف را هموار کرد. اقتصادهای عرب آنقدر ناشیانه تنظیم و برنامه ریزی شدند که نتوانستند شهروندان عرب را تامین کنند. رهبران که فاقد مشروعیت بودند، در میان ملی گرایی عرب پناه گرفتند و به جای رضایت بر اجبار متکی شدند. جمعیت جوانی که آینده ای نداشت، آرامش را در مذهب یافت و برخی چنان متعصب شدند که دلخواه گروه هایی مانند داعش بود. آمریکا برای سال ها کشورهای وابسته خود را در این نظم شکست خورده، سرپا نگه داشت. اما بهار عربی نشان داد که ثباتی که بوش با چنان هزینه هنگفتی خردش کرد، پیش از این محکوم شده بود. انفعال اوباما تنها به فاجعه ای که در حال آشکار شدن بود، سرعت بخشید.
شاید همین مسئله دلیلی بود بر دور ماندن از این وقایع. اما آمریکا منافعی در خاورمیانه دارد. آشوب های امروز حقوق بشر را نابود می کند و ارزش هایی که بسیاری انتظار دارند آمریکا مدافع شان باشد را به آتش می کشد. البته همه با این ایده موافق نیستند-برخی آمریکایی ها از اینکه کشورشان به عنوان پلیس جهان عمل کند، خسته هستند و دیگران نیز به درستی تاکید می کنند که اولویت ژئوپلیتیک آمریکا بلندپروازی های رو به رشد چین است. اما حتی با پذیرش این مسئله، خاورمیانه همچنان اهمیت دارد.
تروریسم در مناطقی مانند لیبی یا سوریه دیر یا زود به غرب ضربه خواهد زد. موفقیت های داعش در رمادی عراق و پالمیرای سوریه باعث جذب پول و نیرو می شود. تعدیل تهدید به معنای کار بیشتر در مناطقی است که جهادگرایی شکوفا می شود.
ضمن اینکه بحث نفت مطرح است. به یمن فناوری «شکست هیدرولیکی» آمریکا به تولیدکننده تعدیلگر نوسان در جهان تبدیل شد و طی یک دهه یا بیشتر، قاره آمریکای شمالی می تواند همان مقدار انرژی که مصرف می کند را تولید کند. اما قیمت نفت جهانی است و خاورمیانه همچنان یک بشکه از هر سه بشکه نفتی که از طریق دریایی منتقل می شود را به خود اختصاص داده است. قدرت قیمت گذاری و خودکفایی نمی تواند آمریکا را در برابر تحولات بازار انرژی مصون نگه دارد. اگر این کشور نتواند مانع جریان نفت شود، هم اقتصادش و هم ادعای رهبری جهانی اش به شدت ضربه خواهد خورد.
مسئله آخری که مطرح می شود، اشاعه هسته ای است. آمریکا حامی توافقی است که دست کم یک دهه مانع دستیابی ایران به بمب می شود. اگر مذاکرات به نتیجه برسد، آمریکا باید به عنوان یک مجری کل عمل کند. اگر شکست بخورند، آمریکا باید در مرکز تلاش ها برای ممانعت از عبور ایران از آستانه هسته ای باشد. در هر دو صورت، آمریکا باید ترمزی باشد برای دیگر قدرت های منطقه ای که ممکن است به راه اندازی برنامه تسلیحات خود فکر کنند.
اوباما تمامی این منافع را شناسایی کرده است. دیپلمات های وی هفته گذشته در پاریس به مسئله داعش پرداختند. آنها طی ماه جاری میلادی نیز توافق هسته ای با ایران را به نتیجه خواهند رساند. وی شخصا متعهد به تضمین جریان عرضه نفت شده است. و با این حال اهداف اوباما تحت تاثیر عزمش برای عقب نشستن از منطقه است. وی می خواهد خاورمیانه را مجبور کند که در اداره امور خود مسئولیت بیشتری بپذیرد. اما خلاء ای که با عقب نشینی خود ایجاد کرده تنها باعث تشدید بی نظمی و درگیری ها شده است.
اوباما باید استراتژی مهار سازنده را در پیش بگیرد. هیچ بازیگری نمی تواند خاورمیانه را به آسانی بار دیگر به گرد هم آورد اما آمریکا می تواند به توقف گسترش آسیب ها کمک کند.
نخستین الزام، دیپلماسی بهتر است. آمریکا نباید در حل مسئله اسرائیل و فلسطین تسلیم شود. ضمن اینکه آمریکا باید برای ایجاد نیروی میانه رو در سوریه با ترکیه و برای توقف جنگ در یمن با عربستان همکاری کند. او باید آماده استفاده از نیروهای خود باشد. تابوی اوباما در اعزام سربازان آمریکایی برای جنگ علیه داعش در عراق منجر به کمبود نیروهای ویژه برای رهبری حملات هوایی شده است.
آمریکا باید بپذیرد که روابط اش با کشورهای عرب، عملی خواهد بود. جنگ در کنار ایران در عراق و مخالفت با آن در سوریه یک تناقض است. به آن عادت کنید: این منطقه هیچ وقت از تغییر به روش های ناسازگار دست برنداشته است. کردهای عراقی، با وجودی که –برخلاف سیاست آمریکا- خواهان سرزمینی برای خود هستند، متحدان مفیدی به شمار می روند. ضمن اینکه آمریکا برای آرام کردن لیبی شاید مجبور به همراهی با عبدالفتاح السیسی شود.
این عقیده که آمریکا دیگر آن چیزی که برای اداره خاورمیانه لازم است را در اختیار ندارد، ریشه کرده است. شاید این مسئله از همان ابتدا هم یک توهم بود. اما آمریکا هنوز هم نقش مهمی دارد. اگر همچنان به عقب نشینی خود ادامه دهد، برای همه بدتر خواهد شد، از جمله آمریکایی ها.
ارسال نظر