پايگاه خبري تحليلي «پارس»- جواد نوائيان رودسري- بي ترديد اسدا...علم يکي از چهره هاي تأثيرگذار رژيم پهلوي است. «نوکر خانه زاد شاه»، در مردادماه سال 1298، در شهر بيرجند به دنيا آمد. خانواده او، پرنفوذترين خاندان جنوب خراسان بودند. «حسين فردوست» در خاطراتش مي نويسد:«علم در يک خانواده انگليسي[متمايل به انگليس] متولد شد و پرورش يافت و با خاندان انگليسي قوام شيرازي وصلت کرد و مانند سيستم پدرزنش هميشه روابطش با سفارت علني بود. لذا او از جواني(تصور مي کنم از 30 و چند سالگي) هميشه مشاغل مهم، در حد وزارت داشت.»

alamayashi (10)

علم با استفاده از رانت خانوادگي خود، زماني که تنها 27 سال داشت، فرماندار سيستان و بلوچستان شد. او از همين دوره کوشيد ارتباطش را با شاه بيشتر کند.

علم با اِشراف اطلاعاتي خود و نيز اشاره انگليسي ها، مأموريت حمايت از شاه را در هر شرايطي برعهده داشت. به همين دليل، با حمايت شاه، در سال 1328، در کابينه «ساعد»، وزير کشور شد و اين مسئوليت را تا سال 1329 حفظ کرد. علم در دوران حکومت مصدق، مدتي عهده دار سرپرستي «املاک و مستغلات» شاه شد و همزمان، فعاليت  هايي را به نفع شاه سازماندهي مي کرد. به همين دليل مدتي به بيرجند تبعيد شد. او پس از کودتاي 28 مرداد، همراه با خانواده اش به تهران بازگشت و در زمره دوستان و همراهان بسيار نزديک شاه قرار گرفت. علم پس از برکناري «علي اميني»، از طرف شاه به نخست وزيري منصوب شد؛ انتصابي که تنها يک سال دوام آورد و با قيام 15 خرداد به پايان رسيد.

او در جريان قيام 15 خرداد و شهادت نزديک به 4 هزار نفر از مردم، از طرف شاه مأمور سرکوب معترضان شد و اين کار را با خشونت تمام انجام داد.

alamayashi (9)

پس از آن بود که، با وجود داشتن مدرک کارشناسي، مدتي به عنوان رئيس دانشگاه شيراز فعاليت کرد. محمدرضا که علاقه ويژه اي به علم و توانايي هاي او داشت، در سال 1345 وي را به عنوان وزير دربار منصوب کرد و از آن پس علم به عنوان فرد مورد اعتماد شاه، تمام امور داخلي کشور را زير نظر گرفت و در تمام شئون اداري و مملکتي دخالت مي کرد. حسين فردوست در خاطراتش مي نويسد:«نقش علم در دربار محمدرضا فقط به يک جنبه محدود نبود. او مهم ترين فردي بود که در مسائل داخلي کشور، محمدرضا را هدايت مي کرد.»

توانايي ويژه علم!
علم هميشه خود را «نوکر خانه زاد» شاه مي ناميد. با اين حال اين نوکري تنها به اِعمال سياست هاي شاه در ارکان مملکتي محدود نمي شد. او همراه شاه در عياشي و زنبارگي بود.

خاطرات و روزنوشت هاي او آکنده از شرح رفتارهاي شرم آوري است که با اشاره شاه آن ها را انجام مي داد. البته خود او نيز از اين خوشگذراني ها بي نصيب نمي ماند. علم، به واقع، مردي عياش و زنباره بود. علم هيچ تعهدي به خانواده و همسرش نداشت. به شهادت يادداشت هايش، او در سال هايي نيز که هنوز در بيرجند و قاينات به سر مي برد، به اين گونه اعمال غيراخلاقي مي پرداخت.

alamayashi (8)

طبيعي بود که علم با چنين پيش زمينه اي وقتي رفيق گرمابه و گلستانِ محمدرضاپهلوي شد، دست به چه اعمال شنيع و غيراخلاقي مي زد. اين روند در زندگي خصوصي او، به تدريج وارد مراحل حساس تري شد. تا جايي که در دهه 1330، در مجامع عمومي و خصوصي، از وي به عنوان فردي عياش و بي بند و بار ياد مي کردند.

در يکي از گزارش هاي ساواک، که در 10 دي ماه 1336 تنظيم شده، درباره اين جنبه از زندگي علم آمده است:«...اوقات بيکاري را به عياشي مي گذراند و به زن خيلي علاقه مند است و غالب شب ها مجالس عيش و نوش با زن ها دارد. نقطه حساس و ضعف او زن است...» جالب اين جاست که يازده سال بعد هم در گزارش ساواک همين موارد کم و بيش وجود داشت.

يادداشت هاي بي شرمانه
علم در خاطرات خود، که در حقيقت يادداشت هاي روزانه وي است، نيز بي شرمانه از روابط نامشروعش مي نويسد:«...شام را با دوستم خوردم. خوش نگذشت. تماماً گريه کرد که وضع آينده ام نامعلوم است.

alamayashi (7)

من گفتم اگر روي زناشويي با من حساب مي کني بايد به صراحت بگويم چنين کاري نمي توانم بکنم. ولي مثل يک عضو خانواده من مي تواني راجع به آينده حساب بکني» (6 مهر 1348) عياشي هاي او تنها محدود به ايران نبود. علم شبکه اي وسيع و گسترده از دلالان ايجاد کرده  بود که براي او و محمدرضا، زن پيدا مي کردند. به ديگر سخن، مهم ترين جنبه هاي روابط نزديک علم و شاه را بايد در مسائل خصوصي و فساد اخلاقي مشترک اين دو جست وجو کرد. علم از نخستين روزهاي رفاقتش با شاه در پي تدارک وسايل عياشي وي بود. رفتارهاي او گاه ثريا اسفندياري، همسر شاه، را چنان عصباني مي کرد که:« فوراً آقاي علم را احضار مي نمايند و بي محابا سيلي جانانه اي بادست لطيف و مبارکشان به صورت او مي نوازند» فريدون هويدا، برادر امير عباس هويدا، نخست وزير شاه، در خاطراتش مي نويسد:«...چند تن از همکارانم به من خبر دادند که اردشير زاهدي و اسدا...علم، مأمور ترتيب دادن مجالس خوشگذراني براي ارباب خود هستند. ولي با اين حال هنوز نمي توانستم مسئله را باور کنم تا آنکه در سال 1959 [1338 ش] در نيويورک با يک زن آمريکايي که چند سال درتهران زبان انگليسي درس مي داد، ملاقات کردم و از او شنيدم که موقع اقامتش در تهران يک شب علم او را براي شرکت در ميهماني به منزل خود دعوت کرد و در آنجا ضمن يک پذيرايي مفصل و احترام فراواني که برايش قايل شد او را به يک اتاق پذيرايي برد که هيچ کس در آن نبود و بلافاصله بعد از آنکه علم از اتاق بيرون رفت در ديگري باز شد و شاه به درون آمد...»

alamayashi (6)

علي شهبازي، که خود به رغم رتبه پايين نظامي اش از محافظان شخصي شاه بود، درباره مأموريت باند علم توضيح کامل تري ارائه مي دهد و مي نويسد:« باند علم کارشان اين بود که خانم هاي شوهردار و دختران بخت برگشته و يا همسران و دختران کساني را که مي خواستند مقامي بگيرند، براي شاه بياورند.

عده اي مأموريت داشتند که در خارج از کشور، در هنگام مسافرت، براي او قبلاً همه چيز را آماده کنند. البته در اکثر مسافرت ها اردشير زاهدي و حسين دانشور و سرهنگ جهان بيني و مصطفي نامدار (سفير شاه در اتريش) عهده  دار آوردن خانم هاي متعدد بودند. از همه فعال تر محمود خوانساري بود که دختران دانشجوي ايراني را مي آورد. در مسافرت سوئيس، دولو قاجار و خانم او مأمور اين کار بودند. در مسافرت هاي داخلي، آقاي اميرقاسمي از ساواک و هرمز قريب و خسرو اکمل، داماد قريب، اين مأموريت را انجام مي دادند.

alamayashi (5)

در تهران که هفته اي چهار روز اين برنامه اجرا و انجام مي شد. کامبيز آتاباي و افسانه اويسي (رام) و خانم آراسته که مستقيماً با افسانه اويسي در دفتر کار علم کار مي کردند و سليماني و عباس و حسين حاج فرجي مسئول پذيرايي بودند.

اين برنامه گاهي در کاخ «شهوند» انجام مي شد که مسئول آن ابوالفتح آتاباي يا سليماني و جهان بيني مسئول تعيين مسير و محافظت بودند و برنامه دور کردن سربازان و مأمورين را آن ها طراحي و اجرا مي  کردند.» به اين ترتيب، مأموريت و وظيفه اصلي علم در سفر و حضر شاه به وجود آوردن شرايطي بود که وي بتواند از هرگونه امکان تفريحي و عياشي استفاده کند.

واکنش فرح به رفتار علم
فرح پهلوي، آخرين همسر شاه، به دليل همين مسئله از مهم ترين مخالفان علم بود.

فرح از برنامه هاي خلاف اخلاق اين دو(شاه و علم) آگاهي کامل داشت و به خصوص از نقش علم به عنوان واسطه شکار زنان و دختران براي شاه، اطلاع داشت. به همين دليل در روابطش با علم نسبت به او رفتاري سرد و گاه خصمانه در پيش مي گرفت. علم بارها در نوشته هايش به اين موضوع اشاره مي کند.

alamayashi (3)

وي در 14 مهر 1348 در اين باره مي نويسد: «شهبانو اصلاً به دستگاه دربار بدبين هستند... شهبانو مرا خيلي به شاهنشاه نزديک مي دانند و همين طور هم هست. بنابراين به من خوش بين نيستند.» علم براي اينکه فرح کمتر براي او و شاه مزاحمت ايجاد کند به انحاي مختلف سعي مي کرد براي همسر شاه ترتيب سفرهاي داخلي و خارجي را بدهد يا اين که خود، شخصاً، به بهانه هاي مختلف، شاه را در سفرهايش همراهي کند تا بتوانند بدون هيچ گونه مزاحمتي به عياشي بپردازند.

alamayashi (4)

علم در يادداشت روز 6 آبان ماه 1353، با اشاره به يکي از همين سفرهاي فرح، مي نويسد:«شهبانو عازم سفري به شمال شرقي ايران شد و از شهرهاي حاشيه کوير ديدن خواهدکرد. بعد رفتم ميهماني را که قرار است شاه امروز بعد از ظهر ملاقات کند ببينم. به نظرم آمد دخترک يا خل وضع است يا درست و حسابي مايه دردسر، شايد هم هر دو. به شاه هشدار دادم که مواظب باشد. سر شام مرا به کناري کشيد و به من اطمينان داد که خيلي با احتياط رفتار کرده.»

علم افزون بر اين دلالي، مشوق شاه براي ادامه عياشي هايش بود. او در يادداشت روز 2 خرداد 1351 در اين باره مي نويسد:« ... شاه گفت: خود ما هم که آخر قدري خوشگذراني مي کنيم، عرض کردم شاهنشاه هر هفته يکي دو ساعت وقت به اين کار مي دهيد، غير از آن است که فکر و ذکر شما همين باشد. اگر اين کار را نکنيد با اين بار و فشار روحي تلف مي شويد»

alamayashi (2)

اين زنبارگي ها که معمولاً با مصرف دارو و هورمون هاي تزريقي همراه بود، بالاخره بلاي جان «نوکر خانه زاد» شد. او از سال 1350 به سرطان مبتلا شده بود، اما حاضر به ترک عادت زشت خود نبود. سرانجام پس از مدتي دست و پنجه نرم کردن با بيماري، روز 25 فروردين ماه سال 1357، حدود ده ماه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، مُرد. شاه هم چندي بعد به سرنوشت وي دچار شد.