ایثار

درخواست عجیب یک مدافع حرم از حاج قاسم !

یکی از فرماندهان زینبیون می گوید: من بعد از شهید مطهر حسین، به طور موقت مسئولیت فرماندهی را برعهده داشتم. وقتی سردار سلیمانی آمد، درخواست ها و آنچه باید به عرض ایشان می رساندم را در نامه ای نوشتم و خدمتشان تقدیم کردم.

اخبار برگزیده ایثار

ناگفته‎ای از حاج احمد متوسلیان

سرهنگ سعد صایل "ابو الولید" فرمانده عملیات نظامی سازمان آزادی بخش فلسطین و فرمانده عالی نیروهای مشترک فلسطینی ترقی خواه، دیروز حاج احمد فرمانده "نیروهای حضرت محمد"را پذیرفت.
انتشار اسناد دیده نشده درباره «طیب»

محمد جعفربگلو نویسنده و پژوهشگر از انتشار کتابی با موضوع زمانه و زندگی شهید «طیب حاج‌رضایی» از سوی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی حوزه هنری خبر داد.
دلنوشته ای به یاد شهدا

چقدر مسئولیت سیاستمداران در برابر ملتها سنگین است. یاد بیست و پنج میلیون شهید روسیه، داغ همیشه سوزان دویست و پنجاه هزار شهید جنگ تحمیلی علیه ایران را برای من دوباره تازه کرد و آتش به جانم زد.
«فکه» ۱۸۶تایی شد

پرونده ویژه خبرنگار جبهه دفاع از حرم، شهید محسن خزایی از مطالب ویژه این شماره است.
۱۲۰۰۰روز خوابیده روی سینه

اینهمه درد تو وجودشه...داره اینهمه زجر میکشه ولی با این وجود هیچ کدوم باعث نشده گله کنه به خدا که ای خدا چقدر زجرم میدی دیگه بسمه جونمو بگیر راحتم کن...
چاپ پنج کتاب جدید توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس

مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس پنج اثر تازه در حوزه جنگ تحمیلی منتشر کرد.
«خسرو» دلش را در جبهه جا گذاشت

خسرو رحمت‌آبادی را شاید شما نشناسید اما اگر گذرتان به کرمانشاه بیفتد، به شهرستان کنگاور و روستای پل شکسته و سراغش را از هرکسی بگیرید، همه شما را به یک آدرس مشخص می‌رسانند.
ماجرای اسارت ۷۶۰ رزمنده پس از آتش‌بس

در آن زمان فرماندهان هم مدام می‌گفتند که خطری نیست و آتش بس اعلام شده. از سویی حق تیراندازی هم نداشتیم ولی با حرکت گازانبری دشمن که از پشت سر و اطراف ما را محاصره کرده بودند همه ما را اسیر کردند.
«علی»ها و «حسین»ها را بیشتر می‌زدند

هر کس با زدن سیلی از ما پذیرایی می‌کرد و آنهایی که اسم علی یا حسین داشتند را بیشتر می‌زدند و با پستی تمام بیان می‌کردند حسین و علی کمکتان کنند.بدن‌ها زیر ضربات کبود شد.
وقتی امام(ره) ۱۵۰ شهر و روستا را نجات داد

حاجی با همان لبخند شیرین و معروف اش در پاسخ سوال من گفت: «اطلاعات خوبی داری! شما اون زمان چکاره بودی؟» به ایشان عرض کردم در گردان کمیل لشکر ۲۷ خدمت می‌کردم.