درسهایی که از افغانستان باید آموخت
گویا برای افغانستان تاریخ در حال تکرار شدن است. در ۱۵ فوریه ۱۹۸۹ آخرین سرباز اتحاد جماهیر شوروی سابق، از پل مرزی میان افغانستان و ازبکستان عبور کرد و حضور بیش از ۹ ساله نیروهای شوروی در افغانستان پایان یافت. حالا بعد از 33 سال از این واقعه در یک پرده جدید با خروج شبانه سربازان آمریکایی از پایگاه هوایی بگرام این نمایش مجددا در حال تکرار است.
گویا برای افغانستان تاریخ در حال تکرار شدن است. در ۱۵ فوریه ۱۹۸۹ آخرین سرباز اتحاد جماهیر شوروی سابق، از پل مرزی میان افغانستان و ازبکستان عبور کرد و حضور بیش از ۹ ساله نیروهای شوروی در افغانستان پایان یافت. حالا بعد از ۳۳ سال از این واقعه در یک پرده جدید با خروج شبانه سربازان آمریکایی از پایگاه هوایی بگرام این نمایش مجددا در حال تکرار است. خروج ابرقدرت شرقی بعد از مدتی منجر به سقوط دولت خلقی داکتر نجیب الله و خروج ابرقدرت غربی دولت اشرف غنی را به ورطه سقوط کشانده است. دولتهایی که موجودیت آنها بیش از آنکه بر مؤلفههای داخلی قدرت استوار باشد متکی به قدرت خارجی است. این آمدوشد ، ویرانی و خرابی ، جنگ و صلح، صعود و سقوط درسهایی را با خود به همراه دارد. درسهایی که نباید بیتوجه از کنار آن گذشت.
مهمترین درسی که از آمدوشد ابرقدرتها به افغانستان میتوان آموخت، بیحاصلی تکیهبر بیگانه است. به قول شاعر :
از آن روز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد
که نانآورش مرد بیگانه شد
برای شاعر، بیگانه چه شوروی باشد، چه بریتانیا و چه آمریکا فرقی نمیکند ، نانآورت که بیگانه شد باید انتظار ویرانی داشت نه آبادانی، چه افغانستان چه عراق و چه هر جای دیگری . درس افغانستان به ابرقدرتها این بود که بدانند در هزاره سوم، امنیت و توسعه دیگر یک پروژه از پیش نوشته نیست بنابراین تا ملتها نخواهند، اتفاقی نخواهد افتاد. زبینگو برژنسکی در کتاب« در جستجوی امنیت ملی» یک سال قبل از خروج قوای شوروی مینویسد:«از سال ۱۹۷۹ تاکنون نیروهای مسلح شوروی با بیرحمی روزافزونی کوشیدهاند افغانستان را آرام کنند» اما نشد . حالا اگر دو دهه حضور آمریکا را هم به این مدت اضافه کنیم، دوباره این موضوع به اثبات میرسد. طی این مدت آمریکا و شوروی، همه توان نظامی خود را به کار گرفتند تا در قاب ایدئولوژی موردنظر خود، معادلات داخلی افغانستان را ترسیم کنند اما علیرغم صرف میلیاردها دلار در تحقق این هدف ناکام ماندند.
عقبنشینی آمریکاییها این فرصت را پیش روی افغانها قرار داده است تا به این سؤال پاسخ دهند که آیا صلح را ترجیح میدهند یا جنگ را؟ اگر صلح را ترجیح میدهند، باید بپذیرند که برای نیل به آن تعدیل مواضع ، مصالحه ،مذاکره و همکاری لازم است.طالبان یا هر گروه دیگری که در افغانستان سودای حکومتداری دارند باید بدانند که دولتهایی که مولود جنگند، هرگز نمیتوانند خالق صلح باشند. صلح و نظم ناشی از قدرت اجبار ، اگر شدنی هم باشد وضعیتی موقتی است.صلح یک محصول عالی تمدنی(civilizational)و حاصل کار و فعالیت ، تفاهم، تولید و تجارت، تعاملات فرهنگی و رویکردهای خردمندانه است. امروز به بیان قرآن تنها یکراه نجات برای افغانستان باقیمانده است:
« أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»
بر کافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند.(فتح،۲۹)
ارسال نظر