مرا از روی ظاهر بشناس
ظاهر و کالبد ما مهمترین و اولین چیزی است که به وسیله آن با دیگری ارتباط برقرار میکنیم. آنچه که از خود به نمایش میگذاریم همواره واسطه شناخت و آگاهی دیگران از ما و بخشی از چیزی است که به عنوان هویت خویش تعریف میکنیم. از این رو بدن و مدیریت آن پیوند تنگاتنگی با هویت افراد دارد که این ویژگی به لحاظ تاریخی در بسیاری از فرهنگها در مورد زنان پررنگتر است.
توجه به ظاهر و زیبایی در حال حاضر آنقدر بدیهی و جاافتاده است که برخی از روانشناسان و انسانشناسان آن را فارغ از تنوعات و تفاوتها، یکی از خصیصهها و غرایز اصلی نوع بشر میدانند. اما باید اشاره کرد که یکی از دلایل این تلقی مبنا قرار دادن ظاهر به عنوان عامل اصلی در هویتیابی، بازمیگردد.
امروزه نسبت به گذشته که جوامع، محلی و کوچکتر بود و افراد شناخت عمیقی از یکدیگر داشتند, به دلیل برخوردهای موقتی و گذرا معمولاً فرصت چندانی برای آگاهی پیدا کردن و شناخت نسبت به دیگری فراهم نیست، از اینرو مبنای قضاوت و رفتار با یکدیگر بر پایه ظاهر و بدن افرا، یعنی آنچه در وهله اول با آن مواجه میشویم.
فرهنگ دورهٔ مدرنیتهٔ متأخر، فرهنگی بصری و نمایشی است و بصری شدن، سرچشمه و منبع اصلی برقراری ارتباط و به کار بستن معناها شده است، اگر مدیریت بدن از جمله چارچوبهای اصلی سازماندهی و دخل و تصرف در هویت افراد باشد، آنگاه چگونگی مدیریت بدن از رهگذر نمایش، در حال تغییر ســطوح ظاهری آن میباشد.(1)
روشهای هویتیابی زنان که قبلاً شامل دین، خانواده و فرهنگ سنتی بود، دیگر قوت خود را از دست داده و زن امروزی بهجای آنکه هویت و شخصیت خود را با سرمایههای انسانی و اعتقادی خودش تعریف کند، مثلاً با ایمانش، با سرمایه فرهنگیاش، یا با حرفه و شغلش؛ با مصرف و سبک زندگی مدرن ابراز میکند.
بدن؛ هویت شناختهشده زنان
تبلیغات گسترده رسانهای، صنعت فیلمسازی هالیوودی، فرش قرمزها و هفتههای مد، گسترش حرفه مدلینگ و جا افتادن تفکر قالبی درباره مدلهای ویکتوریا سیکرتی غربی (برند معروف در انواع لباس زیر زنانه، لوازم آرایش و عطر و ادکلن، کفش و...) با استانداردهای خاص، در جای افتادن این انگاره که زیبایی و ظاهر همه چیز است، نقشی بسیار مهمی دارد. «زن بودن» یا زنانگی قبل از آنکه امری طبیعی- فیزولوژیکی باشد امری اجتماعی است که با تعلیم و آموزش ایجادشده است. رویههای تبلیغشده زیبایی و تناسباندام همان بازتولید ستم جنسی و نوعی کنترل اجتماعی است. تبلیغات میتواند به تغییر نگرش زنان نسبت به جراحی و اقدام به این کار منجر شود. بدن، برای زنان تبدیل به پروژههایی جهت خلق، ایجاد و بازآفرینی جامعه شده و اقدام به تغییر در بدن، و ساختن آن به شیوهایی که امروز موردپسند جامعه است، راهی برای دستیابی به ارزش فرهنگی و کسب جایگاه اجتماعی تلقی میشود.
امروزه دختران از بچگی با رویای باربی و پرنسسهای بی نقص و زیبایی دیزنی خو میگیرند و تصور مردان از زن زیبا مطابق با استانداردهای اروپایی بازیگران هالیوودی است. افراد معمولی در این دایره جای نمیگیرند و هرکس که بیشتر این استانداردها را درونی سازد برنده مسابقه شهرت و محبوبیت است. شنیدن یا خواندن جملاتی که به عنوان تبلیغات، رابطهای مستقیم میان استفاده از انواع جراحیهای زیبایی، دستگاههای لاغری، انواع کرمهای جوانسازی پوست، رنگ مو، لوازم آرایشی، لنزهای رنگی، لیفتینگ، ساکشن، و... با افزایش اعتمادبهنفس، احساس رضایت از خود، خوشبختی و محبوبیت، برقرار میکنند، تنها یک مفهوم را میتواند برای مخاطب آن رسانه به همراه داشته باشد و آن چیزی نیست جز آنکه بدون قرار گرفتن در استانداردهای ارائهشده برای زیبایی، شکل دیگری از زیبایی وجود ندارد.
گیدنز جامعهشناس معاصر انگلیسی معتقد است زنان بر اساس ویژگیهای جسمانیشان مورد قضاوت قرار میگیرند، و احساس شرمساری نسبت به بدنشان رابطه مستقیمی با انتظارات اجتماعی دارد. به همین دلیل لاغری همواره یکی از موضوعات مورد توجه زنان است. زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض اختلالات تغذیهای قرار میگیرند که گیدنز آن را ناشی از چند دلیل عمده میداند: اول اینکه هنجارهای اجتماعی ما در مورد زنان به نسبت بیشتری بر جذابیت جسمانی تأکید دارد. دوم اینکه، آنچه به لحاظ اجتماعی تصویری مطلوب از بدن تعریف میشود، در مورد زنان تصویری لاغراندام و نه عضلانی است. سوم هرچند امروزه زنان در عرصه عمومی و زندگی اجتماعی نسبت به قبل فعالتر شدهاند، اما همچنان بیش از پیشرفتها و موفقیتهایشان بر پایه وضعیت ظاهریشان مورد ارزیابی قرار میگیرند.
زیبایی به مثابه مصرف
در دنیای کنونی، نمادهای تمایز بخش افراد در مصرف کالاها و وســایل منزل نهفته اســت؛ یعنی مصرف معطوف به هویت افراد شــده اســت، از اینرو با درگیر و فعال شــدن انســان امروزی در حوزهٔ مصرف، تمایز بخشی آنها از دیگران آشکار میشود. بهطوریکه با مصرف انواع وســایل آرایشی، لباسها و... افراد بیان میکنند که چه هستند و چه نمیباشند و از این طریق هویت خود را به نمایش میگذارند. به همین دلیل است که همواره در کشورهای پیشرفته و شهرهای بزرگ، مطب پزشکان زیبایی، فروشگاههای لوازم آرایشی، آرایشگاهها و مراکز مد و لباس بیشتر مورد توجه و استقبال قرار میگیرند.
برایان ترنر جامعهشناس، معتقد است بدن نقش واسطی بین مصرف و هویت فرد ایفا میکند و به مکان اصلی نمایش تفاوتها تبدیلشده است. به زعم ترنر فرهنگ مصرفی، منابع فرهنگی و نمادین بسیاری را برای مدسازی شخصی در اختیار افراد قرار میدهد که بدن برای آنها اهمیت دارد.(2)
تورشتاین وبلن اقتصاددان و جامعه شناس هم بر این عقیده استوار است که مصرف تظاهری کارکردی برای رسیدن به موقعیت طبقاتی در مقابل سایر افراد اجتماع، به صورت نمادی است. همچنین انسانها با استفاده از وسایل میکوشند تا پایگاه والایشان را برای کسب مزایای هرچه بیشتر، به گونهای نمادی تعیین کنند.
به نظر وبلن، مصرف چشمگیر و نمایش چشمگیر نمادهای بلندپایگی، وسایلی هستند که انسانها با آنها میکوشند تا در چشم همسایگانشان برتر جلوه کنند و در ضمن برای خودشان نیز ارزش بیشتری قائل شوند. وبلن بر فلاکت مزمن عمومی در جامعه سرمایهداری که حاصل چشموهمچشمی در مصرف است، تاکید دارد و چشموهمچشمی را از مهمترین عوامل تضمین محافظهکاری سیاسی در جامعه میداند.(3) در زمان کنونی زیبایی به عنوان یک شی مصرفی، مانند استفاده از کالا تضمینکننده جایگاه، موقعیت و فرصتهای جدید برای فرد به حساب می آید.
عروسکهای زیبای بی نقص
در رویکردهای جامعهشناختی نو مارکسیستی همچون نظریات لوکاچ زنان و بدن آنها بهاندازه یک شیء تقلیل یافته است که باید در حد کمال زیبا باشد. در رویکرد شیوارگی، بدنِ زنان به مثابه شیای جنسی شده باید زیبا، بینقص، مطابق با استانداردها، مطابق با امیال مردانه و در جهت لذایذ جنسی آنها، جذاب و تحریککننده باشد. از دست رفتن ملاکهای هویتی پیشین و جایگزین نشدن ملاکهای جدید هویت بخشی، باعث ایجاد چنین وضعیتی شده است. روشهای هویتیابی زنان که قبلاً شامل دین، خانواده و فرهنگ سنتی بود، دیگر قوت خود را از دست داده و زن امروزی بهجای آنکه هویت و شخصیت خود را با سرمایههای انسانی و اعتقادی خودش تعریف کند، مثلاً باایمانش، با سرمایه فرهنگیاش، یا با حرفه و شغلش؛ با مصرف و سبک زندگی مدرن ابراز میکند.
زنان بیش از مردان هویتشان را با زیبایی تعریف میکنند
از دلایلی که زنان هویت خود را با ظاهر تعریف میکنند این است که آنها بیش از مردان با وجه مقایسهای هویت درگیر هستند. آنان در مقایسه و معطوف به دیگریهایشان هویت خویش را تعریف میکنند و به همین دلیل این احساس رضایت نزدشان بیشتر امری بیرونی است تا معطوف به خود.
از سوی دیگر زنان به دلایل بیولوژیک مانند عادت ماهیانه، بارداری و... بیشتر در طول زندگی روی بدنشان متمرکز میشوند و زمانهای بیشتر را به مشاهده خود در آینه اختصاص میدهند. حفظ کنترل بر بدن برای بازنمایی خویشتن در جریان زندگی روزمره امری حیاتی است و این کنترل درونی شدهای است که خود فرد بر رفتارها و ژستهای بدن اش اعمال میکند. کنترلهای بدنی و تأثیر ناشی از آن بر خویشتن و هویت فرد، در عناصر درونی و بیرونی ریشهدارند. این جامعه است که ملاکهای هویتی را به افراد القا میکند. افراد بر مبنای ارزشها و هنجارهای درونی شده خویش عمل میکنند. در جامعهای که زنانش به طور متوسط 3 ساعت از وقت خود را صرف زیبایی میکنند، تفکرشان این است که بر مبنای ظاهر برای همسری؛ شغل و کسب جایگاههای مختلف اجتماع برگزیده میشوند.
بازسازی ارزشهای پیشین همچون نقش فعال زنان در تربیت فرزندان، اقتصاد خانوار و تدبیر منزل، پشتیبانی در جنگها و دوران سخت و همچنین ارائه و جا انداختن ارزشهای جدید همچون زنان فعال تحصیلکرده، مادران موفق، و زنان به عنوان رهبران قدرتمند، از ملزومات یک جامعه برای استفاده حداکثری از نیروی زنان نه به عنوان عروسکهایی زیبا اما شکننده بلکه به عنوان نیرویی قدرتمند و تأثیرگذار است
ارسال نظر