گذري و نظري بر ساختار ساواك در دوران رياست نعمتالله نصيري
سازماني با معلمان اسرائيلي
با يك گزارش شفاهي نصيري به محمدرضا ممكن بود يكباره دهها ميليون تومان ديگر به عنوان هزينه سري ساواك از نخستوزيري پرداخت شود.
پايگاه خبري تحليلي «پارس»- علي احمدي فراهاني- با اين همه برهمگان مسلم بود كه امكانات لو نرفته ساواك، از آن پس در اختيار دشمنان نشاندار انقلاب از جمله امريكا و اسرائيل قرار خواهد گرفت، چيزي كه گذر زمان، صحت آن را اثبات كرد. اينك و در سالروز آن تلاش مقدس و پيگير انقلابيون، جاي دارد كه چگونگي شكلگيري اين نهاد مخوف و امنيتي رژيم شاه تحليل شود و مقال پيشروي، در پي چنين امري است. اميد آنكه مقبول افتد.
بيترديد، تاريخچه و زمينههاي تأسيس ساواك را بايد در دوره زماني پس از 28 مرداد 1332 جستوجو كرد. پس از اين رويداد فرمانداري نظامي تا زمان تأسيس ساواك، به مدت سه سال و نيم عمليات ويژه كشف و شناسايي سازمانها و گروههاي مخالف و دستگيري اعضاي آنها را به عهده داشت و در اين مدت سازمان افسران حزب توده و جمعيت فدائيان اسلام توسط اين سازمان كشف و قلع و قمع شدند.
آغاز ساواك
ساواك از لحاظ تشكيلاتي وابسته به نخستوزيري بود و رئيس ساواك حكم معاون نخستوزير را داشت و با فرمان شاه منصوب ميشد. (۱) بالاخره در فروردين ۱۳۳۶ فرمانداري نظامي منحل و ساواك به عنوان تنها دستگاه امنيتي كشور رسماً فعاليت خود را آغاز كرد. با تأسيس ساواك فعاليتهاي ضد براندازي و ضد جاسوسي از عهده شهرباني خارج و اداره كل سوم ساواك مسئول ضد براندازي و اداره كل هشتم آن مسئول عمليات ضد جاسوسي شد.
گردآوري اطلاعات غيرنظامي از كشورهاي هدف از وظايف ركن دوم ستاد ارتش خارج و به اداره كل دوم ساواك محول و اداره هفتم ساواك مسئول بررسي اينگونه اطلاعات گردآوري شده شد. (۲)
ساواك و تحولاتش پس از ورود نصيري
با ورود نعمتالله نصيري در سال ۱۳۴۳ به رياست ساواك و با نظرات او تحولاتي در اين سازمان ايجاد ميشود كه به شرح زير است:
سازمان اداره عملياتي ساواك به صورت زير درآمد:
شعبه اول: اداره كارگزيني و استخدام پرسنل كه مسئول استخدام بود و پروندههاي استخدامي آنها پس از تأييد كميته اداره سوم شناسايي و به اين شعبه ارسال ميشد.
شعبه دوم: اطلاعات مرزباني كه وظيفه آنها تهيه گزارش از مرزهاي كشور بود.
شعبه سوم: كه به «كميته» شهرت داشت، مسئوليت حفظ امنيت داخلي كشور را به عهده داشت. اين اداره زير نظر مستقيم نصيري اداره ميشد. اين تشكيلات كه از بودجه و امكانات زيادي بهرهمند بود مورد توجه ويژه شخص شاه قرار داشت.
شعبههاي ساواك
عمليات ضد براندازي از مهمترين وظايف اين سازمان بود و مأموران آن توسط اسرائيليها آموزش داده ميشدند. اين تشكيلات مرجع آموزش سازمانهاي اطلاعاتي كشورهاي حوزه خليجفارس، تركيه، پاكستان و كشورهاي منطقه بود. اين كميته متشكل از نمايندگان ارتش، ژاندارمري و شهرباني بود كه وظيفه آن به شرح زير تعريف شده بود:
1ـ دايره گشت: مأموران دايره گشت ميتوانستند بدون مجوز دادستان به هر مكان مشكوكي وارد شوند و مظنونين را دستگير كنند! افراد دايره گشت هر وقت كسي را دستگير ميكردند در طول انتقال به زندان در همان اتومبيل افراد را شكنجه ميكردند و مدعي ميشدند كه وي حين درگيري زخمي شده است.
۲ـ دايره شكنجه: متخصص گرفتن اعتراف بودند و در زندانهاي ساواك، زندان كميته مشترك ضدخرابكاري در محل شهرباني كل كشور، محوطه باغ ملي جنب ساختمان دادگستري و در زندان اوين دست به شكنجه زندانيان ميزدند.
مأموران دايره شكنجه به دو دسته تقسيم ميشدند: گروه اول: متخصصان شكنجههاي رواني بودند. اين افراد با پخش نوارهاي مختلف از تيراندازي، گريه، خنده، التماس يا خواهش و غيره دست به شكنجه روحي افراد ميزدند.
گروه دوم: متخصص در تنبيهات بدني نظير شلاق زدن، بريدن قطعات مختلف بدن، سوزانيدن و... بودند. معمولاً اين مأموران به دليل مداومت در شكنجه دادن افراد، دچار ناراحتيهاي روحي، رواني و ابتلا به ساديسم ميشدند.
۳ـ بخش بازجويي: زندانيان بعد از شكنجههاي مقدماتي وارد بخش بازجويي ميشدند. در اين بخش گاه يك زنداني به مدت ۲۴ تا ۳۶ ساعت بازجويي ميشد يا به مدت طولاني به تنهايي در اتاق بازجويي محبوس ميشد تا دچار تشويش و استرس مفرط شود. اين بخش بهطور مستقيم تحت نظر پرويز ثابتي قرار داشت كه به «مقام امنيتي» شهرت داشت.
اسكندر دلدم در خاطرات خود در باره اين بخش مينويسد:«من [نگارنده] را در يكي از اين نوع بازجوييها به اتاق بزرگي كه به اندازه دو اتاق معمولي بود و فقط گوشه آن يك ميز تحرير و يك صندلي قرار داشت هدايت كردند و از صبح تا حدود ساعت سه بعدازظهر منتظر گذاشتند و پس از ساعتها كه در آن اتاق بزرگ تنها بودم و جرئت نزديك شدن به ميز و صندلي را هم نداشتم، آقاي بازجو با پوشهاي در زير بغل وارد شد و به جاي هر حرفي بدون مقدمه اظهار داشت: خب آقاي دلدم! تازه چه خبر؟»(۳)
شعبه چهارم: اين شعبه مسئول پيگيري و رسيدگي به شكايات پرسنل و مأموران ساواك از يكديگر بود.
شعبه پنجم: مسئولان اين شعبه در سه بخش تعريف ميشدند:
1) تهيه عكس از مأموران ساواك براي تهيه پروندههاي پرسنلي و كارت شناسايي. ۲) تهيه عكس از كساني كه توسط ساواك دستگير ميشدند. ۳) تهيه عكس از زندانياني كه زير شكنجه جان ميسپردند، براي حفظ در بايگاني. به طور كلي وظيفه اين شعبه عكسبرداري، چاپ عكس، لابراتوار و گراورسازي بود.
شعبه ششم: مربوط به امور مالي و حقوقي و موظف به پرداخت حقوق افراد ساواك و مخارج سازمان بود. پرسنل رسمي ساواك حقوق خود را از بانك مركزي دريافت ميكردند و پاداش و مزاياي آنها به طور نقدي در محل سازمان به آنها پرداخت ميشد. اين شعبه به ميزان محدود داراي بودجه محرمانه بود كه براي تشويق افراد و مأموران وابسته به ساواك پرداخت ميشد.
شعبه هفتم: اداره تحقيق بود كه دو وظيفه مهم را به عهده داشت، به اين صورت كه پرونده مخالفان و مبارزان ابتدا از اداره سوم به اداره هفتم فرستاده ميشد و پس از بررسي، مجدداً پرونده را به اداره سوم عودت ميداد. علاوه بر اين وظيفه ديگري نيز به عهده اداره هفتم بود و آن تحقيق در باره مخالفان رژيم در خارج از كشور بود.
شعبه هشتم: مسئوليت اين شعبه عمليات جاسوسي در داخل كشور بود.
شعبه نهم: اين شعبه نگهداري از تمامي سوابق پرسنل ساواك، سوابق مخالفان و زندانيان را به عهده داشت.
شعبه دهم: بهداري و بيمارستان اختصاصي و مجهز براي خدمات درماني اعضاي ساواك بود. محل آن در سلطنتآباد (پاسداران فعلي) بود و در رأس اين 10 شعبه كه ساختار اصلي ساواك را تشكيل ميدادند، نعمتالله نصيري قرار داشت و او با ورود به ساواك از اين مجموعه، دستگاه عريض و طويلي ساخت تا وظيفه محوله خود را به خوبي انجام دهد.
آموزگاران اسرائيلي ساواك
با وجود آنكه حسين فردوست مدعي است كار بازسازي ساواك توسط او صورت گرفته است و اين كار را با اتكا به آموزشهايي كه در سال ۱۳۲۸ در انگلستان ديده بوده انجام داده است، اما در اصل اين سازمان مولد سيا و موساد بوده است. هيئت مستشاري امريكا با خروج از ايران در سال ۱۳۴۲ جاي خود را به مأموران اطلاعاتي اسرائيلي ميدهند و به اين صورت تمامي نيروهاي ساواك از سال ۱۳۴۵ به بعد توسط موساد آموزش داده ميشدند. اسكندر دلدم در كتاب خود مينويسد: «بسياري از كتب آموزشي ساواك از اسرائيل به ايران آورده شد و پس از ترجمه در اختيار ساواك قرار گرفت. موساد اسرائيل در سازماندهي نوين ساواك نقش اصلي را ايفا كرد. متقابلاً ساواك اطلاعاتي را كه از جهان عرب به دست ميآورد در اختيار سرهنگ نيمرودي [نماينده دستگاه اطلاعاتي اسرائيل در ايران] ميگذاشت تا به اسرائيل ارسال كند.»(۴)
وي در جاي ديگري ميگويد:«رژيم ايران، دولت اسرائيل را نزديكترين همكار منطقهاي خود ميدانست. حتي به سازمان اطلاعاتي اسرائيل اجازه داده بود تا در خوزستان پايگاه اطلاعاتي براي كسب اخبار كشورهاي عربي تأسيس كند...اسرائيل ايران را به عنوان تنها كشور غيرعرب منطقه، متحد طبيعي خود ميدانست و به همين سبب تقويت ساواك را در جهت منافع خود ميدانست.»(۵)
علل خروج نيروهاي امريكايي از ساواك
خروج نيروهاي امريكايي از ساواك به علت قطع ارتباط با اين سيستم امنيتي نبود. امريكاييها با گماشتن نمايندهاي در ساواك همكاريهاي خود را تداوم بخشيدند، به نحوي كه اين نماينده مسئول بود تا اطلاعات لازم را از اوضاع و احوال داخلي ايران و كشورهاي همسايه به دست بياورد. در زمان نصيري، ساواك علاوه بر امريكا، رابطه منفعلانهاي با انگلستان داشت و از سياستهاي آن نيز تبعيت ميكرد، اما رابطه ساواك با اتحاد جماهير شوروي سرد بود. علت مقابله ساواك با شوروي نيز ريشه در رقابت انگليس و امريكا با اين كشور داشت.
علاوه بر امريكا و اسرائيل تبعيت از سياستهاي ديكتهشده انگليس در سطوح مديريتي در زمان محمدرضاشاه معمول و طبيعي جلوه ميكرد. اين حرفشنوي يكي از عوامل مهم ترقي در رژيم پهلوي محسوب ميشد. جلب حمايت سفارت انگليس در كسب پستهاي مهم نقش تعيينكنندهاي داشت.
نعمتالله نصيري هم از اين قاعده مستثني نبود. ارتشبد فردوست در باره ارتباط نصيري با عوامل MI6 مينويسد:«در مجموع سه بار رئيس كل MI6 را ديدم...سومين بار، باز هم در ايران بود...رئيس MI6 سفارت ۷ (انگلستان) در منزل خود مهماني خصوصي به افتخار او داده بود...در اين مهماني فقط نصيري (رئيس ساواك)، سپهبد كمالي (رئيس اداره دوم ارتش)، مبصر (رئيس شهرباني)، معتضد (معاون ساواك و رئيس اطلاعات خارجي) و من دعوت شده بوديم.»
MI6 درايران
MI6 علاوه بر ارتباط با رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور، با رضايت كامل محمدرضاشاه شبكههاي اطلاعاتي را در ايران راهاندازي ميكند كه كاملاً تحت نظر انگليس اداره ميشد. نكته حائز اهميت اين است كه اين فعاليتها با امكانات و بودجه ساواك و حمايتهاي رژيم براي حفظ منافع اين كشور در ايران انجام ميگرفت. براي مثال در شمال ايران كه به علت همجواري با شوروي براي اين كشور اهميت خاصي داشت، علاوه بر سرويس اطلاعاتي رسمي و غيررسمي ساواك ـ كه منبعي براي كسب اطلاعات اين كشور بود ـ شبكههاي موازي تشكيل شده بود كه گاه هيچكدام از فعاليتهاي يكديگر خبر نداشتند و از اين طريق دولت انگليس به اطلاعات كافي و مورد نياز خود دست پيدا ميكرد. از جمله اين شبكهها شبكه ماهوتيان بود كه در واقع شاخهاي از MI6 محسوب و با بودجه و امكانات ساواك در ايران اداره ميشد و حتي حقوق مأموران آن را دولت ايران پرداخت ميكرد، اما در عمل همه اطلاعات آن به MI6 تحويل داده ميشد. اين شبكه در زمان نصيري تشكيل شد و هزينه آن از بودجه ساواك توسط شخص نصيري پرداخت ميشد. ارتشبد فردوست درباره هزينههاي صرفشده براي اين شبكه مينويسد:«اصولاً در زمان نصيري پول فراوان بود. به فرض كه او سالانه 2، 3ميليون تومان از هزينه سري ساواك براي اين شبكه پرداخت ميكرد برايش مبلغي نبود. هر چند بودجه سري ساواك در سال ۱۳۵۰ فقط ۲۰ ميليون تومان بود، ولي اين شبكه براي حفظ موقعيت نصيري بيش از اين ارزش داشت. بهعلاوه با يك گزارش شفاهي نصيري به محمدرضا ممكن بود يكباره دهها ميليون تومان ديگر به عنوان هزينه سري ساواك از نخستوزيري پرداخت شود. براي نمونه فقط براي مسئله اكراد عراق سالانه دهها ميليون تومان هزينه سري به ساواك پرداخت ميشد.»(۶)
دفتر ويژه اطلاعات نمونهاي از شبكههاي اطلاعاتي موازي
دفتر ويژه اطلاعات هم نمونه ديگري از اين شبكههاي اطلاعاتي موازي بود كه در سال ۱۳۳۸ تشكيل شده و به موازات گزارشهاي ساواك و ركن دو، اين شبكه كه تحت رهبري فردوست بود گزارشهايي از عملكرد دستگاههاي مختلف تهيه و به شاه ارائه ميكرد. نعمتالله نصيري با اتكا به حمايتهاي داخلي بهخصوص شاه و حمايتهاي خارجي، سازمان اطلاعات امنيت را كمكم به يكي از اهرمهاي فشار و خشونت مبدل كرد تا آرامش را براي تداوم سلطنت محمدرضاشاه و حضور دول خارجي فراهم كند. از اينرو براي رسيدن به اين هدف علاوه بر ساماندهي تشكيلاتي وسيع در خيابان سلطنتآباد ـ كه يك پادگان ۴۰ هكتاري بود ـ زندان اوين، از خانه سرهنگ زيبايي در خيابان بهار، خيابان ميكده تهران در بلوار اليزابت (بلوار كشاورز) و خيابان ايرانشهر كه مجموعاً تشكيلات وسيعي داشت، همچنين از زندان قزلقلعه و زندان قصر نيز استفاده ميكرد. در اين دوره شاهد افزايش نيروهاي رسمي و گسترش فراوان خبرچينان و جاسوسان هستيم. نصيري در برخورد با مخالفان و مبارزان، اهل مماشات و مدارا نبود.
حجم مأموران و خبرچينان ساواك
نصيري به دليل حمايتهاي بيروني و دروني، خشونت و خفقان بيحد و حصري را آغاز كرد، به طوري كه سازمان اطلاعات و امنيت در دوره پهلوي 5 هزار و 300 مأمور تمام وقت و تعداد زيادي مأمور ناشناس و خبرچين پارهوقت در اختيار داشت. با وجود اين تعداد مأمور و وسعت تشكيلات، ساواك موفقيت زيادي در كشف فعاليتهاي پنهاني و نيمهپنهاني نداشت و اكثر اوقات، بهموقع از حوادث مطلع نميشد. به دليل كثرت نيروهاي مخفي و خبرچينان، بسياري از خانوادهها حتي در درون خود نيز احساس امنيت و راحتي نميكردند و رعب و وحشت در ميان مردم فراگير شده بود. جاسوسان در ميان همه گروهها و مشاغل از جمله اصناف، بازاريان و كارمندان دولت نيز نفوذ داشتند و تصور اين بود كه هيچ مكاني خالي از خبرچين و جاسوسان ساواك نيست. اين مسئله بحرانهاي روحي و فشارهاي زيادي براي مردم پديد آورده و باعث از هم گسيخته شدن روابط ميان مردم و حكومت شده بود.
اين روند از دهه ۱۳۵۰ شتاب بيشتري گرفت، به طوري كه هيچ مسيري براي انتقاد از حكومت باز نبود. اين فشارها كه شامل بسياري از مردم غير سياسي هم ميشد، روال زندگي عادي آنان را تحتالشعاع قرار ميداد. بسياري از صاحبان مشاغل، سرمايهگذاران و تحصيلكردگان ايراني كه در خارج از كشور مشغول تحصيل بودند، انگيزهاي براي بازگشت به وطن خود نداشتند.
خانواده رجال، تحت كنترل ساواك
در دوره نصيري ساواك علاوه بر نفوذ در تمام شئون زندگي مردم و ايجاد جو شديد بياعتمادي، مقامات مملكتي، اعضاي خانوا ده سلطنتي و مقامات دربار را نيز از طريق مستخدمان، كارمندان جزء كاخها، رانندهها يا از راه دوستان و حتي اعضاي خانواده آنها تحت كنترل قرار ميداد. فردوست در اين باره مينويسد:«من از زماني كه رئيس دفتر ويژه اطلاعات شدم، رانندهام مأمور ضد اطلاعات ارتش بود...بعدها ثابتي محرمانه...در سال ۱۳۵۰ در ملاقاتهاي خود به من گفت كه نصيري از طريق منشي سرلشكر معتضد (قائم مقام ساواك) با طلا همسرم در ارتباط است و اطلاعات لازم را از او كسب ميكند و مسئله حقيقت داشت، ولي شايد براي دلخوشي خودم تصور كردم كه طلا به طور عادي و به صورت «مأمور ندانسته» عمل ميكند.»(۷)
پينوشتها:
(1) پيتر آوري، تاريخ معاصر ايران، ج۳، ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي، عطايي، ص۹۰
(2) حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج۱، صص 410 ـ 409 و 494 ـ 493
(3) اسكندر دلدم، خاطرات من و فرح پهلوي، ج۲، ص ۵۷۹
(4) اسكندر دلدم، پيشين، ص۵۸۳
(5) اسكندر دلدم، پيشين، ص۵۸۲
(6) حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج۱، ص۳۵۱
(7) حسين فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ص۴۶۶
جوان
ارسال نظر