اسیدآسیون سیاست!
داده های میدانی جملگی نشان از آن دارد که در ماجرای اسید پاشی های اخیر در اصفهان نباید امیدی به یابش عامل یا عوامل این جنایت داشت.

ظواهر امر موید آنست که این جنایات با برخورداری از یک عقبه حرفه ای و بصورتی محاسبه شده و هدفمند بوقوع پیوسته.

جنس اسید پاشی های اخیر قرینه ای از «ترور» ندا آقاسلطان در شهرآشوبی سال 88 است که بصورت طبیعی تاکنون نه تنها عامل یا عوامل آن جنایت پیدا نشدند بلکه حتی هیچ ردی از دو فیلمبردار حرفه ای حاضر در صحنه جنایت نیز پیدا نشد!

فیلمبردارانی که به سهولت می توانستند همانند دیگر اسلاف خود در جنبش سبز با معرفی و حضور خود در غرب در ناباورانه ترین تیراژ ممکن خود را در کسری از زمان به مشهورترین شخصیت های جهانی مبدل کرده و در کانون اعطای مدل به مدل جوائز مالی و حقوق بشری قرار بگیرند. اما علی رغم گذشت بیش از 5 سال از آن ماجرا چنان فیلمبردارانی هم چنان مفقود الاثر و مجهول الهویه مانده اند!

رسوائی ماجرا آنجا شدت و عمق یافت که نسخه دوم از فیلم صحنه ترور آقاسلطان تا یک سال پنهان بود و هیچ کس از وجود آن خبر نداشت و درست در سالگرد آن ماجرا «تصادفاً» از استودیوی تلویزیون فارسی BBC سر در آورد و آنتن گرفت!

(توضیحات بیشتر را قبلا در مقاله «ندای شوم» آورده ام)

علی ایحال مشترکات ترور آقا سلطان با اسید پاشی در اصفهان تا آن اندازه هست که بتوان مانند 88 وحدت آرمانی ثلاثی انگلستان ـ اسرائیل ـ عربستان را در این دو سانحه ردیابی و گمانه زنی کرد.

ظاهراً در 88 نیز حرامیان با انتفاع از فرصت ناآرامی ها به درایت توام با شرارت و با تلقی عزم اوباما از نزدیکی نرم افزارانه به ایران و درست در فردای آنکه آیت الله خامنه ای در نماز جمعه خبر از آن داد که اوباما طی پیامی محرمانه خواستار بهبود مناسبات بین ایران و آمریکا شده با موفقیت کوشیدند با بهره وری از ترور آقا سلطان و از طریق آگراندیسمان فیلم کشته شدن وی در گسترده ترین سطح بین المللی فشار افکار عمومی علیه ایران را تا آنجا بالا ببرند که اوباما تنها تا یک هفته توانست زیر آن فشار خرد کننده جهانی مقاومت کند و نهایتا با ورود علنی و واکنش ترش رویانه به قتل آقا سلطان ثلاثی انگلستان ـ اسرائیل ـ عربستان توانستند موفقیت خود در شکستن پل های مفروض انگاشته در نزدیکی بین تهران و واشنگتن را جشن بگیرند.

وحدت آرمانی سه شبکه «فاکس نیوز» صهیونیست ها و «بی بی سی» انگلیسی ها و «العربیه» سعودی ها در انتشار گسترده و خلاف قانون ژورنالیزم (انتشار مستقیم صحنه های خشن) از لحظه جان دادن آقاسلطان در آن سال، نشانی بارز از فتنه های حرامیان در ماجرای 88 داشت.

(در این زمینه پیشتر در مقاله «جنبش فراگیر سبز» و «تغار شکسته تهران» توضیح داده ام)

اکنون و در ماجرای اسید پاشی در اصفهان بوضوح می توان رد پای آن ثلاثی را به اعتبار دل نگرانی ایشان از احتمال به توافق رسیدن تهران و واشنگتن در پرونده اتمی گمانه زنی کرد. امری که در میانه سناریوی «اسلام هراسی» منتجه از  توحش داعشیان اکنون می تواند با انتساب اسید پاشی ها در اصفهان به منسوبان و حامیان مذهبی حکومت با ضریب بالائی سناریوی «ایران هراسی» در افکار بین الملل را نیز توام با موفقیت و باور پذیری کند. باوری که ظاهرا اهتمامش زمین گیر کردن دیپلماسی اوباما از طریق کریه کردن و پر هزینه کردن نزدیکی بین ایران و «کبوترهای کاخ سفید» در مقابل «عقاب های جبهه مقابل» است.

بی جهت هم نیست که از فردای مخابره ماجرای اسید پاشی، BBC بالاترین و بیشترین جهد ممکن در القا و احتمال و انتساب ماجرای اصفهان به اقشار مذهبی را بکار بست! و همگام با BBC شاهد بسیجی گسترده و معنادار و خلق الساعه در حد فاصل  اپوزیسیون خارجی ایران تا مطبوعات نزدیک به سبزها در داخل شدیم که متفقاً بر طبل «مذهبی بودن» و «افراطی بودن» و «تحت الحمایه بودن» عوامل اسید پاشی در اصفهان «کوبشی» مفهوم و معنادار و قابل فهم اعمال کردند!

کوبشی که ظاهرا اهتمامش دمیدن بر آتش پنهان نقار و دوئیت در ایران است تا از این طریق بتوانند بار دیگر بخت خود را در دامن زدن به شهرآشوبی و فتنه ای نوین را به آزمون بگذارند.

تلاش بمنظور القای ایران هراسی از طریق سناریوی اسیدپاشی دومین پرده بعد از ناموفقیت اصحاب فتنه در پرده نخست شان بود.

تا قبل از ماجرای اصفهان، ثلاثی فتنه ابتدا کوشید از طریق توحش داعش در سر بریدن دو خبرنگار آمریکائی پای ارتش آمریکا را به بحران خاورمیانه باز کرده و از آن طریق با پاشیدن نفت بر فتنه «اسلام هراسی» و جنگی و انقباضی کردن محیط ، اوباما را در مدیریت بحران خاورمیانه و از جمله نزدیکی با ایران به اتهام «بخشی از مشکل اسلام هراسی» منفعل و زمینگیر کنند.

طرحی که ظاهرا با رویکرد متسامحانه اوباما در قبال داعش و پرهیزش از ورود مستقیم به جنگ با داعشیان، ناکام ماند.

همین ناکامی تا آن درجه استعداد داشت که حرامیان را ترغیب به پرده دوم (سیاست کریه سازی چهره ایران) کرده و از طریق پروژه اسیدپاشی و آگراندیسمان خبری آن، ناکامی نخست خود را جبران کنند.

ثلاثی فتنه پیش تر نیز همین سیاست را از فردای دور جدید مذاکرات اتمی با ایران و مشخصاً از فردای روی کار آمدن «حسن روحانی» استارت زده بود.

پروژه رادیکالیزه کردن فضا از ابتدای رویکرد مصالحه آمیز اوباما با ایران در دستور کار تندروهای مخالف این روند قرار داشت تا از آن طریق بتوانند کماکان با جنگی نگاه داشتن فضای تخاصم، به سنوات 35 سال گذشته عنصر امنیت را بیرون از دسترس ایران قرار دهند.

ثلاثی انگلستان ـ اسرائیل ـ عربستان ابتدا کوشیدند ماهی مراد خود را از بطن ناآرامی های سوریه صید کنند.

اتهام بمباران شیمیائی در سوریه طی سال 92 نخستین گام از این فتنه بود که با هوشیاری اوباما و مهارت پوتین و سنجیدگی رفتار ایران خنثی شد.

«اصحاب فتنه کوشیدند تا در آن ماجرا اوباما را به سمت نظامیگری در سوریه هل دهند تا از آن طریق بتوانند با لبریز کردن آستانه صبر ایران و روسیه جهت دفاع از متحد منطقه ای خود، به زیر میز مذاکرات ژنو بزنند!

امری که متاسفانه در ایران هم توسط شخصی مانند هاشمی رفسنجانی و از طریق مواضع نسنجیده اش در قبال بمباران شیمیائی در سوریه می توانست امداد رسان به این فتنه شود که بموقع توسط پایوران ایران مهار شد ... علی ایحال حرامیان بعد از آن ناکامی کماکان در کمین فرصت برای برپائی فتنه ای جدید بودند که ظاهراً ماجرای «اوکراین» سناریوی جدید شان شد. فرصتی که «المپیک زمستانی سوچی» آرمانی ترین فرصت را در اختیار ایشان قرار داد تا با سوء استفاده از توجه مسکو و افکار بین الملل به آن رویداد ورزشی، فتنه نوین خود را در اوکراین عملیاتی کنند.

سناریوئی که ابتدا توسط دولت ریاض و از طریق عملیات تروریستی در سوچی توسط تروریست های تکفیری استارت خورد. ظاهراً هدف از این ماجراجوئی سرگرم کردن روسیه در مسیر تامین امنیت المپیک سوچی و کم توجهی اش به سویه های دیگر ماجرا بود و آنک عقاب های نئوکان در آمریکا در یک اتحاد آرمانی با مثلث انگلستان ـ اسرائیل ـ عربستان هوشمندانه با عملیاتی کردن سقوط دولت «یاناکوویچ» در مقام یک متحد قابل وثوق مسکو نهایتا موفق شدند، اوباما را در برابر عمل انجام شده قرار دهند.

هر چند پوتین به فراست انتقام خود را بسرعت در کریمه و از طریق استقلال آن از طرف مقابل گرفت اما در مجموع ماجرای اوکراین علی رغم جنگی نشدن مواجهه مسکو و واشنگتن به زخمی ماندگار در مناسبات دو کشور مبدل شده.

در این زمینه نگاه کنید به مقالات:
گفت شنود 

بازی کثیف

دام چاله های سیاسی

بموازات ماجرای اوکراین ، ثلاثی فتنه از طریق مدیریت نامحسوس «پروژه داعش» ابتدا اهتمام خود را صرف نزدیک کردن تروریسم تکفیری به سرحدات ایران و دامن زدن به جنگ شیعه ـ سنی در جوار مرزهای ایران کرد.

همزمان اسرائیل با حمله به غزه کوشید در افکار بین المللی، ایران را در مقام حامی غزه محکوم بر نشستن بر کرسی اتهام «حامی تروریست» کند و از این طریق جمهوری اسلامی را در مقام کشوری نامتعارف نزد افکار بین المللی بولد نماید.

تلاشی سخیف که با استنکاف رهبری ایران از برخورد مستقیم با مزدوران داعش، کمانه کرد و ماجرای غزه نیز برخلاف توقع تل آویو منجر به افزایش اعتبار ایران در جهان اسلام شد تا برخلاف اهتمام حرامیان دائر بر استارت نزاع خون چکان بین شیعه ـ سنی آنک جایگاه ایران شیعه را در مقام یگانه حامی مسلمانان سنی در غزه افزایش واعتبار و ارتقا بخشید.

اکنون و ماجرای اسیدپاشی اصفهان را باید و می توان در همین چارچوب فهم و ارزیابی کرد. بی جهت هم نبود که در فردای ماجرای اسید پاشی در اصفهان ، وزارت خارجه انگلستان آسیمه سر و شتابزده و بشکلی معنادار ضمن صدور اطلاعیه ای شداد و غلیظ ایران را کشوری فاقد امنیت برای سفر اتباع خود معرفی کرد و خواستار پرهیز شهروندانش از مسافرت به ایران شد! تا از این طریق به جنبش افکار عمومی سازی علیه «ایران متهم به خشونت ورزی دینی علیه شهروندانش» مساعدت و امداد رسانی کرده باشد.

شرارتی که تا آن درجه چاشنی داشت تا بتواند سرآمدانی مانند دکتر سروش و چند تن دیگر از مخالفان سرشناس حکومت در ایران را خواسته یا ناخواسته مجبور به بازی در زمین خود کند و مشارالیهما را قبل از آنکه ردی از عامل یا عوامل اسید پاشی های اصفهان پیدا شده باشد متقاعد بر این کند که بلاشک و بلاتردید عامل اسید پاشی ها در اصفهان افراد مذهبی و متشرع و دل چرکین از بدحجابی بانوان در ایران و ایضاً برخوردار از حمایت های حکومتی اند!

(در این زمینه نگاه کنید به نامه دکتر سروش به حسن روحانی ـ )

علی ایحال و صرف نظر از شرارت مثلث فتنه لندن ـ تل آویو ـ ریاض نباید به اعتبار داده های میدانی «علیه سلام شدن» اوباما و برخورداری ایشان و تیم سیاسی ایشان از حسن نیت نسبت به دولتمردان جمهوری اسلامی و عزم ایشان در برسمیت شناختن حقوق مشروع ایرانیان در پرونده اتمی را افاده معنا کرد.

بیرون از اهتمام ثلاثی فتنه در برخورد سخت و فتنه گرانه با ایران،  اوباما و مردانش در جبهه مقابل و با ایفای نقش در دو گانه «پلیس خوب و پلیس بد» می کوشند با رویکرد نرم افزارانه، از خلال مذاکرات اتمی ایران را به تمکین در مقابل خود بکشاند.

در واقع تیم اوباما بعد از شکست پروژه ریاست جمهوری هاشمی (نگاه کنید به مقاله از لاری گیت تا ظریف گیت) اکنون دنبال شکست مذاکرات اتمی با ایران نیست بلکه بدنبال شکست ایران از طریق مذاکرات اتمی است تا از این طریق بتواند با اخذ امتیاز از تهران و بدون برسمیت شناختن حقوق مشروع هسته ای ایران، جمهوری اسلامی را بعد از 35 سال تک روی به عنوان یک نظام سرکش در مقابل «کدخدا» و به زانو درآمده در مقابل «کدخدا» به افکار عمومی دنیا معرفی کند.

به این منظور طرف آمریکائی در مذاکرات اتمی اهتمام خود را صرف آن کرده تا یا مذاکرات به آن شکل شکست بخورد که نزد افکار عمومی ایرانیان مسبب چنین شکستی قبل از «حسن روحانی» و تیم مذاکره کننده متوجه «آیت الله خامنه ای»  شود تا از آن طریق بتواند مشروعیت و اعتبار سیاسی رهبری ایران را نزد ایرانیان مخدوش و از این طریق با بر هم زدن موازنه قدرت در ایران کلیت ساختار سیاسی ایران را از درون به چالش بکشد! و یا آنکه طرف ایرانی با عقب نشینی از مطالباتش عملاً دست های خود را به علامت تسلیم بالا ببرد و از این طریق این فرصت برای آمریکائیان مهیا شود تا  بعد از 35 سال سخت سری «ایران انقلابی» آنک واشنگتن بتواند انقلاب اسلامی ایران را انقلابی شکست خورده و به زانو در آمده در مقابل نظام یکه سالار خود به افکار بین المللی معرفی کند.

(از لاری گیت تا ظریف گیت)

این که در جدال موجود بر سر ایران دست بالاتر و احتمال کامیابی ازآن «کبوترهای استحاله طلب» یا «عقاب های انحلال طلب» است «مازی» است که تکلیفش در آینده ای نزدیک روشن خواهد شد اما آنچه که کاملا روشن است، نبرد هویدا و علنی اصحاب رسانه ای دو طرف این جبهه است که با نزدیک شدن به مهلت پایانی توافقنامه ژنو نبرد رسانه ای خود را در آمریکا شدت بخشیده اند.

بی جهت نیست که در میانه این جدال، ناگهان رسانه های منسوب به «عقاب های انحلال طلب» فیل شان یاد Argo  افتاد (!) و طی هفته گذشته بمنظور افکار عمومی سازی علیه ایران از طریق یادآوری مغرضانه ماجرای اشغال سفارت آمریکا «Argo» را بصورتی قابل فهم در شبکه های تلویزیونی و سراسری تحت امر خود در آمریکا باز نشر کردند و هم زمان جبهه رسانه ای منسوب به «کبوترهای استحاله طلب» در مقام جبران و بهینه سازی از تصویر ایران نزد افکار عمومی آمریکائیان متوسل به پخش برجسته و گسترده Part Unknown و سورچرانی های Anthony Bourdain بر سر سفره های رنگین اطعمه و اشربه ایرانیان شد! تا در اولی ایرانیان را با «ماشاالله قصاب» شما سازی کنند و در دومی با فسنجون و قــُطاب!