به گزارش پارس نیوز، 

چشم‌هایش را بست در حالی که دست‌هایش برای همیشه از آرزوها، کوتاه مانده بود و سرنوشت سرزمینش، آرامش از خیالش ربوده بود، جهان و جهانیان را بدرود گفت و... .

عباس میرزا، به سال ۱۲۱۲ در مشهد و در حالی جان سپرد که جسم رنجورش از بی کفایتی پدر، به درد آمده بود. او به فکر حفظ سر حدات وطن بود و پدر، تمام وظایف پادشاهی را در حرمسرا، خلاصه کرده بود! عباس میرزا جان سپرد در حالی که هرگز کسی، سوالهای وی را پاسخ نگفت.

عباس میرزا یا همان نایب السلطنه‌ی فتحعلی شاه، از آسیه خانم به دنبا آمد. او یکی از ۲۶۰ فرزند فتحعلی شاه بود! برآیند عمر کوتاه وی، خوش نامی و وطن دوستی و دغدغه برای اعتلای وطن بود. او به شهامت و شجاعت و دلاوری مشهور بود و همواره خود را در معرض آموزش علوم و فنون جدید، قرار می‌داد. 

 

عباس میرزا و سفیر فرانسه

عباس میرزا پس از شکست‌های پی‌ در پی، از "ژوبر"، سفیر فرانسه سوالات تامل برانگیزی پرسید: چه قدرتی موجب برتری شما، نسبت به ما می‌شود؟ و علت پیشرفت‌های شما و ضعف دائمی ما در چیست؟

- آیا پرتو آفتاب قبل از آنکه به شما برسد ما را روشن میکند، برای ما برکت کمتری را موجب میشود تا برای شما؟

- آیا خالق عالم، خیر بیشتری به شما میرساند تا به ما، آیا خداوند خواسته است برای شما امتیاز بیشتری قائل شود؟

- بگو ای مرد خارجی! ما برای اعتلای ایران چه باید بکنیم؟

 

از این سوالات عباس میرزا، چنین بر می‌آید که انتخاب ناشایست و عملکرد نامطلوب پیشینیان، هر کدام چنگی است بر تن و ذهن رنجور وی که در نهایت زمینه‌ساز مرگ او شد. در حالی که هنوز هم گویی، دست‌هایش از گور بیرون مانده است، تا شاید بتواند کاری برای پیشرفت این مرز و بوم انجام دهد!

 

اینها را گفتیم، تا روشن شود چرا تاریخ می‌خوانیم؟

تاریخ نه قصه گویی، که عبرت است. تاریخ را باید خواند . نه به خاطر آنکه سرشار از تاسف ها و افسوس‌ها گاهی هم خوش وقتی است. نه به خاطر آنکه باید مفتخر بود و به چیزی که دیگر نیست، غره شد. بلکه تاریخ را باید خواند، برای آنکه بتوان حال را شناخت و به نقشه ی راه آینده، مجهز شد.

"نورث"، یکی از اقتصاد دانانی است که برای پیشبرد اهدافش، به تاریخ متوسل شد. وی در این باره می‌گوید: "ساختاری که انسان‌ها برای نظم بخشیدن به محیط سیاسی- اقتصادی شان ایجاد می‌کنند، عامل اصلی عملکرد اقتصادی است."(1) 

ساختار جامعه، همان چهارچوب‌های قرار گرفته در شرایط مختلف است که فقط و فقط باید مورد بررسی و واکاوی قرار گیرد، تا تدریجا راهکاری شود برای رفع مشکلات کنونی و عبرت آموزی از گذشته.

 

این سخن، به چه معناست؟

آدم‌ها برای نحوه ی زیستن شان و برای چگونگی بقائشان، هرکدام راهی را انتخاب می‌کنند. حال، بنابر شرایط جغرافیایی و آب و هوایی و اینکه در کدام خطه از این کره ی خاکی باشند، راه زیستنی را بر می گزینند که برایشان بهتر باشد. راهی که هزینه زیستن شان را کاهش دهد و قدری از ناامنی های احتمالی‌شان بکاهد. 

ما، تاریخ نمی‌خوانیم که فقط قصه‌های تاریخ را خوانده باشیم. ما به دنبال تغییر و توسعه هستیم، همچون ۱۸۵ کشور دیگر دنیا که در فرآیند پیشرفت و توسعه گرفتار شده‌اند و در این مسیر از هیچ کاری فرو گذار نمی‌کنند.

هدف اصلی، تمامی کشورهای جهان، تغییر و توسعه است. تغییر به سمت بهتر شدن و بهبود بخشیدن به ابعاد مختلف زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی؛ تا با این روند مسیر رفاه همگانی و استقلال و امنیت ملی هموار شود.

نکته ی شایان توجه و مرتبط با بحث اینجاست که هر برنامه ریزی برای پیشرفت و توسعه، مستلزم نیم نگاهی به گذشته است.

نیم نگاهی به مجموعه قواعدی که به عنوان راه حل‌های جزئی برای تسهیل زندگی و کاستن عدم اطمینان‌ها، طراحی شده‌اند؛ مجموعه‌ی برهم انباشته‌ای که فرهنگ و تاریخ نام دارد.

اگر بخواهیم تغییری بوجود آوریم با موانعی روبرو می‌شویم که این فرهنگ ایجاد میکند. و موانعی برای جلوگیری از تغییر، تعبیه می کند؛ که تغییر را ذره ای و کند می کند. این موضوع، وابستگی به مسیر یا همان قفل شده گی به تاریخ را ایجاد می کند.پس، از همین روست که باید تاریخ بخوانیم.

 

نتیجه گیری

بدون مطالعه‌ی الگوهای پیشینیان، راه حل‌های صحیح، رو به ناکارآمدی می‌گذارند و تدریجا، غبار فراموشی آن‌ها را به نابودی می‌کشاند. مخصوصا برای کشوری مانند ایران که طی سده‌های طولانی، همواره با مشکلات داخلی و برون مرزی فراوانی روبرو بوده است.