پايگاه خبري تحليلي «پارس»- حسين قاسمي- در سال 1984 تحقيقات دوباره يك قاضي جوان ايتاليايي به نام "فليس كاسون" Felice Casson بر روي پرونده‌اي تروريستي و مختومه شده‌، پرده از رازي برداشت كه ناگهان كل اروپاي غربي را در بهت و حيرت فرو برد. با پايان جنگ جهاني دوم و آغاز جنگ سرد، ‌ايتاليا تبديل به يكي از حادثه‌خيزترين كشورهاي اروپايي تبديل شد، حوادث تروريستي، بمب‌گذاري، قتل‌هاي سياسي كه در بسياري از موارد دامن مردم عادي را نيز مي‌گرفت تقريبا در اين كشور به حادثه‌اي عادي تبديل شده بود. بر طبق آمار رسمي در يك محدوده زماني از ابتداي سال 1969 تا پايان سال 1987، 14591 حادثه تروريستي در ايتاليا اتفاق افتاده است. بسياري از اين حوادث منتسب به گروه‌هاي دست چپي مانند "بريگاد سرخ" بود. اما حقايقي كه كاسون به آن رسيد همه معادله‌ها را به هم ريخت در حالي كه تقريبا قريب به اتفاق افكار عمومي ايتاليا، كمونيست‌هاي ايتاليايي را مسئول قتل‌عام‌هاي خونين مي‌دانستند، كاسون كشف كرد كه در حقيقت پشت پرده بسياري از اين قتل‌ها نه چپ‌ها كه گروه‌هاي راست افراطي ايتاليا هستند.

تحقيقات كاسون همچنين ثابت كرد كه اين گروه‌های راست افراطی توسط حلقه خاصی کنترل وهدایت می شوند.

این حلقه ماموريت داشت تا با تامين و تهييج تروريست‌هاي راستگرا آنها را به انجام عمليات‌هاي وسيع عليه مردم عادي با تلفات بالا هدايت كند. اين عمليات‌ها برخلاف سبك گروه‌هاي چپ -كه بر روي سرمايه‌دارها و افراد سياسي خاص و تاثيرگذار متمركز بود- مردم عادي را هدف مي‌گرفت و در نهايت به چپ ها نسبت داده مي‌شد تا نفرت عمومي از گروه‌هاي چپ را در جامعه ايتاليا نهادينه سازد.

تحقيقات قضايي به نتايج ديگري نيز رسيد، نتايجي كه بسياري از ايتاليايي‌ها را به شدت آشفته كرد؛ حقيقت اين بود كه پشت سر این حلقه که راست افراطی را هدایت می کرد، رابط‌هاي سازمان جاسوسي آمريكا CIA و يك شبكه گسترده اطلاعاتي- نظامي وابسته به ناتو قرار داشت. با انتشار اين اطلاعات مشخص شد كه اين شبكه‌ تنها به ايتاليا محدود نمي‌شود و مربوط به پروژه‌اي است كه تمام اروپاي غربي و كشورهاي اطراف بلوك شرق را در برمي‌گرفت.

 در پي فشار حقوق‌دانان ايتاليا براي افشاي راز ترورهاي سياسي بيست ساله اخير اين کشور و ارائه يک سند سرّي به پارلمان ايتاليا، در 24 اکتبر 1990 جوليو آندروئوتي، نخست‌وزير، مجبور شد در مجلس حضور يابد و به وجود شبکه‌اي بنام "گلاديو" اعتراف کند که از سال 1956 توسط سيا و ام. آي. سيکس در ايتاليا ايجاد شده است.

 آندروئوتي در معرفي اين سازمان گفت: «اين شبکه مخفي متشکل از شهرونداني است که با وسواس خاص انتخاب و براي خرابکاري، تبليغات و جنگ‌هاي چريکي آماده شده‌ اند.» طبق اظهارات آندروئوتي، اين شبکه بمنظور مقابله با اشغال احتمالي قاره اروپا توسط اتحاد شوروي شکل گرفت و تا بدانجا گسترش يافت که «هم‌اکنون» هزاران زن و مرد ايتاليايي در آن به فعاليت مشغول‌ اند.

 روزنامه‌ نگاران بعداً کشف کردند که گلاديو از راست‌گرايان افراطي و اعضاي مافيا براي خرابکاري بنام چپ استفاده مي‌ کرده است. و روشن شد که بسياري از اقداماتي که گروه چپ‌گراي معروف ايتاليا، بنام بريگاد سرخ، انجام داده، از جمله ربودن و قتل آلدو مورو (9 مه 1978)، نخست‌وزير پيشين ايتاليا، کار نفوذي‌هاي گلاديو در بريگاد سرخ بوده است.
 يکي از مأموران سابق ناتو مي‌گويد: در ايتاليا اينتليجنس سرويس بريتانيا به ايجاد واحدهاي نظامي مخفي کمک مي‌کرد. اين سرويس صدها نفر را در بريتانيا و سارديني آموزش نظامي داد و شبکه استي بيهايند در ايتاليا گسترش يافت و تعداد اعضاي آن به حدود 12 هزار نفر رسيد.

کیت گورشورن در مقاله "خشونت پنهان و ثبات ‌زدایی سیاسی" می‌نویسد:
«رسوایی گلادیو، که چند سال پیش بنیان ‌های سیاسی ایتالیا را لرزاند، امری کاملاً مستند و مورد تأیید پرونده‌ های دولتی است. از این زمان ظنی که ایتالیایی ‌ها طی سال‌ های طولانی داشتند تأیید شد و ثابت شد که تمامی تاریخ سیاسی ایتالیا را در دوران پس از جنگ جهانی دوّم... طرح‌های ارائه شده و سازمان‌ یافته از سوی سرویس‌های اطلاعاتی ایالات متحده دستکاری کرده است. این اقدام در پیوند با بقایای وفاداران به فاشیسم در ساختار قدرت ایتالیا و در همکاری با مافیا و لژهای مخفی راست‌ گرای افراطی صورت گرفته است. منظور از لژهای مخفی سازمانی شبه ماسونی است که با نام اختصاری پ. 2 (تبلیغات 2) شناخته می ‌شود. این سازمان میلیون ‌ها دلار از ایالات متحده دریافت می‌کرد. یکی از عناصر اصلی در "استراتژی تنش ‌زایی" این سازمان انجام ترور (مانند بمب‌ گذاری در ایستگاه راه‌آهن بولونیا در سال 1980 که 85 کشته بر جای نهاد) و سپس مقصر کردن سازمان‌ های سیاسی چپ‌ گرا بود. نتیجه منطقی این اقدامات، بی‌ اعتبار کردن و تضعیف قدرت انتخاباتی حزب کمونیست ایتالیا بود. این استراتژی به مدت چند دهه به ‌خوبی اجرا می ‌شد و حزب میانه‌ روی دمکرات مسیحی را در قدرت حفظ می‌کرد تا زمانی ‌که کل طرح در جریان برخی رسوایی‌ ها و افشاگری‌ ها آشکار شد. این اقدامات در نهایت سیلویو برلوسکونی، غول رسانه ‌ای، را به قدرت رسانید و صعود دولت ائتلافی نئوفاشیست او را سبب شد.

«دانيل گنسر» استاد تاريخ معاصر دانشگاه سوييس، كتابي با نام «ارتش هاي سري ناتو» منتشر كرده كه براساس آن، ايالات متحده آمريكا طي 50 سال اخير اقدام به سازمان دهي بمب گذاري هايي در كشورهاي اروپاي غربي كرده كه اين بمب گذاري ها به نادرست به چپ گرايان و چپ گرايان افراطي نسبت داده شد تا از اعتبار آنها در ميان رأي دهندگان كاسته شود.

در حقيقت اينگونه است كه از دهه 70 شبکه اطلاعاتی ناتو با استفاده از اين ارتش ها اقدام به تحريك و برانگيختن حملات تروريستي مي كنند كه با هدف ايجاد ترس در بين مردم و در مراحل بعد متهم كردن كمونيست ها، انجام شده اند. به اين ترتيب بايد گفت استراتژي بحران براي بي اعتبارسازي، تضعيف و توقف كمونيسم ازدستيابي به قدرت اجرايي بوجودآمد.

توده های بدلی
در عملیات براندازی وکودتاعلیه  محمد مصدق نیز شاهد فعالیت شبکه  اطلاعاتی ناتو در ایران هستیم. این شبکه تحت نام شبکه بدامن در ایران اقدامات متعددی را بمنظور بدنام سازی مصدق و ...انجام داد.

به عنوان مثال با نفوذ عناصر پرووکاتور (تحريک کننده) به درون صفوف حزب توده
اين افراد توده اي ها را به اقدامات افراطي و قانون شکنانه تشويق مي کردند. شاخه سياسي بدامن حمله به مساجد و شخصيت هاي اجتماعي را به نام حزب توده سازمان مي داد. يکي از اقدامات معروف عوامل نفوذي بدامن در صفوف حزب توده، که گازيوروسکي ايشان را «توده اي هاي بدلي» مي خواند، آشوب تابستان 1951 (23 تير 1330) در زمان سفر هيئت هريمن به ايران بود که منجر به قتل چند نفر و بدنامي حزب توده شد. کرميت روزولت در مصاحبه با گازيوروسکي گفته است که اين عمليات را "نرن" و "سيلي"، بدون تصويب سيا، انجام دادند. 

 درعصر 16 اوت 1953/ 25 مرداد 1332 "نرن" و "سيلي" جمعيت بزرگي را اجير کردند و در روز 17 اوت/ 26 مرداد آنان را به خيابان هاي مرکزي تهران ريختند. آن ها شعارهاي حزب توده را فرياد مي زدند و آرم هايي در طرد شاه حمل مي کردند. اين جمعيت "توده اي بدلي"، که در عصر روز قبل- در ازاي 50 هزار دلاري که يک افسر سيا به "نرن" و "سيلي" پرداخت- اجير شده بود، بايد وحشت از سلطه حزب توده و حمايت از زاهدي را برمي انگيخت. اعضاي واقعي حزب توده نيز به سرعت به جمعيت پيوستند. جمعيت مرکب از توده اي هاي بدلي و واقعي به مقبره رضا شاه حمله کردند و در خيابان هاي تهران مجسمه هاي شاه و پدرش را پايين کشيدند. 

شعارهاي عده‌اي به نمايندگي از كمونيست‌ها، عليه شاه، نيروهاي مذهبي را نيز از استيلاي كمونيسم بر كشور بيمناك مي‌ساخت.

گلادیو ایرانی
از ابتدای انقلاب برخی از افراد وگروهها علیرغم برخی اختلافات سیاسی و عقیدتی (حداقل ظاهری)،با اقدامات خود بدنبال بدنام سازی جمهوری اسلامی ونیروهای انقلابی وحزب اللهی  بوده اند.

به عنوان نمونه در سال های اول پیروزی انقلاب اسلامی، (1358 تا 1360) سازمان منافقین  عده ای را با تیپ خاص حزب اللهی، مامور می کرد تا به دختران جوانی که نشریات مجاهدین را می فروختند حمله کنند و با فحاشی و اهانت به آنها، مظلومیت منافقین را در برابر دیدگان مردم قرار دهند.

مورد دیگر که می توان نام برد طراحی عملیات بدنام سازی حزب الله تحت عنوان "گارد ویژه حزب الله"بود.

حمید داوودابادی نویسنده و رزمنده وجانباز دوران دفاع مقدس در این باره می گوید:
«اواخر اردیبهشت 1376 در ایامی که کشور گرم تبلیغات هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بود، فضایی بحرانی بر شهرها حاکم بود. همواره از گوشه و کنار، اخباری مبنی بر درگیر شدن هواداران کاندیداهای ریاست جمهوری به گوش می رسید. بیشترین اخبار از جروبحث و درگیری میان حزب اللهی ها و هواداران "سیدمحمد خاتمی" کاندید اصلاح طلبان حکایت داشت. غالبا هم بچه حزب اللهی ها حمله کننده بودند و هواداران خاتمی مظلومانه مورد تهاجم!
در آن میان، صحنه هایی به چشم می آمد که بسیار جای تامل و درنگ داشت.
گاهی اتفاق می افتاد عده ای با ظاهری کاملا حزب اللهی، با لباس یکدست مشکی (به مناسبت ایام عزاداری محرم) و چفیه بر گردن، به افرادی که درحال پخش و نصب پوسترهای خاتمی بودند حمله کرده و ضمن فحاشی و هتاکی به همه هواداران خاتمی، آنان را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. مشاهده این صحنه ها که همواره با اظهار مظلومیت خاتمی چی ها همراه بود، باعث می شد تا مردم نسبت به خاتمی و هوادارانش احساس گرایش و حمایت پیدا کنند.
گاه نیز اگر تعدادی بچه حزب اللهی واقعی، درحال بحث با هوادران خاتمی بودند، ناگهان چند موتور سوار (هوندا 125) با همان شکل و شمایل مشکی پوش و چفیه بر گردن، وارد جمع می شدند و همه را به هم می ریختند.
این گونه برخوردهای دگم و متعصبانه که غالبا با اهانت و فحاشی همراه بود، هیچ فایده ای نداشت جز منفور شدن حزب اللهی ها در چشم مردم و بالا رفتن آمار خاتمی.
اصل قضیه چی بود؟:

"سعید حجاریان" به عنوان تئوریسین باند خاتمی، طرح هایی مختلفی برای بالا بردن آرای خاتمی ارائه داد که یکی از مهمترین آنها "گارد ویژه حزب الله" بود! 
بنا بر طرح حجاریان، تعداد زیادی جوان با محاسن بلند، لباس یکدست مشکی، سوار بر موتورهای هوندا 125 که کاملا شاخصه بچه حزب اللهی ها بود، در محلات شهر می چرخیدند.
وظیفه "گارد ویژه حزب الله" دو چیز بود:
1 – حمایت از تبلیغاتچی های اصلاح طلبان در برابر حملات احتمالی. در چنین اوقاتی، "گارد ویژه حزب الله" با شکل و شمایل ویژه خود وارد عمل می شد و این جو را به وجود می آورد که "حتی بچه حزب اللهی ها هم هوادران سرسخت خاتمی هستند."
2 – ایجاد جو مظلومیت برای خاتمی و هوادارانش. در این حالت، "گارد ویژه حزب الله" ساخته سعید حجاریان، وظیفه داشت تا در برخی نقاط شلوغ شهر، به تبلیغاتچی های خاتمی حمله کنند، در مقابل چشمان مردم آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهند و با فحاشی رکیک به خاتمی و هوادارانش، از کاندید مقابل او اعلام حمایت کنند!»

در قصه قتلهای زنجیره ای نیز بنظر می رسد طراحی و اجرای شبکه ای اسرارامیز بوده است. رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاه امیرکبیر در سال 1379 فرمودند:
«سئوال: حضرتعالي در بيانات خود راجع به قتل‌هاي زنجيره‌اي از نقش بيگانه در اين موضوع سخن گفتيد. ولي در بررسي پرونده به اين جنبه هيچ اشاره‌اي نشد بلکه ظاهراً کاملاً به عکس مي‌نمود. لطفاً توضيح دهيد.
من باز هم اعتقادم همان چيزي است که گفتم. ببينيد، اين مسئله جنبه‌هاي مختلفي دارد. يک جنبه جنبه جنايي مسئله است. چند نفر وابسته به يک تشکيلات دولتي رفته‎اند و تعدادي را به قتل رسانده‌اند. اين کار يک جنايت است و از اين جنبه بايد به آن رسيدگي شود. که اين دادگاهي هم که تشکيل شد مطرح کرد که من فقط از جنبه جنايي به اين مسئله رسيدگي مي‌کنم، از جنبه ديگر رسيدگي نمي‌کنم. يعني، صلاحيت اين دادگاه همين اندازه بود و رسيدگي  هم کرد.
از طرف ديگر وقتي ما نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم که اين قاتل‌ها نسبت به آن مقتول‌ها هيچ دشمني و کينه شخصي و تزاحم منافعي نداشتند که بگوئيم با آن‌ها بد بودند و به همين دليل آن‌ها را کشته‌اند. از طرف ديگر، مگر آن افراد از لحاظ سياسي براي کشور بسيار مضر و خطرناک بودند تا فرض کنيم که اين افراد براي دفاع از نظام رفتند و آن‌ها را کشتند؟ اين‌طور نبود. من در خطبه نماز  جمعه گفتم که يکي از اين مقتولان [داريوش فروهر] دوست قديمي دوران مبارزات و همکار دوره بعد از انقلاب اسلامي و در اين اواخر هم دشمن بي‌ضرر ما بود. او از مخالفاني بود که واقعاً کم‌ترين ضرري براي نظام نداشت. بنابراين، اين‌طور نبود که ما فرض کنيم يک انگيزه طرفدارانه از نظام موجب شد که اين‌ها بروند و فلان کسي را که هيچ ضرري براي نظام نداشت بکشند.
از طرفي، سنگيني اين کار براي نظام خيلي زياد بود. يعني، يک حالت ناامني و بي‌اطميناني ايجاد کرده بود. از همه بدتر، مورد تهاجم قرار گرفتن و زير سئوال رفتن دستگاه امنيتي کشور بود. در اينجا يک ذهن عادي، ولو هيچ قرينه‌اي هم وجود نداشته باشد، به‌طور طبيعي چه چيزي بنظرش مي‌رسد؟ آيا غير از اين است که دستي مي‌خواهد دستگاه اطلاعاتي را خراب و نظام را بدنام کند و حالت ناامني به وجود بياورد و تهمت فشار بر مخالفان نظام را در دنيا و عليه جمهوري اسلامي شايع کند؟
هر ذهن ساده‌اي به اين نکته پي مي‌برد. البته، بنده در اين زمينه قرائن زيادي هم داشتم. فقط اين نکته نبود. اعتراف‌هايي هم که بعداً کردند اين را ثابت کرد. اگر رسيدگي امنيتي دقيقي بشود و محاکمه دقيقي صورت گيرد، هيچ بعيد ندانيد که در اين زمينه قرائن و شواهد روشنگري پيدا شود و در معرض ديد قرار گيرد. منتها، اين دادگاهي که تشکيل شد فقط از جنبه جنايي به اين مسئله رسيدگي کرد.»

آيا این اقدام جز هزینه برای نظام وانقلاب چیزدیگری داشت؟ آیا جزبدبینی وبدنام سازی جریانات حزب اللهی اثری داشت ؟سود این اقدام درجیب چه کسی یاگروهی رفت؟

عده ای باظاهر دفاع از انقلاب چنین اقداماتی را انجام دادند و عده ای به ظاهر دشمن قاتلین وطراحان ان درمطبوعات ورسانه های خود با این بهانه بر انقلاب اسلامی مظلوم تاختند.قطعا عده ای در بین کسانی که به اینگونه اقدامات دست زدند نفوذی وبخشی نیز فریب خورده وتحریک شده بودند.

اینجاست که نباید نگاه جناحی وقبیله ای داشت.نگاه واقع بینانه و عمیق میگوید کسانی که باقتل برخی افراد و عده ای که با هیاهو ونسبت دادن ان به نظام و انقلاب دربرخی رسانه ها وتریبونها باعث بدنام سازی نظام وانقلاب را فراهم کردند،اینهادر یک شبکه قراردارند.نباید اینگونه تحلیل کرد که چپ هست یا راست.

درماههای اخیر نیز شاهد یک جوسازی ناجوانمردانه علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی هستیم.پروژه اسیدپاشی دراصفهان  وسپس زدن چاقو به چندزن در جهرم.

به بهانه این اقدامات، تهاجمی وسیع وناجوانمردانه علیه نظام و ارکان ان و نیروهای بسیجی وحزب اللهی شکل گرفت و انها را متهم به چنین جنایتی نمودند واین درحالی است که کدام عقل سلیم در بین نیروهای ارزشی و انقلابی حتی یک ذره سود برای چنین اقداماتی می تواند تعریف کند؟ کدام انسان منصفی می تواند بپذیرد که این اقدامات جزضرر برای نیروهای ارزشی وانقلابی چیز دیگری داشته باشد؟

درباره جنایات اخیر نیز معتقدم تیم تبلیغاتی و رسانه ای و تیمی که چاقو زده یا اسید پاشیده همه از یکجا اداره وهدایت می شوند. پروژه بدنام سازی انقلاب و نیروهای مدافع نظام می باشد. شبکه به افرادش نقشهای متفاوتی را محول کرده است، یکی با اسیدپاشی تولید نفرت علیه انقلاب می کند و دیگری با تیترها و مقالات و یادداشت ها واخبارش. البته ممکن است برخی از این افراد عضو این شبکه نباشند بلکه فریب خورده وتحریک شده توسط این شبکه باشند.

این همان شبکه گلادیو ایرانی است. این شبکه وابسته به کانونهای استعماری است. بنظرمیرسد دستگاههای اطلاعاتی این شبکه را باید کشف وتارومار کنند.

البته برخی اقدامات مشکوک نیز قبل از جنایت اسیدپاشی انجام گرفت که بستر لازم را برای تخریب جریان های انقلابی فراهم نمود. پرداختن به ان اقدامات را به مطلب دیگری می سپاريم.