چرا امام(ره) از چيزي هراس نداشت؟
اين سه خصلتِ شجاعت، سه سطح ارتباط با مستضعفين، ارتباط با مستكبرين و ارتباط با خويش معنا مييابد.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- سيد علي لطيفي(دانشجوي كارشناسي ارشد معارف اسلامي و علوم سياسي امام صادق(ع))- بهعبارت ديگر، رفتار امام ريشه در فرايند معرفتياي دارد كه امام خميني در طول عمر بابركت خويش در كسب آن ممارست داشت. لذا تبيين نظري و معرفتي انديشه ايشان ميطلبد تا بتوان در سايهسار آن، الگوي منبعث از آن را تبيين كرد. شجاعت امام در برخورد با مسائل نيز از همين منظر و باتوجه به ريشه ديني الگوي رفتاري امام، قابل واكاوي است.
فطرت و دين، سرچشمه شكلگيري كنش امام
كنش امام خميني به عنوان رهبر انقلاب اسلامي بيش از هرچيز منبعث از حكمت فطري قرآني و نه عرفان مصطلح و فلسفه بود. او حكيمي بود كه عالم معنا را در ميان امت خويش به زبان درآورد و از عرفان صامتي به عرفان بياني عدول كرد و در نامه خويش به سيداحمد خميني فرمود: «نه گوشهگيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت، شاهد گسستن از حق»(ج18: 512).از اين رو «از زير بار مسئوليت انساني كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالي مكن كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولان و دستاندركاران نيست»(ج18: 512). ايشان ميزان و ملاك عمل در عالم را انگيزه دانسته و مبتني بر نگاه حكمي خويش، بيان ميدارد كه: «هر قدر انگيزهها به نور فطرت نزديكتر باشند و از حجب حتي حجب نور وارستهتر، به مبدأ نور وابستهترند تا آنجا كه سخن از وابستگي نيز كفر است»(ج18: 512).
انگاره امام به عالم مبتني بر نگاه فطرتگونه است و عالم را به عنوان مفطور فاطر آن؛ يعني الله ميبيند و بيان ميدارد كه «عالم محضر خداست در محضر خدا معصيت نكنيد»(ج13: 461). چنين نگاه و منظري عقلانيت- كه كاربرد عقل است نه خود عقل- را عين عقل و آن را از عقلانيتي كه شبيه عقل است جدا ميكند: «شخصى از امام ششم عليهالسلام پرسيد عقل چيست؟ فرمود چيزي است كه به وسيله آن خدا پرستش شود و بهشت به دست آيد. آن شخص گويد: گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود؟ فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت- نكرا- است، آن نمايش عقل را دارد ولى عقل نيست»(كليني، ج1).
نگاه مبتني بر عقلانيت ديني به هستي سبب ميگردد تا از نگاههاي سوپژكتويستي و دوآليستي به عالم كه در آن نوعي انانيت و انيت وجود دارد رهايي يابد و عالم را در كنه و ذات خويش مفطور الله بداند. در چنين نگاهي ديگر اناالحق گويي كه نوعي انيت خفي در آن نهفته است وجود نخواهد داشت و عالم را عين وابستگي و فقر ذاتي به ساحت ربوبي دانسته به طوري كه هيچ ساحتي از هستي خالي از اين وابستگي نيست. چنين نگاهي، آن را از نگاههاي سكولاريستي به عالم كه يا به نظامهاي توتاليتر ميانجامد يا به دموكراسيهاي بيمعنا كه از آن جز نهيليسم و نخبهگرايي سرمايهسالار پديدار نميشود، متمايز ميگرداند؛ چراكه در نگاههاي سكولار عالمي بين عالم جبروت و عالم مُلك عالمي وجود ندارد تا بتواند سياليت معنا را در زندگي جاري سازد. لذا دچار بيمعنايي و تكرار زندگي و در نهايت افزايش جرم و بزهكاري خواهد شد.
شجاعت، نقطه اعتدال ميان تهور و جبن
شجاعت كه از صفات اخلاقي مؤمن در انديشه محسوب ميشود و نقش مهمي در كنش فردي و سياسي اجتماعي دارد، مقولهاي از جنس اعتدال قرآني است كه انسان را به وسيله عقل از يك سو از تهور غيربخردانه و از سوي ديگر از جبن و ترس ميرهاند؛ چراكه شجاعت عبارت است از اطاعت قوه غضبيه از قوه عاقله كه با سهولت تحت فرمان عقل درآيد و از انحراف به دو سوي افراط؛ يعني تهور و بيباكي و تفريط، يعني ترس، مصون باشد. لذا عالمان علم اخلاق، شجاعت را به استقامت و اعتدال قوه غضبيه تعريف كردهاند و اعتدال را مشخصه شجاعت دانستهاند. همين ارتباط شجاعت با عقل هست كه در لسان معصومين آمده است كه: «شجاعتر از خردمند- لبيب- وجود ندارد»(تميمي: 373).
نتيجه اين سخن آنكه عقل، اعتدال و شجاعت همه در فطرت نهفتهاند و فطرت امري است كه انسان را متوجه حضور در محضر خدا ميكند به گونهاي كه ديگر در محضر خدا نه ظلم ميكند و نه مورد ظلم ظالمان قرار ميگيرد «لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ» (بقره، 279).به همين خاطر مقوله شجاعت در بستر فطرت زائيده ميشود؛ چراكه شجاعت به تعبير اميرالمؤمنين(ع) بر سه خصلت سرشته شده كه هر يك از آنها فضيلتى دارد كه ديگرى فاقد آن است: از خودگذشتگى، تن ندادن به خوارى و ذلت و نامجويى(حراني، ص 323). اين سه خصلتِ شجاعت، سه سطح ارتباط با مستضعفين، ارتباط با مستكبرين و ارتباط با خويش معنا مييابد.
نمود رفتار شجاعانه و فطري امام
با چنين منظومه فكري است كه ميتوان كنش سياسي امام خميني(ره) را تبيين و توصيف كرد. امام راحل مبتني بر همين شجاعت فطري ترس را در درون خود به واژهاي حقير تبديل نموده بود و از ابتداي قيام امام و از زمان دستگيري ايشان و انتقال به تهران و برخورد سرشار از آرامش و شجاعت ايشان در مواجهه با آن قضايا و تا آن زمان كه به ايران بازميگردند و در مسير بازگشت ايشان از فرانسه كه كمترين اضطراب و تنشي در چهره ايشان نميتوان يافت و چه پس از آن تا زمان رحلت، اين ويژگي را به عنوان يكي از اساسيترين وجوه رفتاري امام ميتوان معرفي كرد. رهبر معظم انقلاب هم از اين روست كه پرهيز از ملاحظهكاري و تصميم ترديدآميز را از خصوصيات مبرز امام برميشمرند: «امام در حالي وارد ايران شدند كه جو مبارزه لااقل در سطوحي از ايدههاي بهاصطلاح روشنفكري پُر بود؛ كه حتي خود روحانيون امثال ماها هم در داغ كردن آن جو روشنفكري و به عبارت دقيقتر، روشنفكرزدگي دخالت داشتند؛ اما امام آمد و همه اين چيزها را شست و كنار گذاشت! من احساسات خودم را از همان سخنراني اول ايشان در فرودگاه به ياد دارم؛ واقعاً حيرت كردم كه امام اين ملاحظاتي را كه ماها داريم، هيچ ندارد! ايشان در آن سخنراني، اول از روحانيون اسم آورد؛ كه ماها اگر جاي ايشان بوديم، اين كار را نميكرديم! ما اگر ميخواستيم در آن وقتها سخنراني بكنيم، شروع آن از روحانيون نبود؛ اما ديديم كه امام اصلاً اين ملاحظه را نميكند! در همان ماههاي اول پيروزي انقلاب، امام مسئله بيحجابي و حجاب را قاطع گفت. آن وقتها ما به عنوان اعضاي شوراي انقلاب، گاهي در هيئت دولت هم شركت ميكرديم. من كساني را ديدم كه جزو عناصر متدين هيئت دولت بودند، اما به ما ميگفتند اين چه كاري بود كه امام كرد!»
امام بهخاطر همين نگاه فطرتمدارانه به هستي، در مقام يك رهبر و امام امت از يك طرف در مقابل مردم بهخصوص مستضعفين همواره با ديده تواضع و فروتني بدانها مينگريستند و آنان را كه در جريان انقلاب، فطرت مستور خويش را به منصه ظهور رسانيده بودند چهره منور تاريخ اسلام ميخواندند: «ملت عزيز ايران حقاً چهره منور تاريخ اسلام در زمان معاصرند»(ج21، 327). از آنجا كه در مقايسه دو شيء بايد وجه شبهي وجود داشته باشد، ايشان بر اساس همين نگاه، مردم ايران را از مردم دوران پيامبر، اميرالمؤمنين و حسين ابن علي(ع) بهتر تلقي داشته و بدان افتخار مينمودند. از سوي ديگر، در مقابل مستكبرين بالخصوص مستكبرين دنيا به خاطر انيت آنها چنان برخورد و شجاعتي صرف مينمودند كه فيالمثل دستپاچگي وزير امور خارجه وقت اتحاديه جماهير شوروي در برابر امام حكايت از اين كنش مبتني بر شجاعت امام دارد. ايشان استكبار را بيش از اينكه مقولهاي مربوط به قدرت سخت بدانند ناشي از جنبههاي نرمافزارانه و رواني قدرت دانسته و آن را ميراث شيطان ميدانند: «تمام فسادهايي كه در عالم واقع ميشود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حكومتها و چه در اجتماع تمام فسادها زير سر همين ارث شيطان است و تمام مفسدههايي كه در عالم پيدا ميشود از اين بيماري خودبيني است»(ج19: 133). و اما دليل ايستادگي تمام قامت و شجاعانه امام در مقابل استكبار و پذيرش تبعات چنين استقامتي مبني بر آن چه بيان شد، اين است كه ايشان در تبيين استراتژي سياست خارجي مستكبرين، آن را بر اساس «تغيير فطرت» انسانها بيان داشته و متذكر ميشوند كه دشمنان بدنبال تغيير هويت و فطرت شما هستند و تا عدول از آن از پاي نخواهند نشست و لذا مفاهمه و سازش در مقابل چنين جبههاي راه به جايي نخواهد برد: «نكته مهمى كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كى و تا كجا ما را تحمل مىكنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند. به يقين آنان مرزى جز عدول از همه هويتها و ارزشهاى معنوى و الهىمان نمىشناسند. به گفته قرآن كريم، هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما برنمىدارند مگر اينكه شما را از دينتان برگردانند»(ج21: 90).
در نگاه ايشان «ما آن روز عيد داريم كه همه مستمندان و مستضعفان ما به زندگي صحيح رفاهي و تربيتهاي صحيح اسلامي و انساني برسند»(ج15: 491). تحقق اين عيد «در مرحله اول مستقل نمودن كشور و قطع ايادي و سلطه خارجي و داخلي متكي به خارج است.» (ج3: 468).
مشابه چنين نگاهي به اقتصاد، آن را از يك اقتصاد اشرافمدارانه- بخوانيد اقتصاد ظالمانه- به اقتصاد مردممدارانه- اقتصاد فطرتمدارانه- تبديل ميكند و محتواي سكولاريستي اقتصاد از آن بريده ميشود. لذاست كه بيان ميدارد: «آنچه كه شما ميخواهيد(مستضعفين) آن بايد بشود نه آنچه كه آنهايي كه از اروپا و خارج آمدهاند، نه آنچه كه اعيان و اشراف ميخواهند....» (ج5: 125) چراكه «ظالمان مجبورند با ملت با فشار و ارعاب عمل كنند و از اين جهت هر روز كه ميگذرد فشار آنها زيادتر ميشود»(ج8: 348).
چنين نگاه فطرتمدارانه به اقتصاد باعث شكوفايي اقتصاد و قبض و بسط آن خواهد شد و اقتصاد را از يك اقتصاد مونتاژي به اقتصاد توليدگر و مقاوم در برابر فشارها تبديل خواهد نمود: «من اعتقادم است كه اگر ما در محاصره اقتصادي يك 10، 15سال واقع بشويم، شخصيت خودمان را پيدا ميكنيم يعني همه مغزهايي كه راكد بودند در آن وقت و نميتوانستند فعاليت بكنند، به فعاليت ميافتند. اين طبيعي است كه اگر يك نفر آدم يك جايي نشسته و همه چيز او را ميآورند تقديمش ميكنند، اين فكرش به كار نميافتد، حتي كاسب هم نميتواند بشود. اگر يك آدمي بود كه اول صبح چايش را و نانش را بياورند، ظهر هم همين طور، شب هم همينطور، هر احتياجي هم داشت برآورده كردند، اين نميتواند ديگر هيچ كاري بكند، يك مرد فلجي ميشود... آن روزي كه اين ملت فهميد كه اگر ما جديت نكنيم براي كشاورزيمان، جديت نكنيم براي صنعت نفتمان، جديت نكنيم براي كارخانههاي خودمان، از بين خواهيم رفت و كسي نيست كه به ما بدهد، وقتي اين احساس پيدا شد در يك ملتي كه من خودم بايد هر چيز ميخواهم تهيه كنم، ديگران به من نميدهند، اين احساس اگر پيدا شد، مغزها به راه ميافتد و متخصص پيدا ميشود در هر رشتهاي... اين ابتكارات از بركات محاصره اقتصادي بود... اين محاصره اقتصادي را كه خيليها از آن ميترسند، من يك هديهاي ميدانم براي كشور خودمان، براي اينكه معنايش اين است كه مايحتاج ما را به ما نميدهند، وقتي كه مايحتاج را به ما ندادند، خودمان ميرويم دنبالش...»(ج4: 114). در پايان بايد با توجه به سيره عقلايي امام به اين نكته اشاره داشت كه عين «شجاعت» به عنوان مقولهاي اعتدالي، عين اعتدال و اعتدال عين عقل و عقل عين فطرت است. لذا كنش سياسي مبتني بر خوف (اعم از خوف از عاقبت امر، خوف از واكنش مردم و خوف از مستكبران و كفار) كنشي خارج از فطرت و لذا غيرعقلاني و غيراعتدالي به شمار ميرود.
منابع:
1. قرآن كريم
2. صحيفه امامخميني، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امامخميني(ره).
3. پايگاه اطلاعرساني و حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبري
4. مجلسي، محمدباقر: بحارالانوار، باب حقيقه العقل و كيفيته و بدو خلقه.
5. شيخ كليني: اصول كافي، ج1، كتاب العقل و الجهل.
6. حراني، ابومحمد حسن: تحف العقول.
7. تميمي آمدي، عبدالواحد: غررالحكم، ج6.
خیلی واضح بود که امام واهمه نداشت.1 امام به جز خدا از هیچکس نمی ترسید.2 امام برای قدرت خود کار نمیگرد.3 امام در دعوای سیاسی گروه ها خودش یک طرف دعوا نبود.4 امام از چاپلوسان متنفر بود و نیازی به اونا نداشت!! و خیلی چیزهای دیگه داشت که من حقیر معرفت آن را ندارم.