قهرهای خانوادگی، نه کمشمارند و نه بیدلیل
پدر و مادر، خواهرها و برادرها و بچههایشان در خانۀ پدری جمع میشوند تا جشن بگیرند و از زندگی یکدیگر باخبر شوند. اما واقعیت همیشه هم اینطور نیست.
تصویر کلاسیک تعطیلات به این صورت است: پدر و مادر، خواهرها و برادرها و بچههایشان در خانۀ پدری جمع میشوند تا جشن بگیرند و از زندگی یکدیگر باخبر شوند. اما واقعیت همیشه هم اینطور نیست. برخی بزرگسالان پس از سالها نارضایتی تصمیم میگیرند دیگر با پدر و مادرشان صحبت نکنند، یا در دورهمیهای خانوادگی حاضر نشوند. والدین هم ممکن است چنان از یکی از فرزندان ناراضی باشند که دیگر به حضور او در خانه علاقهای نشان ندهند.
در پنج سال گذشته، تصویری روشنتر از قهرهای خانوادگی به دست آمده است، چرا که پژوهشگران بیشتری به این نوع شکافهای خانوادگی توجه کردهاند. یافتههای آنها این باور عمیق را که روابط خانوادگی ناگسستنی است به چالش کشیده و نشان میدهد که قهرهای خانوادگی چندان هم نامرسوم نیست.
به طور کلی، قهر خانوادگی به شرایطی گفته میشود که یک یا چند خویشاوند به خاطر یک رابطۀ منفی مستمر، با میلِ خود تصمیم میگیرند قطع رابطه کنند. (خویشاوندانی که به خاطر شرایط بیرونی، نظیر تقسیم نیروهای نظامی یا حبس، مدتها حالی از هم نمیپرسند در این تعریف نمیگنجند).
کریستینا شارپ، استادیار ارتباطات در دانشگاه ایالتی یوتا در لوگان میگوید: «وقتی به طور فعال سعی کنید از کسی فاصله بگیرید و این فاصله را حفظ کنید، این کار قهر محسوب میشود».
ماه گذشته، لوسی بلیک، مدرس دانشگاه اجهیل در انگلستان، مروری نظاممند از 51 مقاله با موضوع قهرهای خانوادگی را در ژورنال فَمیلی تئوری اند ریویو1 منتشر کرد. دکتر بلیک مینویسد که این مجموعه ادبیات فرصتی در اختیار پژوهشگران خانواده قرار میدهد تا «روابط خانوادگی را آنطور که هستند درک کنند، نه آنطور که میتوانند یا باید باشند».
معمولاً تصورات نادرستی دربارۀ قهرهای خانوادگی وجود دارد، اما امروزه که افرادِ بیشتر و بیشتری تجربیاتشان را بهطور عمومی به اشتراک میگذارند،
برخی باورهای غلط در حال زدودهشدن هستند. بسیار سادهلوحانه است اگر فرض کنیم همۀ روابط میان والدین و فرزندانشان در تمام طول عمر ادامه دارد، درست مثل این که تصور کنیم هیچ زوجی از هم جدا نخواهند شد.
افسانۀ اول: قهر ناگهانی رخ میدهد
معمولاً قضیه بلند و طولانی است، نه یک اتفاق تکی. رابطۀ مادر یا پدر با فرزندش به مرور زمان خراب میشود، نه یکشبه.
کایلی آگلیاس، مددکار اجتماعی ساکن استرالیا و نویسندۀ کتاب قهرهای خانوادگی2 (۲۰۱۶) است. او دریافته که قهرها «طی سالها و دههها رخ میدهند. تمام جراحتها و خیانتها، تمام چیزهایی که انباشت میشوند، حس اعتماد یک فرد را از بین میبرند».
دکتر شارپ در پژوهشی که در ماه ژوئن منتشر شد، با 52 فرزند بزرگسال مصاحبه کرد و دریافت که آنها به مرورِ زمان به شکلهای مختلف از والدینشان فاصله گرفتهاند.
مثلاً بعضی از آنها محل زندگیشان را تغییر دادند. برخی دیگر هیچ تلاشی نمیکردند تا انتظارات والدینشان را برآورده کنند. نمونۀ این حالت، زنی 48 ساله بود که پس از 33 سال قطع رابطه با پدرش، حاضر نشد به عیادت او در بیمارستان برود یا در مراسم تدفین او حضور یابد.
برخی دیگر هم تصمیم گرفته بودند گفتوگوهایشان را با یک عضو خانواده به صحبتهایی جزئی محدود کنند، یا میزان ارتباطشان را کاهش دهند. مردی 21 ساله توضیح میداد که پس از رفتن به دانشگاه، از طریق پیامک و تماسِ تلفنی با مادرش در ارتباط بوده، اما با پدرش نه. او میگفت «اونا هنوزم با هم زندگی میکنن، پس حتماً اون مرد متوجه میشه و این آزارش میده».
به گفتۀ دکتر شارپ، قهر یک «فرایند طولانیمدت است». او توضیح میدهد «در فرهنگ ما، نبخشیدنِ اعضای خانواده با عذابوجدان زیادی همراه است». بههمین خاطر، «فاصله گرفتن سخت است، اما حفظ فاصله از آن هم سختتر است».
شکاف کامل ممکن است طی سالها شکل بگیرد. سه سال از آخرین باری که نیکلاس ماک 47 ساله با بعضی اعضای خانوادهاش ارتباط داشت میگذرد. اما فاصله گرفتن از والدین و خواهر و برادرانش از یک دهه قبل شروع شده بود. آقای ماک که مددکار اجتماعی ساکن اوتاواست میگوید «خودم را از آنها دور نگه میداشتم». به گفتۀ او، رفتار پدرش همیشه او را عصبی میکرد و غذاخوردنهای دورهمی در تعطیلات بیش از همه باعث آزار و تحقیر او میشد. بالاخره آقای ماک تصمیم گرفت که کلاً از حضور در جشنهای کریسمس خودداری کند.
پدر آقای ماک که برایش ایمیلی فرستاده بودیم، حاضر به مصاحبه نشد، فقط به آقای
ماک ناسزا گفت و اعلام کرد که دیگر او را پسر خود به حساب نمیآورد.
افسانۀ دوم: قهر خانوادگی مسئلهای نادر است
«استند الون»، موسسۀ خیریۀ حامی افراد جداشده از خانواده، در سال 2014 پیمایشی را در سطح ملی انجام داد. بر اساس این پژوهش، هشت درصد از حدوداً 2000 بزرگسال بریتانیایی با یک عضو خانوادۀ خود قطع رابطه کرده بودند که این به عبارتی در کل کشور برابر است با بیش از 5 میلیون نفر.
همچنین 19 درصد از شرکتکنندگان گزارش دادند که خودشان یا یک خویشاوند دیگرِ آنها با خانوادهشان در ارتباط نیستند.
افسانۀ سوم: قهر میان افراد دلیل روشنی دارد
ظاهراً عوامل متعددی دخیل هستند. دکتر آگلیاس در پژوهشی در سال ۲۰۱۵، با 25 پدر یا مادرِ استرالیایی مصاحبه کرد که حداقل یک فرزندشان با آنها قطع ارتباط کرده بود. سه دلیل اصلی برای این شکاف وجود داشت. در برخی موارد، پسر یا دختر میان والدین و کسی یا چیزی دیگر (مثلاً یک شریک زندگی) یکی را انتخاب کرده بود. در برخی دیگر از موارد، والدینْ یک فرزند بزرگسال را بهخاطر «خطای آگاهانه» یا تفاوت در ارزشها تنبیه کرده بودند. اکثر والدین همچنین به عوامل استرسزای جانبی و ادامهدار همچون خشونت خانگی، طلاق و بدشدن وضع جسمانی اشاره کردند.
زنی به دکتر آگلیاس گفته بود که هفت سال است با پسر و عروس خود صحبت نکرده، چون یکبار از عروسش خواسته بود برای یک دورهمی خانوادگی، دسری خاص را بیاورد، اما عروس او عمداً همان دسری را آورده بود که او خودش برای آن روز پخته بود. به گفتۀ دکتر آگلیاس، مادرشوهرْ این کار را نماد «بیاحترامی تمامعیار» میدانست، اما او عوامل دیگری را نیز برملا کرده بود که به رابطهشان ضربه زده بود، عواملی نظیر اینکه او احساس میکرد عروسش نوههایش را از او دور نگه میدارد و نیز اینکه به خوبی مراقب پسرش نیست. دکتر آگلیاس میگوید که این دسر به نماد «بیاحترامی انباشتهشدهای» تبدیل شده بود که او احساسش میکرد.
افسانۀ چهارم: قهر با یک تصمیم آنی رخ میدهد
در پژوهشی که در ژورنال مددکاری اجتماعی استرالیا منتشر شد، 26 بزرگسال گزارش دادند که به سه دلیل اصلی با والدینشان قهر کردهاند: سوءاستفاده (همهچیز از تحقیر گرفته تا سواستفادۀ جسمی یا جنسی)، خیانت (حفظ یا لودادن راز) و نگرش نادرست به فرزندان (انتقاد بیش از حد، شرمسار کردن فرزندان یا مقصردانستن آنها برای همهچیز). به گفتۀ دکتر آگلیاس، مدرس دانشگاه نیوکاسل در استرالیا، این سه عامل معمولاً با یکدیگر همپوشانی داشتند.
بیشتر شرکتکنندگان اعلام کردند که قهرشان پیامد دوران کودکیای بوده که در آن، روابط ضعیفی با والدینشان داشتهاند، والدینی که حضور فیزیکی یا احساسیشان کمرنگ بوده است.
مثلاً آقای ماک از این امر آزرده بود که همیشه او را مسئول مراقبت از دو خواهر و برادر کوچکترش میکردند. این امر آنقدر افراطی رخ داده بود که او تصمیم گرفت هیچگاه بچهدار نشود.
پس از سالها دور شدن از والدین، ضربۀ نهایی مراسم ازدواج او بود.
در سال ۲۰۱۴، او و دختری که سالهای سال نامزدش بود تصمیم گرفتند بنا به مصلحت در تالار شهر با یکدیگر ازدواج کنند: آنها دریافته بودند که درغیراینصورت، آن زن نمیتواند حقوق بازنشستگی آقای ماک را به ارث ببرد. او خانوادهاش را به مراسم دعوت نکرد، چون یک دورهمی خودمانی بود. اما دلیل دیگر هم این بود که یکی از برادران او چندی پیش در مراسمی سنتی ازدواج کرده بود و پدرش در آن مراسم حاضر به سخنرانی نشده بود. او نگران بود که پدرش چنین عمل شرمآوری را تکرار کند. به همین خاطر نمیخواست او را دعوت کند و میگفت که به نظرش، بدون حضور او، کس دیگری هم حضور نمییابد.
آقای ماک میگفت: «مدتها دوراهی دعوتکردن یا دعوتنکردنِ آنها زجرم میداد، اما در آخر تصمیم گرفتم که نمیتوانم آنها را به اینجا بیاورم».
خانوادهاش از طریق فیسبوک متوجه شدند که او ازدواج کرده. یکی از برادرانش اعلام کرد که از اینکه به او نگفتهاند شدیداً ناراحت است. خواهر و پدرش نیز به روشنی گفتند که دیگر با او صحبت نخواهند کرد. این را خود آقای ماک و همسرش گفتند و دو نفر دیگر از خویشاوندان هم حرفشان را تأیید کردند.
اکنون یکی از برادران آقای ماک با او صحبت میکند، که آن هم غالباً از طریق فیسبوک است، اما آنها حرفی از بقیۀ اعضای خانواده نمیزنند.
ارسال نظر