1- امروزِ روز همه می دانند با مشکل آب مواجهیم. هنر نمی خواهد. کشاورزِ ساده هم می فهمد چاه آبش به منبعِ لایزال وصل نیست و حوضکِِ آبِ زیر زمین دارد ته می کشد.  اگر این نبود که کشاورزانِ روستای من ده سال پیش با بیل و کلنگ به جانِ ماشین حفاریِ دولتی[که بنا بود در چند کیلومتری چاه موتورشان برای تامین آبِ شهر، چاه بزند] نمی افتادند و دادگاهی نمی شدند. مسئله این است که تخصص و مدرک خارجه آقای عیسی کلانتری، بیست و اندی سال پیش کجا بود؟.

2- فرمودند دلیل اصلیِ هدر رفتن آب، کشاورزی است. [با قنواتِ کم تعداد و چشمه ها که مشکلی ندارید]. طبیعتا متهم اصلی چاه موتورها و مکینه ها هستند. سؤال این است که جنبشِ حفاری و مکینه سازی و زمین سوراخ کنی چه زمانی راه افتاد و کی متوقف شد؟ فراموش کردید که نود درصد چاه موتورها در زعامت دولت سازندگی و وزارتِ حضرتعالی کلنگِ حفاری خورد، دولتِ اصلاحات متوقف کرد و دولت احمدی نژاد با تسهیلات مالی و فنی برای لوله کشی و سیمانی کردنِ جوی آب و استخرهای کهنه از شدتِ فاجعه کم کرد؟. آرمان و ایدئولوژیِ خودکفایی را دولتی عَلَم کرد که به همین خاطر به سازندگی مشهور شد. محمود حجتی که اتفاقا حالا هم جزء رفقای شماست، جز مقوله گندم، سهم زیادی در این آرمان نداشت. در زعامت حضرتعالی بود که زمین سوراخ و سوراخ شد و در اطراف هر روستای کم جمعیت چند چاه موتورِ با اینچِ بالا احداث شد[روستای ما تقریبا 5 چاه موتور]. از پدر می پرسم آخرین حلقه چاهی که در حوالی دهاتِ ما احداث شده مربوط به چه سالی است؟ به خاطر ندارند. فقط ممطن هستند که در بیست ساله اخیر هیچ چاه موتوری کلنگ نخورده. خدا می داند در آن سالها چند متخصص و اهلِ فن فریاد زدند و جناب کلانتری و دوستانشان نشنیدند. کسی که منشا اصلی بحران آب است حالا ادای قهرمان و مردی را در می آورد که جاء من اقصی المدینه و قرار است همه را بیدار کند. دولتِ خودش معصوم است و دولت خاتمی کمی و احمدی نژاد کلا جنایتکار!. میلی به دفاع از دولت های سابق ندارم اما به قول آن شیخ، کنتورِ عدد و رقم و آمار دستِ شماست و کی می تواند بگوید دروغ می گویید؟ قبول! وسطِ زمین همان جایی که شما ایستادید. اما ما بیل به دوشها به دیده ها و مسموعاتمان بیشتر اعتماد داریم تا به اعداد و ارقام آدمی که مردانه پای حرفش نماند و چادر به سر از مملکت فرار نکرد. حق بدهید چنین آدمی و دیوارِ حاشایش آدم را یاد انیمیشنِ شگفت انگیز رِنگو و شهردار شهرِ تشنگان بیندازد: لاک پشت پیری که منشا خشکسالی بود و ملتِ بیچاره را هَلِلویه گویان پای لوله آب جمع می کرد و ادای منجی و مرشد در می آورد. نکند! نکند آقای عیسی کلانتری شما هم مثل این لاک پشتِ پیر قصد دارید با ایجاد هراس و تزهای آبکی تجارت عطش راه بیندازید!. 

3- آنچه نگرانی را بیشتر می کند، خلق و خوی کارگزارانی آقایان است. در علّت شناسی، کشاورز و کشاورزی را متهم اصلی معرفی می کنند و ندیده می گیرند که سهم بزرگی از مصرف آب مربوط به مصارفِ بی تولیدِ رفاهزای شهرها و صنایع است.[تا یک منبعِ بی طرف تصدیق نکرده، اعداد و آمار کلانتری برای من، آبکی و بی اساس است]. بدون شک و با تدبیرهای امروزی، از این علت شناسیِ کذائی، چنین راهکاری برمی آید؛ آب شهرها و دریاچه های مصنوعی و پارکها و استخر و سوناها و ...را که نمی شود دستکاری کرد. کلی رأی اینجا ریخته. پس باید اولا در رسانه ها اعداد و ارقامی داد که همه بفهمند مقصر، کشاورزی است. سپس کشاورزی را محدود و تعطیل کرد. آن بابای کشاورز که یک عمر با این سبک، زندگی کرده و کار دیگری بلد نیست و سرمایه ای ندارد، متقاعد که نمی شود. به شغل جایگزین در روستا هم که نمی شود راضی شان کرد و اگر هم راضی شوند ما عُرضه ایجاد شغل و درآمد جایگزین نداریم. پس باید مجبور به عقب نشینی شوند. به زور که نمی شود چاه موتورها را بست یا بیل و داس از دست کشاورز گرفت. نمی شود دمِ رودخانه نگهبان گذاشت که آب را به روی کرت های در حال خشک شدنش نیندازد. باید غیرمستقیم عمل کرد. با واردات، قیمتِ محصول را می شکنیم. با مدیریت بازار و توزیع، محصول کشاورز را بی ارزش می کنیم. نرخِ برق و مسائل فنّی چاه موتور را بالا و فتیله کمک هایی مثل کود و سمومات و ...را پایین می آوریم. خیلی ساده کشاورز را خاکستر نشین می کنیم؛ یک نسل فدای یک نسل دیگر! تز و تئوری همیشگی کارگزاران و نظام سرمایه داری که عیسی کلانتری از بیان صریح آن ابایی ندارد:  *«از برنج‌کاران دیگر مناطق لازم نیست حمایت شود. اگر هم کاشتند، آنها را باید با قیمت‌های بین‌المللی مواجه کنیم که آب را هدر ندهند، چون محوریت توسعه کشور آب است. من کشور را بیشتر از تولیدات کشاورزی‌اش دوست دارم. به خاطر تولیدات کشاورزی کشور را ویران نمی‌کنم. این دو قابل جمع نیستند.»*. البته روشن است که کشور در نگاه آقایان یعنی چه کسانی. بنده را بابت این ذهنِ سینمایی ببخشید اما دوباره یاد یک فیلم افتادم. با من به تایتانیک بیایید و لحظه غرق شدن کشتی. زمانی که مسؤولین کشتی مسافران درجه دوی فقیر را در طبقات پایین زندانی کردند تا درجه یک ها با خیال راحت سوار قایق های نجات شوند.