از ژنو آرزو تا وین واقعیت
به گزارش پارس محمد ایمانی در سرمقاله امروز کیهان نوشت:بامداد سوم آذر 1392 در همان ساعاتی که رئیس جمهور در حال نگارش نامه به محضر رهبر معظم انقلاب بود، وزیرخارجه آمریکا به جمع خبرنگاران رفت. ساعتی از اعلام توافق ژنو سپری نشده بود. دکتر روحانی به رسمیت شناخته شدن حقوق هستهای ایران را مرقوم میکرد و اینکه «فروپاشی سازمان تحریمها آغاز شده است» اما در ژنو جانکری معطل نکرد که در جمع خبرنگاران بگوید «ایران دیگر تأسیسات هستهای و سانتریفیوژهای جدید نخواهد ساخت. هیچ جای توافقنامه به حق غنیسازی ایران اشاره نشده و پس از توافق دو طرف معلوم میشود که غنیسازی ادامه داشته باشد یا نه. ایران پذیرفت همه غنیسازی بالای 5 درصد را متوقف و ذخایر آن را در 6 ماه آینده به صفر برساند. آقای ظریف به شدت تلاش کرد و ما بابت این از او متشکریم... ساختار و مهندسی اصلی تحریمها همچنان ادامه خواهد داشت که شامل نفت و خدمات مالی است». مقتدای حکیم انقلاب با وجود آن که افق را به روشنی میدیدند، از تیم مذاکره کننده به عنوان فرزندان نظام در جبهه دیپلماسی پشتیبانی کردند و به اقتضای مرقومه رئیس جمهور، از هیئت مذاکره کننده تشکر کردند و راه را نشان دادند. «ایستادگی در برابر زیادهخواهیها همواره باید شاخص خط مستقیم حرکت مسئولان این بخش باشد».
سوم آذر 93 فرا رسید. وین یک هفته شلوغ بود. این آخری آن قدر شلوغی و ازدحام در گرفت که حتی خانم اشتون- اسباب محرمیت و حلیت مذاکرات!- از ملاقات دکتر ظریف با جانکری جاماند. احساس دوگانهای در این میان وجود دارد. حس نخست نگاهی تأثرآمیز است به سختی کار آقای ظریف و دستدادن او با دست نماینده رژیمی که آلوده به خون دهها میلیون انسان بیگناه در چهار گوشه منطقه است. تعطیلی بسیاری از کارها و 10-12 دور مذاکره ظرف یک سال با طرفی که هیچ جور حرف حساب و منطق و تفاهم و احترام حالیاش نمیشود، انصافاً کار پر زحمتی است. حس دوم، آن است که آیا طرف آمریکایی با همین کارنامه خباثت یک سال اخیر، سزاواری و شایستگیاش را داشت که طرف ملاقات وزیر خارجه ما قرار بگیرد و در عین حال همان ادبیات خصمانه را تکرار کند؟ این پرسش، پاسخ خود را به مرور زمان و به شکل روشنتر خواهد گرفت. اما اکنون موضوع مهم این است که پس از یک سال اعتمادسازی یک طرفه به کجا رسیدهایم؟ آیا دیروز در وین اتفاقی متفاوت از ژنو رقم خورد؟ تکلیف توافق جامع و نهایی به نحوی که هم حقوق هستهای ما محترم شمرده شود، هم نگرانی ادعایی آمریکا و غرب برطرف شود و هم تحریمها پایان پذیرد به کجا انجامید؟ بالاخره ما هدفی از این مذاکرات داشتیم. آن هدف چه شد؟ آیا میتوان درباره اتفاق پشت درهای بسته این روزها و هفتهها گمانهزنی کرد و به پیشبینی آینده پرداخت؟ آخرش چه؟ اگر هدف، آن گونه که برخی اصحاب حزب و مطبوعات- به واسطه روی زیاد و شرم کم- ادعا میکنند خود مذاکره بود و مذاکره اصالت و موضوعیت داشت نه طریقیت، که بحث دیگری است و در این صورت مرحوم عرفات با همه تحقیرهایی که شد به جماعت حزبی و مطبوعاتی مورد اشاره در رکوردداری، شأن پیشکسوتی دارد. اما اگر بپذیریم که مذاکره- صرف نظر از رفتارهای نابهجا یا به جا در متن آن- تاکتیک و ابزار و راه است، آنگاه پرسش از هدف و نتایج موضوعیت پیدا میکند. و در این صورت در کنار ارزیابی نتایج، پای پرسش دیگری به میان میآید و آن اینکه مذاکره و حتی توافق دور از دسترس چه قدر تاب دارد که بتوان همه مسئولیتهای دولتمردان را بر آن بار کرد؟ آیا آن نگاه جبرگرا و دترمینیستی یک سال پیش که القا میکرد کلید معجزهآسا برای قفل همه مشکلات در مذاکره - به ویژه مذاکره با آمریکا- است اکنون هم در میان افکار عمومی پیگیر، خریدار دارد یا باید در سبد تکالیف و برنامههای دولت محترم، چیزهای به مراتب مهمتر دیگری را گذاشت و برایش تدبیر کرد؟
دیروز وزرای 5+1 در وین حاضر شدند تا... این «تا» که هدف را بازگو میکند، محل تأملات جدی است. با وجود انعطافهای متعدد هیئت ایرانی در زمینه محدودسازی حجم غنیسازی زیر 5 درصد، کاهش تعداد سانتریفیوژها، (احتمالاً) کاهش حجم ذخایر اورانیوم 3/5 درصد و... آمریکا- و دو متحدش- حاضر نیستند تکلیف لغو تحریمها را که برای دولت آقای روحانی اولویت داشته معلوم کنند. 7، 10، 15 و 25 سال، عددهای مختلفی بوده که به عنوان بازه زمانی مورد نظر غرب برای دوره اعتمادسازی ایران و سپس تشخیص اینکه تحریمها را میتوان لغو کرد یا نه، در رسانهها مطرح شده است! معنای واقعی این اتفاق، بنبست در مذاکرات است. اما چون طرفین نمیخواهند به دلایل مختلف این مسئله را - که زیر سر آمریکا و انگلیس و فرانسه است- اعلام کنند، بنابراین توافق میشود که مذاکرات تا ماه مارس (اسفند و فروردین) ادامه پیدا کند و توافق ژنو نیز تا تیر 94 تمدید شود. تعهدات جدید ما هنوز معلوم نیست. آیا نام چنین کاری تمدید مذاکرات است؟ در پاسخ برخی دیپلماتهای حاضر در مذاکره میگویند چون بخشی از توافقات درباره کلیات صورت گرفته و برخی جزئیات در پرانتز مانده، در واقع مسئله فراتر از تمدید مذاکره نوعی «تفاهم سیاسی نانوشته» (شفاهی) است.
برخی کلمات در مذاکرات، مبهم و تعریف ناشده و بعضاً غلطانداز و تحریفآمیز ادا میشوند. از جمله اینکه گفته شده در کلیات توافق حاصل شده و در جزئیات اختلافاتی وجود دارد. درباره اهمیت فناوری هستهای و نسبت آن با اقتصاد کشور و اینکه ساختار این فناوری (به عنوان سمبل عزت و استقلال ملی و نه حتی صرف فناوری) قابل معامله هست یا نه، بحثهایی در میان برخی محافل بوده است اما اینکه در مذاکرات باید تحریمها لغو شود، حداقل توقع از مذاکرات است. بنابراین جای شگفتی است که موضوع لغو تحریمها در مذاکرات بلاتکلیف بماند و آمریکا و اقمارش اصرار داشته باشند این موضوع را مسکوت بگذارند یا به آینده موهوم حوالت دهند و در عین حال گفته شود در کلیات توافق حاصل شده و جزئیات مانده است!! یا مثلاً عدم تعیین تکلیف ضمانت اجرای تعهدات آمریکا و غرب در حالی که به 90 درصد تعهدات توافق موقت ژنو درباره عدم افزایش تحریمها و لغو تحریمهای هواپیمایی و خودرو و... پایبند نماندند، جزو مبانی و کلیات است یا مسائل جزئی که میشود در پرانتز باقی گذاشت یا از صورت مسئله پاک کرد؟! آیا صورت مسئله گم شده؟! هیئت ایرانی پای میز مذاکره نرفت که مثلاً غنیسازی 20 درصد را تعطیل کند یا از غنیسازی صنعتی زیر 5 درصد بکاهد!
بالاخره چه؟ فقط 4 سال از عمر دکتر روحانی در مذاکرات هستهای سپری شده است. رژیمهایی که حداقل 60 سال - و برخی از آنها 200 سال- سابقه دشمنی با ملت ایران را دارند در همین دهه با رفتار خود گواهی دادند اولاً با پیشرفت و استقلال و اقتدار ایران سر ستیزهجویی دارند و ثانیاً تصور میکنند با انواع تحریمها باید به ایران ضربه بزنند. از نگاه آنها ایران جدید و قدرتمند، در تحولات غرب آسیا (خاورمیانه) حتی بالاتر از آمریکا و متحدانش حرف اول را میزند و میتواند الگوسازی کند. و باز در چشمانداز آنها، کشوری که برای 70-80 سال به مسیر وابستگی و اتکا به اقتصاد نفتی- وارداتی عادت کرده، میتواند در حوزه اقتصاد آسیبپذیر باشد. با این پیشفرضها چرا آمریکا و متحدان خاصش - غیر از کشورهای اروپایی مشتاق معامله با ایران- باید حاضر شوند اهرم فشار اقتصادی خود را کنار بگذارند؟ حتی اگر آمریکا دیروز در وین امضا میکرد که همه تحریمها را لغو میکند، قابل اعتماد نبود همچنان که «ریست» کردن (تجدید) روابط به دعوت هیلاری کلینتون میان آمریکا و روسیه در سال 2009 مانع از شبیخون کاخ سفید به کرملین در حوادث اوکراین نشد و همچنان که تنشزدایی آمریکا با شوروی و چین مانع از شبیخون سال 1991 به روسها یا به چینیها (میدان تیانآنمن) نشد. تا مستکبران خبیث عالم در ملتی ضعفی را سراغ داشته باشند، از آزاررسانی دریغ نمیکنند و اگر هم ادای طبیبان را در بیاورند، استخوان لای زخم همان ملتها میگذارند همچنان که در قبال اقتصاد شرق آسیا و فروپاشی بعدی اقتصادی کردند. آمریکا اگر معجزهگر بود، اقتصاد شرق آسیا را کور نمیساخت.
با این وصف ایدهآل آمریکا و غرب از مذاکرات 1- بازسازی حیثیت و اعتبار ابرقدرتی به هزیمت کشیده در طول 15 سال گذشته 2- کوچکسازی و تقطیع و لاغرسازی تدریجی برنامه هستهای ایران 3- اثرگذاری روانی بر محیط سیاسی داخلی ایران و اخذ نتایج مطلوب در مقاطعی نظیر انتخابات و... است. دقیقاً به همین دلیل سرنیگل شینوالد سفیر انگلیس در آمریکا 7 بهمن 86 (در آستانه انتخابات مجلس هشتم) در انستیتو خاور نزدیک واشنگتن گفت «چند واقعه سیاسی مهم طی 18 ماه آینده در ایران رخ خواهد داد از جمله انتخابات مجلس و ریاست جمهوری [سال 88[ بنابراین ما باید همچنان به تلاش خود جهت سختتر کردن انتخاب برای ایران ادامه دهیم. گام بعدی قطعنامه است که سیگنالی به تهران میفرستد مبنی بر اینکه گرفتاری هنوز تمام نشده است. ما در داخل ایران شاهد انتقاد برخی محافل از تحریمها هستیم. ما به خاطر داشتن سفارت در ایران، ابزاری متفاوتتر از آمریکا در اختیار داریم».
حد فاصل سال 86 تا 90 که دشمن برای ایجاد تنش سیاسی در داخل و سپس فشار اقتصادی مکمل آن نقشه میکشید، بسیاری از همتها در داخل صرف ایجاد تنش و درگیری یا مهار آن شد. سال 86 رهبر معظم انقلاب هشدار دادند دشمن مسئله فشار اقتصادی را پیگیری میکند. ایشان سال 75 نیز از دولت وقت خواسته بودند خروج از وابستگی به درآمد نفتی را در اولویت قرار دهند. مقتدای انقلاب فروردین 91 مجدداً هشدار 17-18 سال پیش را تکرار کردند. «من به آقایانی که سرکار بودند گفتم باید کاری کرد که بتوانیم هر وقت اراده کردیم، در چاههای نفت را ببندیم اما آن آقایان که به زعم خودشان تکنوکرات هم بودند گفتند مگر میشود چنین کرد». حرف همان است که در ادبیات امام خمینی(ره) آمد و در کلام امام خامنهای بسط داده شد؛ باید خود و شعار ما میتوانیم را باور کرد، به ظرفیتهای داخلی اعتماد داشت و ساخت درونی قدرت ملی را هر چه استوارتر کرد.
اولین و آخرین استراتژی همان است که حضرت روحالله 26 بهمن 1359 با منطق اقتصاد مقاومتی در دیدار کفیل و مدیران وزارت نفت فرمودند: «من اعتقادم است که اگر ما در محاصره اقتصادی یک ده پانزده سال واقع بشویم، شخصیت خودمان را پیدا میکنیم یعنی همه مغزهایی که راکد بودند در آن وقت و نمیتوانستند فعالیت بکنند، به فعالیت میافتند. این طبیعی است که اگر یک نفر آدم یک جایی نشسته و همه چیز او را میآورند تقدیمش میکنند، این فکرش به کار نمیافتد، حتی کاسب هم نمیتواند بشود. اگر یک آدمی بود که اول صبح چایش را و نانش را بیاورند، ظهر هم همین طور، شب هم همینطور، هر احتیاجی هم داشت برآورده کردند، این نمیتواند دیگر هیچ کاری بکند، یک مرد فلجی میشود... آن روزی که این ملت فهمید که اگر ما جدیت نکنیم برای کشاورزیمان، جدیت نکنیم برای صنعت نفتمان، جدیت نکنیم برای کارخانههای خودمان، از بین خواهیم رفت و کسی نیست که به ما بدهد، وقتی این احساس پیدا شد در یک ملتی که من خودم باید هر چیز میخواهم تهیه کنم، دیگران به من نمیدهند، این احساس اگر پیدا شد، مغزها به راه میافتد و متخصص پیدا میشود در هر رشتهای... این ابتکارات از برکات محاصره اقتصادی بود... این محاصره اقتصادی را که خیلیها از آن میترسند، من یک هدیهای میدانم برای کشور خودمان، برای اینکه معنایش این است که مایحتاج ما را به ما نمیدهند، وقتی که مایحتاج را به ما ندادند، خودمان میرویم دنبالش... مغزهای اروپایی با مغزهای ایرانی فرقی ندارند جز این معنا که آنها آن طوری تربیت شدند و خودشان را آن جوری درست کردند و ماها را این طوری تربیت کردند. ما را یک موجود مهملی بار آوردند. خب، تا کی ما باید این را تحمل بکنیم که ما یک موجودات مهملی هستیم و باید از اربابها پیش ما برسد... عمده این است که ما باور کنیم خودمان را».
ارسال نظر